آیا علامه بلخی با علما و شخصیت های شیعه و سنی جهان اسلام هم ارتباط داشت؟
در حقیقت یکی از ابعاد شخصیت آقای بلخی این است که مانند بعضی از علمای سنتی تنگ نظر و کوتاه فکر نبود و از روحیه بازی نسبت به مسائل جهان و تحولات آن برخوردار بود. به همین دلیل با شخصیت های اندیشمند شیعه و سنی معاصر خویش در ایران، مصر، عراق، لبنان، سوریه، هندوستان، پاکستان و سایر کشورهای جهان اسلام روابط دوستانه علمی، فکری، سیاسی، فرهنگی داشت. در تاریخ افغانستان چنین چیزی نداریم که یک عالم شیعه همچون علامه بلخی در محافل اهل تسنن آنقدر نفوذ داشته باشد که علمای اهل تسنن او را از خود بدانند. اغلب محافل روحانی و فرهیخته شیعه و سنی افغانستان به نحوی با نهضت او ارتباط داشتند. علمای اهل تسنن هندوستان و پاکستان و کشمیر می گفتند که آقای بلخی از ماست. علاوه بلخی فرزند پیامبر و علی است و ما او را با تمام وجود قبول داریم و او را نجات دهنده ملت افغانستان و امید آینده این کشور می دانیم. آقای بلخی در سال 1316 در جریان سفر به مصر در دانشگاه الازهر در جمع علما و اندیشمندان اهل سنت سخنرانی های بسیار آتشین و بیدارکننده ای ایراد کرد. مانند همان نقشی که سید جمال الدین داشت. مصر در آن زمان زیر سلطه انگلیس بود. به همین دلیل وقتی عوامل انگلیس با خبر می شوند، آقای بلخی را از آن کشور اخراج می کنند. او به منظور بیدار نمودن ملل مسلمان علیه استعماگران، پس از اخراج از مصر به سوریه، لبنان، اردن، فلسطین، بحرین و عربستان سفر می کند و در آن کشورها یک رشته سخنرانی های تاریخی ایراد نماید. تا مسلمانان را بر ضد بیگانگان بسیج کند.
علامه بلخی در این سخنرانی ها چه مطالب و مسائلی را مطرح می کرد؟
اغلب سخنرانی های علامه بلخی سازنده و آموزنده بود. او به مسلمانان جهان خطاب می کرد که شما مسلمانان تا کی باید در خواب غفلت به سر ببرید! «باید بیدار و آگاه شوید و دست به دست هم دهید و دست دشمنان اسلام را از سرزمین و منابع طبیعی خود کوتاه کنید. بیگانگان دارایی و ثروت های طبیعی ما را غارت می کنند. چرا این قدر ما باید خوار و ذلیل باشیم؟ مگر آن مکتبی را که پیامبر احیا کرد، و آن نهضتی را که پیامبر به وجود آورد، مگر این نهضت به این شکل بود که ما باید جیره خوار و حرف شنوی غرب باشیم؟ با وجودی که خدا و قرآن و پیامبر و اسلام را با این عظمت و قدرت علمی، معنوی، و سرمایه های خدادادی داریم چرا به دستورات خدا عمل نمی کنیم؟ چرا ما هیچ چیزی از خودمان نداشته باشیم و همه چیز را از غرب برای ما وارد کنند؟»
آنگاه علامه بلخی به عراق می رود و با علما و شخصیت های دینی حوزه علمیه نجف اشرف همچون آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله شیخ ضیاء الدین عراقی و آیت الله سید محسن حکیم دیدار می کند و مشکلات جهان اسلام را با آنان در میان می گذارد. بر علیه رژیم دیکتاتوری وقت عراق سخنرانی می کند که مورد تعقیب مأموران امنیتی قرار می گیرد. بعد به حوزه علمیه قم می آید، و در کلاس درس آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله سید حسین قمی، آیت الله شیخ عباس قمی، آیت الله سید صدر الدین صدر و آیت الله سید محمد تقی خوانساری شرکت می کند. از آنجا که مرحوم امام خمینی (ره) از شاگردان برجسته آیت الله بروجردی بودند با ایشان از نزدیک آشنا می شود. آقای بلخی که پس از آزادی از زندان برای بار دوم به نجف اشرف می رود امام خمینی به دیدارش می شتابد و به ایشان می گوید: «جناب آقای سید اسماعیل بلخی! آن زمان (1317) که شما را در حوزه علمیه قم دیده بودم مثل الآن در این حد رشد نکرده بودید. الحمدلله شما امروز خیلی از نظر علمی و فکری رشد کرده اید. 15 سال زندان و بیش از سی سال مبارزات طولانی شما را بسیار پخته و آبدیده کرده است.»
