چکیده
شفاعت، در مذهب تشیع، یکی از ضروری ترین مباحث اعتقادی است. همان طور که مستحضر هستید، یکی از مهم ترین جملات و گفتارهای اهل سنت، جمله «حَسبُنَا کِتَابَ الله» است. که نه تنها این جمله از اعتقادات اهل سنت است بلکه برخی از شیعه نیز در مباحثات و مجادلات خود، مُصِرّ هستند که ادله ارائه شونده در مورد مبحثی (مثلاً شفاعت)، از قرآن باشند. بدین لحاظ، ما در این مقاله بر آن شدیم که به بررسی و اثبات شفاعت، فقط و فقط از طریق آیات قرآن مجید بپردازیم و انشاءالله به اثبات رسانیم که خود قرآن با صرف نظر از روایات معصومین (علیهم السلام)، به تنهایی اثبات کننده شفاعت است. در این مقاله، ابتدا جهت بررسی، آیات مربوط به شفاعت را به هفت گروه تقسیم کرده، سپس شفاعت های منفی و مثبت را در قرآن مورد بررسی قرار می دهیم.
کلید واژه: قرآن، شفاعت، یشفع، شفیعان. شفاعت شده
مقدمه
ماده «شفاعت» در قرآن با تمام مشتقات خود «سی بار» در سوره های مختلف و گوناگون به طور نفی و اثبات وارد شده است، که این مطلب حاکی از اهمیت موضوع می باشد. نتیجه گیری صحیح از آیات شفاعت به این بستگی دارد که تمام آیات شفاعت به دقت مورد بررسی قرار گیرد و از مجموع، نتیجه واحدی که هدف همه آیات است، گرفته شود.
بسیار خطاست که از میان این همه آیات مربوط به شفاعت، با یک آیه بر مدعای خویش استدلال کنیم، و از آیات دیگر چشم بپوشیم، لغزش-هایی که در اطراف شفاعت و یا دیگر مسائل عقلی وجود دارد، معلول یک چنین بررسی ناقص و ناروا است؛ و این که آیه ای را بگیریم و از آیات دیگری که می توانند مفسر و قرینه مفاد همان آیه باشند، تغافل نموده و یا غفلت ورزیم، از روش تحقیق به دور است.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «کتاب خدا بعضی، به کمک بعضی سخن می گوید و برخی از آن بر برخی گواهی می دهد.» (1) بنابراین هرگز نباید در اخذ نتیجه و تشریح هدف آیات مربوط به شفاعت، از آیات دیگر چشم بپوشیم؛ زیرا ابهام و اجمال برخی از آیات به وسیله آیات دیگر، برطرف می گردد. از این جهت، چاره ای جز این نیست که در توضیح آیات مربوط به موضوع شفاعت از این شیوه پیروی کنیم.
تقسیم بندی آیات مربوط به شفاعت (2)
* گروه نخست:
دسته ای از آیات، شفاعت را به طور مطلق نفی می کند و آن، یک آیه بیش نیست؛ آن جا که می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاَ خُلَّةٌ وَ لاَ شَفَاعَةٌ وَ الْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! از آن چه به شما روزى دادهایم، انفاق کنید! پیش از آن که روزى فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید)، و نه دوستى (و رفاقت هاى مادى سودى دارد)، و نه شفاعت؛ (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود) و کافران، خود ستمگرند؛ (هم به خودشان ستم مىکنند، هم به دیگران).» (3) جمله «وَ لاَ شَفَاعَةٌ» مستمسکی است برای کسانی که می خواهند «شفاعت» را ساخته و پرداخته افکار کاهنان بدانند، ولی با توجه به نکات زیر مفاد آیه روشن می گردد:
اولاً: توجه به یک آیه و چشم پوشی از آیات دیگر، نمی تواند مبنای صحیحی برای تفسیر قرآن باشد؛ زیرا همان طور که گفته شد، مجموع آیات یک موضوع در قرآن، هدف واحدی را تعقیب می کنند و تا مجموع آیات در نظر گرفته نشود هرگز نمی توان مقصود نهایی قرآن را تعیین نمود. مثلاً در همین مورد که قرآن به حسب ظاهر، وجود شفاعت را در روز رستاخیز نفی می کند، بلافاصله در آیه بعدی که معروف به «آیۀ الکرسی» است به وجود شفیعانی تصریح می کند که به اذن خداوند درباره گروهی شفاعت خواهند نمود، چنان که می فرماید: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ؛ کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟» (4) با وجود چنین قرینه پیوسته به آیه، و با وجود قرائن فراوانی که در آیات دیگر وجود دارد، باید مفاد آیه غیر آن باشد که در وهله اول به نظر می رسد، یعنی مقصود، نفی شفاعت های باطل است نه مطلق شفاعت.
ثانیاً: گواه بر این که مقصود، نفی مطلق شفاعت نیست بلکه هدف نفی قسمتی از شفاعت (شفاعت باطل) است همان جمله «وَ لاَ خُلَّةٌ؛ دوستی نیست» می باشد؛ زیرا ظاهر جمله این است که پیوند دوستی همه افراد در روز رستاخیز از هم گسسته می شود، در صورتی که از آیه دیگر استفاده می شود که تنها پیوند دوستی افراد کافر از هم گسسته می گردد، اما پیوند دوستی افراد پرهیزگار، به شکلی که در دنیا بوده باقی می ماند؛ چنان که می فرماید: «الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ؛ دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران!» (5) هر چند ظاهر استثناء در «إِلَّا الْمُتَّقِینَ» این است که پرهیزگاران دشمن یکدیگر نیستند، ولی پس از دقت استفاده می شود که نه تنها دشمن یکدیگر نیستند بلکه پیوند دوستی آنان باقی می ماند.
زیرا علت از هم گسستن پیوند دوستی گنه کاران و دشمن شدن آنان نسبت به یکدیگر، این است که دوستی آنان در این جهان مایه گمراهی یکدیگر می گردید؛ برعکس، دوستی افراد پرهیزگار نه تنها مایه گمراهی نبوده بلکه مایه راهنمایی و وسیله موفقیت همدیگر محسوب می شد، با توجه به این اصل، می توان گفت که هدف آیه، نه تنها بیان دشمن نبودن افراد پرهیزگار نسبت به یکدیگر است بلکه اشاره به بقای پیوند دوستی این گروه نیز می باشد. خلاصه، همان طور که نمی توان ظاهر جمله «وَ لاَ خُلَّةٌ؛ دوستی نیست» را گرفت و گفت در روز واپسین، پیوند دوستی تمام افراد اعم از پرهیزگار و غیر آنان از هم گسسته می شود؛ زیرا آیه دیگر به بقای برخی از پیوندها تصریح و یا اشاره می کند، همچنین نمی توان جمله «وَ لاَ شَفَاعَةٌ؛ شفاعتی نیست» را گواه بر نفی مطلق شفاعت گرفت؛ زیرا برخی از آیات، شفاعت را تحت شرایطی امضاء و تصحیح می کنند.
