ماهان شبکه ایرانیان

امر به معروف و نهی از منکر و امنیت جامعه

وجود مبارک امام یازدهم مانند ائمه دیگر، گرچه توفیق تشکیل حوزه علمیه به صورت رسمی نداشتند؛ اما با سیره علمی و عملی خود، قرآن را خوب تفسیر کردند و مردم را به قرآن دعوت کردند؛ یعنی رفتار آنها گفتار آنها در نامه ها در مسائل شخصی جز تفسیر قرآن چیز دیگری نبود

امر به معروف و نهی از منکر و امنیت جامعه

وجود مبارک امام یازدهم مانند ائمه دیگر، گرچه توفیق تشکیل حوزه علمیه به صورت رسمی نداشتند؛ اما با سیره علمی و عملی خود، قرآن را خوب تفسیر کردند و مردم را به قرآن دعوت کردند؛ یعنی رفتار آنها گفتار آنها در نامه ها در مسائل شخصی جز تفسیر قرآن چیز دیگری نبود. وجود مبارک امام عسکری وقتی جریان «قربةً الی الله» را تبیین می کند که انسان می تواند به خدا نزدیک بشود و اگر نزدیک شد، جزء مقرّبان خواهد بود و اگر جزء مقرّبان بود بسیاری از اسرار عالَم برای آنها روشن می شود که ﴿إِنَّ کتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیینَ ٭ وَ ما أَدْراک ما عِلِّیونَ ٭ کتابٌ مَرْقُومٌ ٭ یشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛[1]این «قُرب الی الله» آثار فراوانی دارد که انسان به مقام مقرّبین می رسد. وقتی مقرّب شد، نه تنها وضع خودش را می بیند، از اوضاع دیگران هم باخبر است. قرآن کریم مردم را به سه دسته تقسیم کرد: آنها که بیراهه اند؛ البته دَرَکاتی هم دارند، ولی بیراهه اند؛ آنهایی که در راه هستند، بعضی ها به آن قلّه نهایی رسیده و می رسند، بعضی ها نزدیک آن قلّه اند. آنها که قلّه را فتح می کنند، جزء مقربان هستند، آنها که نزدیک فتح قلّه اند جزء ابرار هستند. از ابرار به عنوان اصحاب میمنه یاد می کند، «اصحاب میمنه»، نه یعنی دست راستی! «یمن»؛ یعنی برکت، «مَیمَنه» یعنی برکت داشتن.[2] اصولاً اصحاب میمنه جز با برکت، با چیز دیگری مأنوس نیستند. در روایات ما هست که مؤمن «کِلْتَا یدَیهِ یمِین»؛[3]یعنی مؤمن هم با دست راست کار خیر انجام می دهد، هم با دست چپ. از امام کاظم(سلام الله علیه) رسیده است که خدا دست ندارد؛ اما دستِ بی دستی او یمین است. اینکه در شب های جمعه عرض می کنیم او «بَاسِطَ الْیدَینِ بِالْعَطِیةِ»؛[4] است؛ یعنی به افراد، خِیر می دهد؛ اما با دو دست خِیر می دهد و منّتی در کار نیست، با احترام خِیر می دهد. اگر بخواهد کسی را به مقامی برساند، بدون اینکه او را وامدار کسی بکند، کسی بتواند بر او منّت بنهد یا خود ذات اقدس الهی بخواهد او را وامدار کند، این «بَاسِطَ الْیدَینِ بِالْعَطِیةِ» است، با دو دستِ باز، خیر را می دهد، چون به زبان خود ما سخن فرمود. ما اگر خواستیم به کسی احترام بکنیم اگر کتابی را خواستیم به دیگری بدهیم، با دو دست می دهیم. خدا با دو دست عطا می کند. فرمود اگر خواستید ببینید ذات اقدس الهی به افراد چه می دهد؟ او با دو دست باز، خیر و عزت و جلال و شکوه را مرحمت می کند. وجود مبارک امام حسن عسگری فرمود: وقتی آدم جزء مقرّبان شد طبق آیه: ﴿إِنَّ الأبْرَارَ﴾ که اصحاب میمنه هستند که بالاتر از دیگران اند، کتابی دارند که کتاب آنها ﴿فی عِلِّیینَ﴾ است ﴿وَ ما أَدْراک ما عِلِّیونَ ٭. .. ٭ یشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛ مقرّبون کسانی اند که از راز و رمز اَبرار باخبر هستند؛ منتها اصحاب سِرّ هستند، راز را به کسی بازگو نمی کنند. آنچه را که دیگران انجام می دهند و در نامه اعمال آنها ثبت است، مقرّبان می دانند.[5] اگر مقرّبان می دانند، برترین مرتبه قُرب از آنِ اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که به مناسبت آغاز روز خلافت وجود مبارک امام زمان ممکن است یک چند جمله ای هم به عرض شما برسد که آنها باخبر هستند که ما چه می کنیم! ما برای اینکه به چنین مقامی نزدیک بشویم وجود مبارک امام حسن عسکری این راه را به ما نشان داد. این از غُرر بیانات امام عسکری (سلام الله علیه) است که «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یدْرَک إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیلِ»؛[6]یعنی همه ما مأموریم به تقرّب، کارهای ما باید «قربةً الی الله» باشد. ما از خدا دوریم، در عین حال که ﴿هُوَ مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ﴾.