در آن زمان که قیام مسجد گوهرشاد در مشهد مقدس روی می دهد، (1314) علامه بلخی و مرحوم شیخ محمد تقی بهلول و علمای بسیاری از مناطق مختلف ایران در آن شرکت می کنند. زیرا همه مردم مسلمان ایران با طرح کشف حجاب رضا شاه مخالف بودند، و آن را توطئه استعماری و نقشه غربی ها برای مبارزه با اسلام می دانستند. لذا شهید بلخی مبارزات سیاسی خود را از آن زمان آغاز کرد. مرحوم شیخ محمد تقی بهلول رهبر قیام تاریخی مسجد گوهرشاد خراسان در خاطرات خود می گوید: «من در سال های تحصیل در مشهد 1308 با شهید بلخی آشنا شدم، و بیش از 40 سال با او در ارتباط بودم و به طور مشترک در ایران و افغانستان مبارزه می کردیم. ما دو نفر در زندان کابل نیز چند سال در کنار هم بودیم.»
علامه بلخی نیز در یادداشت های خود آشکار کرده که با تعدادی از نهضت های آن روز جهان اسلام از جمله نهضت امام خمینی (ره) و نهضت فدائیان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی و حزب مؤتلفه اسلامی به رهبری سید علی اندرزگو و جامعه ی روحانیت مبارز ایران در مشهد، تهران، قم و سایر شهرها در ارتباط بوده و آثار و نشریات آن ها را در افغانستان توزیع می کرده است. با امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان و بسیاری از بزرگان حوزه علمیه قم از جمله آیت الله بروجردی، آیت الله سید صدر الدین صدر و حضرت امام خمینی ارتباط و همکاری داشته است. زمانی که آقای بلخی دستگیر و زندانی می شود.
در مصر، علما و شخصیت های برجسته و اساتید دانشگاه الازهر به دفاع از او برمی خیزد. در لبنان آیت الله علامه سید عبدالحسین شرف الدین به دفاع از او بر می خیزد. در عراق آیت الله کاشف الغطاء به دفاع از او بر می خیزد. در ایران مراجع عظام وقت همچون آیت الله بروجردی، آیت الله میلانی، امام خمینی، آیت الله سید صدر الدین صدر، آیت الله سید رضا صدر، امام موسی صدر، سید نواب صفوی و سایر مراجع و علمای حوزه علمیه قم و مشهد به دفاع از او بر می خیزند.
این آقایان به طور دستجمعی طوماری می نویسند و با جمعی از مراجع و علمای بزرگ ایران به سازمان ملل متحد شکایت می کنند، که چرا دولت افغانستان یکی از علمای مجاهد شیعه و مبلغ ما را دستگیر کرده و می خواهد بدون جرم و گناه او را اعدام نماید. سازمان ملل در پی دریافت این طومار اقداماتی را علیه دولت افغان به عمل می آورد، و مؤثر واقع می شود و موجب می شود که رژیم حاکم نتواند آقای بلخی را اعدام کند.
هم اکنون ما کتابی تألیف کرده ایم تحت عنوان «سید جمال الدین ثانی» که حدود سیصد تن مراجع عظام تقلید، علما، بزرگان، شخصیت ها و اندیشمندان سرشناس و برجسته جهان اسلام پیرامون شخصیت، نهضت و اندیشه های علامه بلخی سخن گفته اند. که اکثر آن ها ایشان را یکی از نوابغ دوران خود و از رهبران نهضت بیداری اسلامی در جهان اسلام خوانده اند. این ها همه نشان دهنده این است که علامه بلخی با علما و شخصیت های جهان اسلام در ارتباط بوده است.
