2. امام علی (ع) در خطبه هشتاد از زنان مذمت نموده است؛ چرا حضرت از مردان بد مذمت ننموده است؟
جواب: اتفاقاً امام علی (ع) در موارد گوناگون از مردان مذمت نموده؛ از جمله:
"خَفَّت عقولُکم و سَفِهَت حلومُکم؛ عقلهای شما سبک و افکارتان سفیهانه است".(1)
"افّ لکم... فأنتم لا تعقلون".(2)
"أیها القوم الشاهده ی أبدانهم الغائبه ی عنهم عقولهم".(3)
"أیتها النفوس المختلفه ی و القلوب المتشتته الشاهده ی أبدانهم و الغائبه ی عنهم عقولهم".(4)
امام علی (ع) در این موارد به روشنی برخی از مردان را مذمت میکند و آنان را کم خرد و سبک اندیش معرفی میکند.
بخشی از این نکوهشها به جریان جنگ جمل برمیگردد و این دلیلی است بر این که با توجه به پیشگامی عایشه در جنگ جمل، نکوهشها کلی نیست، بلکه مقطعی و موردی است. همان گونه که از مردان کوفه و بصره، مذمت شده است؛ این را هم نمیتوان کلی تلقی کرد، چون از کوفه و بصره مردان صالح و دانشمند دینی فراوانی به جهان اسلام تقدیم شده است. کوتاه سخن این که: قضایای تاریخی در یک مقطع حساس، ممکن است زمینه "ستایش" را فراهم کند و در مقطع حساس دیگری، زمینه "نکوهش" را؛ سپس با گذشت زمان، هم زمینه مدح منتفی شود و هم زمینه ذم. (5)
ضمناً پاسخ دیگری وجود دارد که در جواب سؤال ششم خواهد آمد.
3. امام علی (ع) در خطبه هشتاد نهج البلاغه، شهادت دو زن را برابر با شهادت یک مرد قرار داده است. این سخن چه توضیحی دارد؟
جواب: "شهادت" در قوانین قضایی اسلام در زمری حقوق قرار ندارد. شهادت حق نیست، بلکه "تکلیف" است؛ یعنی انسان وظیفه دارد برای احقاق حقوق دیگران شهادت بدهد. قرآن، کتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(6)
اگر شهادت برخی در دادگاه پذیرفته نمیشود، یا کم تر پذیرفته میشود، گویای سهل تر بودن تکلیف و مسئولیت است، نه تضییع حقوق آنان.
اسلام در برخی امور، مردان را از تکلیف شهادت، معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است؛ در برخی موارد، زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخی امور نیز شهادت دو زن را برابر با یک مرد قرار داده است.
همه این قوانین، بر پایه "حکمت" است. نظام تشریع بر پایه نظام تکوین بنا شده است. دقت در این امور، عقیده ما را در حقانیت ایدئولوژی اسلام متزلزل نمیکند، بلکه ما را بیشتر معتقد میگرداند که در چهارده قرن پیش، پیامبر اسلام(ص) به گونهای قوانین اسلام را بیان داشته که امروزه با پیشرفت علوم، حقانیت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تکوین، آشکار شده است.
توضیح: برای انسان، دو نظام وجود دارد:
الف) نظام تکوین؛ یعنی قوانین، وظایف و مسئولیتهایی که از ناحیه خلقت بر آدمی فرمانروایی میکند و ربطی به حوزه اختیار بشری ندارد. در این حوزه برای هر یک از دو جنس مذکر و مؤنت، با امکاناتی که دارند، وظیفه ای در نظر گرفته شده است، به گونهای که انکار آن از هیچ فردی پذیرفتنی نیست.
ب) نظام تشریع؛ یعنی قوانینی که مربوط به حوزه اختیار بشر است. این نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تکوین نباشد، فاقد ارزش است. پس ارزش و توانمندیاش به میزان انطباقش با ظرفیتهای وجودی موجود در نظام تکوین است.