[7] این قُرب و بُعد یک اضافه مکانی و زمانی نیست که جزء اضافه های «متوافقة الاطراف» باشد. در قُرب و بُعد مادی، اضافه های «متوافقة الاطراف» است؛ یعنی دو طرف یک اضافه دارند؛ اگر آن ستون به این ستون نزدیک است این هم به آن نزدیک است، این طور نیست که «الف» به «باء» نزدیک باشد «باء» از «الف» دور باشد؛ اما در قُرب و بُعد معنوی این قُرب و بُعد جزء اضافه های «متخالفة الاطراف» است، نه «متوافقة الاطراف». ممکن است این به آن نزدیک باشد آن از این دور. فرمود عده ای ﴿ینادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ[8]یک عده خیلی از ما دور هستند، با اینکه ﴿هُوَ مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ﴾، با اینکه ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾.[9] شما ببینید أعمی و بصیر اضافه «متخالفة الاطراف» دارند، بصیر به أعمی خیلی نزدیک است، اما أعمی از بصیر خیلی دور است، او خبر ندارد در کنار او چه کسی نشسته است!؟ اگر کسی ﴿مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی﴾؛[10] این هم در دنیا از خدا دور است، هم در آخرت از خدا دور است، با اینکه خدا در دو عالَم به او نزدیک است. امام عسکری(سلام الله علیه) فرمود: راه رسیدن و قُرب الی الله فراوان است، ولی بهترین، نزدیک‎ترین و آسان ترینش نماز شب است: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یدْرَک إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیلِ»؛ یک مسافر به هر حال ره توشه می خواهد، ره توشه اش را آیه سوره مبارکه «بقره» مشخص کرد: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾؛[11] مگر می شود مسافر بدون زادراه حرکت کند؟! فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾؛ تقوا زاد راه است، اما هر مسافری سواره نیست، زادِ راه دارد، هر انسان پارسایی سواره نیست، بعضی ها باتقوا هستند ولی پیاده اند، لنگان لنگان می روند، بعضی ها باتقوا هستند سواره می روند. وجود مبارک امام عسکری فرمود این راه را بخواهید لنگان لنگان بروی به مقصد رسیدن شما بسیار سخت است، یک مَرکَب خوب تهیه کن که تو را سریع برساند. فرمود وصول به خدا بدون مرکَبِ نماز شب ممکن نیست: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یدْرَک إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیلِ». «امْتِطَاء» مصدر باب افتعال است، «امْتَطَاءَ»؛ یعنی «رَکبَ المَطِیة»، «مَطیة» آن مرکبِ راهوار را میگویند. «امْتِطَاء»؛ یعنی «أخذِ مَطِیة»، فراهم کردن مرکب راهوار، فرمود: نماز شب یک مرکب راهوار خوبی است، تو لنگان لنگان تا چه وقت میخواهی و لو با تقوا هستی و زادراه به همراه تو هست، اما چه وقت میخواهی برسی. برای اینکه زودتر و بهتر به این سفر خاتمه دهی و به مقصد برسی، تنها راه آن نماز شب است؛ «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یدْرَک إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیلِ». سَحر برخیزید؛ البته کسی که جوان است یا سالمند است سحرخیزی برای او دشوار است مقداری از نماز شب را می تواند قبل از نصف شب بخواند و برخی ها هم می توانند همه نماز شب را قبل از نصف شب بخوانند؛ ولی این مرکب را باید تهیه کرد. این بیان نورانی امام عسکری برای آن است که فرمود: ﴿وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَک عَسَی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقَاماً مَحْمُوداً﴾؛[12]پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) با همه مقاماتی که داشتند و «أقرب الناس الی الله» بودند، ولی برای اینکه تتمّه راه را بهتر و سریع تر طی کنند، خدا فرمود نماز شب را حتماً به پا بدار اگر بخواهی به مقام محمود که شفاعت مطلق است بار یابی. اگر رسولِ ما موظف است چنین مَرکبی داشته باشد، ما باید به این سنّت ائتسا کنیم؛ یعنی اقتدا کنیم. «ائتسا» یعنی «أخَذَهُ أُسوَةً». اگر خدا فرمود: ﴿لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[13]ما مأمور به ائتسا هستیم. این «ائتسا» همان است که در عرف از آن به «تأسّی» یاد می شود. «تأسّی کردن»؛ یعنی کسی را اسوه خود قرار دادن. خدا فرمود اسوه شما پیغمبر است شما ائتسا و تأسّی کنید، این مَرکب را او دارد و گفتند مرکب او بُراق[14] نام دارد این بُراق از بَرق است، این برق سریع ترین سیر را دارد از نظر اینکه به ما بخواهند بفهمانند. این مسئله سیر نوری و مانند آن را میخواهند به ما تفهیم کنند. گفتند بُراقی که حضرت سوارشد به معراج رفت، «خُطْوَتُهُ مَدَّ الْبَصَر»؛[15] حالا این تشبیه معقول به محسوس است یا راههای دیگری دارد، گفت خدا میداند و آن کس که رفته:

