نگاهی به ویژگی های علامه بلخی در گفت و گو با حجت الاسلام سید جمال الدین از بستگان شهید بلخی
درآمد
علامه سید اسماعیل بلخی پیشگام نهضت بیداری اسلامی افغانستان قیام کم نظیر خود را در سال 1329 آغاز کرد. وقتی قیام شکوهمند 15 خرداد 1342 به رهبری مرجع عالیقدر و آگاه حضرت امام خمینی (ره) آغاز شد، علامه بلخی هنوز در زندان دهمزنگ کابل بسر می برد، و حدود یک سال بعد از آن تاریخ آزاد شد. با وجودی که در زندان بسر می برد، رویدادها و تحولات جهان اسلام را پیگیری می کرد، و این پیگیری کم و بیش در آثار و نوشته ها و اشعار او آشکار بود. او از دوران تحصیل در حوزه علمیه مشهد مقدس از نهضت امام خمینی (ره) شناخت داشت و آن را مورد مطالعه قرار داده بود. اما به این شناخت اکتفا نکرد و پس از آزادی مانند کسی که به سرنوشت امت علاقمند است به دیدار امام در حوزه علمیه نجف اشرف شتافت تا از محضر ایشان رهنمون گیرد و به مبارزات سیاسی خود ابعاد جهانی ببخشد. سید جمال حسینی که یکی از بستگان نزدیک شهید علامه بلخی می باشد در این گفت و گو ویژگی ها و مراحل مهم مبارزات علامه بلخی را شرح داده است:
نظر به اینکه حضرتعالی یکی از بستگان نزدیک شهید بلخی هستید، علاقمندیم ویژگی های علمی ایشان را برای خوانندگان شاهد یاران شرح دهید...
بسم الله الرحمن الرحیم: با تشکر از سایر برادران عزیزی که در مجله شاهد یاران زحمت می کشند، به خصوص شخصیت های گران سنگ و وارسته که در احیای یاد شهیدان نقش مؤثر دارند. شهیدانی که جان شان را در راه احیای نهضت جهانی اسلام فدا کردند. ولی از برخی از آن ها سخنی آنچنان که شایسته آن ها باشد به میان نمی آید. قطعاً این کار عظیم و با ارزش، آثار و برکت خودش را دارد. جوانان دنیا وقتی با ویژگی های شخصیتی این بزرگان آشنا می شوند این چراغ برای هدایت آن ها و برای فعالیت بیشتر آنها. برای شکل گیری شخصیت اسلامی و دینی جوانان در هر کجایی که باشند روشن می شود.
قبل از آغاز بحث درباره شخصیت علامه متفکر شهید والا مقام سید اسماعیل بلخی باید پیشاپیش اذعان کنیم که صحبت کردن آن طوری که باید شایسته مقام این بزرگوار باشد قطعاً از عهده بنده و امثال من برنمی آید. برای اینکه طبق مضمون حدیث قدسی شریف «عبدی اطعنی تکن مثلی». بندگان مصلح و مخلص خدا و متفکران بزرگ همچون علامه بلخی که ذوب در ذات اقدس ربوبی شده اند، همیشه در شخصیت آن ها لایه های پنهانی می ماند. از دیدگاه هر شخصی به اندازه خودمان به اندازه ای که ما از شخصیت آن بزرگوار استنباط و اقتباس کرده ایم عرایضی را از طریق مجله شما به اطلاع جوانان می رسانیم تا ان شاء الله مفید باشد.
علامه بزرگوار سید اسماعیل بلخی از شخصیت هایی است که واقعاً از ویژگی ها و ابعاد مختلف برخوردار است. شخصیتی جامع الاطراف است. شخصیتی است که ابعاد متعدد دارد. از این نظر به حق شایسته مطرح شدن می باشد. به طور یقین اگر ابعاد شخصیت آن بزرگوار به اندازه توان و استعداد باز شود و تعریف شود. برای جوانان مسلمان قطعاً آموزنده و چراغ راه خواهد بود. علامه متفکر شهید بلخی ویژگی های شخصیتی منحصر به فرد زیادی دارد که در این بحث به تعدادی از آن ها به طور مختصر اشاره می کنم.
