بدعت و تحریفات دینی و بررسی چند مصداق بدعت گذاری
چکیده
انگیزههای تحریف، مسائل زیادی است، از جملهی آنها، حسادت حماقت، پول (در قبال جعل تاریخ و حتی روایات، چاپلوسی، دروغ) که بعضی آن را برای خود، با توجیه، دروغ مصلحتی درست میکنند از این تحریفات میتوان به روایات ابوهریره، که از پیامبر (ص) روایات نقل میکند، اشاره نمود. به قول یکی از سخنرانان، وی حدود چهارصد هزار روایت، از پیامبر (ص) نقل نموده است، لکن جالب است بدانید، گفته میشود، وی تنها و تنها جنازهی پیامبر را در کودکی دیده است. این مقاله، به چند بخش اختصاص یافته است. در بخشی از آن به عوامل ایجاد تحریف و بدعت اشاره شده، است، به خوبی روشن است، که در جلوگیری، این تحریفات عدهای میتوانسته نقش خود را ایجاد کرده، لکن از آن خودداری نمودهاند، و به خاطر سکوت و یا حتی، حمایت آنها، این تحریفات به وجود آمده است. در به وجود آمدن تحریفات، هم عوام و هم علماء و اهل فن، نقش بسزائی را میتوانسته ایجاد کنند اما تقصیر علماء این است که آنها، باید در مقابل بدعتها و تحریفات، موضع گیری، نموده، لکن از آن شانه خالی نمودهاند، اما گناه، عوام در این است، که اگر آنها به خرافات و...، روی خوش نشان نمیدادند، این اتفاقها، اتفاق نمیافتاد، زیرا عرضه، مبتنی بر تقاضا است در بخش دیگری از این مقاله به سخنان رهبر کبیر انقلاب اسلامی، پیرامون، دفع بدعت اشاره شد، که ایشان نقش به سزایی را برای علماء و روحانیون در ادارهی امور، قائل بوده، و آنها را در رویارویی و آمدن به صحنه تشویق نموده، و از گوشه نشینی و پرداختن به امور خاص علمی و پژوهشی، نهی نمودهاند، بلکه ایشان، وجود طاغوتیان زمان را خود دلیل ایجاد بسیاری از بدعتها و تحریف میشمارد-و از روحانیون میخواهد جلو آنان بایستند ایشان در قسمت دیگری از سخنرانی خود به دین مسیح و تحریفات در این دین اشاره نموده و روحیهی حضرت مسیح (ع) را روحیه جهادی و مبارزه میشمارد، که متأسفانه در دین امروزی این موضوع نیز دستخوش تحریف قرار گرفته و مسیح (ع) را فردی، متعبد لکن مخالف با مبارزهی با ظلم و طاغوت، میشمارد، و بخش دیگری از این مقاله به مسائل روز اختصاص یافته است –در طول تاریخ عده ای، بر صدد آمده تا مسائل دینی را از مسائل عقلی جدا نموده و دایرهی وجود عقل را کوچک نموده و استفاده از آن را در امور دینی، بدعت بنامند، این در حالی است که، مجتهدین امامیه و فقهای اصولی و بر حق شیعه معتقدند، عقل نمیتواند مسائل تعبدی صرف را بفهمد، لکن عقل در بعضی از موارد، میتواند بهترین رهنما برای فهمیدن و عمل نمودن به روایات باشد. این در حالی است که اخباریون (فرقهای از علماء امامیه) معتقدند، اگر عقل وارد دین شد، باعث تحریف و بدعت گذاری در دین است، آنها معتقدند روایات حتی روایات ضعیف السند و حتی ضعیف الدلاله، میتواند بهترین راه برای فهم دین باشد. سپس به اعتقاد معتزله و اشاعره، پیرامون مسائل عقلی اشاره شده است، که معتزله گرایشهای عقلی را راسخ دانسته و از آن دفاع مینمودند، لکن اشاعره، آنان را به بدعت، متهم میساختند.
کلید واژه: تحریف، بدعت، امام خمینی، مسیح، عقل، دین
مقدمه:
در میان ملل و نحل مختلف، در میان امتها، ادیان، و ...، بعضی از مسائل آنها در طول تاریخ دستخوش، تحریف قرار میگیرد. یکی از معضلات اصلی جامعه موجود نبودن حقایق اصلی، در ان است؛ و بدتر از نبودن حقیقت، حقیقت نماهایی است که رنگ و بوی حقیقت را به خود اختصاص داده و آن را حقیقت معرفی مینمایند. تحریف در اصطلاح اعم از بدعت و شامل کلیهی مسائل میگردد، (اعم از مسائل دینی، فرهنگی، سیاسی و...)لکن حوزهی بدعت در مسائل دینی است، و اصطلاحاً آن تحریف دینی است به شکلی که کسی نظریات خودش را وارد در دین کرده و به جای دین قرار دهد، لکن باید توجه داشت که در بین تحریفات، تحریف دینی، از همه مهمتر و خطرناکتر است، زیرا با شقاوت و سعادت انسانها، روبرو است؛ و انسان فطرتاً هویت دینی دارد، لذا اگر این فطرت توسط یک عده سود جو و ...، تحریف شود، این اعتقادات کم کم سست و از بین خواهد رفت؛ لذا در روایات بسیاری، از آن نهی شده و همه را به مبارزهی جدی با آن دعوت میکند.
تحریف و تعویض حقایق
تحریف، عوض کردن سیمای حقیقی اشیاء و نشان دادن باطل به جای حق است. تحریف، حقیقت را از بین میبرد و به جای آن فریب را جانشین آن میکند. تحریف در مسائل مختلف میتواند انجام گیرد (به عنوان مثال تحریف شعر-تحریف تاریخ-تحریف مسائل سیاسی و... ) اما در میان تحریفها، تحریف دین الهی از همهی آنها مهمتر و خطرناکتر است، زیرا تاریخ و مسائل دیگر، همه به وسیله انسان پایه گذاری شده است و حتی به بیش رفته است، لکن مسائل دینی از طرف خداوند است و تحریف آن مساوی است با نسبت دادن دروغ به خداوند
تحریف، هدایت را ضلالت میکند، به جای تشویق به اعمال صالح، به سوی گناه و معصیت، ترغیب میکند و به جای رستگاری، شقاوت میآورد، آری میتوان تحریف را از پشت ضربه زدن نامید –البته اگر ضربهای که به فرد میخورد مستقیم باشد، اثرات آن بسیار کمتر از زمان است که این ضربه از پشت وارد شود و یهود در طول تاریخ ضرباتی را به دین وارد نموده است که آنها از طریق غیر مستقیم وارد شده است به عنوان مثال وقتی کسی میخواهد امیر المومنین علی (ع) را تخریب کند، دو راه در مقابل چنین فردی قرار دارد، نخست اینکه وی شروع به توهین کردن به ایشان کرده و شروع به تخریب شخصیت حضرت نماید، لکن دومین راهی که برای چنین فردی قرار دارد این است که از راه دوستانه وارد شده و شروع به تحریف کردن ایشان کند، مسلماً راه دوم برای تخریب نمودن، راه آسانتری است که عوام آن را بیشتر قبول میکنند. (1) به عبارت دیگر میتوان تحریف را مبارزهای نامید با استفاده از نیروی خود موضوع –به عنوان مثال چنان شخصیت بزرگان دینی (مثل امام علی) ع را در نظر خواننده بد معرفی میکند که اشخاص وی را با یک پهلوان بد قیافه و ترسناک، اشتباه بگیرد، آری کسی که علی (ع) را این گونه معرفی میکند، به ظاهر یک تجسم کنندهی علی و بیان کنندهی ویژگیهای شخصیتی وی میباشد –چنین فردی به بهانهی فضائل وی (مثل شجاعت) چنان وی را بد معرفی میکند، که نمیتوان باور کرد، این علی همان شخصیت منبر و محراب و خطابه و حکمت و قضاء و زهد و ایمان و خوف از خداوند و گریههای نیمه شب است، به عنوان مثال وقتی میخواهیم امام سجاد (ع) را معرفی کنیم به جای پردازش به شخصیت والای وی، همیشه از بیماری وی در عاشورا میگوییم و وی را چنان در نظر خواننده معرفی میکنیم که وی در تمام عمر خود تب داشته و عصا به دست حرکت میکرده است و متأسفانه در میان ایرانیان این موضوع به جایی رسیده است که وقتی میخواهند یک بیمار را معرفی کنند و بگویند خود را به بیمار زده، میگویند: نعوذبالله، خود را امام زینالعابدین بیمار نموده است (2)
نمونهای از این جعلیات:
شهید مطهری (در ادامهی بحث تحریف به سخنرانی مرحوم آیتی اشاره نموده و میگویند:[مرحوم آیتی در سخنرانی خود (راه و رسم تبلیغ) که در انجمن ماهانه دینی گفته شد و چاپ شد، میگوید: که چندی بیش از وضع دولت، انتقاد نموده که غالباً متصدیان امر یا بی عرضهاند یا نالایقند، یا خائن و ناپاک. وی اضافه میکند، در صورتی که ما امروز نیازمند افرادی هستیم که هم با عرضه باشند، و هم پاک، میگوید: اکثر رجال و مأمورین ما یا شمرند یا امام زینالعابدین. در صورتی که کشور ما هم اکنون بیش از هر زمان به حضرت عباس (ع) نیازمند است (یعنی افرادی که هم پاک باشند و هم کاربرد داشته باشند –) این حرف به عبارتی میگوید: شمر کاربر است، لکن نالایق است و امام سجاد (ع) نعوذبالله پاک است لکن کاربر نیست –اما حضرت عباس هم پاک است و هم کاربر است (3) آری به راستی میتوان، این امام تحریف شده را سرمشق خود قرار دهیم!؟ آیا میتوان از وی اطاعت نمود!؟ در صورتی که امام معصوم (بدون تفاوت میان احدی از آنها) مصداق واقعی سرمشق و الگوی بشری هستند، که ما باید در تمام رفتار و کردارهای خود، ایشان را سرمشق و الگوی برتر و حقیقی خویش قرار دهمی، اما با این تحریفها (بالا تر دانستن حصرت عباس) ع]، از امام سجاد) ع دیگر چه امیدی میتوان داشت. مطالبی که گفته شد، تنها شرح یک صحبت نبود، آن یک حادثهی خطرناک و نابودگر است، یک انحراف وحشتناک است که هرکس ناله زد یا مریض شد، وی را به امام معصوم نسبت دهیم –آری این همان خطر تحریف است –آن هم تحریف تاریخ و شخصیت، حال ببینید اگر این انحراف در مسائل دینی انجام شود، چه اتفاقی میافتد.