چنان رفته باز آمده باز پس ٭٭٭ که ناید در اندیشه هیچ کس[16]

 چه طور رفته، چگونه آمده با چه وسیلهای؛ ولی آن قدر هست که از باب تشبیه معقول به محسوس به ما فرمودند بُراق که نام مرکب معراجی آن حضرت است، «خُطْوَتُهُ مَدَّ الْبَصَر»؛ یک گامِ او به اندازه دیدِ چشم است، ما که چشم باز کردیم دورترین ستاره های آسمان را می بینیم. فرمود به همان اندازه که شما با چشم، باز کردن دورترین ستاره را می بینید، یک گامِ این بُراق به اندازه مسیر دید شماست. «خُطاء» یعنی خُطوِه، « خُطوِه» فاصله بین دو قدم است، این پاشنه پا تا پنجه پا را میگویند قدم، وقتی انسان راه میرود این پای راست را که گذاشته اینجا یک قدم است پای چپ را که گذاشته آنجا قدم دوم است، بین این دو قدم را میگویند «گام، خطوه». فرمود «خُطْوَتُهُ مَدَّ الْبَصَر»، یک قدم این مرکب به اندازه مسیر دید چشم است. حالا این تشبیه معقول به محسوس است از برای کنایه است می خواهند سرعت سیر را به ما بفهمانند؛ ولی ما هم می توانیم اگر سوار شدیم این مرکب را بشناسیم؛ حالا آن مرکب را به ما ندهند، ضعیف ترش را به ما خواهند داد. این بیان نورانی امام عسکری است. این را همه ما طلبه ها و همچنین دانشجویان آنها که در مسیر علم حرکت می کنند دیگران هم این راه برایشان باز است؛ ولی ما موظف تریم اگر بخواهیم زودتر به مقصد برسیم نماز شب مَرکب خوبی است وگرنه یک انسان مسافرِ پیاده لنگان لنگان بخواهد به مقصد برسد طول می کشد. فرمود: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یدْرَک» این را منحصر کرده حضرت « إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیلِ». این امام سعی کرد آیاتی که مربوط به ﴿فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَک﴾ است معنا کند. آیاتی که دارد«العزّة للمؤمن» معنا کند. در بخشی از قرآن فرمود عزّت از آن خدا و پیامبر و مؤمنین است؛[17] ولی مستحضرید که قرآن کتاب توحید است، این طور نیست که بفرماید خدا عزیز است پیغمبر عزیز است مؤمنین عزیز هستند، در همه جا این یک اصل کلّی است. اگر کمالی را خدای سبحان به پیغمبر و به مؤمنین اسناد داد، فوراً در جای دیگر تشریح میکند که یکی بالذّات است، بقیه بالعرض. در مسئله قدرت، عزّت، شفاعت همینطور است. فرمود: ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِین﴾؛[18]در بخش دیگر فرمود: ﴿فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعَاً﴾[19] یعنی عزیز بالذّات خداست، پیغمبر عزیز بالعرض است، مؤمنین عزیز بالعرض هستند. درباره عزّت که فرمود: مؤمنین عزیز هستند، وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) معنا کرد، فرمود عزّت، حقمحور است، اگر کسی حق گفت و به حق باور کرد و به حق عمل کرد میشود عزیز، هیچ کسی نمیتواند او را ذلیل کند چه فرد چه جامعه و اگر کسی از حق فاصله گرفت، باطل مدار بود، می شود ذلیل، هیچ کس نمی تواند او را عزیز کند «مَا تَرَک الْحَقَّ عَزِیزٌ إِلَّا ذَلَّ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِیلٌ إِلَّا عَز»،[20] این از بیانات نورانی امام عسکری است. فرمود درست است خدا فرمود عزتی داریم ذلّتی داریم ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ﴾؛[21] اما مشیئت او حکیمانه است. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه که ملاحظه فرمودید، فرمود مشیئت او متنِ حکمت است، «یا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکمَتَهُ الْوَسَائِل»؛[22]ای خدایی که هیچ توسّلی، هیچ وسیله ای نمی تواند مسیر مشیئت تو را عوض کند. مشیئت و اراده تو حکیمانه است، هیچ کس با دعا و تضرّع و ناله و توسل نمی تواند از خدا کاری بخواهد که این کار حکیمانه نباشد. این مطلبِ عمیق کلامی را وجود مبارک امام سجاد در ضمن دعا به ما فهماند، «یا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکمَتَهُ الْوَسَائِل». پس اگر او براساس مشیئت، عده ای را عزیز و براساس مشیئت عده ای را ذلیل می کند، ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ﴾؛ این را امام عسکری(سلام الله علیه) معنا کرده است، فرمود اگر کسی حق را فهمید، یک؛ باورش کرد، دو؛ به آن عمل کرد، سه؛ در جامعه منتشر کرد، چهار؛ که «یدور مع الحق مدار حینما دار»، مثل اهل بیت(علیهم السلام)، او «عَزَّ»؛ عزیز می شود و هیچ فرد یا جامعه ای حق را رها نکرده و به ذلّت گرایش پیدا نکرده، به باطل گرایش پیدا نکرده، الاّ اینکه ذلیل خواهد شد. ببینید این گفتگو را می گویند از سنخ مجادله است. یک وقت به حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کردند که عقل چیست؟ فرمود عقل «وضع کلّ شیء فی موضعه»[23]عدل چیست؟ «وضع کلّ شیء فی موضعه»؛ بعد عرض کردند که حالا عقل «وضع کلّ شیء فی موضعه» است یا عدل «وضع کلّ شیء فی موضعه» است، جهل چیست؟ ظلم چیست؟ فرمود گفتم! این «گفتم» تعریف «تعرف الاشیاء بأضدادها» است که تعریف مجادله ای است جدال أحسن است، نه تعریف برهانی. فرمود من گفتم؛ یعنی وقتی که عقل «وضع کلّ شیء فی موضعه» بود، جهل خلاف آن است. اگر عدل «وضع کلّ شیء فی موضعه» بود، ظلم خلاف آن است، دیگر من دوبار که نباید یک چیز را تعریف بکنم. شخص عرض کرد شما عقل را معنا کردی، جهل چیست؟ عدل را معنا کردی، ظلم چیست؟ فرمود: گفتم. این «گفتم»؛ یعنی از باب «تُعرفُ الاشیاء» اینها یک معرفت برهانی دارند در بخش هایی از نهج البلاغه است، معرفت های جدلی دارند. عزّت یک چیز خوبی است، شرف یک چیز خوبی است. همین امام عسکری(سلام الله علیه) فرمود: مگر زندگی چیز بدی است؟! اما بهتر از زندگی چیزی است که اگر کسی آن را از دست داد، تقاضای مرگ می کند، مرگ هم یک چیز بدی است، بدتر از مرگ هم چیزی است که انسان اگر گرفتار آن شد تقاضای مرگ می کند، هر دو را امام عسکری بیان کرده است.[24] اینها مفسّر قرآن اند، یک وقت حوزه رسمی دارند، مثل امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما)، یک وقت در زندان یا در منزل محبوس اند، اینها بیانات جزیی هم که دارند، مکاتباتی هم که دارند در حقیقت، تفسیر قرآن کریم است، چون در جمع ما عده ای از محترمان امر به معروف و نهی از منکر هستند، این بحث را هم در بخش پایانی عرض خود به حضورتان تقدیم بکنیم.