یکی از ویژگی های این شخصیت این است که علمای بزرگوار حوزه های علمیه در زمان علامه بلخی غیر از فقه و اصول، به طرف سایر علوم نمی رفتند. این بزرگوار با آن دید وسیعی که داشت و با آن شخصیتی که داشت در زمان حیات خود علاوه بر علم اصول و فقه و تدبر و تعلق، به سراغ علوم فلسفی هم رفته و سالیان درازی را فلسفه تدریس می کرده است. در محضر اساتید آن زمان درس می خوانده و عمر خود را در این حوزه ها گذرانده است. او در زمینه فلسفه ید طولایی داشته است. اگر سخنرانی های او را بازنگری کنید. به خصوص آن سخنرانی عظیم و عمیقی که در حوزه های علمیه قم، مشهد و نجف در سال های 36-1347 ایراد نمود، توانست تحول بزرگی را در حوزه های علمیه شیعه در ایران و عراق ایجاد کند. او فرمود که تحول پایه تکامل است. تکامل را به مفهوم خاص خود معنا کرد.
دوست داریم شما عزیزان آن سخنرانی ها را با آن لحن زیبا از نوار پیاده کنید تا ملاحظه کنید که علامه بلخی در آن زمان و در فضای آن تاریخ چه تفکری داشته و چگونه می اندیشیده است. جلوه ها و بازتاب اندیشه های فلسفی و اجتماعی او چه اثرات بزرگی را نه تنها در افغانستان، و نه تنها در ایران، و نه تنها در نجف اشرف، بلکه در خیلی از مراکز اسلامی که سفر می کرده داشته است. این سخنرانی ها که خمیر مایه اصلی تفکرات فلسفی و اجتماعی بلخی بوده اثرات چشمگیری را در زمان خود بر جای گذاشته است. او از این قبیل سخنرانی ها در نجف، مشهد و همچنین در افغانستان زیاد داشته است.
علاوه بر فلسفه که ید طولانی در آن داشته می بینیم که در رابطه با تاریخ اسلام، تاریخ و سرنوشت ملل مسلمان، تاریخ و سرگذشت شخصیت های مؤثر جهان اسلام اطلاعات ارزنده و وسیع داشته است. که باز هم در همین خطابه ها و منبرها از این اطلاعات تاریخی استفاده می کرد. در این زمینه او به حق یکی از اساتید و یکی از محققین و یکی از صاحب نظران در عرصه تاریخ اسلام، جامعه شناسی اسلامی، تاریخ ملل مسلمان و زندگینامه شخصیت های تاریخی جهان اسلام بود.
در زمینه های اجتماعی و سیاسی، که در آن زمان حوزه های علمیه به دلایلی علاقه زیادی به امور اجتماعی و سیاسی نداشتند، می توان گفت که شهید بلخی اهتمام ویژهای به مسائل اجتماعی مسلمانان در زمان خود داشته است. او در این زمینه مقالات علمی فراوانی نوشته و در نشریات پیام وجدان و دیگر نشریات آن زمان کابل منتشر کرده است. در حوزه سیاست و جامعه شناسی بحث و تدبر و تفکر می کرده است. باز هم این را از لابه لای سخنرانی ها و نوشته های این بزرگوار و نیز زندگینامه شهید بلخی که شخصیت های عضو بنیاد شهید بلخی در قم نوشته اند، یافته ام.
طرح دیدگاه های فلسفی و تاریخی از سوی شهید بلخی در حوزه های علمیه با چه واکنش هایی از سوی حوزه های سنتی مواجه شده است؟
همان طوری که در تاریخ می بینیم، واکنش در قبال افکار اصیل، منور و تجددگرای مصلحان بزرگ وجود داشته است. در زندیگنامه شهید بلخی که از سوی شخصیت های گوناگون در طول 40 سال گذشته نوشته شده به آسانی می توانیم به میزان این واکنش ها دسترسی پیدا کنیم.