اشاره کردید که آقای بلخی فرا ملیتی و فرا مذهبی می اندیشید. بفرمایید که در ارتباط با روی دادهای خارج از افغانستان همچون قضیه فلسطین و اشغال بیت المقدس چه واکنشی نشان می داد؟
ویژگی خاصی که علامه بلخی داشت، این بود که اسلام و تشیع را دین و مذهب منطقه ای و منزوی نمی دید. در اشعار و آثار فراوان او آمده است که در جریان اولین جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی در خرداد سال 1327 آقای بلخی در اوج مبارزات سیاسی خود در کابل بسر می برد. وقتی خبر اشغال فلسطین را از طریق رادیوی لندن و رسانه های دیگر شنید اولین کسی بود که مردم شیعه و سنی افغانستان و به ویژه کابل را به برگزاری تظاهرات اعتراض آمیز فراخواند. در این تظاهرات چند هزار نفری زن و مرد شیعه و سنی راهپیمایی کردند و در مسجد جامع پلخشتی کابل تجمع نمودند. این تظاهرات فقط به دعوت آقای بلخی برگزار شد، و او جهت جمع آوری کمک به ملت مظلوم فلسطین کمیته ای تشکیل داد.
علامه بلخی در این تظاهرات بر علیه این توطئه استعماری سخنرانی آتشینی ایراد کرد و به مردم گفت: «قدرت های استعماری و به ویژه انگلیس پیر یک عده از یهودیان نژادپرست را از سراسر جهان آورده اند و بر مردم مظلوم فلسطین مسلط کرده اند و می خواهند به این بهانه قدس اولین قبله مسلمین را اشغال کنند. ای مسلمانان جهان، ای کشورهای عربی، ای ملل مسلمان، ای بزرگان و علمای دینی؟! چرا یک اقلیت صهیونیست بر اکثر مسلمانان پیروز شوند؟ این در نتیجه پراکندگی و سستی ما مسلمانان است. امروز یک میلیارد مسلمان در دنیا زندگی می کنند، چه شده است این ها را که کوچک ترین حرکت علیه استعمار پیر انگلیس و این شیطان قرن انجام نمی دهند؟! چرا یک عده ی محدود صهیونیست نژادپرست و پول پرست آمده اند و فلسطین را گرفته اند. مگر اینها به فلسطین اکتفا می کنند؟ اینها هدفشان نیل تا فرات و از فرات تا ایران و از ایران تا هرات و از هرات تا بلخ و بخارا است می خواهند در آینده بر همه جوامع اسلامی تسلط پیدا کنند و ذخایر طبیعی این کشورها را غارت کنند. و در حقیقت نگذارند چیزی به نام اسلام قدرت مند در جهان وجود داشته باشد و دنیا دربست باید تحت سلطه ی استعمار و قدرت های استکباری باشد.»
شهید بلخی در ادامه این سخنرانی داغ و آتشین به مسلمانان هشدار می دهد و می گوید: «صهیونیستها از هم اکنون در ممالک اسلامی ریشه گرفته اند. اگر مسلمانان یک یکپارچه نشوند و یهودیان را از سرزمین فلسطین بیرون نکنند، این بلای سرطانی در آینده مشکل و معضل بزرگی برای همه مسلمین خواهد شد. اگر جمعیت یهودیان صهیونیست نژادپرست با نیرنگ های استعمارگران افزایش یابد، آنگاه ما نمی توانیم آن ها را از این سرزمین بیرون کنیم. بعدها کار فتنه گری آن ها را از این سرزمین بیرون کنیم. بعدها کار فتنه گری آن ها در جهان اسلام آغاز می شود. این طرح استعماری غربی برای نابودی ما و شما تدارک دیده شده است. ای مسلمین ما باید آگاه و بیدار باشیم. گرایشات شیعه و سنی، افغانی و ایرانی و عرب و عجم را کنار بگذاریم. وقتی پیامبر اسلام مبعوث شد، اسلام به شیعه و سنی و عرب و عجم تعلق نداشت. برای همه بشریت و جهان بود. توده های مسلمانان باید پیرو حقیقی اسلام باشند. قبله، قرآن، پیامبر و مکتب ما یکی است. ما باید بیدار باشیم و فریب استعمار انگلیس و آمریکا را نخوریم. ای مسلمانان جهان و ای کسانی که وجدان بیدار دارید دست به دست هم دهیم و این یهودیان را که در فلسطین لانه کرده اند بیرون کنیم. مگر سرزمین وحی و پیامبران جای پای شرک و الحاد است. ما نباید اجازه بدهیم آن ها سرزمین های ما را غصب کنند. زیرا یهودیان نژاد پرست و رژیم غاصب اسرائیل خطرناک ترین موجود در روی زمین هستند و اگر این ها در آینده قدرت بیایند به هیچ کس رحم نمی کنند.»