اشکال از کجاست!؟
در بحث تحریف میتوان دو گروه را مقصر نامید، یکی از آنها، اهل علم و دیگری عوام هستند. آری این وظیفهی عالم است که از تحریفات جلوگیری گند، (هم از ورود آن و هم زایل کردن انحرافات شکل گرفته) -اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و و الا فعلیه لعنهالله – و در حدیثی از کافی آمده است –(ان لنا فی کل خلف عدولاً ینفون عنا تحریف الغالبین و انتحال المبطلین) این وظیفهی عالم است که با با انحرافات مبارزه کند، وظیفهی علماء و اهل علم است که انحرافات را شناسائی نموده و در جهت حل آنها مبارزه کند، نه آن که از آنها سوء استفاده نموده و در جهت اهداف شخصی خود از آنها استفاده نماید –به عنوان مثال وقتی در یک مراسم عزای اباعبدالله (ع) قرار میگیرد، چون مردم مثلاً دوست دارند گریه کنند و شور داشته باشند، شروع به گفتن اراجیف و مسائل غیر حقیقی کند، که مثلاً مردم گریه کنند، آیا این گریه سودی دارد!؟ مثلاً حادثهی حماسی کربلا را برای آنها متصور کند، یا حتی مرید جمع کند، پا منبری جمع کند، و ...لکن همین فرد، میتواند به جای دروغهای مردم جمع کن، حقایق را بگوید، اما اشکال از آن جاست که شاید کسی پای منبر وی ننشیند، شاید ازدحام جمعیت مثل قبل نباشد! (4) علماء باید نگذارند به خاطر منافع خویش، تحریفات جلو بیاید، باید جلو دشمن را بگیرند، باید دست دشمنان را از دین کوتاه کنند، باید با اسطوره سازی و انحرافات مبارزه کنند، در مواردی که غیبت نمودن جایز است، جرح راوی و مشخص نمودن شخصیت واقعی وی میباشد –زیرا شارع مقدس میخواسته، دینش زیر پای یک عده نابود نشود، لذا غیبتی که گناه آن بدتر از زنا شمرده شده است را، در مورد وی جایز میداند و حتی برای نگفتن آن، تعذیب مینماید، لذا باید آقایان و اهل علم، متن واقعی روایات و مطالب واقعی را از مطالب غیر حقیقی جدا نموده و آن را در اختیار عوام قرار دهند تا انها منحرف نشوند. به عنوان مثال در مورد تحریفات تاریخی میتوان به اشعار و نوحه سرایی اشاره نمود، که پیرامون امام حسین (ع) است، البته بعضی از آنها به راستی، زبان حال واقعی امام (ع) است (مثل اشعار اقبال لاهوری-حجه الاسلام تبریزی)، لکن در بعضی از این اشعار، تحریف شخصیت، کولاک میکند
(افسوس که مادری ندارم)
ای خاک کربلا تو به من مادری نما
اشعار فوق با وجود اینکه نمیتوان آن را به امام معصوم و شخصیت بزرگ امام حسین (ع) نسبت داد، اساساً نمیتواند زبان حال یک مرد پنجاه و هفت ساله باشد، که مادرش را اینگونه طلب میکند. لکن طرف حقیقت این ماجرا این است که امام حسین (ع)، مادرش را به صورت حماسی نام میبرد و میفرماید:(انا ابن علی الطهر من بنی هاشم) (5) تا اینجا اشکال علماء، مشخص شد، لکن اشکال عوام، این است که آنها مصرف کنندهی آن کلامها هستند و در فقه فقها معروف است که اگر چیزی گفتنش حرام باشد، استماع و شنیدن آن کلام نیز حرام خواهد بود، مثل شنیدن غیبت-تهمت و... بنابراین چگونه بگوییم گفتن این مطالب حرام است ولی شنیدن پای چنین خطابههایی اشکال ندارد، چنان چه میفرماید: (اجتنبوا قولوا الزور) عامه مردم اگر پای منبر چنین افرادی (که غالباً غیر روحانی و لباس شخصی هم هستند) ننشینند، این انحرافات رشد نمیکند، این انحرافات پای نمیگیرد، زیرا عرضه، مبتنی بر تقاضا است. لکن متأسفانه بعضی مردم، به جای مقابله، آنها را تشویق میکنند. به عنوان مثال چه اشکالی دارد که عروسی حضرت قاسم، صحیح باشد. بحث ما در این موضوع در این نیست که اشکال دارد یا ندارد، بحث بر سر این است که اتفاق افتاده است یا نیفتاده است و ما به دروغ به حادثه کربلا، نسبت میدهیم، زیرا اولاً هیچ عقلی آن را نمیپذیرد و دوماً بحث شود که اصلاً چنین مطالبی در یک کتاب معتبر، عنوان شده است یا خیر!؟ که آن موقع بخواهیم سر این بحث کنیم که اشکال دارد یا ندارد؟
تحریف اسلام در کلام امام خمینی (ره)
رهبر کبیر انقلاب اسلامی، وظیفهی علماء و روحانیت را پاسداشت از دین الهی معرفی نموده و میفرماید:
من از آقایان علما و افاضل باید تشکر کنم. پیروزی ملت مرهون اقدامات علما- اولاً- و سایر طبقات- ثانیاً- بوده است. شما علما همان طوری که وظیفه شرعیتان هست که امام امت باشید، پیشقدم باشید در مسائل امت، دفع کنید مفاسد را از ملتها، به حمد اللَّه قیام به امر فرمودید؛ و من از قِبَل ملت شریف ایران از شما تشکر میکنم. خداوند انشاء اللَّه روحانیت را که ذخیره ملت است، پشتوانه ملت است، حفظ کند و قوّت به او بدهد. دشمنهای اسلام و شما، هم اسلام را بد معرفی کردهاند و هم شما را. دشمنهای بشریت ادیان را مطلقاً میگویند که برای این است که افیون باشد برای مردم، برای ملتها! اینها چون دیدهاند آن چیزی که در مقابلشان میایستد دیانت است، و آن جمعیتی که در مقابلشان میایستد جمعیت روحانی است، از این جهت با این دو نیرو به مخالفت برخاستند و از زمانهای بسیار سابق این دو نیرو را کوبیدهاند. نیروی اسلام را که بزرگترین نیروست کوبیدند، از جهت اینکه کوشش کردند تا اسلام را بد معرفی کنند. کوشش کردند تا اینکه اسلام را بگویند اگر چیزی هم باشد، یک دعا و یک وِرْدی است! یک آدابی است بین بشر و خدا. آن طوری که در مسیحیت هست. مسیحیت هم- این مسیحیت منسوخ- این جور است، مسیحیتی که نسخ شده است. مسیحیت حضرت عیسی نمیتواند این طور باشد. اینها با اسلام و با سایر ادیان مخالفت کردند و ادیان را افیون بشر حساب کردند. یعنی گفتهاند که ادیان یک چیزی است که ثروتمندها و قلدرها درست کردهاند که مردم را ساکت کنند، تودهها را ساکت کنند به وعده دادن؛ و این تبلیغات تا آنجا رسیده است که بعد به صورت دیگر به ما هم تزریق کردهاند. (7) اسلام همه چیز است ... یکی از بدترین چیزی که اجانب در بین مردم و در بین خود ما القا کردند، این است که اسلام برای این است که ما همان عبادت بکنیم. چنانکه مذهب مسیح را هم مسخ کردند؛ مذهب مسیح مسخ شد. مسیح هر گز نمیشود که دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید، ظَلَمه را بگذارید به کار خودشان! این نمیشود؛ نبی نمیتواند این طور باشد. مسخ شده است اینها. اینها اسلام را در نظر ما، در نظر جاهلین مسخ کردند؛ اسلام را به صورت دیگر نشان دادند؛ و این از کیدهایی بود که با نقشهها پیاده شده است؛ و ما خودمان هم باور کردیم «آخوند را به سیاست چه»! این حرفْ حرفِ استعمار است: آخوند را به سیاست چه!؟ «ساسَةُ العباد» در «زیارت جامعه» است؛ «ساسة العباد». چطور امام را به سیاست آره، اما آخوند را به سیاست نه!؟ حضرت امیر یک مملکت را اداره میکرد، سیاستمدار یک مملکت بود؛ آن وقت آخوند را به سیاست چه!؟ این مطلبی بود که مُستَعمِر برای اینکه آخوند را جدا کند از دولت و ملت، القا کردند به او؛ آخوند هم باورش آمد! خود آخوند با ما مبارزه میکند که شما چکار دارید به سیاست! «این آخوند سیاسی است»! این چیزی بوده است که ما را ... به عقب راند. آخوندْ نمونه اسلام است. اسلام همه چیز است. قرآن همه چیز است. قرآن «انسانْ درستْ کن» است، کتاب انسانسازی است. قرآن همه چیز دارد: سیاست دارد، فقه دارد، فلسفه دارد، همه چیز دارد. انسان همه چیز است و باید همه احتیاجاتش را قرآن تأمین بکند. انسان یک اعجوبهای است که همه عالم است، و قرآن یک اعجوبهای است که اداره انسان را به همه اقشار میکند. در عین حالی که فقیه درست میکند، حکیم درست میکند، فیلسوف درست میکند، شمشیرزن درست میکند، جنگجو درست میکند. فقیه باید جنگجو هم باشد؛ فقیه باید سیّاف باشد، ولی فقیه هم باشد و فقهش را از دست ندهد. -(8)