قطعاً در قبال افکار تجدد گرایانه او مقاومت هایی از طرف مراکز سنتی حوزه و شخصیت های سنتی متأسفانه صورت گرفت. اگر تاریخ معاصر شهید بلخی را بازنگری کنیم متأسفانه ملاحظه خواهیم کرد که شخصیتهای علمی زیادی در مقابل افکار فوق العاده و عمیق او ایستادگی، یا صحنه سازی کردند. چهره این شخصیت عزیزمان را مخدوش نمودند. همانگونه که چنین کاری را در برابر افکار شخصیت های بزرگی انجام دادند.
شهید بلخی ضمن نادیده گرفتن این انتقادات و شانتاژها و این اقدامات منفی، با قدرت و صلابت تفکرات روشنگرانه خود را در مجالس درس و در محافل عمومی و در هر زمینه ای که فراهم می شد بیان می کرد. او توانست به میزان وسیعی تفکرات خود را به کرسی بنشاند و افکار عمومی جامعه را به سوی اندیشه های تجددگرایانه رهنمون سازد. می توان گفت که شهید بلخی در مقابل مخالفین و کسانی که مقاومت می کردند، پیروز و موفق از این میدان بیرون آمد. امروزه به روشنی آثار و پیامدهای تفکرات او را در جامعه مشاهده می کنیم.
شهید بلخی در عمل تا چه اندازه روی دیدگاه های خود ایستاد و پافشاری کرد؟
از دیگر ویژگی های منحصر به فرد شهید بلخی این بود که او در کنار آن ذهنیت هایی که داشت، اهل عمل بود. قرآن مجید در این زمینه می فرماید: «لم تقولون مالا تفعلون». ما واقعاً مشکل بزرگی که داریم این است که خیلی از مصلحان و شخصیت ها افکار بزرگی دارند. موضوعات مهمی مطرح می کنند. ولی پای عمل که به میان می آید ممکن است آن بروز و تجلی را از خود نشان ندهند. ولی در شخصیت شخیص شهید بلخی برای به کرسی نشاندن نظریات و دیدگاه های علمی، اجتماعی، سیاسی و فلسفی و حوزوی خود به شدت مقاومت کرد و پای این اندیشه ها ایستاد در نظر بگیرید کمتر کسی که مثل شهید بلخی حدود 15 سال زندان را به عنوان تاوان دیدگاه هایی که مطرح کرده، پس داده باشد. این شخصیت بزرگوار به جرم مطرح کردن این موضوعات اجتماعی، سیاسی و علمی با سخن چینی افراد مخالف که متأسفانه خیلی از آن ها از نهادهای مذهبی و حوزوی بودند، دستگیر و روانه زندان می شود. حدود 15 سال را در بدترین شرایط که باز هم زندان رفتن او یکی از ویژگی هایی که مطرح می کنیم عملاً تاوان حرف های خودش را پس داده و پای حرف هایی که مطرح کرده ایستاد. در میان شخصیت های علمی جهان اسلام به خصوص شخصیت هایی که در کشور افغانستان مطرح هستند کسی را سراغ نداریم که حرفی را گفته باشد، و پای حرفش هم تا این اندازه ایستاده باشد.
یکی دیگر از ویژگی های منحصر به فرد شهید بلخی که آن بزرگوار را از سایر شخصیت های حوزوی متمایز می کند، این است که در زمان او حوزه های علمیه و شخصیت های حوزوی به مسائل سیاسی و اجتماعی و تفکرات جدید به ویژه ایجاد حکومت اسلامی هرگز نمی اندیشدند. به طور مثال یک عالم حوزوی بیاید و در عرصه اجتماعی دنبال این باشد که قدرت را از دست ظالمین تصاحب کند و حکومت اسلامی برپا کند، چنین شخصیتی در زمان علامه بلخی نداشتیم. نمی توانیم این ویژگی شخصیتی شهید بلخی را با ویژگی شخصیتی هموطن و همشهری عزیزش مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی افغانی متفاوت بدانیم. سید جمال الدین در آخر عمرش و در نوشته هایش می فرماید: «از این که من دولت ها را در دستور کار اصلی خود قرار دادم مانند بذر افشانی در شوره زار بوده است». او افسوس می خورد که چرا مبارزات خود را از میان جامعه و از میان توده مردم مسلمان شروع نکرده است.
لذا شهید بلخی با توجه به تجربیات عمیق اجتماعی که داشت و با توجه به انسان شناسی و تاریخ شناسی و جامعه شناسی که داشت، و از ذهنیت و هوشمندی قوی و فکر قوی در مسایل فلسفی و تاریخی و تحلیل قدرتمند سیاسی برخوردار بود، برای به ثمر نشاندن افکار اسلامی خود با قدرت وارد صحنه سیاسی و اجتماعی شد. حرکتش را در دو زمینه آغاز کرد. یعنی هم به سراغ اصلاح حکومت رفت و هم به سراغ این رفت که افکار عمومی و جامعه را در دست داشته باشد. این طرز زندگی و مبارزه و تفکر منحصر به فرد شهید بلخی او را از دیگران متمایز ساخت. او برای پیروزی و تحقق اهداف خود هم به درون جامعه رفت، و هم به سراغ دولت و حکومت رفت.
او تسلط بر قوه مجریه را بخشی از شرایط توفیق افکار خود می دانست، که باز هم ملاحظه می کنیم که به سمت مسائل سیاسی رفتن و دخالت در امور دولت و حکومت و تلاش برای برپایی دولت اسلامی در آن زمان خوشایند برخی حوزه های علمیه سنتی نبوده است. لذا این طرز تفکر در زمان معاصر شهید بلخی وجود داشته و این شخصیت سیاسی و تاریخدان و محقق بزرگوار و عالم اندیشمند در آن عصر و زمان در صدد اصلاح حکومت و تسلط بر حکومت و دخالت در حکومت و سقوط حکومت ظالم و برپایی حکومت اسلامی بوده است. به حق می توان گفت که این ممیزه و مشخصه هم از ویژگی های منحصر به فرد شخصیت شهید بلخی می باشد.
یکی دیگر از ویژگی های شهید بلخی این است که همه این موضوعات ارزشمند که در زمان ما مطرح می شود، مثل دخالت در سیاست، دخالت مسلمین در سرنوشت اجتماعی خویش، مثل تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی، مثل تقریب بین مذاهب اسلامی، علامه بلخی در زمان خود به همه این افکار توجه داشت. با سبک و روش خاص خود این افکار را تعقیب کرده و برای پیاده کردن آن ها در جامعه وقت گذاشت.
گفته شده که شهید بلخی یکی از طرفداران تقریب بین مذاهب اسلامی بوده است. در این زمینه چه اطلاعی دارید؟
در حقیقت شهید بلخی موضوع تقریب بین مذاهب اسلامی را به شکل منحصر به فرد پیگیری می کرده است. در رابطه با تلاش برای تقریب بین مذاهب اسلامی امروزه ملاحظه می کنیم که خیلی از وعاظ و بزرگان و متفکرین صحبت می کنند، یا کتاب و مقاله می نویسند. آن ها فقط به مسایل جزئی و فرعی توجه می کنند. به ریشه های اختلاف رجوع نمی کنند. به اصولی که جامعه را به وحدت می رساند توجه نمی کنند. اول به سراغ شاخه ها و جزئیات می روند. به طور مثال برخی از عزیزان در کتاب های خودشان برای رسیدن به وحدت از سنی می خواهند از موضوع مورد اعتقادشان دست بکشد. یا برای رسیدن به وحدت از شیعه می خواهد از موضوعات عقیدتی خود دست بردارد. این شیوه در اندیشه های شهید بلخی جایگاهی ندارد. برای همین است که شهید بلخی در مبانی و در بنیادهای تقریبی با بقیه علما اختلافات نظر دارد. لذا او دیدگاه های تقریبی خود را اینگونه بیان نمی کرده است. چرا؟ برای اینکه برداشت های حوزه های دینی از اختلافات یک امر طبیعی و عادی است.
وقتی فقه ما پویاست... وقتی که می گوییم استنباط و استخراج مفاهیم دینی را از منابع اصلی جایز می دانیم. از کتاب و سنت استنباط می کنیم. طبیعی است که علمای فقه و حدیث و تاریخ از این ابزار استخراج و استنباط استفاده می کنند. اشتباه و اختلاف برای یک فقیه و دانشمند یک امر عادی و یک روال طبیعی است. چطور فقهای مذهب تشیع در بسیاری از حوزه ها و احکام اختلاف دارند؟ واقعاً هم اختلاف دارند! چنانچه از علمای خود انتظار داشته باشیم که از نظر فکری و استنباط با هم یکی باشند این خواسته درست نیست. لذا شهید بلخی در هیچ یک از نوشته ها و سخنرانی های خود سراغ این نوع اتحاد نمی رود. او به همین آقای سنی با همین کیفیت سنی بودنش به آقای شیعه با همین شیعه بودنش می گوید که مبانی و هویت خودش را بدون اینکه از آن بخواهد کم و زیاد کند، حفظ نماید. او می گوید بیایید برای یک سری مسائل اجتماعی که به سرنوشت همه ما ارتباط با هم در کنار هم باشیم. نمی گوید که از فلان موضوع و از فلان حکم دست بردارید.
در این جا شهید بلخی اول موضوع وحدت را برای ما مشخص می کند که مسائل و منافع اجتماعی در رابطه با این موضوعات است و نه در رابطه با مسائل دینی. و از طرف دیگر اختلاف در احکام دینی را یک امر عادی می بیند، که حق قضیه هم همین است. لذا تفکرات آن بزرگوار با علما در این زمینه فرق می کند. او پیشنهادهایی را ارئه می دهد که عملاً به اتحاد واقعی بین مسلمانان منجر می شود.
در جریان تحقیقات و مطالعاتی که در چند سال گذشته در بنیاد فرهنگی شهید بلخی در قم انجام داده ایم به این نتیجه رسیدیم که محور تفکرات بنیادی و مؤثر و کارساز علامه بلخی این بوده که ما باید مدارس و حوزه های علمیه بزرگی را به وجود بیاوریم که در آن علمای شیعه و سنی در کار هم درس بخوانند. طلاب شیعه لزوماً مبانی و احکام فقهی اهل تسنن از فقه و احکام فقهی و اصولی و فلسفی تشیع اطلاع داشته باشند. چون شهید بلخی می داند که به قول حافظ «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه - چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». یکی از علت های اختلافات این است که ما همدیگر را نمی شناسیم. در تاریکی تیراندازی می کنیم. شیعه در رابطه با سنی چیزهایی را می گوید که واقعاً وجود خارجی ندارد. همین توهمات و وسوه های شیطانی است که استعمارگران و قدرت های سلطه گر بیگانه ایجاد کرد. همین طور طلاب سنی در رابطه با شیعه چیزهایی را از دشمن یاد گرفته و بدون تحقیق در ذهن خود ذخیره کرده که واقعاً وجود خارجی ندارد. همدیگر را نمی شناسند و خود این ناشناختن باعث شده که نسبت به هم دچار توهم و ذهنیت منفی باشند، و علیه یکدیگر جنگ روانی ناخواسته بر خلاف شرع و نادرست از صدر اسلام تا امروز بین شیعه و اهل تسنن ادامه دارد.
به خاطر همین دیدگاه های تقریبی بود که نمایندگان اقوام و مذاهب مختلف به حزب ارشاد اسلامی پیوستند و در کنار شهید بلخی مبارزه کردند؟
دقیقاً همین طور بوده است. همین افکار منور و روشن علامه بلخی بود که در کشوری که تعدد قومی و مذهبی دارد توانست گروه های مبارز جامعه را یکپارچه و منسجم کند. اگر تاریخ گذشته و معاصر افغانستان را مطالعه کنید می بینید که چه خشونت های شدید مذهبی که بر علیه یکدیگر اعمال نمی شده است. در چنین جامعه ای افکار منور شهید بلخی آثارش را بر جای گذاشت. او یکی از علمای منحصر به فرد افغانستان بود که در جامعه این کشور جا باز کرد و مورد توجه همه مسلمین قرار گرفت. هم شیعیان و اهل تسنن به او ارادت خاصی داشتند و هم اقلیت های مذهبی غیر مسلمان افغانستان به این شخصیت منور و روشن اندیش که تفکرات او از قرآن کریم سرچشمه می گرفت و به کرامت و ارزش انسانی، انسان ایمان داشت به او ارادت خاصی داشتند. او انسان را به خاطر انسان بودنش دوست داشت و برای انسان عزت و کرامت خاص قایل بود.
افکار و اندیشه های شهید بلخی همان طوری که او در ادبیات و اشعارش می گوید، در بخشی از یک بیت شعری می فرماید «عزم من در قالب مذهب نگنجد ای رفیق - مسلک پاک صراط المستقیم آیین من». متأسفانه برخی از علمای شیعه و سنی مخالف این افکار را درک نمی کردند. اینگونه تعبیر می کردند که او برخلاف دین و مذهب است.
در حالی که شخصیت او فرا مذهبی و فرا ملیتی بود. قرآن کریم صرفاً انسان را به عنوان یک موجود و مخلوق دارای کرامت و شخصیت مستقل معرفی می کند. داشتن مذهب، دین و شخصیت مستقل معرفی می کند. داشتن مذهب، دین و شخصیت دینی ارزش خاص دارد. ولی انسانیت و انسان بودن هم یک ارزش است. لذا خداوند در قرآن کریم همه انسان ها را که پیرو هر دین و مذهبی باشند. اولا آدم و حوا معرفی می کند. پس یک نسبت برادری در بین ما وجود دارد که این را از طریق قرآن استفاده می کنیم. قرآن مکرر گفته است «و لقد کرمنا بنی آدم» قرآن می گوید که هیچ عالمی نیامده تا بنی آدم را به مذهب تشیع، مذهب تسنن و فرقه و گروه خاصی مقید کند.
برحسب دانش و فرهنگ قرآن کریم می گوییم که همه انسان ها که از ابتدای خلقت روی زمین آمده اند فرزندان آدم هستند، و خداوند به اینها ارزش داده. انسان کرامت ذاتی دارد. در رابطه با رنگ و نژاد هم در قرآن کریم می فرماید: «و من آیاته اختلاف السنتکم و الوانکم». شخصیت شهید بلخی واقعاً شخصیت برگرفته از قرآن کریم بود. ما باید متأسف باشیم که غربی ها و اروپایی ها حقوق بشر را برای ما مطرح می کنند. در ذات حقوق بشری که خارجی ها طراحی کردند و نوشتند که رنگ، نژاد سرخ، نژاد سیاه یک ضعف تلقی می شود. در عین حالی که ضعف تلقی می شود از بقیه نژادها می خواهد که خوب حالا شما بیاید این را نادیده بگیرید. به طور مثال در کنار هم باشید انگار که مفهومش این می شود که آقا درست است که این آقا ضعیف است و سیاهی هم یک نوع ضعف است ولی تو آقای سفید پوست بزرگواری کن و نادیده بگیر بیا با هم باشیم. ولی آنچه قرآن کریم به ما می آموزد خلاف این است. قرآن می فرماید که ای انسان مسلمان یا غیر مسلمان منشأ همه رنگ ها و نژادها و زبان ها خداست. از نشانه های قدرت خداست.
شهید بلخی در طول 15 سال زندان به تنها کتابی که مأنوس بوده قرآن کریم بوده است. وقتی که از زندان آزاد می شود و به بیرون می آید به همه احترام می گذارد به شیعه و سنی به مسیحی و نژاد سیاه و سفید و نژادهای دیگر همه را به یک چشم می بیند. با استنباطی که از قرآن دارد همه مخلوق خدا هستند. و اگر ما میان مخلوقات خدا تبعیض قایل شویم به نوعی به شرک و دوگانه پرستی منتهی می شود. به خاطر این است که شخصیت شهید بلخی به همه احترام می گذاشته. به خاطر این است که شخصیت او شکل گرفته از قرآن است. به خاطر این که به انسانیت اعتقاد دارد و انسان را با استفاده از آیات قرآن دارای کرامت ذاتی و ارزش ذاتی می داند. تصویری که از ایشان به یادگار مانده ملاحظه می کنیم که در تشیع جنازه او شیعه و سنی در یک صف در نماز جماعت ایستادند برای او با دست های باز و بسته نماز خواندند. در آن زمان شخصیت های سنی در سرتاسر افغانستان و خارج از افغانستان برای او مجالس فاتحه و مجالس قرائت قرآن برگزار کردند، و پیام های تسلیت ارسال نمودند... و این به خاطر تفکر و اندیشه اصیلی که از قرآن گرفته بود.
شهید بلخی در آخرین سفری که در سال 1346 به حوزه علمیه قم داشت در بین علما و طلاب چند جلسه سخنرانی ایراد کرد و از سکوت و بی تفاوتی برخی از علما انتقاد به عمل آورد. این سخنان چه بازتابی در حوزه داشت؟
در آن سال او به حوزه علمیه قم آمد و سخنرانی های خیلی مؤثر و هدایت گری ایراد کرد. در آن سخنرانی ها درباره موضوعات مهم جهان اسلام از جمله موضوع تحول در مبانی فکری اسلام بحث کرد. به طلاب و علما گفت که شما وارثان پیامبران هستید و خودتان را کوچک ندانید. به این شخصیت های بزرگ و عظیم تأثیرگذار در جهان اسلام و حاضرین مجلس روحیه بخشید. در آن جلسه سخنرانی به خاطرات زندان که واقعاً عجیب بود اشاره کرد. او در آن جلسه گفت که من در زندانی زندگی کردم که عقرب های آن سمی تر و خطرناکتر از عقرب های کاشان بودند. سرمای زندان سردتر از سرمای همدان بود. این نشان می دهد که از اوضاع شهرهای ایران هم اطلاع داشته است. در زندان هرگز به او مرخصی ندادند. ملاقات هایی که داشته در سال های آخر زندان بوده است. او می گفت که در زندان بیش از 1700 بار قرآن را مطالعه کرده و هر بار به معانی و مفاهیم جدیدی دسترسی پیدا می کرده است. متوجه شدم که قرآن همانند ذات اقدس الهی نامنتهی است و نمی توان به حقیقت آن رسید. این سخنرانی ها واقعاً برای طلاب و اساتید و بزرگان آن زمان اثرات چشمگیری داشت. در آن جلسه درس هایی را به جوانان و علما می آموزند. طلاب و علمای افغانی را به بازگشت به افغانستان تشویق کرد.
بزرگانی که معاصر شهید بلخی بودند چه خاطراتی از او دارند؟
در این زمینه داستانی را از مادرم که دختر دایی شهید بلخی بوده است نقل می کنم. مادرم نقل کرده که پس از آزادی شهید بلخی از زندان به دیدار او رفته بود. در خانه بلخی زن خدمتکاری وجود داشته که از چاه آب بیرون می کشیده است. هنگامی که شهید بلخی ملاحظه می کند این زن به سختی آب از چاه بیرون می کشد به کمک او می شتابد. و آب از چاه بیرون می کشد. این حرکت نشان می دهد که به پیشخدمت و کارگر خانه مهربان بوده و توجه داشته است.
حضرتعالی ارتباط خانوادگی با شهید بلخی دارید؟
شهید بلخی خواهر زاده پدر بزرگ من شهید آیت الله سید حیدر بلخی است که در زمان خود از علمای بزرگ افغانستان بوده و خدمات ارزشمندی را به جامعه تشیع در افغانستان به ویژه در مزار شریف، بلخاب و در سایر مناطق شمالی تقدیم کرده است. زمانی که ایشان بعد از 21 سال تحصیلات حوزوی را در حوزه علمیه نجف اشرف به پایان رساند، و از مراجع وقت اجازه اجتهاد گرفت. وارد سمت شمال افغانستان شد، شهید آیت الله سید حیدر بلخی خود را خدمتگزار مردم و سایر طبقات فرهنگی و دانشگاهی می دانست. به محض اینکه حرفی برای گفتن داشت و توانایی برقراری ارتباط با مردم را داشت به مشکلات کوچکترین و ضعیفترین فرد جامعه رسیدگی کرد.
داستان دیگری که درباره علامه بلخی از پدرم شنیده ام این است که بلخی به مناسبت ماه محرم الحرام در یکی از حسینیه های کابل منبر می رفته است. در پایان دهه محرم مبلغ چهل هزار افغانی (پول رایج افغانستان) به او می دهند و این مبلغ را در گوشه عمامه اش قرار می دهد. در مسیر راه بازگشت از مسجد با سید فقیری برخورد می کند. سید مزبور مشکلات خود را با علامه بلخی در میان می گذارد و شهید بلخی بلافاصله دست به عمامه می برد و تمام مبلغ چهل هزار افغانی را که به خاطر ده شب سخنرانی دهه محرم دریافت کرده بود، دو دستی و یکجا تقدیم این فقیر می کند. آن شخص فقیر که این پول را دریافت کرده بود غافلگیر می شود و به علامه بلخی تذکر می دهد که حاج آقا فلان مبلغ بود ولی شهید بلخی با تعجب به او می گوید بله من متوجه مقدار مبلغ هستم و امیدوارم که مشکلات شما با این مبلغ که نیاز دارید حل شود.
علامه بلخی چنین شخصیتی بود. مثل میخی که هر چه بر سر آن می کوبند محکم تر و مستحکم تر می شود. کسانی که او را بعد از آزادی از زندان ملاقات کردند. می گویند که شهید بلخی با آن شخصیتی قبل از زندان داشت متفاوت بود. شخصیتی بریده از دنیا و مادیات بود. شخصیتی که دیدگاهش به دنیا و جامعه فرق کرده بود. یک انسان الهی و متعقل شده بود. یک انسان متواضع و خاک نشین شده بود.
نقل کرده اند که جمعیتی از علما و طلاب برای استقبال از علامه بلخی پس از آزادی از زندان در زادگاه او تجمع کرده بودند. این آقایان با کمال تعجب می بینند که او خیلی ساده و بدون اینکه منتظر بماند تا این جمعیت به استقبال او بیایند، با پای پیاده و به صورت معمولی به میان جمعیت می رود. زیرا علامه بلخی که شرایط سخت زندان را متحمل شده بود و بارها مرگ را جلوی چشمان خود مجسم کرده بود و امیدی به رهایی از سیاه چال های ستم شاهی وقت نداشت، پس از آزادی، فعالیت های سیاسی و فرهنگی خود را از سر گرفت. اکنون هزاران انسان در سرتاسر دنیا وقتی از زندگی آن بزرگوار شناخت پیدا می کنند، واقعاً متحول و متغییر می شوند.
منبع: شاهد یاران شماره 64