علامه بلخی در پی این سخنرانی آتشین و هشدار دهنده به سازمان ملل متحد و برخی محافل جهانی نامه اعتراض آمیز می فرستد، و از آن ها می خواهد که از مردم مظلوم فلسطین حمایت کنند. شکی نیست که توجه این عالم مجاهد به ملت فلسطین محدود نبوده و در سخنرانی های خود همواره از انقلاب الجزایر و سایر نهضت های اسلامی همچون نهضت تنباکو، نهضت مشروطه در ایران از استقلال هند و پاکستان و سایر ملل مسلمان در جهان اسلام دفاع کرده است. در اشعار و آثار علامه بلخی مذهب تراشی و مرزبندی بین مسلمانان و گرایش های قومی عرب و عجم و ترک و فارس مردود شناخته شده است. او در این باره به صورت دردمند و دلسوز پرسش هایی را مطرح می کند و می گوید: «اگر ما عرب و عجم و ترک و فارس و افغان نگوییم و فقط اسلام بگوییم بهتر نیست؟ چرا باید نابسامانی و پراکندگی گریبانگیر ما باشد؟ چرا غرب و استبداد دست به دست هم دهند، ولی ما مسلمانان پارچه پارچه باشیم؟ این استعمارگران بودند که مسلمانان را پارچه پارچه کردند. صهیونیسم و کمونیسم را به وجود آوردند و بین جوامع اسلامی اختلاف و دوگانگی ایجاد کردند. تا مسلمین را از هم بپاشند. ای مسلمانان جهان، ای رهبران و بزرگان ملل راقیه توجه داشته باشید که از روزی که کشورهای اسلامی مرزبندی شد جگر اسلام پاره پاره گردید و دانه سرطان شرک اختلاف در آن ریشه دوانید و اسلام را از هم پارچه پارچه نمود. اسلام مرز نمی شناسد و تمام دنیا متعلق به خلق خداست. در واقع این استعمار پیر انگلیس بود که بین کشورهای اسلامی مرز درست کرد و مسلمین را پارچه پارچه ساخت تا اختلافات و دوگانگی را بین ما بیشتر کند و به این شکل اسلام را نابود نماید».