تحریف در دین مسیحت در کلام امام خمینی (ره)
امام خمینی (ره) در یکی از مباحث خود با اشاره به انحرافاتی که در دین تحریف شدهی مسیح (ع) وارد شده است، اشاره نموده و آن را با اسلام مقایسه میکنند و از نقش به سزای روحانیت و علماء در مقابل چنین افرادی هشدار میدهند، ایشان میفرماید: [من احتمال نمیدهم که حضرت مسیح به این جور باشد که حالا درستش کردند. مگر امکان دارد که حضرت مسیح تعلیمش این داده که ظلم قبول کنی. صورتت را این طور بگیری وقتی میزنند، آن طرف میگیری، این تعلیم خدا نیست. این تعلیم مسیح نیست. حضرت مسیح مبرای از این است. حضرت مسیح با زور مخالف است. حضرت مسیح مبعوث شدند، اینها برای اینکه رفع کنند این ظلمها را. برای اینکه چه بکنند، منتها مبتلا شده است به یک دستگاههایی که بد معرفی میکند از او. اسلام هم همین ابتلا را پیدا کرده بود. لکن در هر عصری یک علمایی بودند که نمیگذاشتند این طور بشود. حالا یک قدری توسعه پیدا کرده است. زمان فرق کرده و افکار مردم فرق کرده و این چیزها هم فرق کرده] (9)
بدعت چیست و بدعت گزار کیست؟ -
قال علی علیهالسلام: «امَّا اهْلُ الْبِدْعَةِ فَالُمخالِفُونَ لِامْرِ اللَّهِ، وَ لِکِتابِه، وَ رَسُوله، الْعامِلُونَ بِرَأْیِهِمْ وَ اهْوائِهِمْ وَ انْ کَثُرُوا»؛ «بدعتگذاران کسانی هستند که مخالف دستورات خداوند و قرآن مجید و رسول خدا هستند و به افکار و عقاید و هوی و هوس خویش عمل میکنند. (چنین اشخاصی اهل بدعت هستند) هر چند تعداد آنها زیاد باشد»
انواع بدعت:
بدعت دو نوع است 1- اولین تعبیری که از بدعت میشود، نوآوری و ابداع است. یعنی به عبارتی در مسائل مختلف از جمله مسائل اجتماعی، فرهنگی، علمی، صنعتی و ... انسان یک موضوع و مسئله تازهای را با راهنمایی عقل خویش، ابداع نماید، نه تنها امر بدی نیست، بلکه آن امر بسیار مثبتی است که بشریت را از قدمت، به پیشرفت، سوق میدهد. 2- لکن بدعت، به معنای دیگر نیز استفاده میشود که معنی معروف آن نیز به حساب میآید، و آن تحریف احکام خداوند متعال و یا اضافه کردن در دین وی میباشد، که این نوع بدعت، میتواند چارچوب اساسی دین را نابود کند لکن آنچه مهم است، اینکه بعضی مغالطه کرده و این دو تعبیر را در جای خود استفاده نکرده و برای شست و شوی مغز مخاطب، به عنوان مثال میگویند: (وضو برای زمانی بوده است که مردم در زمان پیامبر) ص، به شست و شوی و بهداشت، اهمیت نمیدادند، لکن در جامعه کنونی، مردم بهداشت را به طور کامل اجرا میکنند، لذا نیازی به آن نیست! بنابراین باید توجه داشت که بدعت گذار آن دو بدعت را به جای دیگر استفاده نکند و مخاطبانش را فریب دهد. امام علی (ع) در تفسیر بدعتهای منفی میفرماید: (اهل بدعت مخالف اوامر الهی و کتاب پروردگار و رسولش هستند) به عنوان مثال امام حسین (ع) در مقابل بدعتی ایستاد که در عصر خلفا مخصوصاً خلیفه سوم، مرسوم شده بود و آن این بود که: بیتالمال مسلمین را برای خویشان خلیفه بگذارند، به عنوان مثال، پستهای حکومتی که در جامعه اسلامی باید بر مبنای ایمان، تقوی، لیاقت، تدبیر و کارآمد بوده باشد، در اختیار اطرافیان خود قرار میدادند. یا مثلاً معاویه بدعت بزرگی را در جامعه اسلامی نهاده، که برابر بود با تبدیل حکومت اسلامی با سلطنت، وی تمام آداب و رسوم پادشاهان را زنده کرد و فرزند نالایق کبوتر باز، میمون باز، هرزه و شرابخوارش، را به عنوان جانشین ناحق خود انتخاب نمود (بنابراین آنچه مخالف اوامر الهی و قران و سنت باشد، بدعت نامیده میشود، )چه آن را نوآوری بنامیم و چه اضافه کردن به دین در هر حال این نوع بدعت، بدعت منفی و مبغوض خداوند است. (11) چنانچه رسول اکرم (ص) نیز در روایتی میفرمایند: (کل بدعه ضلاله و کل ضلاله فی النار) (هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در دوزخ است) و در روایت دیگری از همان حضرت آمده است: (ابی ا... الصاحب البدعه بالتوبه قبل یا رسول ا... و کیف ذلک!؟ قال انه قرا شرب قلبه حبها، خداوند توبهی صاحب بدعت را هرگز نمیپذیرد. عرض کردند: یا رسول ا... چگونه چنین چیزی ممکن است!؟ فرمود: به خاطر این که محبت آن بدعت در اعماق دلش جای گرفته است) آری آنچه هست این است که در لغت بدعت به معنای نوآوری و انجام یک امر بی سابقه است، لکن در میان علماء به معنای کاستن و یا افزودن چیزی به دین الهی است، بدون هیچ وجه منطقی و دلیل محکم. هر بدعتی، یک گناه کبیره است که معمولاً تمام انحرافات دینی از بدعتها شروع میشود، بنابراین باید توجه نمود که اگر جلو بدعت گذاران را از دین جدا نکنیم، پس از مدتی هر کس اندیشههای شخصی و منافع خویشتن را به دین میافزاید و پس از مدتی از این چیزی جز سلایق شخصی عدهای منحرف نمیماند و دین الهی، کاملاً مسخ، نابود و محو میشود، به همین علت است که اسلام آن را گناه نابخشودنی مینامد. (12) شرائط تاریخی و اجتماعی در مقاطع مختلف، گاهی باعث شده است که بدعت از مرحلهای از تاریخ، زیادتر به چشم بخورد و در مقاطعی این بدعتها کمتر دیده میشود. لکن آنچه به دست میآید اینکه هر چه علم و دانش و آگاهی مردم بالاتر میرود کمتر زیر بار بدعتها و تحریفات میروند. همانگونه که اشاره شد، بدعت گناهی نابخشودنی است، در روایتی از امام جعفر صادق (ع) آمده است که فردی در زمان یکی از پیامبران، به خاطر وسوسههای شیطانی، شروع به بدعت گذاری نمود و مردم را به سوی آن دعوت کرد، پس از گذشت زمان به خود آمد که توبه کند، اما خداوند به پیامبر آن زمان وحی نمود، به وی بگو: (به عزت و جلالم، اگر آن قدر مرا بخوانی که بندبند تو از هم جدا شود، دعایت را مستجاب نمیکنم الا اینکه آن کسی که منحرف نمودهای را زنده کنی و آنها را از تحریفات آگاه کنی. آن گاه توبهات را میپذیرم. از آنچه گفته شد، مشخص میشود که بدعت در اینجا ایجاد و نوآوری در علم و صنعت و ابداع و اختراع در علوم و فنون گوناگون نیست و نمیتوان به تطبیقات فقیهان در مسائل مستحدثه که از قواعد کلی قرآن و کلام اهل بیت) ع، مسائلی را خارج میکنند، بدعت گفت، بلکه بدعت آن است که حرامی را حلال و یا حلالی را حرام کنیم و چیزی از آئین خداوند کاسته و یا چیزی به آن اضافه کنیم. (13) لکن آنچه در بعضی از محافل و ادیان دیده میشود این است که بعضی از اشیاء را به اشتباه بدعت دانسته و با آن به مخالفت ورزیدهاند مثلاً در تاریخ وهابیت، آمده است که بعضی از آنها حتی با دوچرخه نیز مخالفت میکردند و حتی آمده است که آن را مرکب شیطانی نامیدهاند. یا مثلاً آمده است که هنگامی که سران مسعودی برای خبر گرفتن از مراکز لشکر، خط تلفن را افتتاح نمودند، آنها، کابل آنها را پاره پاره کردند و آن را بدعت نامیدند. به راستی این نوع بدعت نامیدنها، نشانه حماقت نیست!؟ در حالی که آنچه در اسلام حرام است اصلاً ربطی به این موارد ندارد. اینکه بعضی متأسفانه میگویند: دین هیچ گونه اصل و ثابتی ندارد، کلام بسیار باطلتری است، زیرا این گونه افراد اصالت حقیقی دین را خودشان منحرف نمودهاند. امام علی (ع) در گفتاری در کلمات قصار (کلمه 123) میفرمایند: (طوبی لمن ذل فی نفسه و عزل عن الناس شره و وسقه السنته و لم ینسب الی البدعه) - خوشا به حال کسی که در نزد خود کوچک است (غرور و تکبر ندارد)، آزار او به مردم نمیرسد و سنت پیامبر برای وی کافی است او هرگز بدعتی به و نسبت داده نمیشود. امیرالمؤمنین در این عبارت، بدعت و سنت را در مقابل هم قرار داده است، یعنی کسانی که مطیع اوامر خداوند هستند، به سراغ بدعت نمیروند.