ثالثاً: مقصود از انفاق در آیه، همان ادای زکات است و در اهمیت این فریضه همین کافی است که ذیل آیه کسانی را که از دادن «زکات» خودداری می کنند کافر خوانده، می گوید: «وَ الْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ افراد کافر، ستمگرانند.» (6) همچنان که در آیه مربوط به فریضه حج چنین می فرماید: «وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ؛ و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بىنیاز است.» (7) جمله «وَ مَن کَفَرَ» به جای جمله «وَ مَن لَم یَحج» قرار گرفته است و علت این که خداوند مطلب را با جمله «وَ مَن کَفَرَ» ادامه نموده این است که روشن سازد که ادای فریضه حج، آن چنان اهمیت دارد که ترک آن، به منزله کفر به خدا تقی می گردد.
با توجه به این مطلب می توان گفت: آیه ناظر به نفی شفاعت در مورد گروهی است که اصلاً ایمان نیاورده اند و اگر هم ایمان دارند ایمان آنان آن-چنان ضعیف است که آن ها را بر ادای یک چنین فریضه بزرگ اسلامی تحریک نمی کند و به طور مسلم هر دو دسته به حکم آیه از شفاعت محروم خواهند بود.
* گروه دوّم:
این گروه، آیاتی است که شفاعت مورد نظر یهود را نفی می کند؛ زیرا آنان درباره شفاعت، عقیده خاصی داشتند که هم اکنون به توضیح آن می-پردازیم؛ آیات مربوط به این قسمت عبارتند از: «وَ اتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ یُنصَرُونَ؛ و از آن روز بترسید که کسى مجازات دیگرى را نمىپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته مىشود؛ و نه غرامت از او قبول خواهد شد؛ و نه یارى مىشوند.» (8) «وَ اتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ هُمْ یُنصَرُونَ؛ از روزى بترسید که هیچ کس از دیگرى دفاع نمىکند؛ و هیچگونه عوضى از او قبول نمىشود؛ و شفاعت، او را سود نمىدهد؛ و (از هیچ سوئى) یارى نمىشوند!» (9)
این دو آیه، به گواهی ماقبل و مابعد آن ها، هر دو مربوط به نفی شفاعتی است که یهود درباره خویش معتقد بودند و جمله «وَ اتَّقُواْ» در هر دو آیه خطاب به آنان است و آیه ماقبل هر دو، آیه زیر است: «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ؛ اى بنى اسرائیل! نعمت مرا، که به شما ارزانى داشتم، به یاد آورید! (و نیز به خاطر آورید) که من شما را بر جهانیان برترى بخشیدم!» (10) در این صورت این دو آیه که پذیرفته شدن هر نوع شفاعت را نفی می کند، ناظر به شفاعتی است که فرزندان اسرائیل درباره خود معتقد بودند، آنان می-گفتند: «ما فرزندان پیامبران هستیم و هر اندازه بار گناهان ما سنگین باشد، پدران ما در حق ما شفاعت خواهند کرد.» اعتقاد به چنین شفاعت بی قید و شرط، و این که دست فرزندان پیامبران در انجام هر نوع کار زشت باز باشد، و انتساب آنان به خاندان رسالت کافی باشد، که پدران آن ها درباره آنان شفاعت کنند، شدیداً مورد انکار اسلام است؛ زیرا آیین اسلام، ملاک و زیربنای نجات را ایمان و عمل صالح می داند، نه نسب و پیوند خویشاوندی.
از این جهت، قرآن شفاعت مورد نظر آنان را نفی می کند و می فرماید: «وَ اتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ؛ و از آن روز بترسید که کسى مجازات دیگرى را نمىپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته مىشود» (11) اصولاً ملت یهود، خود را ملت برگزیده و تافته جدا بافته می اندیشیدند، و گوش همه جهانیان این جمله را از آنان شنیده است که ما امت برگزیده خدا هستیم. نه تنها آنان بلکه به نقل قرآن، مسیحیان نیز چنین عقیده را درباره خود داشتند، چنان که می فرماید: «وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ؛ یهود و نصارى گفتند: ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم.» (12)
آنان نجات در آخرت را از آن کسی می دانستند که به خاندان اسرائیل منتسب گردد، تا آن جا که قرآن از آنان نقل می کند: «وَ قَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى؛ آن ها گفتند: »هیچ کس، جز یهود یا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد ... (13) قرآن به طور آشکار با این فکر مبارزه می کند که انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به آیینی در نجات انسان کافی باشد؛ بلکه مایه نجات را ایمان قلبی و تسلیم باطنی و عمل نیک می داند و در بی پایگی انتساب لفظی و فامیلی چنین می فرماید: «تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ این آرزوى آن هاست! بگو: »اگر راست مىگویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید! آرى، کسى که روى خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسى بر آن هاست و نه غمگین مىشوند. (بنابراین، بهشت خدا در انحصار هیچ گروهى نیست). (14)
گستاخی آنان به جایی رسیده بود که با کمال بی شرمی می گفتند: «لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ؛ هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى، به ما نخواهد رسید.» بگو: آیا پیمانى از خدا گرفتهاید!؟ و خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمىورزد. (15) این دو آیه درباره چنین ملت متکبر و خودخواه سخن می گوید و شفاعت مورد اعتقاد آنان را که هیچ نوع قید و شرطی برای آن قائل نبودند، نفی می کند. در این صورت، این دو آیه نمی تواند ناظر به شفاعتی باشد که خود قرآن و آیین اسلام آن را تحت شرایطی تصویب کرده و اعلام داشته است. از این جهت هنگامی که بزرگان علم تفسیر به شرح این دو آیه می رسند، می گویند: این دو آیه مربوط به نفی شفاعتی است که یهود درباره خود معتقد بودند و می گفتند: پیامبرزاده ایم و در روز رستاخیز به همین جهت مورد شفاعت قرار خواهیم گرفت. (16)
* گروه سوّم:
آیاتی که صریحاً می گویند که روز رستاخیز برای گروه کافر شفیع و شافعی وجود ندارد و یا شفاعت شافعان به حال آنان سودی نمی بخشد، مانند:
«یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ؛ کسانى که قبلاً آن را فراموش کرده بودند مىگویند: »فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند؛ آیا (امروز) شفیعانى براى ما وجود دارند که براى ما شفاعت کنند؟ یا (به ما اجازه داده شود به دنیا) بازگردیم، و اعمالى غیر از آن چه انجام مىدادیم، انجام دهیم!؟ (ولى) آن-ها سرمایه وجود خود را از دست دادهاند؛ و معبودهایى را که به دروغ ساخته بودند، همگى از نظرشان گُم مىشوند. (نه راه بازگشتى دارند، و نه شفیعانى!). (17) طلب کنندگان شفاعت در این آیه، همان منکران روز رستاخیزند و جمله «قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ...» گواه بر این است که برای آنان شافعانی نیست و اگر شفیعانی برای آنان بود هرگز صحیح نبود گفته شود که: «قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ...»
«إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ؛ چون شما را با پروردگار عالمیان برابر مىشمردیم! امّا کسى جز مجرمان ما را گمراه نکرد! (افسوس که امروز) شفاعتکنندگانى براى ما وجود ندارد، و نه دوست گرم و پرمحبّتى!». (18)
«وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ؛ و همواره روز جزا را انکار مىکردیم، تا زمانى که مرگ ما فرا رسید!» از این رو شفاعتِ شفاعتکنندگان به حال آن ها سودى نمىبخشد. (19)
مفسران می گویند: مقصود از شافعان در آیه همان شافعان حقیقی هستند نه شافعان پنداری مانند بت که گروه بت پرست آن ها را شافعان خویش می پنداشتند و علت این که شفاعت آنان درباره این گروه، سودی نمی بخشد این است که این افراد بر اثر کفر و انکار روز بازپسین و ارتکاب یک رشته جرائم بزرگ، و ترک فرائض چنان که در آیات قبل از دو آیه مورد بحث، تصریح شده است، شایسته شفاعت نیستند؛ زیرا کوچک ترین ارتباط ایمانی با خدا نداشته و پیوند معنوی خود را با شافعان قطع کرده اند. این افراد بر اثر دوری از تقوی و پاکی، هرگز به وسیله شفاعت پاک و طاهر نمی شوند، و بر اثر نداشتن قابلیت، شفاعت به حال آنان سودی نمی بخشد و به عبارت دیگر: شفاعت صالحان درباره افراد، منوط به اذن خدا و رضای او است و اذن خدا درباره گروهی است که با او ارتباطی داشته باشند و مورد رضایت او قرار گیرند. البته احتمال دارد که مقصود از شافعان در آیه، شافعانِ پنداریِ آنان باشد؛ زیرا سیاق آیات می رساند که آنان بت پرست بوده و به روز رستاخیز ایمان نداشتند.
در هر حال، شفاعت درباره این گروه مؤثر نمی گردد یا به خاطر نبودن لیاقت در مورد شفاعت و یا به علت نبودن شایستگی در شفیع های پنداری. نیز نبودن شفیع برای گروه کافر و منکران معاد در روز رستاخیز (همچنان که مفاد دو آیه نخست است) و یا سودمند واقع نشدن شفاعت شافعان در حق آنان (مفاد آیه سوّم) منافاتی با ثبوت شفاعت درباره اهل ایمان ندارد.
* گروه چهارم:
آیاتی است که از شفیع بودن بت ها انتقاد می کند. مراجعه به آیات قرآن و تاریخ عرب جاهلی روشن می سازد که بت پرستان، بت های چوبی و سنگی و فلزی را می پرستیدند و چنین می پنداشتند که با پرستش معبودهای مصنوعی، می توانند رضا و توجه آن ها را به خود جلب نمایند تا در درگاه الهی شفیعان آنان باشند. قرآن مجید به عناوین گوناگون نه تنها از عبادت و پرستش آن ها نهی می کند، بلکه از شفیع بودن آن ها شدیداً انتقاد می نماید، و توجه می دهد که این معبودهای ناچیز که مالک خیر و شرّ خویش نیستند، چگونه می توانند عذاب الهی را از دیگران دفع کنند. اینک این دسته از آیات:
«وَ مَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاء لَقَد تَّقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُونَ؛ و شفیعانى را که شریک در شفاعت خود مىپنداشتید، با شما نمىبینیم! پیوندهاى شما بریده شده است؛ و تمام آن چه را تکیهگاه خود تصوّر مىکردید، از شما دور و گم شدهاند!» (20)
«وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ؛ آن ها غیر از خدا، چیزهایى را مىپرستند که نه به آنان زیان مىرساند، و نه سودى مىبخشد؛ و مىگویند: »این ها شفیعان ما نزد خدا هستند! بگو: «آیا خدا را به چیزى خبر مىدهید که در آسمان ها و زمین سراغ ندارد!؟» منزه است او، و برتر است از آن همتایانى که قرار مىدهند! (21)
«وَ لَمْ یَکُن لَّهُم مِّن شُرَکَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَ کَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ؛ و براى آنان شفیعانى از معبودان شان نخواهد بود، و نسبت به معبودهایى که آن ها را همتاى خدا قرار داده بودند کافر مىشوند!» (22)
«أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاء قُلْ أَوَلَوْ کَانُوا لَا یَمْلِکُونَ شَیْئًا وَ لَا یَعْقِلُونَ؛ آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفتهاند!؟ به آنان بگو: آیا (از آن ها شفاعت مىطلبید) هر چند مالک چیزى نباشند و درک و شعورى براى آن ها نباشد!؟.» (23)
با توجه به متن این آیات، و قرائنی که در قبل و بعد آن ها است، روشن می گردد که هدف همگی، انتقاد از شفیع بودن بت ها می باشد، و مفاد آن ها نفی شفاعت به طور مطلق نیست بلکه هدف، انتقاد از شفیع بودن بت ها است؛ زیرا این موجودات (که به تعبیر قرآن عقل و شعوری ندارند و مالک چیزی نیستند) چگونه می توانند از دیگری دفع ضرر کنند.
«أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلاَ یُنقِذُونِ؛ آیا غیر از او معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانى به من برساند، شفاعت آن ها کمترین فایدهاى براى من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد!» (24) گوینده این سخن، طبق نقل مفسران، حبیب نجار است که به حمایت از رسولان عیسی برخاسته، و از توجه به بت ها و اعتقاد به شفاعت آن ها انتقاد می کند. بنابراین، مجموع آیات نفی کننده شفاعت در چهار گروه خلاصه می گردد.