امر به معروف و نهی از منکر، جزء واجبات رسمی ماست، برکات فراوانی هم دارد، امنیت جامعه را از هر جهت فراهم می کند. مطلبی از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) رسید، این مطلب و این روایت در غالب نوشته های فارسی و تازی هست؛ اما آن قدر این مطلب مهم است که بعضی از عرفای بزرگِ نُه قرن قبل این را در مهم ترین کتاب هایشان آوردند! البته یک روایت، روایتی ساده است به نظر بعضی، افراد عادی برداشتی دارند اما آنها یک برداشت عمیق تری دارند و در کتاب های عمیق تر ذکر می کنند، کسی فکر نمی کرد که مثلاً فلان عارف در فلان کتاب، این حدیث را نقل کند. آن حدیثی که الآن نُه قرن هست در کتاب های ویژه عرفانی مطرح است، بعد هم در کتاب های سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، تاریخی مطرح است، آن این تمثیل وجود مبارک پیغمبر است.

فرمود افراد جامعه، مثل سرنشینان یک کشتی هستند، هر کسی یک صندلی دارد و جای خودش نشسته است؛ «فأس»؛ یعنی داس که در تعبیر، کلمه «فأس» آمده، «ف» و «همزه» و «سین». اگر کسی داس دستش باشد و زیر صندلی خودش را بخواهد سوراخ کند، بگوید چهاردیواری و آزادی! من در خانه خودم آزادم! صندلی چهارپایه ای و آزادی! من زیر صندلی خود را ویران می کنم! اگر سایر سرنشینان دست او را گرفتند، داس را از دستش گرفتند و گفتند این چنین نیست که چهاردیواری و اختیاری، چهاردیواری و آزادی، چهاردیواری برای آسایش است نه برای بی‎بند و باری. این چهارپله ای این چهارپایه ای برای استراحت و نشستن است، نه برای بی‎بند و باری. اگر این را از دستش گرفتند، «نَجَا وَ نَجَوْا»؛ هم این شخص به مقصد می رسد، هم سایر سرنشینان این کشتی. اما اگر دستش را نگرفتند، گفتند چهارپایه ای و اختیاری، چهاردیواری و اختیاری، این زیر پایه خودش را سوراخ کرد، آب دریا وارد کشتی می شود همه را غرق می کند.[25] این یک تشبیه معقولی است و محسوس، تا این حدّ در خیلی از نوشته های فارسی و عربی هست؛ اما آنکه آن بزرگواران بهره بردند، گفتند بدنِ خود انسان هم یک کشتی است، هر عضوی نمی تواند بگوید چهاردیواری و اختیاری، چشم نمی تواند بگوید من می خواهم لذت ببرم، به توی دست و پا چه؟ به توی گوش چه؟ به توی زبان چه ربطی دارد؟ زبان به چشم می گوید، دست به چشم می گوید اینکه شما ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾[26] را داری نقض می کنی، یک روز ما همه گرفتار می شویم! وقتی می خواهند بسوزانند که تنها تو را نمی سوزانند، ما همه سوخته می شویم. مگر کسی نامحرم را نگاه کرد، فقط چشمش را در می آورند یا کلّ بدنش را می سوزانند؟ این حرف عُرفاست، این حرف دیگر از آن حدیث استفاده نمی شود که در کتاب های عادی بیاید. فرمود دست موظف است، چشم و گوش و همه اعضا و جوارح موظف اند که جلوی چشم را بگیرند، بگویند تو نمی توانی بگویی چهاردیواری و اختیاری، چون روز خطر این طور نیست که در روز قیامت که فقط به چشم آسیب برسانند، به کلّ جوارح آسیب می رسانند. وقتی بی عفتی آمد، همه آسیب می بینند.