(قبول نشدن اعمال)
پیامبر اکرم میفرماید: (ان ا... لایقبل لصاحب بدعه صوماً و لاصلاه و لا صدقه و لا حجاً و عمره و لا جهاداً- خداوند روزه و نماز و صدقه و حج و عمره و جهاد بدعت گذار را قبول نمیکند) (14)
پیدایش بدعت
بدعتها با تفاسیر نابجا به وجود میآید. بدعت گزار قرآن را مطابق میل خود تفسیر میکند و به دنبال آن، بدعت گزاری میکند. در میان صوفیان سخنی معروف است که: انسان وقتی به مقام ایمان کامل رسید و به قرب الی ا... راه یافت، دیگر نماز و روزه و سایر واجبات، بروی واجب نمیگردد و وجوبش از وی برداشته میشود جالب است در تایید حرفهایشان به آیه (اعبد ربک حتی یاتیک الیقین) را میآورند. استدلال آوردهاند که پرستش خداوند تا جایی است که انسان به مقام یقین برسد و وقتی به این مقام رسید، پس دیگر نیازی به ارائه عبادت ندارد. (زیرا عبادت، زیرا عبادت رسیدن به مقام یقین است توجه کنید که چگونه با تفسیر به رای خود، آئین الهی را تغییر میدهند، در حالی که اگر این صحبت آنها درست بود، نباید پیامبر) ص تا آخرین لحظات عمر گرانقدرش به نماز بایستد، در حالی که ایشان در آخرین لحظات بیماری از اصحابش میخواهند تا به مسجد بروند و با مردم نماز بخوانند، جالب است پیامبر (ص) به این مقام نرسیده ولی آقایان صوفیه به این مقام رسیدهاند؟ جالب است امیرالمؤمنین تا آخرین لحظات عمر نماز میخواند و در محراب نماز ضربه خورد، لکن آقایان صوفیه، بعضاً به این مقام رسیدهاند که دیگر نیازی به نماز خواندن ندارند! چگونه میتوان این تفسیر را قبول کرد در حالی که اباعبدالله در آخرین لحظات شهادت در گرمای طاقتفرسای عاشورا به نماز میایستد، و اصحاب و یاران وی به او، اقتدا نمودند و چنانچه تاریخ شهادت میدهد، بعضی از آنها در این مسیر به شهادت رسیدند، آیا اباعبدا... و یاران باوفایش، به این مقام نرسیدهاند و آقایان صوفیه به این مقام رسیدهاند!؟ چقدر مضحک و خنده دار!! لکن اشکال آنها در تفسیر این آیه این است که آنها، تفسیر اشتباه کردهاند و یقین را به معنای متعارف آن ترجمه نمودهاند، در حالی که یقین در این آیه شریفه دلالت بر مرگ میکند، زیرا در حقیقت مرگ لحظه آغاز یقین حقیقی برای انسان است و هر گروه مذهب و ایدهای در تمام محافل، یک حقیقت را باور دارند و آن همان مرگ است که آن را از یقینیترین امور میدانند. دیدید که چگونه با تفسیر به رای یک آیه را تغییر دادند و چگونه عدهای آن را قبول نمودند، در حالی که اصلاً ترجمهی آیه با این مباحث متفاوت است (15) به همین دلیل شارع مقدس، برای آبروی وی هیچ ارزشی قائل نیست و غیبت وی را جایز دانسته تا وی با شناخته شدن توسط مردم کمتر بتوانند به اعمال خود ادامه دهند. این در حالی است که در روایات دیگر نیز احترام وی، به کلی نفی شده است. چنانچه میفرماید: عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ ابِیهِ قالَ: ثَلاثَةٌ لَیْسَتْ لَهُمْ حُرْمَةٌ: صاحِبُ هَویً مُبتَدِعٌ، و الامام الْجائِرُ، وَالْفاسِقُ الْمُعْلِنُ الْفِسْقَ - سه نفرند که احترام ندارند: کسی که دارای هوسهای بدعت آمیز است، و زمامدار ستمگر، و کسی که آشکارا معصیت میکند. (16) و در بعضی از روایات همین موضوع چنین آمده است: «ثَلاثَةٌ لا غِیبَةَ لَهُمْ: صاحِبُ الْهَوی وَ الْفاسِقُ الْمُعْلِنُ بِفِسْقِهِ، وَالْامامُ الْجائِر» -
لزوم رفع بدعتها
امام خمینی (ره) در یکی از سخنرانی خود، بر علماء و کلیهی مسلمانان، واجب میداند، که در مقابل بدعتها و بدعت گذاران جهاد کرده و خود و ملت را از این موضوع پاک کنند –ایشان میفرماید: این شاه ستمگر و دارو دسته اوست که با همه فقر طاقتفرسای مردم ما، میلیاردها دلار ثروت کشور را به خود اختصاص داده است؛ و نیز: «اگر بدعتها در دین ظاهر شود، بر علماست که دانش خود را آشکار کنند و نگذارند فریبها و نیرنگها و دروغهای بدعت گذاران در دین و در مردم اثر کند و منحرف سازد.» و این شاه است که با انواع دروغها و حیلهها، هم دین خدا را تحریف کرده و خواستههای شیطانی خود و اربابانش را به عنوان قوانین منطبق با اسلام بر ملت مظلوم ایران تحمیل میکند، و هم حقایق و واقعیات را وارونه جلوه میدهد. بر علمای دینی و مذهبی است که چهره واقعی او را به ملت معرفی کنند. مثلاً ببینید شما، شاه کشاورزی ما را نابود کرد و کشور را در مواد غذایی وابسته به خارج نمود و هنوز هم به اصلاحات ارضی خود افتخار میکند؛ آیا این یک تحریف نیست؟ و یا مثلاً نفت ایران را تا آنجا که میتواند استخراج میکند و با پول آن برای اجانب پایگاه نظامی تأسیس میکند؛ و یا به بهانه صنعتی کردن کشور- صنایع مونتاژ- آن هم اکثراً با سرمایههای خارجی و بدون هماهنگی با شرایط اقتصادی کشور، ایران را بازار مصرف اجناس تجملی خارج ساخته و از این طریق ثروت کشور را به هدر میدهد و بعد ادعای مدرنیزه کردن کشور را دارد؛ و صدها تحریف و خیانت دیگر که بر هر مسلمانی و در درجه اول بر علمای دینی و مذهبی واجب است که قیام کنند و خود و ملت را از این ستمگریها نجات دهند. (17) امام خمینی در جایی دیگر بر ضرورت دفع و وجوب بدعت تکیه نموده و میفرماید: [اگر کسی احکام را آن طور که خدا راضی نیست تفسیر کرد، بدعتی در اسلام گذاشت به اسم اینکه عدل اسلامی چنین اقتضا میکند، احکام خلاف اسلام اجرا کرد، بر علما واجب است که اظهار مخالفت کنند. هرگاه اظهار مخالفت نکنند، مورد لعن خدا قرار میگیرند؛ و این از آیه شریفه پیداست، و نیز در حدیث است که إذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلِلعالِمِ أنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ؛ و إلّا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ. (چون بدعتها پدید آید، بر عالم واجب است که علم) دین] خویش را اظهار کند؛ و گر نه لعنت خدا بر او خواهد بود. خود اظهار مخالفت و بیان تعالیم و احکام خدا، که مخالف بدعت و ظلم و گناه میباشد، مفید است؛ چون سبب میشود عامه مردم به فساد اجتماعی و مظالم حکام خائن و فاسق یا بیدین پی برده، به مبارزه برخیزند؛ و از همکاری با ستمکاران خودداری نمایند؛ و به عدم اطاعت در برابر قدرتهای حاکمه فاسد و خائن دست بزنند. اظهار مخالفت علمای دینی در چنین مواردی یک «نهی از منکر» از طرف رهبری دینی جامعه است، که موجی از «نهی از منکر» و یک نهضت مخالفت و «نهی از منکر» را به دنبال میآورد. نهضتی را به دنبال میآورد که همه مردم دیندار و غیرتمند در آن شرکت دارند. نهضتی که اگر حکام ستمکار و منحرف به آن تسلیم نشوند و به صراط مستقیم رویه اسلامی تبعیت از احکام الهی باز نیایند و بخواهند با قدرت اسلحه آن را ساکت کنند، در حقیقت به تجاوز مسلحانه دست زده و «فئه باغیه» خواهند بود؛ و بر مسلمانان است که به جهاد مسلحانه با «فئه باغیه» یعنی حکام تجاوزکار، بپردازند تا سیاست جامعه و رویه حکومت کنندگان مطابق با اصول و احکام اسلام باشد. شما که فعلاً قدرت ندارید جلو بدعتهای حکام را بگیرید و این مفاسد را دفع کنید، اقلاً ساکت ننشینید. تو سر شما میزنند، داد و فریاد کنید؛ اعتراض کنید. (18)
مبارزه با بدعت در کلام شهید مطهری (ره) (19)
[وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ امَّةٌ یَدْعونَ الَی الْخَیْرِ یَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، باید گروهی از شما باشند که دعوت به خیر کنند، به نیکی فرمان دهند و از زشتی باز دارند. همچنین عللی که منجر به تحریف و بدعت میشود همه وقت بوده است و خواهد بود، و باز علمای امّت هستند که وظیفه دار مبارزه با تحریفها و بدعتها میباشند. رسول اکرم فرمود: اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و من لم یفعل فعلیه لعنة اللّه، آنگاه که بدعتها پدید میآیند بر عهده دانشمند است که دانش خویش را آشکار کند و آن که نکند لعنت خدا بر او باد. آن چیزی که این مبارزه را ممکن و کار آن را آسان میکند محفوظ ماندن معیار و مقیاس اصلی یعنی قرآن است. رسول اکرم مخصوصاً تأکید کرده است که برای صحّت و سقم چیزهایی که از زبان او نقل میشود از مقیاس قرآن استفاده کنند.] شهید مطهری (ره)، لزوم توجه به قرآن را یکی از معیارهای مقابله با بدعت دانسته و میفرماید: نگهداری متون اصلی از دستبرد حوادث، استنباط فروع از اصول و تطبیق کلّیّات بر جزئیّات، طرح و اکتشاف مسائل جدید که هر عصری با خود میآورد، جلوگیری از گرایشهای یک جانبه، مبارزه با جمود بر شکلها و ظاهرها و عادتها، تفکیک احکام اصلی و ثابت و مادر از مقرّرات فرعی و نتیجه، تشخیص اهمّ و مهم و ترجیح اهمّ، تعیین حدود اختیارات حکومت در وضع قوانین موقّت، و بالأخره تنظیم «برنامه»های متناسب با احتیاجات روز از اهمّ وظایف علمای امّت در دوره خاتمیّت است. علمای امّت اسلامیّه بر حسب وظیفه و مسئولیتی که دارند عالمترین مردم به زمان خویش خواهند بود، زیرا تشخیص مقتضیات واقعی زمان از مقتضیات انحرافات اخلاقی و انحطاطات روحی انسانها، بدون آشنایی با روح زمان و عوامل دستاندرکار ساختمان زمان و جهت سیر آن عوامل، امکان پذیر نمیباشد (20) امام علی (ع)، انگیزه فتنهها را هوای نفسانی معرفی میکند، ایشان در خطابه 51 نهجالبلاغه میفرماید: (انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع) همانا آغاز فتنهها، هواهای نفسانی است که تابع واقع میشود و بعد از آن احکامی است که بدعت گذارده میشود (21) منظور امام در این خطبه این است که افرادی که میخواهند دنبال هوای نفسشان بروند، از نیروی حق استفاده میکنند زیرا افرادی که میخواهند حرف باطلی را بزنند، اگر بگویند ما گفتهایم، مسلماً کسی از آنها قبول نمیکند، لذا برای اینکه حرفشان پذیرفته شود، شروع میکنند به نسبت دادن آن حرفها به دین. نمیگویند من میگویم میگویند: این نظر دین است. مثلاً آیهای از قرآن کریم را میآورند و سپس شروع به تفسیرهای نادرست و شخصی میکنند یا به عنوان مثال به ائمه اطهار حدیثی را نسبت داده و غیر حقیقت را به جای حقیقت جا میزنند. سپس حضرت میفرماید: (یخالف فیها کتاب ا...) کتاب خدا در آن احکام مورد مخالفت قرار میگیرد. (و یتولی علیها رجال رجالاً علی غیر دین ا...) آنگاه افرادی با هم متحد شده و حزبی را تشکیل میدهند و به غیر دین خدا، بدعتها را به عنوان دین ا... بین مردم، پخش میکنند. سپس میفرماید:.(پس اگر باطل از حق جدا شود، دیگر برای مردم، چیزی مخفی نمیماند و مردم حق جو، منحرف نمیگردند) (لو ان الحق خلص من لبس الباطل افقطعت عنه السن المعاندین) اگر حق از پوشش باطل جدا شد، زبان بدخواهان از آن قطع میگردد؛ و همین جا است که بدخواهان و مخالفین اسلام، بدعتها را نشانه میگیرند و بر علیه ما استفاده میکنند، در صورتی که آن دین نیست، بلکه عین بی دینی است، اگر اسلام واقعی را منتشر کنیم، بدخواهان نمیتوانند بر علیه ما، سخن پراکنی کرده و دین را به تمسخر بگیرند و آنچه مشخص است این است که منظور امام بدعت در این است نه مطابق نوآوری به عنوان مثال میتوانیم در اینجا به عمل ابوهریره استنداد کنیم که وقتی وی حاکم مکه میشود، مرد بی چارهای که پیاز عکی میفروخت، به وی مراجعه کرد و از وی استمداد گرفت که پیازهایش در حال خراب شدن است و کسی انها را از وی نمیخرد، او ادعا میکرد که در حال ورشکست شدن است. ابوهریره روز جمعه بالای منبر خطابه رفت و گفت: سمعت من حبیبی رسول ا...: من اکل بصل عکه بمکه وجبت له الجنه هر کس پیاز عکی را در شهر مکه بخورد، بهشت بر وی واجب میشود. وقتی وی این حرفهای دروغین را بالای منبر گفت، مردم جاهل نیز تمام پیازهای آن مرد را خریدند، این است نسبت دادن دروغین به خدا و پیامبر. (22)
(لزوم پرهیز از بدعت در کارهای روزمره)
همان طور که گفته شده بدعت یعنی چیزی که جزء دین نیست را به نام دین جلوه دادن- همین موضوع را در کارهای روزمره بررسی میکنیم- مثلاً وسط یک سخنرانی اگر گوینده برای رفع خستگی و استجاب همیشگی صلوات، صلوات بفرستد و مردم نیز از وی تبعیت کنند، امر نیکویی است، لکن همین صلوات را اگر به شکلی نمایش دادیم که در وسط سخنرانی، از نظر اسلام باید صلوات فرستاده شود، این یک بدعت است، زیرا این فعل مستحبی در اینجا جزء دین نیست و آن را به دین نسبت دادهایم. به عنوان مثال در ایران رسم است وقتی چراغ روشن میشود، صلوات میفرستند، به هر حال صلوات در همه جا خوب است اما در ایران سابق آتش پرستی و احترام و تقدس آتش مطرح بوده، اگر دلیل آن، نفوذ بالله، احترام به چراغ و تعظیم آتش باشد، آن بدعت گذاری است. در حالی که دین شریف اسلام میفرماید:
اگر در نماز کسی در مقابل انسان ایستاده است، نماز کراهت دارد، زیرا بوئی از آدم پرستی دارد. اگر چراغی جلو انسان است، نماز خواندن کراهت دارد، زیرا بوئی از آتش پرستی در آن است؛ لذا سعی کنیم صلوات موقع روشن شدن چراغ به معنای تقدس آتش نباشد. (23) به عنوان مثال ما در اسلام چیز به نام سفره حضرت ابوالفضل نداریم. این یک نوع بدعت است. اگر میخواهید سفرهای بیندازید و مثلاً به فقرا اطعام دهید، این فعل مقدسی است و میتوانید ثواب آن را به روح ائمه اطهار، حضرت ابوالفضل و یا حتی اموات خودتان نثار کنید، اما نگویند در اسلام چنین چیزی داریم، نگویید جزء سنت است، اگر به اسلام نسبت داده شود، این فعل نه تنها ثواب ندارد بلکه گناه دارد.
دین مقدس اسلام، به سختی به مبارزه اهل بدعت میآید، چنانچه در روایت آمده است (با متوهم) یعنی بیتوتشان کنید، بیچارهشان کنید. بنابراین وظیفه همه بالاخص علماء مبارزه جدی با اهل بدعت حتی در کارهای روزمره میباشد. (24) شهید مطهری (ره)، پیرامون نوآوری و بدعت و تفاوتهای معیاری آن دو میفرماید:[بعضی «شرّ الامور محدثاتها» را به همه چیز تعمیم میدهند، در صورتی که مسلماً در اینجا نظر به بدعت است، بدعت در دین. عدهای دیگر بدعت را که یک اصطلاح مذهبی است و نکوهیده بودنش هم به علت این است که در مورد تشریعات مذهبی است، تعمیم میدهند و به هر امر تازهای اطلاق میکنند و میگویند: بدعت خوب است، چرا با بدعت مخالفت میکنید؟ انسان باید بدعتگذار (یعنی نوآور) باشد. دیگر فکر نمیکنند بدعتگذار در چه امری؟ امری که از صلاحیت شخص بیرون است؟ مثلاً در دین، یا شخص غیر متخصص در غیر موارد صلاحیت خودش؟ اینها که معقول نیست. شخص ناوارد در پزشکی اگر بخواهد در طبابت بدعت ایجاد کند هزاران نفر را خواهد کشت] نوآوری در امور غیردینی، عیبی ندارد، مثلاً در شعر نوآوری خوب است. مثلاً نوآوری در علم فلسفه، هنر و ... خوب است لکن نوآوری در دین معنا ندارد، چون آورندهی دین ما نیستیم، حتی امام معصوم و پیامبر (ص) هم آورنده دین نیست بلکه آورنده دین خداوند متعال است. خداوند توسط ملکی به پیامبرش وحی نموده و سپس آن را به پیامبرش ابلاغ نموده و همهاش را یکجا برای امام (ع) بیان میکند. البته نباید ناگفته بماند که استنباط کردن احکام از اصول دینی، نوآوری نیست. بعضی از اخباریون به اشتباه خیال میکند این نوآوری است، آنها معتقدند اصولیون و مجتهدین بدعت گزار هستند. بلکه آنها اشتباه نمودهاند، زیرا استنباط احکام (حتی اگر مجتهدین قبلی اشتباه کرده باشند و وی شکل دیگری استنباط کند و یا حتی مسئله محدثهای پیش بیاید و وی آن را استنباط کند، این استنباط احکام از اصول است نه نوآوری. به اشتباه بعضی امروزه، هر چیز نو و تازهای را بدعت مینامند و از بدعت حمایت نموده و میگویند: فلان کس نوآور و بدعت گزار است، لکن این اصطلاح غلط است زیرا بدعت به چیزی جز نوآوری در دین نمیگویند) ادخال فی الدین ما لیس فی الدین لذا این است که کم کم گفته میشود: پس بدعت اشکال ندارد. بنابراین نوآوری در علم هنر، شعر یا هر علم دیگری نه تنها عیب نیست بلکه، کمال است، زیرا این علمها توسط بشر است و هر روز بشر پیشرفت میکند ولی معنا ندارد در دین الهی چیزی را کم یا زیاد کنیم، زیرا ما در آن تخصص نداریم لذا در روایت میخوانیم (من زار بدعاً) مبتدعاً فقد خرب الدین اگر کسی به دیدن اهل بدعت رود، دین را خراب نموده است. میبینید که دین شریف اسلام حتی دید و بازدید چنین افرادی را حرام میداند و از کلمه (باهِتوهُم). این کلمه در مورد مبهوت کردن، محکوم کردن و متحیر ساختن استفاده شده (لذا در قرآن کریم آمده است که حضرت ابراهیم) ع با جبار زمان خودش بحث میکرد و لذا آمده است (فبهت الذی کفر) یعنی او در مقابل منطق حضرت ابراهیم (ع) مبهوت، محکوم و مفتضح شد دومین معنی ماده (بهشت)، دروغ بزرگ و بهتان است (یعنی دروغ جعل کردن) سبحانک هذا البهتان عظیم شیخ انصاری (ره) تصریح میفرماید: اگر با اهل بدعت روبه رو شدید، با منطق قوی با آنان روبرو شده و مبهوتشان کرده، آن چنانکه ابراهیم با جبار زمان خودش نمرود مباحثه کرد و مبهوتشان نمود. بنابراین وظیفه ما در درجه نخست روبه رو شدن با اهل بدعت و آشکار نمودن دروغ و بهتان آنها در دین است که باید آنان را مبهوتشان کرده و در مقابل آنان بایستیم. لکن عدهای به اشتباه میگویند: معنی روایت این است که در مقابل اهل بدعت، هر دروغی و بهتانی دوست داشتید بگویید و به آنان نسبت دهید، اما این از مکرهای شیطان است که چنین ترجمه کنیم، به عنوان مثال از مکرهای شیطان و نفس اماره است که در اعیاد مذهبی (مثل ولادت ائمه) چون شب سرور است، چون شب خوشحالی است، پس هر چه دلمان خواست فسق و فجور انجام داده و بگوییم: امشب اشکالی ندارد، من به خاطر پیامبر و اهل بیت وی چنین میکنم! مثلاً در داستانی آمده است: (فردی به مغازه عرق فروشی رفت و گفت: یک شاهی عرق بده، عرق فروش گفت: یک شاهی عرق نمیشود. گفت: هر چه میشود بده. دوباره مغازه دار گفت: نمیشود. گفت: یک قران را تقسیم بر 20 کن، همان را بده. گفت: یعنی ته استکان. مردم عرق میخورند که مست شوند، ولی ته استکان که مست کننده نیست. گفت: تو بده، بد مستیاش با خودم؛ لذا بعضی از عوام، دنبال بهانه هستند برای بدعت. کافی است یک بهانه کوچک برای هرزگی و بدمستی پیدا کنند لذا با کسی خصومت شخصی پیدا میکنند و به دروغ به وی تهمت بدعت گزار میبندند و هر چه دلشان خواست پشت سر وی میگویند، آن وقت ببینند جامعه اسلامی به چه روزی میافتد!؟ بر سر دین چه میآید!؟ )25
(مسئله عقل و بدعت)
اما آنچه متأسفانه در طول تاریخ در اندیشههای خوارج بوده و هنوز هم عدهای بر آن تکیه دارند، مسئله (جمود فکری و انفکاک تعقل از تدین است که به صورتهای گوناگونی در جامعه اسلامی نفوذ نموده است. آنان سفارشان مبارزه با نوآوری و هر شی جدید است آنان به اسلام چیزهایی چسباندهاند که در اسلام واقعی آن یافت نمیشود به عنوان مثال آنان اشیاء مادی را تقدس داده و نوآوری در آنها را جزء کفر و الحاد مینامند. متأسفانه، این اندیشه عقل را از دین جدا دانسته و پیروی از آن را بدعت و بی دینی میخواند، در حالی که دین مبین اسلام، انسان را به تعقل و اندیشه امر کرده و آنان را به سوی عقل میخواند و بصیرت انسانی را در راستای دعوت خداوند یکتا میداند. در اوائل قرن 2 هجری، گروهی به نام معتزله به وجود آمدند. پیدایش این گروه در زمانی بود که در تفسیر کفر و ایمان اختلاف شده بود که آیا ارتکاب گناهان کبیره موجب کفر انسان میگردد یا خیر؟ معتزله گروهی بودند که تا اندازهای عقل را در بررسی مسائل اسلامی، لازم دانسته و تا حدودی مسائل دینی را با عقل خود نقادی نموده، البته این گروه در مقابل افرادی قرار داشتند که تنها به ظواهر اعتقاد داشته و استخراج مسائل دینی از عقل را کفر مینامید. البته این گروه در مقابل افرادی قرار داشتند که تنها به ظواهر اعتقاد داشته و استخراج مسائل دینی از عقل را کفر مینامند. آنانی که به روح و معنی و تفسیر قرآن و روایات کاری نداشتند، آنانی که برای احکام صریح عقلی هیچ گونه ارزش و بنایی قائل نبودند. اما پس از یک قرن و نیم از حیات تاریخی معتزله، گروهی به میدان آمده که منکر اساس عقل و تفکر و محاسبات فلسفی گشته و استفاده از عقل و تعقل در عمق معانی دینی را نوعی بدعت نامیده و چون و چرا کردن در اسلام را از مصادیق اکمل آن مینامیدند این گروه مذهب اشعری را به وجود آوردند. از جمله اشعریون، امام احمد بن حنبل بود که از ائمه چهار گونه اهل سنت به شمار میرود. وی با طرز تفکرات اعتزالی سخت مخالف بود تا آنجا که به زندان نیز افتاد و زیر ضربات شلاق، نیز دست از عقاید خود برنداشت و باز هم به مخالفت خود ادامه داد تا بالاخره اشعریون بر معتزله پیروز گشته و حیات عقل و تعقل دینی را برچیدند و ضربهای جبران ناپذیر را به حیات علمی و عقلی اسلام وارد نمودند. آنچنان که گفته شد اشاعره، معتزله را اهل بدعت گذاری در دین میشمردند. به عنوان نمونه به یکی از شعرهای آنان پس از پیروزی بر معتزله، اشاره خواهد شد)
ذَهَبَتْ دَوْلَةُ اصحابِ الْبِدَع
وَ وَهی حَبْلُهُمْ ثُمَّ انْقَطَع
وَ تَداعی به انصرافِ جَمْعِهِمْ
حِزْبُ ابْلیسَ الَّذی کانَ جَمَع
هَلْ لَهُمْ یا قَوْمُ فی بِدْعَتِهِمْ
مِنْ فَقیهٍ اوْ امامٍ یُتَّبَع
دوران قدرت صاحبان بدعت از میان رفت و ریسمانشان سست شد و سپس منقطع گشت؛ و حزبی که شیطان جمعشان کرده بود همدیگر را خواندند تا جمعشان را متفرق کنند. هم مسلکان! آیا آنان در بدعتهایشان فقیه یا امام قابل اتّباعی داشتند؟ - اما مکتب اخباریون در قرن یازدهم و دوازدهم هجری به اوج قدرت خود رسید. اخباریون فرقهای از شیعه هستند که بنای اصلی آنان در عدم اعتنای به عقل و انفکاک دین از عقل، بسیار به اشاعره شباهت داشت و تنها اختلاف دو گروه در احادیثی بود که باید از آن پیروی میشد. آری اخباریون نیز کار عقل را به طور کلی، تعطیل نموده و در استخراج احکام اسلامی از متون آن، قدرت عقل را از ارزش و حجیت انداخته و پیروی از آن را حرام نامیدند و در بنای خویش و تألیفات خود، بر اصولیون (حامیان مکتب دیگر فقهی شیعه)، تاخته و گفتند: فقط کتاب و سنت حجت است. البته آنان حجیت قرآن را نیز از راه تفسیر سنت و حدیث میدانستند و به نوعی عملاً حقیقت قرآن را نیز از حجیت انداخته و فقط ظاهر روایات را متعبداً قبول مینمودند. (26) آنان معتقد بودند اجتهاد و تقلید مکلف از مجتهد نوعی بدعت است. وقتی از آنان سؤال میشد پس مردم چه وظیفهای دارند و چه باید بکنند؟ پاسخ میدادند باید به ظاهر روایات موجود عمل کرده و دستور دین را فقط از روایات بگیرند. اما در مقابل این فرقه از شیعه، مجتهدین قرار داشتند، آنان مبنای منطقی و صحیحی داشند. آنان معتقد بودند، اظهار نظر نمودن در مسائل دینی تخصصی میخواهد. انسان باید در هر کاری درس و علم آن را خوانده باشد و سپس اظهار نظر کند، همان طور که یک طبیب، درس پزشکی میخواند و اظهارنظر میکند، پس در دین نیز افراد باید درس خوانده و سپس اظهار عقیده کنند. لکن باز هم اخباریون، کوتاه نیامده و معتقد بودند که اجتهاد از اهل سنت به شیعه رسیده است. یکی از همین آقایان اخباری، در زمان فتحعلی شاه در تهران بود. او چه جارو جنجالهایی به وجود آورد. اصلیت وی هندی بوده است. لکن مدتی در نیشابور مانده و سپس به تهران آمده بود. اواخر عمرش نیز به عتبات سفر کرد و در آنجا وی را کشتند. آیا میدانید اخباری گری از کجا و چه زمانی به وجود آمد!؟ این فرقه سه چهار قرن از عمرش نمیگذرد. اولین کسی که ندای این فرقه را بلند کرد فردی بود به نام (ملا امین استرآبادی). وی که سالها در مجاورت مکه و مدینه زندگی میکرده با وجود اینکه خود شیعه بود، به علمای بزرگ شیعه، حملهور شد، که از آنان میتوان به شیخ طوسی- علامه حلی- محقق حلی- اشاره نمود. مثلاً علامه میفرمود: روایاتی که در حال حاضر در اختیار ماست، هم معتبر نیست و باید از نظر سند و راوی به روایات صحیح و موثق و اخبار حسن و اخبار ضعیف، تقسیم شود. (اخبار صحیح، به روایاتی میگویند که تمام راویان آن موثق و شیعه هستند. اخبار موثق به اخباری گفته میشود که ناقلان آن افراد راستگویی بودهاند ولی ثابت نشده که راویان آن خوب و راست گو باشند. اخبار ضعیف به روایاتی گفته میشود که راویان آن و یا یکی از آنها معلوم است که آدم درستی نبوده است. البته این که چه کسی خوب و چه کسی مورد اطمینان نیست را تاریخ کم و بیش به ما نشان داده، پس به نظر علامه باید روایات را از هم تمیز داده و به روایات ضعیف عمل نکرد. لکن) ملا امین استرآبادی معتقد بود که علامه با این کارش، روایات را دسته دسته نموده و عدهای از اخبار را انداخته، ولی معتقد بود تمام روایات یکجا درست است. وی میگفت: اگر بگویم روایت ضعیف، آن توهینی است به امام صادق (ع) و ... وی میگفت: مگر میشود روایتی از حضرت صادق (ع) باشد، لکن آن ضعیف باشد خصوصاً اگر آن روایات در کتب اربعه، نقل شده باشد (کتاب کافی از شیخ کلینی، تهذیب، استبصار از شیخ طوسی و من لایحضره الفقیه از شیخ صدوق) وی عقیده داشت، روایاتی که در این چهار کتاب منبع شیعه وجود دارد، جای هیچ گفت و گویی ندارد. (27) اما آنچه از سیره اهلالبیت پیرامون مسائل الاهیان و تجزیه و تحلیل آن مطرح شده، مخصوصاً در صدر نهجالبلاغه، سبب شده است که عقل تشیع از قدیم به صورت عقل فلسفی درآمده است بنابراین این یک چیز جدید و بدعت در دین شریف اسلام نبود بلکه آن راهی است که قرآن، پیش پای مسلمانان قرار داده است. بنابراین آنچه مشخص است این است که ائمه اطهار (ع)، به تبعیت از قرآن کریم و به عنوان مفسرین حقیقی آن، این مسائل را مطرح نمودهاند و اگر انتقادی به کسی وارد باشد به کسانی است که از این سیره اهل بیت (ع) تبعیت نکردند؛ و آنچه مشخص است این است که مکتب معتزله، با نظریات شیعه، نزدیکتر بوده لکن مزاج اجتماعی جماعت آنان را نپذیرفت و تقریباً از قرن سوم به بعد، آنان منقرض گشتند. احمد امین مصری در کتاب ظهر الاسلام (جلد 1) این مطلب را تصدیق نموده و پس از بحثی پیرامون جنبش فلسفی در مصر به وسیله فاطمیون (گروهی از شیعیان)، میگویند:(28) و لذلک کانت الفلسفة بالتشیع الصق منها بالتسنن نری ذلک فی العهد الفاطمی و العهد البویهی، و حتی فی العصور الاخیرة کانت فارس اکثر الاقطار عنایة بدراسة الفلسفة الاسلامیة و نشر کتبها، و لما جاء جمال الدین الافغانی مصر فی عصرنا الحدیث و کان فیه نزعة تشیع و قد تعلم الفلسفة الاسلامیة بهذه الاقطار الفارسیة کان هو الذی نشر هذه الحرکة فی مصر. فلسفه به تشیع بیش از تسنن میچسبد، و این را در عهد فاطمیون مصر و آل بویه ایران میبینیم. حتی در عصرهای اخیر نیز کشور ایران که شیعه است از تمام کشورهای اسلامی دیگر بیشتر به فلسفه عنایت داشت. سید جمالالدین اسدآبادی که تمایلات شیعی داشت و در ایران تحصیل فلسفه کرده بود، همین که به مصر آمد یک جنبش فلسفی در آنجا به وجود آورد. لکن آنچه مشخص است، آنکه، احمد امین پیرامون این مطلب که چرا شیعیان بیش از غیر شیعیان به فلسفه تمایل دارند، دچار اشتباه گشته است لذا علت تمایل شیعیان به بحثهای عقلانی و فلسفی را با باطنی گری و تمایل شیعه به تأویل، بیان میکند وی میگویند: (آنان برای توجیه باطنی گری خود ناچار شدند از فلسفه کمک گرفته و بدین دلیل مصر فاطمی و آلبویه ایران و ایران صفوی و قاجار، بیش از سایر اقشار مسلمانان به فلسفه، متمایل بودند. نمونههایی از جعل و تحریفات: در اینکه نظریه اخباری گری، نظریه صحیحی نیست شکی وجود ندارد، زیرا ما روایات ضعیفهای داریم که با هیچ عقل سلیمی، جور در نمیآید. به عنوان مثال در روایتی آمده است: مردی به نام علی بن الحدید، میگوید: فلان زن از من چنین پولی خواسته است آیا میتوانم من از وی فلان حیلهی ربح را بگیرم. به عنوان مثال نام ابن فرد در کتاب تهذیب آمده است، شیخ طوسی پیرامون وی میگویند: )مضعف جداً- واقعاً آن ضعیف است حالا چون مثلاً این روایت در کتاب کافی کلینی (ره) آمده است، آیا میتوان به آن استناد نمود. یا به عنوان مثال افرادی که اغراض خاصهای داشتند گفتهاند در زمان امام صادق (ع)، سقف حرم پیامبر (ص) را تعمیر میکردند، کسی میگوید: ما چند نفر بودیم و بحث میکردیم که وقتی حرم سقف ندارد، آیا جایز نیست. گفت: شاید پیامبر (ص)، با یکی از زنهایش خلوت کرده و حال که حرم سقف ندارد، ما آنها را ببینیم. آیا میتوان به این اراجیف عمل نمود. آیا مسلمانی یافت میشود و پیامبر را زنده و در حال عشقبازی با همسرش بداند. اگر بگوییم مثلاً در کافی آمده است، آیا میتوان به آن عمل نمود. محبت مدین میگویند: نباید به آن عمل نمود زیرا در تاریخ افراد جمال و کذاب خیلی بودهاند. به عنوان نمونه میتوان به فردی به نام (ابی الخطاب)، اشاره نمود، ولی فردی است ملحد و ضد اسلام. وقتی خیانتهای وی آشکار شد و میخواستند او را اعدام کنند میگوید: من 4 هزار روایت در اخبار شما مخلوط کردم. آنچه مجتهدین میگویند، این است که نمیتوان به صرف وجود روایت در کتب اربعه، عمل نمود. مجتهدین به جریان امام رضا (ع) و یونس بن عبدالرحمن اشاره میکنند، داستان از این قرار است که وی میگوید: من کوشش میکردم، روایات معتبری را نوشته و نقل کنم. از اهم را نوشتم و کتابت کرده، نزد امام رضا (ع) بردم و گفتم/: این روایات را از پدران نوشتهام. لکن امام بسیاری از روایات را خط زده و فرمودند: اینها دروغ است. (29) بدعت مخصوص زمان خاصی نیز نیست، بدعت در طول تاریخ در زمان پیشوایان دینی، قبل از دین خاتمالانبیاء (ص)، نیز وجود داشته این نوعی طبیعت بشری و نفس اماره است که بشر را به سوی تحریفات میکشاند. چنانچه نظامی میگوید:
دین تو را در پی آرایشند
در پی آرایش و پیرایشند
بس که ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیاش باز
لذا اگر بدعت نبود، اگر تحریف نبود، این همه خرقههای مختلف از کجا به وجود آمده بود. در شیعه نیز همین مسائل وجود دارد ما در اعتقاداتمان میخوانیم، زمانی که حضرت بقیه ا... الاعظم (عج) ظهور میکنند، (یاتی بدین جدید) یعنی دین جدیدی آورده، چنانچه به نظر مردم، این دین با دین قبلی که به آن عمل میکردند، خیلی تفاوت دارد، لکن آن همان دین واقعی پیامبر اکرم (ص) است، اما در طول تاریخ چنان دستخوش تحریف و بدعت قرار گرفت، که مردم این دین را با آن دین، مقابل هم میدانند. (30)
نتیجه گیری: آنچه از مقاله فوق برمی آید این است که در طول تاریخ افرادی به بهانهها و اهداف مختلفی، در دین، تاریخ اسلام و ...، تصرف نموده و قصد داشتند به وسیله بدعتها و تحریفات گوناگون به اهداف شوم خود برسند. اما آنچه میتواند با آن اهداف شوم مقابله کند، توجه به قرآن کریم و سیره عملی اهلالبیت (ع) است. سیره عملی آنها امر به تفکر و تدبر و استفاده از عقل در فهم این در چارچوبهای صحیح میباشد که علما و عوام میتوانند به وسیله آن از هجوم این تحریفات جلوگیری نموده و جلو آن بایستند.
پینوشتها:
1- مجموعه آثار ج 17- ص 116-(کتاب حماسهی حسینی 1-2)
2- همان
3- همان
4- همان
5- همان
6- همان- ص 614
7- صحیفه امام خمینی (ره) - ج 6- ص 41
8- همان – ص 287
9- همان- ج 11- ص 463
10- سرمشق از سخنان امام علی (ع) - ص 80
11- همان
12- پیام امیرالمؤمنین- ج 1 – ص 578
13- همان
14- سوگندهای پربار قرآن- ص 442
15- زندگی در پرتو اخلاق- ص 112
16- همان
17- صحیفه امام – ج 5 – ص 389
18- ولایت فقیه حکومت اسلامی- ص 114-113
19- مجموعه آثار- ج 3- ص 196(کتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر)
20- همان- ص 15-14
21- همان- ص 443
22- همان- ص 444
23- همان- ج 26- ص 416-415(کتاب آشنایی با قرآن)
24- همان
25- همان- ج 16- ص 105-101(کتاب مشکلات علی) ع-سیری در سیره ی ائمهی اطهار (ع)
26- همان
27- همان – ج 21- ص 105(کتاب اسلام و نیازهای زمان 1-2)
28- همان –ص 106
29- همان- ص 246
منابع:
1- مجموعه آثار استاد شهید مطهری –(کتابهای حماسهی حسینی 1-2- امدادهای غیبی در زندگی بشر- آشنایی با قرآن- کتاب مشکلات علی) ع-سیری در سیره ی ائمهی اطهار (ع). اسلام و نیازهای زمان 1-2 مرکز نرم افزارهای رایانهای تحقیقات علوم اسلامی –انتشارات صدرا -27 جلد
2.زندگی در پرتو اخلاق –ناصر مکارم شیرازی –مرکز نرمافزارهای رایانهای تحقیقات اسلامی –فارسی -1 جلد
3.سوگندی پربار قرآن –ناصر مکارم شیرازی –مرکز نرمافزارهای رایانهای تحقیقات اسلامی –فارسی -1-جلد
4.پیام امیرالمؤمنین –ناصر مکارم شیرازی –مرکز نرمافزارهای رایانهای تحقیقات اسلامی –فارسی -8 جلد
5.سرمشق از سخنان حضرت علی (ع) - ناصر مکارم شیرازی -مرکز نرمافزارهای رایانهای تحقیقات اسلامی-فارسی -1 جلد
6.ولایت فقیه (حکومت اسلامی –امام خمینی) ره مرکز نرمافزارهای رایانهای تحقیقات اسلامی-فارسی -1 جلد
7.صحیفهی امام (امام خمینی) ره مرکز نرمافزارهای رایانهای تحقیقات اسلامی-فارسی-21 جلد