این سخنان در آن شرایط تاریک و خفقان آور افغانستان چه تأثیری در جامعه داشت؟
این پرسش بسیار مهمی است. در حقیقت یکی از شاخص های مظلومیت شهید بلخی در تاریخ معاصر افغانستان این است که قیام و نهضت خود را در فضای تاریک و جو خفقان آور آغاز می کند. در آن برهه حدود هفتاد درصد مردم افغانستان در روستاها زندگی می کردند، و بی سواد بودند. هیچ آگاهی از مسائل جهان و زمان عصر خود نداشتند. آقای بلخی به تنهایی نهضت خود را آغاز کرد و مظلومانه، و غریبانه دستگیر و به مدت 15 سال زندانی شد. متأسفانه در همان شرایط بسیاری از آثار و اشعار او از بین می رود. جامعه معاصر آقای بلخی نتوانست او را خوب درک کند. علاوه بر زمامداران، اغلب روحانیون مخالف او بودند. یکی به او می گفت این سخنان او علیه دولت و شاه کار خطرناکی است؟ یکی می گفت که بلخی به دربار می رود. او را آماج تهمت ها قرار دادند. کار به جایی رسید که برخی افراد از عینک بلخی، از محاسن، از لباس و عمامه او عیبجویی می کردند. با القاب عجیب و غریب به او تهمت می زدند. در حالی که آقای بلخی از همه آن ها مبرا بود. یک انسان کامل و متدین بود که اسلام و اهل بیت (ع) را خوب شناخته بود. هیچ نقصی در او و حرکت اصلاح طلبانه اش وجود نداشت. همه اینها از روی ناآگاهی، جهل، دشمنی و حسادت به او تحمیل می شد. لذا کمتر جامعه سخنان او را در آن زمان درک می کردند و تعداد محدودی از جوانان شهری دنباله رو افکار و اندیشه های بلخی بودند و مابقی فقط شیفته ی صوت و صدا، چهره ی زیبا و اخلاق پیامبر گونه اش بودند. اما عمق سخنان و دردهای او را کمتر درک می کردند. لذا علامه بلخی در کشور و بین جامعه ما مظلومیت مضاعف دارد. روزی آقای بلخی به محضر امام خمینی می رسد و به او می گوید: «حضرت آیت الله خمینی وقتی شما در سال 1342 در ایران قیام کردید. در 15 خرداد همه جوامع و محافل اسلامی ایران با شما همکاری کردند. مراجع تقلید، روحانیون، دانشجویان، طلاب حوزه و جوانان و حتی قشری از نسوان در نهضت شما شرکت داشتند. آن 15 هزار نفری که در قیام 15 خرداد شهید شدند، در حقیقت خود را فدای اسلام و شما کردند. جامعه ایران جامعه ای آگاه و با تجربه و با فرهنگ بوده و موقعیت شما را خوب شناختند. همان طوری که مسلمانان در عصر بعثت فدای اسلام و پیامبر شدند. اما وقتی من در افغانستان قیام کردم تعداد زیادی نیامدند با ما همکاری کنند. روحانیون و اقشار جامعه صحنه را خالی گذاشتند. من با عده ای بسیار محدود قیام را آغاز کردم و مظلومانه به زندان افتادم. من در این قیام بهترین دوران عمر و جوانی ام را در زندان سپری کردم. هیچ کس نیامد از من دفاع کند و پرچم به زمین افتاده مرا بردارد.» امام خمینی (ره) به او چنین پاسخ می دهد «جناب آقای بلخی! شما در این قیام و نهضت مثل جدتان امام حسین (ع) مظلوم و تنها واقع شده بودید. خداوند انشاءالله اجر و پاداش شما را خواهد داد و شما را جاویدانه ی تاریخ خواهد ساخت.»
آقای بلخی به او می گوید: «آری، هدف من نجات جامعه مظلوم و تحت ستم افغانستان از تمامی قید و بندهای استعمار و استبداد بود. و در حقیقت من خودم را فدای اسلام و ملت مظلوم افغانستان کردم. در این 15 سال زندان بیماری های فراوانی بر من وارد شده که همواره از آن رنج می برم.»
بعد که بلخی در سال 1347 به شهادت می رسد، تعدادی از علمای شیعه و سنی و شخصیت های جهان اسلام از او به نیکی یاد می کنند. به تشریح مظلومیت او می پردازند.
آیت الله شیخ صدرای بادکوبه ای از اساتید حوزه علمیه نجف اشرف و یکی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی وقتی خبر شهادت آقای بلخی را می شنود می گوید: «آقای بلخی در جامعه افغانستان حیف شد. یک جامعه بی سواد و عقب مانده و تاریک یک چنین شخصیت علمی و جهادی و مبارزی را درک نکرد. علامه بلخی برای نجات مردم از سیطره استبداد و استعمار در افغانستان ظهور کرد. ابتدا او را به مدت 15 سال به زندان می اندازند و سرانجام او را با تزریق سم به شهادت می رسانند. اگر آقایِ بلخی در یک کشور و جامعه دیگری زندگی می کرد، قطعاً از فکر و اندیشه و طرح های مترقیانه او استفاده می کردند. ولی جامعه افغانستان نتوانست این را درک کند و باعث شد که ایشان مظلومانه به شهادت برسد».