حال میگوییم: در نظام تکوین ـ همان گونه که در پاسخ به سؤال اول بیان شد ـ همه اجزا و جوارح و امیال و احساسات و ادراکات زنان با مردان متفاوت است.
در این میان، دو ویژگی در زنان به این بحث مربوط است:
1 . برتری زنان در بُعد عاطفی؛
2 . شرم، حیا و عفت زنان که بر مردان برتری دارد.(7)
ایدئولوژی اسلام که از سوی خداوند حکیم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن این دو ظرفیت وجودی زنان در نظام تکوینی، نظام تشریع را پایه ریزی نموده است؛ چون آنانی که از عواطف بیشتری برخوردارند، از صحنههای احساسی و عاطفی زودتر تأثیر میپذیرند و به هیجان میآیند.(8) روانشناسان این جمله را مدلّل ساختهاند که: فراموشی با میزان احساسات و هیجانات، نیز با میزان شرم و حیا و عفت رابطه مستقیم دارد.
وقتی که حوزه تکوین این گونه است، در حوزه تشریع برای محکم کاری (به ویژه در اموری که مربوط به حق الناس است) میبایست چارهای اندیشیده شود، تا حقوق مردم در شهادتها ضایع نگردد.
در این جا سه صورت، متصور است:
1. به جهت غلبه عاطفه، عفت و هیجانات در زنان ـ که زمینه ساز فراموشی در برخی از امور هیجانی است ـ بگوییم: به جهت تضییع حقوق آنانی که از طریق شهادت میخواهند ادعای خویش را ثابت کنند، "شهادت زنان" فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشید در این جا تضییع حقوق زنان مطرح نیست، همان گونه که در آغاز بیان شد، "شهادت" حق نیست، بلکه تکلیف است.
این سخن ممکن است از جهت دیگر موجب تضییع حقوق دیگران بشود و آن، جایی است که شهادت در انحصار زن باشد.
2. بگوییم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان.
این سخن از این جهت که در تکوین عواطف و هیجانات، به ویژه در برخی از بزهها، زن به جهت برتری عفت و حیا نمیتواند مانند مردان، شاهد باشد و هیجانی میشود و ناخواسته به او فراموشی دست میدهد، پذیرفتنی نیست؛ چون موجب تضییع حقوق آنانی میشود که بر ضد آنان شهادت داده میشود.
3. راه حل معتدل: خداوندی که انسان را آفرید و به همه اسرار نهفته درون او آگاه است، فرموده: در اموری که مربوط به حقوق مردم است (حق الناس، نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود؛ لیکن به جهت محکم کاری، دو شاهد زن در اموری که یک شاهد مرد لازم است، یا چهار شاهد زن در اموری که دو شاهد مرد لازم است، با شرایطی ارزش و اعتبار دارد.
این، عین عدل است و منطبق با نظام تکوین.
نابرابری شهادت زن و مرد، حکمتهایی دارد که در راستای احقاق حقوق مردم وضع شده است که اگر تبلیغاتِ یک سویی اندیشههای فمینیستی کنار برود و با ژرفکاریهای دقیق روانشناختی و توانمندیهای موجود در نظام تکوین به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احکام نورانی اسلام برداشته میشود و حقانیت این سخن روشن میشود که: به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن باید زن بماند و مرد، مرد.
4. امام علی (ع) در حکمت 234 فرموده: برخی از خصلتهای خوب زنان، خصلتهای زشت مردان است. این سخن چه توجیهی دارد؟
جواب: اگر از سخن حضرت برداشت شود که زنان به قدری بیارزشاند که حتی بهترین صفات آنان در حد بدترین صفات مردان قرار دارد، نادرست است؛ چون امام علی (ع) نه برخلاف عقل سخن میگوید و نه برخلاف آیات و روایات. آن برداشت و تفسیر از سخنان حضرت، هم خلاف عقل است و هم خلاف آیات و روایات.
عقل مستقلاً "فضائل اخلاقی" را خوب و ممدوح میداند، خواه از مردان باشد و خواه از زنان.
آیات قرآن نیز صفات و فضائل اخلاقی را هم برای زنان و هم برای مردان بیان نموده است؛ از جمله: آیه 34 احزاب.
زن و مرد در صفات و فضائل اخلاقی مشترکاند، مگر در برخی از صفات که به جهت تفاوتهای تکوینی است، حتی در همین سه صفتی (تکبر، ترس، بخل) که از امام علی (ع) نقل شده، برخی از ابعاد آن در زن و مرد مشترک است. هر صفتی که جنبه حسن داشته باشد و متصف به خوبی باشد و عقل مستقلاً آن را خوب بشمارد ـ خواه زن، دارندی آن باشد و خواه مرد ـ خوب است مگر استثنائی باشد، یا یک جهت عارضی دارد و یا در معنایش تصرف شده است. سه صفت تکبر، ترس و بخل از همین قبیل است.
در این روایت آمده که بخل برای زنان، خوب و برای مردان، بد است. این سخن به معنای مطلق آن درست نیست، مراد امام علی (ع) هم این گونه نیست.
به فرضِ درست بودن سند و انتساب این روایت به امام علی (ع)، میپرسیم: آیا حضرت خدیجه، بزرگ بانوی اسلام که ثروت فراوانش را در راه اعتلای اسلام انفاق نمود و به جای متصف شدن به صفت بخل، به صفت انفاق و جود متصف شد، به عقیده امام علی (ع) کارش ارزشمند و خداپسندانه نبود؟! قطعاً چنین برداشت و تفسیری، ناصواب است.
امام علی (ع) برخلاف قرآن سخن نمیگوید. قرآن، صفت جود و انفاق را برای همه، صفت خوب برشمرده است.(9) پس صفت بخل در این روایت که از صفات ممدوح برای زنان شمرده شده است، معنای خاص خود را میطلبد.
صفت تکبر نیز معنای خاص خود را دارد؛ چرا که قرآن با صراحت، خشوع و خضوع و تواضع و فروتنی را از صفات اخلاقی پسندیده مرد و زن بیان نموده است.(10)
بنابراین صفات اخلاقی پسندیده مانند: انفاق، جود، خشوع، تواضع و شجاعت برای همه خوب است، خواه زن باشد یا مرد، و نقطه مقابلش برای همه بد است، خواه زن باشد یا مرد.
و در یک کلام اینکه: این روایت، معنای خاصی دارد؛ زیرا حضرت میخواهد به بانوان هشدار دهد که: مبادا به بهانه جود و انفاق، ثروت شوهر را بر باد دهند؛ مبادا به بهانه فروتنی، خود را در معرض تیر نگاه مردان هوسباز قرار دهند و مبادا به بهانه شجاعت، خود را در معرض اتهام قرار داده و موجب بیآبرویی خویش و خانواده شوند.
5. امام (ع) در نامه 31 فرمود: "زن ریحانه است، نه قهرمان. او را در پردی حجاب نگاهش دار". آیا همه زنان این گونهاند؟ مگر همه مردان در امور سیاسی لایقاند؟ چرا حضرت با آن همه گستردگی فکر و اندیشه، این گونه در مورد زنان سخن گفته است؟
جواب: این روایت در صورتی که سند و انتساب آن به امام صحیح باشد، چارهای جز توجیه ندارد.
قطعاً در صورت صحت آن، مراد امام همه زنان نیست.
اگر مراد همه زنان باشد؛ چرا حضرت زهرا(س) در مسائل مهم سیاسی - اجتماعی زمان خویش شرکت میکرد؟
اگر مراد همه زنان باشد؛ چرا دختران حضرت، به ویژه حضرت زینب(س) در مسائل سیاسی، نقش آفرین شدند؟
همان گونه که در خطبهها و نامههایی نیز آمده است، بسیاری از مردان در امور سیاسی و مسائل مهم اجتماعی لیاقت لازم را ندارند.
شاید بتوان گفت که چون "تاریخ" را مردان نوشتهاند، برخی از مذمتهای مربوط به مردان باب طبعشان نبود و به نگارش آن در گزارشهای تاریخی راه پیدا نکرده است.(11)
با این وجود، روایات در مذمت مردان کم نیست. از جمله حضرت در روایتی، مردم را به سه گونه تقسیم کرده است: دانشمند، دانشجو و مانند پشهای که دستخوش باد و طوفان است و به هر سو میرود و لیاقت چیزی را ندارد.(12)
در روایتی دیگر آمده است که مردان پنج گروه هستند؛ چهار گروه در سمت باطل و شر قرار دارند و فقط یک گروه (آن هم با تعداد اندک) در مسیر حقاند.(13)
در عهدنامه مالک اشتر آمده است: مردم همه در یک حد نیستند! هر کسی را بهر کاری ساختند. برخی لیاقت در امور سیاسی دارند و برخی ندارند.
اما توجیه و برخورد ما با این روایت چگونه باید باشد؟ این را در پاسخ سؤال بعدی بیان میداریم.
6. امام علی (ع) در حکمت 238، بیان داشته که: زن و زندگیبا او، همه دردسر است و چارهای جز این نیست.
چرا زن و زندگی اش همه دردسر است؟
جواب: همان گونه که در پاسخ به سؤال گذشته بیان شد، در صورت صحت سند و انتساب آن به امام علی (ع) قطعاً معنای شمول و کلی آن مراد نیست؛ زیرا زنان نامدار بسیاری بودند که در زمری پیامبران "انبائی" قرار داشتند و منشأ خیر بودند.(14) بنابراین چارهای جز توجیه و تأویل آن وجود ندارد. در این حال، لازم میدانیم چند نکته را بیان کنیم:
1. در مسائل اعتقادی و انسان شناختی، "دلالت و سند حدیث"، زمانی پذیرفته است که به مرحله اطمینان برسد (هم اطمینان در دلالت و هم در سند و صدور از معصوم) وگرنه باید آن حدیث را مسکوت گذاشت و براساس آن به نام دین، حکم و رأیی صادر نکرد.(15)
2. هر حدیثی که برخلاف محکمات قرآن، یا بر خلاف احادیث متواتر و قطعی الصدور و قطعی الدلاله ی و یا برخلاف عقل فطری و سلیم بود، باید آن را رد و تکذیب نمود.
3. هر حدیثی اگر نه چنین مخالفتی داشت (که موجب طرد و تکذیب آن شود) و نه حدیث معلوم الصدور و معلوم الدلاله ی بود (که موجب اخذ و التزام به مفاد آن شود)، باید آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت.
چنین حدیثی که منتسب به اهل بیت (ع) است، علم آن را باید به آنان واگذار نمود.
هر روایتی که به حسب ظاهر، محتوایش برخلاف ضروریات و مسلّماتِ عقولِ فطریِ سلیم (برخلاف قرآن، سنت قطعی و حکم قطعیِ عقل) باشد، درباره این گونه روایات میگوییم: یا ظاهر آن مراد نیست و محاسبات برخلاف معنای ظاهری باید حمل و تأویلش نمود، و یا اگر قابل توجیه نباشد، باید معتقد شد که آن روایت از معصوم صادر نشده است، چون معصوم بر خلاف معیارهای پذیرفته شده مذکور سخنی نمیگوید،(16) یا بگوییم: روایت صادر شده، لیکن تحریف شده و با تحریف آن، معنایش دگرگون گشته است، مانند این روایت: ابوهریره از پیامبر نقل کرد: سه چیز شوماند:
مرکب، زن و خانه. این از مَثَلهای رایج جاهلی بود. پیامبر(ص) فرمود: "...اهل جاهلیت چنین میگفتند". اما راوی، جمله ذیل را حذف نمود، که معنایش عوض میشود.(17)
4. این گونه روایات که در مذمت زنان است و به امام علی (ع) نسبت داده شده، گرچه ممکن است برخی مربوط به غائله جنگ جمل باشد و به آتش افروزی عایشه اشاره داشته باشد و با توجه به زمینه "فتنه انگیزی" وی صادر شده باشد؛ ولی در برخی دیگر، تردید جدی وجود دارد. جا دارد بررسی شود که به راستی این گونه روایات از امام علی (ع) صادر شده است؟!
این تردید قویتر میگردد اگر توجه به سیری تمامی معصومان درباره زنان بشود. در عمل و سیره آن بزرگواران فراوان دیده میشود که به "کرامت زنان" ارج مینهند.
جای این پیش فرض وجود دارد که: ممکن است دشمنان حضرت با هدف سیاسی و تخریب شخصیت امامعلی (ع) دست به جعل این گونه روایات زده باشند.
ما در این فرصت اندک نمیخواهیم درباره یکایک روایات و اسناد و مدارک آنان بحث کنیم، لیکن به صورت کلی میتوان ردپای دشمن را جستجو نمود.
این احتمال نیز تقویت میشود با آنچه که ابن ابی الحدید معتزلی شافعی در نوشته است که: معاویه وقتی به قدرت رسید، به فرماندارانش نوشت که بکوشند چهره امام علی (ع) را بین مردم زشت جلوه دهند و توجه و تمایل مردم را از حضرت و اهل بیتش برگردانند.(18)
این احتمال با این واقعیت تقویت میشود که زنان شجاع و با فضیلتی همانند "سوده همدانیه" در جنگ صفین، سپاهیان امام علی (ع) را در نبرد بر ضد معاویه تحریص و تشویق مینمودند و حتی بعد از شهادت امام علی (ع) از مرام و مکتب حضرت دست برنداشتند، و این مایه شگفتی معاویه شد و او تعجب خویش را از تأثیر فرهنگی امام علی (ع) بر بانوان مخفی نمیداشت.(19)
بعید نیست که مزدوران معاویه روایاتی را در مذمت زنان ساخته باشند تا نیمی از جمعیت را از امام علی (ع) بدبین نمایند و بگویند: ما طرفدار زنان هستیم و امالمؤمنین عایشه هم با ماست و علی با زنان، خوب نیست؛ نه تنها با عایشه خوب نیست، بلکه نسبت به تمامی زنان دید منفی دارد.
5. از برخی از پاسخ هایی که در جواب به سؤال اول بیان شد، در اینجا نیز میتوان استفاده کرد، مثلاً ممکن است گفته شود: این سخن، یک کلام جدلی است؛ یعنی به زعم مردم آن زمان، زنان چنین بودند. زیرا در فرهنگ جاهلی "زن" را همواره شر میدانستند، و با این قضاوت، دختران را زنده به گور میکردند. اسلام با این فرهنگ مبارزه کرد. اگر این توجیه را بپذیریم، حتماً چیزی از قبل و بعد این روایت افتاده است.
پی نوشت ها :
1 . نهج البلاغه، خ14.
2. همان، خ34، س 1 ـ 3.
3. همان، خ97، س7.
4. همان، خ131، س1.
5. ر.ک: زن در آینه جمال و جلال،جوادی آملی، ص369.
6. بقره/ 283.
7. کتاب نقد، ش12، ص181.
8. همان، ص 58.
9. احزاب/ 34.
10. همان.
11. دانشنامه امام علی (ع)، جمعی از نویسندگان، ج5، ص125.
12. نهج البلاغه، حکمت 147.
13. همان، خ32.
14. زن در آینه جمال و جلال، جوادی آملی ، ص 167.
15. جمعی از نویسندگان ، دانشنامی امام علی (ع)، ج5، ص119.
16. همان، ص121و 122.
17. همان، ص 113.
18. شرح نهج البلاغه، ج11، ص44 و 45.
19. بحارالانوار، ج41، ص 119.
منبع: فرهنگ کوثر 86