مرحوم علامه طباطبایی (رحمۀ الله علیه) در مفاد آیه های نفی کننده شفاعت بیانی دارند، که خلاصه آن، از این قرار است:
اقوام گذشته، اعم از بت پرستان و غیر آن ها، معتقد بودند که زندگی آخرت نیز یک نوع حیات دنیوی است که قانون اسباب و تأثیر و تأثرات مادی و طبیعی، عیناً در آن حکم فرماست، لذا انواع قربانی ها و هدایا را به خدایان خود تقدیم می داشتند، تا از گناهان آن ها صرف نظر کرده و یا در احتیاجات، آن ها را کمک کنند، و یا آن ها را وسیله شفاعت خود می دانند و یا فداء و بدلی برای جرائم خود تهیه می کردند؛ و یا از اشخاص و اسلحه استمداد می جستند، تا آن جا که انواع زینت آلات و اسلحه را با مردگان خود دفع می کردند، به این خیال که در آخرت، از آن استفاده کرده و یا به وسیله آن، از خود دفاع کنند، گاهی کار به این جا می رسید که بعضی از کنیزان را برای مأنوس شدن میت و یا بعضی از شجاعان زمینی را برای کمک وی، همراه او دفن می نمودند؛ امروز هم در موزه ها در میان آثار مختلف زمینی، عتیقه های فراوانی یافت می شود که از آن دوران است.
در میان ملل مختلف اسلامی نیز عقاید گوناگونی شبیه این عقاید دیده می شود که به عنوان توارث از آن زمان، باقی مانده، و چه بسا در طی دوران های مختلف، رنگ های تازه ای به خود گرفته است. با این که قرآن تمام این آراء سُست و عقاید غلط را باطل شمرده و صریحاً اعلام کرده است که: «وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ؛ و همه امور در آن روز از آن خداست!» (25)
و نیز فرموده: «وَ رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ؛ و کیفر خدا را مشاهده مىکنند؛ و دستشان از همه جا کوتاه مىشود.» (26)
«وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُم مَّا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاء ظُهُورِکُمْ وَ مَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاء لَقَد تَّقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُونَ؛ و (روز قیامت به آن ها گفته مىشود:) همه شما تنها به سوى ما بازگشت نمودید، همانگونه که روز اوّل شما را آفریدیم! و آن چه را به شما بخشیده بودیم، پشت سر گذاردید! و شفیعانى را که شریک در شفاعت خود مىپنداشتید، با شما نمىبینیم! پیوندهاى شما بریده شده است؛ و تمام آن چه را تکیهگاه خود تصوّر مىکردید، از شما دور و گم شدهاند!» (27)
«هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ؛ در آن جا، هر کس عملى را که قبلاً انجام داده است، مىآزماید؛ و همگى به سوی» اللّه - مولا و سرپرستِ حقیقى خود- بازگردانده مىشوند؛ و چیزهایى را که به دروغ همتاى خدا قرار داده بودند، گُم و نابود مىشوند! (28)
و مانند این آیات که خداوند در طی آن ها بیان کرده است که عالم آخرت از این اسباب دنیوی خالی و از ارتباطات طبیعی برکنار است، روی این اصل، تمام آن عقاید و اوهام به طور اجمال باطل می شود. البته منظور این نیست که در آخرت، علل به کلی از اثر می افتند و هیچ گونه تأثیر و تأثری ندارند، بلکه منظور این است که این اسبابی که در عالم دنیا وجود دارند به همین صورت مخصوصاً دنیوی است در آن جا از کار افتاده و به درد نمی خورد و این ترتیباتی که مردم دنیا برای رسیدن به منافع و فرار از مجازات ها می دهند در آن جا کوچک ترین اثری ندارد و به عبارت دیگر نظام در آن جا نظام دیگری غیر از نظام دنیوی است.
حال، به بحث خود باز گردیم؛ قرآن در این آیات به طور اجمال مطلب را بیان کرده است ولی در آیات دیگر تفصیلاً به بیان مطلب پرداخته و یک یک آن عقاید را ابطال نموده و می فرماید: «وَ اتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ یُنصَرُونَ؛ و از آن روز بترسید که کسى مجازات دیگرى را نمىپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته مىشود؛ و نه غرامت از او قبول خواهد شد؛ و نه یارى مىشوند.» (29)
«یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاَ خُلَّةٌ وَ لاَ شَفَاعَةٌ؛ روزى که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را براى خود خریدارى کنید)، و نه دوستى (و رفاقت هاى مادى سودى دارد)، و نه شفاعت؛ (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود)» (30)
«یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَیْئًا؛ روزى که هیچ دوستى کمترین کمکى به دوستش نمىکند.» (31)
«یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ؛ همان روزى که روى مىگردانید و فرار مىکنید؛ امّا هیچ پناهگاهى در برابر عذاب خداوند براى شما نیست.» (32)
«مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ؛ شما را چه شده که از هم یارى نمىطلبید!؟ ولى آنان در آن روز تسلیم قدرت خداوندند!» (33)
«وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ؛ آن ها غیر از خدا، چیزهایى را مىپرستند که نه به آنان زیان مىرساند، و نه سودى مىبخشد؛ و مىگویند: »این ها شفیعان ما نزد خدا هستند! بگو: «آیا خدا را به چیزى خبر مىدهید که در آسمان ها و زمین سراغ ندارد!؟» منزه است او، و برتر است از آن همتایانى که قرار مىدهند! (34)
«مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ؛ براى ستمکاران دوستى وجود ندارد، و نه شفاعت کنندهاى که شفاعتش پذیرفته شود.» (35)
«فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ؛ (افسوس که امروز) شفاعتکنندگانى براى ما وجود ندارد، و نه دوست گرم و پرمحبّتى!» (36)
و امثال این آیات که وقوع شفاعت مورد تخیُّل مردم آن زمان و تأثیر اسباب و وسائط را در قیامت نفی می کند. (37)
ولی با این همه نفی و انکار، اسلام، عقیده به شفاعت را، بسان برخی دیگر از عقاید پیشینیان اصلاح نموده در عین این که این گونه اعتقادات را با باد انتقاد گرفته، و نظام اخروی را غیر از نظام این جهان دانسته است. مع الوصف، اصل وجود شفاعت را انکار نکرده و آن را اصالتاً حق خدا دانسته و برای اولیاء وی تحت شرایطی که اهم آن ها، اذن الهی است، ثابت دانسته است. در این موقع، میان آیات نافی و مثبت، کوچک ترین اختلافی وجود ندارد؛ زیرا نافی ناظر بر رد عقاید بت پرستان و اقوامی مشابه آن ها است ولی آیات مثبت شفاعت ناظر به شفاعت صحیح است که منکر آن، قرآن و شارح آن، احادیث اسلامی است.