بنابراین ما سرنشینان یک کشتی هستیم، مسئله امر به معروف و نهی از منکر وظیفه همه ماست و هیچ کس نمی تواند بگوید من اختیار خودم را دارم! ما بنده ایم، وقتی بنده ایم، ما را از خاک آفریدند دوباره خاک می شویم، روح ما برای همیشه زنده است، دوباره با بدن برمی گردد، دیگر نمی توانیم بگوییم چهاردیواری و اختیاری! ما اختیارمان به کف اختیار اوست، خدا غریق رحمت کند این از مرحوم آقا میرزا محمود قمی است که استاد مرحوم علامه شعرانی بود که ایشان این مسائل عقلی را خدمت ایشان می خواندند.

مویی نجنبد از سر ما جز به اختیار ٭٭٭ آن اختیار هم به کف اختیار اوست[27]

ما آزادیم؛ اما در آزادی، آزاد نیستیم، این آزادی را او به ما داد، وقتی آزادی را او به ما داد، راه را هم او به ما نشان داد. بنابراین ما موظفیم هم خودمان بیراهه نرویم، راه کسی را نبندیم، هم جامعه را با امر به معروف و خُلق حَسن اداره کنیم، تا هیچ کس نگوید چهاردیواری و اختیاری! چهاردیورای و بندگی، چهاردیواری و اطاعت. این بیان نورانی امام عسکری(سلام الله علیه) است که هیچ فرد یا ملّتی حق را نگرفت، مگر اینکه عزیز شد و حق را رها نکرد و باطل گرا نشد، مگر اینکه به ذلّت گرفتار شد.

پی نوشت ها

[1] سوره مطففین، آیات18 ـ21.

[2] سوره واقعة، آیه27؛ ﴿وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِ﴾.

[3] تفسیر القمی، ج1، ص37.

[4] المصباح للکفعمی(جنة الامان الواقیة)، ص647.

[5] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، ص220.

[6] بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج75، ص380.

[7] سوره حدید, آیه4.

[8] سوره فصلت، آیه44.

[9] سوره ق، آیه16.

[10] سوره إسراء، آیه72.

[11] سوره بقره, آیه197.

[12] سوره إسراء، آیه79.

[13] سوره أحزاب، آیه21.

[14] صحیفة الرضا علیه السلام، ص61؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی سَخَّرَ لِیَ الْبُرَاقَ ـ وَ هِیَ دَابَّةٌ مِنْ دَوَابِّ الْجَنَّةِ ـ لَیْسَتْ بِالطَّوِیلِ وَ لَا بِالْقَصِیرِ فَلَوْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَذِنَ لَهَاـ لَجَالَتِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ فِی جَرْیَةٍ وَاحِدَةٍ ـ وَ هِیَ أَحْسَنُ الدَّوَابِّ لَوْنا».      

[15] بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج16، ص414.

[16] خمسه نظامی، شرف نامه، بخش4.

[17] اشاره به سوره منافقون، آیه8؛ ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِین﴾.

[18] سوره منافقون، آیه8.

[19] سوره فاطر، آیه10.

[20] تحف العقول، النص، ص489.

[21] سوره آل عمران، آیه26.

[22] الصحیفة السجادیة، دعای 13.

[23] ر.ک: نهج البلاغه, حکمت437؛ «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا».

[24] تحف العقول، النص، ص489؛ «خَیْرٌ مِنَ الْحَیَاةِ مَا إِذَا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیَاةَ وَ شَرٌّ مِنَ الْمَوْتِ مَا إِذَا نَزَلَ بِکَ أَحْبَبْتَ الْمَوْت‏».

[25] مجموعة ورام، ج2، ص294؛ «عَنِ النَّبِیِّ ص إِنَّ قَوْماً رَکِبُوا سَفِینَةً فِی الْبَحْرِ وَ اقْتَسَمُوا فَصَارَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَوْضِعَهُ فَنَقَرَ رَجُلٌ مَوْضِعَهُ بِفَأْسٍ فَقَالُوا مَا تَصْنَعُ قَالَ هُوَ مَکَانِی أَصْنَعُ بِهِ مَا شِئْتُ فَإِنْ أَخَذُوا عَلَی یَدَیْهِ نَجَا وَ نَجَوْا وَ إِنْ لَمْ یَأْخُذُوا عَلَی یَدَیْهِ هَلَکَ وَ هَلَکُوا».

[26] سوره نور، آیه30.

[27] از سرودههای استادِ مرحوم شعرانی، مرحوم آقا میرزا محمود قمی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان