مهریه 7 کیلو طلا هم نتوانست زندگی پرتلاطم زن و شوهر جوان را نجات دهد تا اینکه کشتی آرزوهای آنها قبل از دهمین سالگرد ازدواج در دادگاه خانواده به گِل نشست.
وقتی که «مهراوه» و «حمید» وارد شعبه 276 دادگاه خانواده شدند، قاضی «غلامرضا احمدی» مشغول بررسی پرونده این زوج بود که روی آن عبارت «دادخواست مطالبه مهریه» به چشم میآمد. پساز چند لحظه قاضی رو به زن کرد و گفت: «شما مهریهتان را شامل 7 کیلو طلای 18 عیار به انضمام 12 سکه طلا مطالبه کرده اید، آن هم بعد از 9 سال و نیم زندگی مشترک. چه شده که حالا به فکر گرفتن مهریهتان افتاده اید؟»
مهراوه بلند شد و گفت: «هیچ زنی از روی دلخوشی مهریهاش را درخواست نمیکند، معمولاً وقتی دست به این کار میزند که همه راهها به رویش بسته باشد. من هم حدود 10 سال تمام سختی و مشکلات زندگی با یک مرد زودرنج را تحمل کردم و بالاخره طاقتم تمام شد. درست 6 ماه پیش بعد از دعوای مفصلی که با هم داشتیم از همسرم خواستم بیشتر از این به روح و جسم همدیگر آسیب نزنیم و راهمان را از هم جدا کنیم، اما همسر یکدندهام راضی نشد و شروع به آزار و اذیت من و فرزندمان کرد.
من هم جهیزیهام را جمع کردم و از یک سال پیش در خانه پدرم زندگی میکنم، اما این مرد نه تنها به سراغ من و فرزندمان نیامد، حتی یک ریال هم نفقه به ما نداد؛ بنابراین مهریهام را میخواهم تا حداقل سربار پدر و مادرم نباشیم...»
حمید حرف همسرش را قطع کرد و گفت: «زن و بچهای که خانه را ترک کردهاند چرا باید از من خرجی بخواهند؟»
سپس رو به قاضی کرد و ادامه داد: «من حتی اجاره نامه آپارتمان را هم بهنام این زن کردهام. حالا هم نه مالی دارم و نه پس اندازی. یک کارمند ساده هستم با حقوقی معمولی. از کجا بیاورم 7 کیلو طلا بدهم؟»
زن دوباره به حرف آمد و گفت: «مثل اینکه یادت نیست نصف پول ودیعه خانه را من از محل بازخرید سالهای خدمتم دادم. تو حتی اجازه ندادی به کارم ادامه بدهم. خیلی زود یادت رفته که وقتی به خواستگاری من آمدی سرباز بودی و شغل درست و حسابی هم نداشتی. آنقدر اصرار کردی که فکر کردم واقعاً دوستم داری. وقتی هم که کارت پایان خدمت گرفتی نه دیپلم داشتی و نه کاری. من کمکت کردم که ادامه تحصیل بدهی و از کار کردن با وانت به کارمندی برسی. حالا از خرجی دادن به دخترت دریغ میکنی؟»
قاضی زوج جوان را به آرامش دعوت کرد و به حمید توضیح داد که مهریه و نفقه حق قانونی همسر اوست و جدا از دعوای میان زن وشوهر، فرزندان حق دارند از نظر مالی تأمین باشند و در آرامش زندگی کنند. سپس رو به مهراوه کرد و پرسید: «فکر نمیکنید که با دادخواست مهریه زندگیتان در مسیر دشواری بیفتد؟»
زن جواب داد: «از همان روزهای شروع زندگی مشترک، اختلافهای زیادی با هم داشتیم، اما با گذشت و صبوری کنار میآمدم، بتدریج متوجه شدم همسرم اهل معذرت خواهی نیست و همه اشتباهات را به گردن من میاندازد. گاهی قهر میکرد و من سعی میکردم با گل و هدیه دلجویی کنم، اما بتدریج این موضوع تبدیل به یک رویه در زندگی ما شده بود و من بعد از چند سال تصمیم گرفتم روشم را عوض کنم.
با این حال او قهر میکرد و تا چند ماه با هم حرف نمیزدیم تا اینکه برای فرزندمان مشکلاتی مثل بیماری و تحصیل و مسافرت پیش میآمد و ناچار میشدم باز هم کوتاه بیایم. حالا دیگر بچه ما بزرگ شده و خودش میتواند تصمیم بگیرد. من هم دیگر آن زن جوان و پرانرژی سابق نیستم. خیلی هم ناراحت است میتواند فرزندمان را پیش خودش نگهداری کند.»
قاضی مطالبی را در برگههای صورتجلسه نوشت و از حمید پرسید: «خب؛ با توجه به درخواست همسرتان و وضعیت مالی که اعلام کردید، خودتان هر ماه چه میزانی از مهریه را میتوانید بپردازید؟»
حمید قدری فکر کرد و جواب داد: «هر ماه دو گرم.»
قاضی لبخندی زد و گفت: «با این حساب 3500 ماه طول میکشد تا مهریه همسرتان به پایان برسد که در آن صورت حدود 290 سال از امروز گذشته است!» پس از آن توضیح داد که ابتدا باید 12 سکه را به طور یکجا پرداخت کند و خودش را آماده کند تا ماهانه چند گرم طلا به همسرش بپردازد، سپس پایان جلسه را اعلام کرد و از آنها خواست زیر برگهها را امضا کنند تا رأی دادگاه در روزهای آینده به دستشان برسد.
منبع: روزنامه ایران