* گروه پنجم:
در این بخش به آیاتی برمی خوریم که شفاعت را مختص خدا می داند و می گوید: جزا دهنده و شفیعی نیست و شفاعت همگی مربوط به اوست، آیات این قسمت عبارتند از: «وَ أَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُواْ إِلَى رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لاَ شَفِیعٌ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ؛ و به وسیله آن (قرآن)، کسانى را که از روز حشر و رستاخیز مىترسند، بیم ده! (روزى که در آن)، یاور و سرپرست و شفاعتکنندهاى جز او [خدا] ندارند؛ شاید پرهیزگارى پیشه کنند!» (38)
«وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَ لاَ شَفِیعٌ؛ و رها کن کسانى را که آیین (فطرى) خود را به بازى و سرگرمى گرفتند، و زندگى دنیا، آن ها را مغرور ساخته، و با این (قرآن)، به آن ها یادآورى نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند! (و در قیامت) جز خدا، نه یاورى دارند، و نه شفاعتکنندهاى!» (39)
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَ لَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ؛ خداوند کسى است که آسمان ها و زمین و آن چه را میان این دو است در شش روز [شش دوران] آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت؛ هیچ سرپرست و شفاعت کنندهاى براى شما جز او نیست؛ آیا متذکّر نمىشوید!؟» (40)
«قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیّت آسمان ها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوى او باز مىگردانند!.» (41)
این گروه از آیات به روشنی می رسانند که شفاعت از آنِ خدا است و همه اش در دست او است و کسی حق شفاعت ندارد. افراد غیر وارد در مسائل مذهبی، با ملاحظه آیه اخیر «قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا؛ بگو که شفاعت از آنِ خدا است.» قدری درباره شفاعت دو دل شده، می گویند: «با وجود چنین انحصاری چگونه می توان گفت در روز رستاخیز غیر از خداوند شفیعانی نیز داریم.» پاسخ این گفتار روشن است؛ زیرا گذشته از تحقیقی که پیرامون آیات شفاعت و چگونگی دلالت آن ها به عمل خواهیم آورد، ماقبل آیه گواه بر این است که هدف آیه کوبیدن پندار بت پرستان است که بت ها را شفیعان خود می دانستند.
قرآن مجید برای ابطال این اندیشه می گوید: «لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا؛ شفاعت از آنِ خدا است و بس.» نه از آنِ بت ها، و هرگز آیه ناظر به شفاعت دیگر شفیعان مانند پیامبران و اولیاء و صلحاء نیست، در این باره کافی است ماقبل آیه را ملاحظه بفرمایید: «أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاء قُلْ أَوَلَوْ کَانُوا لَا یَمْلِکُونَ شَیْئًا وَ لَا یَعْقِلُونَ؛ آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفتهاند!؟ به آنان بگو: آیا (از آن ها شفاعت مىطلبید) هر چند مالک چیزى نباشند و درک و شعورى براى آنها نباشد!؟» (42) با ملاحظه ماقبل آیه، روشن می شود که نفی و اثبات در دو آیه، مربوط به خدا و بت ها است که این حق را از بت ها سلب کرده و برای خدا ثابت می کند و هرگز آیه، ناظر به دیگر شافعان نیست که در آیات قرآن پذیرفته شدن شفاعت آنان قطعی اعلام گردیده است.
* گروه ششم:
در این گروه به آیاتی برمی خوریم که با صراحت هر چه کامل تر، شفاعت غیر خدا را در محکمه الهی به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته و غیر قابل رد می داند، هر چند آن را از نظر شفیع و شخصی که مورد شفاعت قرار می گیرد، محدود و مشروط معرفی می کند. از نظر «شفیع»، شرایطی دارد که شرط مهم آن این است که شفاعت باید به اذن خدا باشد و بدون اذن او هیچ گاه اثری نخواهد داشت. از نظر «مورد شفاعت» نیز شرایطی دارد، شخصی که مورد شفاعت قرار می گیرد باید جلب رضایت خدا را بنماید. در این گروه از آیات، نام و خصوصیات شافعان مکتوم مانده و بیان نگردیده و تنها به ذکر صفات و شرایط پذیرفته شدن شفاعت آن ها اکتفا شده است.
اینک متن آیات این گروه: «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ؛ کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند!؟» (43)
«مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ؛ هیچ شفاعت کنندهاى، جز با اذن او نیست.» (44)
«لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا؛ آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانى دارد.» (45) یعنی تنها گروهی می توانند شفاعت نمایند که خداوند به آن ها قول شفاعت داده و با خدا چنین عهدی داشته باشند، و خدا از میان معبودهای باطل آنان، تنها به آن گروه وعده شفاعت کرده که به وحدانیت خدا و یگانگی معبود گواهی دهند.
«یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا؛ در آن روز، شفاعت هیچ کس سودى نمىبخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است.» (46)
«وَ لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ؛ هیچ شفاعتى نزد او، جز براى کسانى که اذن داده، سودى ندارد!» (47)
«وَ لَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ کسانى را که غیر از او مىخوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آن ها که شهادت به حق دادهاند و به خوبى آگاهند!» (48) جمله «وَ لَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ» حاکی است که تمام معبودهای جهان اعم از فرشته و انسان و غیره، مالک شفاعت نمی باشند و توانایی بر آن کار ندارند. جمله «إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ» گروهی را استثناء می کند و آن ها کسانی هستند که به «حق» که همان توحید و یگانگی خداست گواهی دهند، و معترف باشند که خداوند جهان یکی است مانند فرشتگان و پیامبرانی مانند مسیح (علیه السلام) که معبودهای گروهی می باشند اما خود بر بندگی خویش و وحدانیت معبود حقیقی گواهی دهند. در این صورت، یکی از شرایط پذیرفته شدن شفاعت این است که شفیع بر یگانگی خدا گواهی دهد. هرگاه گواهی به توحید خدا، شرط پذیرفته شدن شفاعت شفیع باشند، قطعاً مورد شفاعت نیز باید دارای چنین شرطی باشد. دقت در این آیات ما را به نکات زیر رهبری می کند:
1. گروهی که در روز رستاخیز به طور قطع و یقین تحت شرایطی شفاعت خواهند نمود؛ در این آیات از نام و نشان آنان گفتگویی به میان نیامده است.
2. یکی از شرایط نفوذ شفاعت، اذن الهی است؛ چنان که لفظ «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» و مانند آن بر این، گواهی می دهند.
3. به یگانگی خدا گواهی دهد؛ چنان که از جمله «إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ» بر می آید.
4. درخواست شفاعت آمیخته به سخنی که خشم خدا را بر می انگیزد نباشد؛ چنان که می فرماید: «وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» و شاید مقصود این است که درباره افرادی درخواست شفاعت نکند که هرگز شایستگی شفاعت را ندارند.
5. پیمان شفاعت به خداوند داشته باشند؛ چنان که جمله «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا» این حقیقت را می رساند.
سؤال: در این جا این سؤال پیش می آید که آیا مضمون این آیات که برای گروهی در روز رستاخیز تحت شرایطی حق شفاعت قائل شده است با آیات گروه پیش که شفاعت را حق مختص خدا می داند منافات و تضادی ندارند!؟
پاسخ: هرگز میان این دو گروه، کوچک ترین اختلافی وجود ندارد؛ زیرا اگر شفاعت این گروه منوط به اذن خدای بزرگ نبود و در کار خود استقلال داشتند، در این صورت جا داشت که چنین اندیشه ای به مغز ما خطور کند، ولی اگر آنان مجریان اوامر و مظهر اراده حکیمانه خدا باشند، در این صورت نه تنها شفاعت آنان، با اختصاص شفاعت به خدا منافاتی ندارد بلکه تصدیق کننده آیات پیش خواهند بود. به عبارت دیگر شفاعت حق مطلق خداست و غیر و همگی بندگان خدا هستند، ولی گاهی خداوند به اولیائی از بندگان خود اجازه می دهد که از این حق استفاده کنند آن هم برای یکی از دو جهت زیر:
1- همان طور که رحمت الهی اعم از مادی و معنوی، در این جهان از طریق یک سلسله اسباب به ما می رسد، مثلاً پیامبرانی را بر می انگیزد که راه سعادت و خوشبختی را به ما بنمایانند، و آفتابی می آفریند که با ریختن اشعه حیات بخش خویش، به گیاهان و جانداران، زندگی و نیرو بخشد، همچنین مغفرت و آمرزش او نیز که بزرگ ترین فیض الهی است در آن جهان از طریق اسبابی که خود بر می انگیزد به ما می رسد و در حقیقت اولیای الهی سبب می باشند و مؤثر، خودِ اوست.
2- خدا، با دادن مقام شفاعت به اولیای خود، خواسته است از آنان تجلیل شایسته ای بنماید و قرب و ارزش وجودی آنان را برای ما معرفی کند، از این جهت به آنان اجازه داده است که در موارد خاصی دست به شفاعت بزنند، مشابه این نوع سخن که چیزی، مختص خدا باشد، و در عین حال، برخی از بندگان به اذن او همان کار را انجام دهند، در قرآن فراوان است؛ قرآن مجید با صراحت هرچه کامل تر می فرماید: «قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ؛ بگو: کسانى که در آسمان ها و زمین هستند، غیب نمىدانند جز خدا.» (49)
در برابر این گروه از آیات، آیاتی داریم که آشکارا می رساند که خدا پیامبران خود را بر امور پنهانی آگاه می سازد، مانند: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لَکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاء فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛ و نیز چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند (تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید؛ این بر خلاف سنت الهى است؛) ولى خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمی گزیند؛ (و قسمتى از اسرار نهان را که براى مقام رهبرى او لازم است، در اختیار او مىگذارد) پس (اکنون که این جهان، بوته آزمایش پاک و ناپاک است)، به خدا و رسولان او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگى براى شماست.» (50)
این نوع اطلاع پیامبران از امور پنهانی با توجه به این که علم پیامبران، پرتوئی از علم و اطلاع او است، منافاتی با مختص بودن علم غیب به خدا ندارد؛ زیرا علم گروه دوم مکتسب از اولی است. درباره شفاعت نیز طلب از همین قرار است: آیاتی که صریحاً می رسانند که گروهی به اذن الهی شفاعت خواهند کرد، شفاعت این گروه را از دو نظر محدود ساخته است:
اولاً: بدون اذن الهی چنین کاری از آنان ساخته نیست و تا اراده حکیمانه خداوند بر شفاعت آنان تعلق نگیرد، نمی توانند شفاعت کنند.
علامه طباطبایی (رحمۀ الله علیه) درباره نسبت این دو نوع آیات که یکی شفاعت را مخصوص خدا دانسته و دیگری به غیر او به اذن وی نسبت می دهد بیانی دارند که از نظر خوانندگان می گذرد: «بعضی از این آیات دلالت دارد که شفاعت مخصوص خداست و بعضی دیگر مقام شفاعت را به غیر خدا یعنی کسانی که به اذن و رضایت او شفاعت کنند تعمیم داده است، و در هر حال، اصل موضوع را بدون اشکال ثابت می کند، منتها در بعضی، آن را به عنوان اصالت مخصوص خداوند معرفی کرده، و در پاره ای در مورد غیر خدا با اجازه و رضایت او نیز اثبات نموده است و از طرفی همان طور که دانستیم موضوع شفاعت در عده ای از آیات (آیات نفی کننده و اثبات کننده) به یکدیگر، مانند آیات نفی کننده علم غیب است از غیر خدا، نسبت به آیاتی که علم غیب را به عنوان اصلی برای خدا و به رضایت او برای غیر خدا ثابت می کند.»
نظیر این آیات، آیات دیگری است که درباره آفرینش و میراندن و روزی دادن و تأثیر و حکم و فرمان روایی گفتگو می کنند؛ بدین صورت که ابتداءً هر نوع کمالی را در غیر خدا به اذن و خواست او اثبات می کند، و در حقیقت می فهماند که غیر خداوند هر کسی کمالی دارد از خود او نیست، بلکه خدا به او عطا کرده است. حتی این که از پاره ای از آیات استفاده می شود که در مواردی هم که خدا حکم و قضای حتمی و لازم کرده است، باز منوط به یک نوع مشیت و خواست او است و چنان نیست که زمان آن از اختیار او بیرون رفته باشد مانند این آیه:
«فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ؛ امّا آن ها که بدبخت شدند، در آتشند؛ و براى آنان در آنجا، »زفیر و «شهیق» [نالههاى طولانى دم و بازدم] است... جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست؛ مگر آن چه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هر چه را بخواهد انجام مىدهد! امّا آن ها که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آن چه پروردگارت بخواهد! بخششى است قطع نشدنى! (51)
همان طور که ملاحظه می کنید خداوند در این آیه خلود و ماندن همیشگی را در بهشت و دوزخ، معلق بر مشیت و اراده خود کرده است، این موضوع مخصوصاً در مورد خلود در بهشت که صریحاً فرموده: «بخششی است همیشگی» دلالت بر این دارد که حکم خدا بر خلود، کار را از دست او بیرون نمی برد و لطمه ای به فرمان روایی و مالکیت مطلقه او نمی زند همچنان که جمله «إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ» نیز در همین آیه، این مطلب را تأکید می کند. خلاصه این که اگر چیزی را نبخشد برای این نیست که می خواهد آن را برای خود نگهداری کند.
از این بیانات، روشن می شود که منظور از آیات نفی کننده شفاعت این است که کسی به عنوان استقلال، چنین حقی را ندارد و منظور از آیات اثبات کننده شفاعت این است که اصلاً و ذاتاً شفاعت برای خداست و برای غیر خدا به اذن و تملیک اوست یعنی این مقام ممکن است برای غیر باشد، اما به اذن و اراده او. (52)
ثانیاً: شفاعت آنان از نظر مورد، نیز محدود است؛ زیرا تنها در حق افرادی شفاعت می کنند که مورد رضای خدا باشند؛ چنان که آیه «وَ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى؛ و آن ها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمىکنند.» (53) بر این معنی گواهی می دهد.
در پایان از یادآوری دو نکته ناگزیریم:
1. برخی از مفسران اسلامی «إلا» های واقع در آیه های زیر را به نحو دیگر تفسیر کرده اند:
«لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا؛ آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانى دارد.» (54)
«یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا؛ در آن روز، شفاعت هیچ کس سودى نمىبخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است.» (55)
«وَ لَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ کسانى را که غیر از او مىخوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آن ها که شهادت به حق دادهاند و به خوبى آگاهند!» (56)
توضیح این که ما در گذشته همه این استثناءها را مربوط به شفیع دانستیم و گفتیم که مقصود «من» همان شفیعان می باشند و چنین معنی کردیم که در روز رستاخیز کسی مالک شفاعت نمی گردد و یا شفاعت کسی سودی نمی بخشد مگر این که شخص شفیع واجد چنین شرایطی باشد.
ولی برخی، احتمال دیگری داده اند که از نظر صحت و استواری در درجه دوّم قرار دارد، و آن این که بگوییم مقصود از «من» همان گنه کاری است که مورد شفاعت قرار می گیرد، در این صورت مفاد آیات چنین می شود: «در روز رستاخیز کسی مالک شفاعت نمی شود و یا شفاعت کسی سودی نمی بخشد مگر درباره آن گروه از گنه کاران که دارای شرایط خاصی باشند.»
بنا به تفسیر اول، شرایط وارد در این آیات مربوط به شفیع خواهد بود ولی بنابراین احتمال دوم، شرایط یاد شده مربوط به مورد شفاعت و فرد گنه کار خواهد شد. ولی به قرینه «مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ؛ کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟» (57) می توان گفت که این استثناءها نیز مربوط به شفیع خواهد بود نه به افرادی که مورد شفاعت قرار می گیرند.
2. شفیعان ما در روز رستاخیز، شفیعان مأذونی خواهند بود که در حقیقت مجریان اوامر خدا و مظهر اراده حکیمانه او می باشند و ما هرگز در روز رستاخیز، شفیع مستقل و متاعی که از جانب خدا امر و نهی صادر کند و فرمان روائی نماید، نخواهیم داشت از این جهت قرآن به شدت وجود چنین شافعان را نفی می کند و می فرماید: «مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ؛ براى ستمکاران دوستى وجود ندارد، و نه شفاعت کنندهاى که شفاعتش پذیرفته شود.» (58) شفیعان روز رستاخیز هرگز صاحبان اراده و مصادر دستور و فرمان نیستند بلکه مظاهر اراده خدا، و مجریان فرمان او می باشند، از این جهت در این آیه وجود شفیع مطاع را به شدت انکار کرده و در آیات دیگر به وجود شفیعان مأذون، تصریح نموده است.
* گروه هفتم:
در این بخش، آیاتی را می خوانیم که نه تنها به طور کلی از وجود شافعانی خبر می دهد که درباره بندگان گنه کار شفاعت می کنند بلکه انگشت روی نام و مشخصات آن ها گذارده و معین می کند، مانند: «وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ؛ آن ها گفتند: »خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده است! او منزه است (از این عیب و نقص)؛ آن ها [فرشتگان] بندگان شایسته اویند. هرگز در سخن بر او پیشى نمىگیرند؛ و (پیوسته) به فرمان او عمل مىکنند. او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آن ها را مىداند؛ و آن ها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمىکنند؛ و از ترس او بیمناکند. (59)
«وَ کَم مِّن مَّلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن یَشَاء وَ یَرْضَى؛ و چه بسیار، فرشتگان آسمان ها که شفاعت آن-ها سودى نمىبخشد مگر پس از آن که خدا براى هر کس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد!» (60) در این آیه، فرشتگان آسمان ها شفیعانی معرفی شده اند که به اذن خداوند می توانند شفاعت کنند.
«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا؛ فرشتگانى که حاملان عرشند و آن ها که گِرداگِرد آن (طواف مىکنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را مىگویند و به او ایمان دارند و براى مؤمنان استغفار مىکنند.» (61) این آیه با صراحت کامل تر می گوید که حاملان عرش الهی و کسانی که دور آن قرار دارند در حق افراد با ایمان طلب آمرزش می کنند؛ از آن جا که زمان طلب مغفرت محدود نیست و به حکم این که برای استغفار، ظرف و زمانی معین نکرده است، شامل روز رستاخیز نیز می گردد.
شفاعت های منفی و مثبت در قرآن (62)
تا این جا مجموع آیات مربوط به شفاعت مورد بررسی قرار گرفت و ما در این بررسی، خود را از هر نوع عقیده پیشین و پیش داوری که آفت فهم واقعیت و مانع از وصول به حقیقت است دور نگه داشتیم. نتیجه این بررسی این شد که قرآن برخی از شفاعت ها را مردود می داند، و برخی را می-پذیرد. اسلام، نه مانند یهود و گروه بت پرست به طور مطلق صحه بر شفاعت نهاده، و آن را دربست و بدون هیچ قید و شرطی قبول کرده است و نه مانند منکران شفاعت، به کلی آن را طرد کرده، و برای اولیای خدا حق و مقامی قائل نشده است. شفاعت در اسلام بین نوعی نفی و اثبات است که باید نوعی از آن را پذیرفت و اقسام دیگر را مردود دانسته است.
شفاعت های مردود
1. خیال های بیهوده پیرامون شفاعت باطل و بی اساس است، آنان تصور می کردند که چون فرزندان پیامبران هستند هر اندازه هم مجرم باشند، مورد شفاعت نیاکان خود قرار خواهند گرفت، و نیز تصور می کردند که برای گناهان، می توان فدا و بدل تهیه نمود، همان طور که در این جهان گاهی می توان از طریق رشوه و پارتی و هدایا و تُحَف، جرائم را از بین برد و افکار را دگرگون ساخت. قرآن برای کوبیدن چنین افکار غلط می-فرماید: «وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ؛ و نه از او شفاعت پذیرفته مىشود؛ و نه غرامت از او قبول خواهد شد.» (63) آیات گروه دوّم، پیرامون نفی شفاعتی است که یهود به آن اعتقاد داشته است و بعید نیست که آیه گروه نخست نیز ناظر به عقیده یهود باشد.
2. گروهی که پیوند ایمانی خود را با خدا قطع نموده و با شفیعان روز رستاخیز رابطه معنوی برقرار نکرده اند، از شفاعت محروم بوده، و هرگز برای آنان شفیعی نخواهد بود، مانند بت پرستان و منکران توحید و روز رستاخیز و یا ظالمان و ستمگران، به صورتی که قرآن از آنان یاد نموده است؛ و این مطلب با دقت در آیات گروه سوم و همچنین آیه گروه نخست کاملاً استفاده می شود.
3. بت های مصنوعی عرب جاهلی، حق شفاعت در روز رستاخیز ندارند و آن ها پست تر از آنند که درباره پرستندگان خود، شفاعت نمایند (گروه چهارم). با بررسی این چهار گروه، آیات مربوط به نفی شفاعت به پایان می رسد و معلوم می گردد که هرگز اسلام شفاعت را از بن و ریشه نزده و تنها قسمتی از آن را مردود دانسته است.
شفاعت های مثبت
1. شفاعت از آنِ خدا است و حق مثبت او می باشد، واحدی در این حق نمی تواند با او منازعه کند (گروه پنجم).
2. به طور کلی گروهی از بندگان خدا بدون آن که از نام و خصوصیات آن ها آگاه باشیم تحت شرایطی که مهمترین آن ها إذن خداوند است، در مورد افراد معدودی که مورد انتخاب و رضایت خدا می باشند، شفاعت می نمایند و وساطت آن ها پذیرفته می شود و یک چنین شفاعت محدود و مشروط، آن هم به إذن خداوند در مورد بندگان خاصی، با مختص بودن شفاعت به خدا تضادی ندارد (گروه ششم).
3. گروهی از بندگان خدا به نام فرشته و حاملان عرش به إذن خداوند در روز رستاخیز شفاعت خواهند نمود و شفاعت آنان پذیرفته خواهد شد (گروه هفتم).
نتیجه گیری
اگر بخواهیم، خلاصه و نتیجه بحث را ارائه کنیم، باید بگوییم:
بت پرستان و منکران دیگر مبانی اسلام، مانند یهود و نصاری و همچنین ظالمان و ستمگران که همه نوع پیوند خود را با خدا و شفیعان خدا قطع کرده اند، از شفاعت اولیاء خدا محروم می باشند، و بت های مورد ستایش بت پرستان نیز حق شفاعت ندارند؛ و در برابر آنان، بندگان پاک الهی مانند فرشتگان و رجال الهی با إذن خداوند درباره گروهی که توانسته اند رضایت خدا را جلب نمایند، شفاعت خواهند نمود و شفاعت آنان در این زمینه پذیرفته می شود.
با دقت در این خلاصه گیری، شفاعت های مثبت و منفی به خوبی بازشناخته می شود، هرچند حد و حدود کسانی که مورد شفاعت قرار می گیرند به روشنی در قرآن بیان نشده است و تنها آیه ای که در این مورد صریح است، آیه زیر می باشد: «وَ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى؛ و آن ها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمىکنند.» (64) حالا شرط انتخاب و رضایت خدا چیست؟ چه افرادی شایستگی این مقام را دارند؟ تفصیل این مطلب را باید با در نظر گرفتن آیات دیگر، و با مراجعه به روایات صحیح به دست آورد. انشاءالله تعالی.
پینوشتها:
1. نهجالبلاغه، خطبه 129
2. اقتباس از کتاب شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث، صص 58- 100
3. بقره، 254
4. بقره، 255
5. زخرف، 67
6. بقره، 254
7. آل عمران، 97
8. بقره، 48
9. بقره، 123
10. بقره، 47 و 122
11. بقره، 48
12. مائده، 18
13. بقره، 111
14. بقره، 111 و 112
15. بقره، 80
16. مجمعالبیان، ج 1، ص 103
17. اعراف، 53
18. شعراء، 98- 101
19. مدثر، 46- 48
20. نعام، 94
21. یونس، 18
22. روم، 13
23. زمر، 43
24. یس، 23
25. انفطار، 19
26. بقره، 166
27. انعام، 94
28. یونس، 30
29. بقره، 48
30. بقره، 254
31. دخان، 41
32. غافر، 33
33. صافات، 25 و 26
34. یونس، 18
35. غافر، 18
36. شعراء، 100 و 101
37. تفسیر المیزان، ج 1، صص 156 و 157
38. انعام، 51
39. انعام، 70
40. سجده، 4
41. زمر، 44
42. زمر، 43
43. بقره، 255
44. یونس، 3
45. مریم، 87
46. طه، 109
47. سبأ، 23
48. زخرف، 86
49. نمل، 65
50. آل عمران، 179
51. هود، 106- 108
52. تفسیر المیزان، ج 1، صص 158 و 159
53. انبیاء، 28
54. مریم، 87
55. طه، 109
56. زخرف، 86
57. بقره، 255
58. غافر، 18
59. انبیاء، 26- 28
60. نجم، 26
61. غافر، 7
62. اقتباس از کتاب شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث، صص 101- 105
63. بقره، 48
64. انبیاء، 28
منابع پایانی
1. قرآن کریم.
2. امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب (علیه السلام)، نهجالبلاغه، انتشارات مرکز البحوث الإسلامیه، بی چا، بیروت، 1387 ق.
3. سبحانی، جعفر، شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث، انتشارات دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، تهران، بی تا.
4. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، انتشارات مرکز نشر فرهنگی رجا، قم، 1363 ش.
5. طبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن، مجمعالبیان، انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.