مرحوم شیخ محمد تقی فلسفی واعظ معروف نیز در رابطه با مظلومیت آقای بلخی می گوید: «اگر سید اسماعیل بلخی در کشور دیگری زندگی می کرد، مردم آن برای او تندیس می ساختند. اما افسوس که در جامعه افغانستان زندگی می کرد. من از نزدیک بلخی را ملاقات کردم و او را بسیار مردی روشن و آگاه با مسائل مختلف جهان و اسلام یافتم. او برای احیای مذهب تشیع می توانست خیلی مفید و راهگشا باشد. زحماتی که آقای بلخی برای مردم افغانستان کشیده فوق العاده بزرگ و ستودنی است. در ایران امام خمینی (ره) و شخصیت های بزرگ دیگری داریم و مردم قدر آن ها را به خوبی می دانند. ولی در افغانستان قدر آقای بلخی را نداستند.» حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مقام معظم رهبری در دیداری که با رهبران و شخصیت های برجسته شیعه و سنی افغانستان در تهران داشت از همین مظلومیت علامه بلخی خطاب به آنان فرمودند: «غفلت و کوتاهی شما بزرگان و رهبران و اهل فرهنگ و اندیشه باعث شده است که این شخصیت نابغه و این مرد مبارز علامه بلخی و سید جمال الدین ثانی در جهان اسلام مظلوم و ناشناخته باقی بماند. چرا در این همه سال شما هیچ گامی در جهت معرفی شهید بلخی برنداشته اید شما یک چنین دانشمندی داشتید و به راحتی گذاشتید به فراموشی سپرده شود. واقعاً امروز شخصیت ایشان در دنیا ناشناخته و مظلوم باقی مانده است. باید شما برای نشر اندیشه های او گام های مهم و اساسی بر می داشتید. این وظیفه همه ما و شماست که چنین اشخاصی را در جهان تبلیغ کنیم تا مسلمانان و به خصوص نسل جوان با آثار و افکار آن ها آشنایی پیدا کنند و از مظلومیت و غربت بیرون بیایند. شما چرا تا به حال کاری برای یک چنین انسانی که عمر و جوانی خود را قربانی اسلام و ملت مسلمان کرده است انجام نداده اید؟! شما باید در آینده برای معرفی چهره ی این مرد مجاهد اقداماتی جدی را انجام بدهید. چون امروز مسلمانان نیازمند اندیشه های متعالی این مرد بزرگ هستند.»
روزی از آقای بلخی پرسیدند که آیا بعد از شما کسی هست که پرچم نهضت اسلامی شما را در دست بگیرد و این نهضت را ادامه دهد؟ آقای بلخی بر مظلومیت خویش گریه کرد و گفت که «در عصر حاضر مظلوم تر از من کسی نیست. این نهضت پس از من متوقف می شود. علمای افغانستان در این وادی نیتسند و نهضت و حرکت مرا درک نکردند.»
تا چه اندازه توانستید دیدگاه های شهید بلخی را در جامعه و به ویژه قشر جوان مطرح کنید؟
بنده و دوستان تلاش های فراوانی را جهت جمع آوری آثار علامه بلخی به عمل آوردم. ولی امکانات اندک ما اجازه نمی دهد این آثار را منتشر کنیم. جامعه افغانستان که در همان مرحله آقای بلخی را تنها گذاشتند. امروز هم او را تنها گذاشته اند. تا به حال هیچ نهادی وجود ندارد تا به صورت منسجم در مورد آقای بلخی سرمایه گذاری کند. احزاب سیاسی و جهادی در دوران انقلاب آمدند شعار تبلیغاتی دادند. ولی به صورت علمی و تحقیقی کاری تاکنون برای نشر اندیشه های اسلامی او انجام نداده اند.
احزاب جهادی که 30 سال در افغانستان مبارزه کردند زیر چه پرچمی بودند و چه شخصیتی برای آن ها الگو بود؟
در حقیقت رهبران جهادی، احزاب سیاسی و جریانات فکری، فرهنگی و اجتماعی تنها شخصیتی را که محور و الگوی مبارزاتی خود قرار دادند، علامه بلخی بود. با مصاحبه هایی که با اکثر رهبران احزاب و جریانات سیاسی، اجتماعی شیعه و سنی داشتیم آن ها می گفتند که «در طول سی سال انقلاب اسلامی محور اصلی و رهبر و الگوی ما آقای بلخی بوده است. آثار و اشعار او را در جبهه ها می خواندند. این فقط شعار بود. زیرا کار عملی و تحقیقی انجام ندادند. آن ها چه شیعه و چه سنی آقای بلخی را رهبر و پیشرو خود می دانستند. از او فقط بهره برداری سیاسی کردند. یک مرکزی برای معرفی آثار و اندیشه های او به وجود نیاوردند. که آثار او را جمع آوری نموده و در اختیار جامعه قرار بدهد. کسانی که کارهایی انجام دادند به صورت انفرادی و خیلی محدود بود. کار گروهی و منسجم و ماندگار تاکنون درباره ایشان صورت نگرفته است. امیدوارم آثاری را که جمع آوری کرده ایم به زودی منتشر شود. آقای بلخی شخصاً گفته بود که من 50 سال بعد از شهادتم مطرح می شوم.» یعنی جامعه در آن سطح نبوده تا او را به درستی بشناسد. این آرزو تا حدودی تحقق یافته است. اکنون که حدود 42 سال از شهادت علامه بلخی می گذرد، تازه تعدادی از شخصیت های داخلی و خارجی به خصوص جوانان تحصیل کرده مسلمان در ایران، افغانستان و سایر کشورهای اسلامی آثار او را جستجو می کنند. ممکن است مظلومیت آقای بلخی در سال های آینده برطرف شود. برای معرفی علامه بلخی تا به حال کار قابل توجهی انجام نشده است. آقای بلخی حق بزرگی بر جهان اسلام و افغانستان دارد. چون اندیشه های آقای بلخی جهانی و اسلامی است. او گفته است که: «من به یک قوم و یک مذهب خاص تعلق ندارم. به جهان اسلام و بشریت تعلق دارم. من سید اسماعیل بلخی اسلامی هستم، افغانی، ایرانی، عراقی، هندی و پاکستانی نیستم، ما نباید خودمان را متعلق به یک کشور، ملیت، قوم، مذهب و نژاد خاص بدانیم. درد من درد جهان اسلام و مسلمین است. درد قدس و فلسطین و جامعه اسلامی است.»
دیوان علامه شهید بلخی چند بیت شعر دارد، چگونه و توسط چه کسانی و در کجا تألیف شده است؟
آقای بلخی بیش از 75 هزار بیت شعر سروده است. او بعد از آزادی از زندان مجموعه اشعار و آثار و دست نوشته های خودشان را جمع آوری کرده بودند. ولی در دوران حکومت کمونیستی که علی آقا تنها فرزند پسر او را زندانی و شهید می کنند اغلب اشعار و آثار او در همین زمان از بین می رود. از مجموع 75 هزار بیت شعر فقط 5 هزار بیت آن در دسترس ما است که بخشی از آن را چاپ کرده ایم و ان شاء الله بقیه آن را در آینده چاپ خواهیم کرد. علامه بلخی علاوه بر دیوان اشعار چندین اثر دیگر داشته که بکلی از بین رفته است. تفسیر جامع قرآن کریم داشته است که در حال حاضر یک صفحه آن هم وجود ندارد. کتابی در مورد نهضت عاشورا، جامعه شناسی، کشورداری و... نوشته بوده که از بین رفته است. در واقع اکثر آثار قلمی و دست نوشته های مکتوب او از بین رفته و ما امروز چیز قابل توجهی از آثار او در دست نداریم.
منبع: شاهد یاران شماره 64