چکیده
یکی از مباحث قابل توجه در عرصه تفسیرپژوهی بررسی این نکته است که آیا تفسیر قرآن ممکن است؟ به سخن دیگر آیا وقوعاً می توان به مفاهیم و مدالیل آیات دست یافت و در صورت امکان، آیا چنین کاری از مشروعیت، جواز شرعی، صحت یا وجاهت برخوردار است یا خیر؟ در برابر این پرسش، دو دیدگاه اساسی از آغاز تاکنون در میان صاحب نظران فریقین شکل گرفته است: 1- دیدگاه شمول گرایی که تفسیر قرآن را با رعایت اصول و قواعد تفسیر مجاز می داند. این دیدگاه مشهور دانش وران فریقین است. 2- دیدگاه انحصار گرایی؛ شماری از مفسران سلف و گروهی از اخباریان افراطی متأثر از روایات نهی از تفسیر به رأی و ادله ای دیگر، بر این باورند که تفسیر قرآن جز با استناد به روایات نبوی یا اهل بیت(ع) جایز نیست. در این مقاله، پس از بررسی این دو دیدگاه دو نتیجه به دست آمده است: 1. نظریه عدم امکان و جواز تفسیر در میان فریقین مدافعانی دارد؛ 2. به رغم آنکه گروهی، همه اخباریان را مدافع دیدگاه دوم دانسته و شماری دیگر همه آنان را از این اتهام تبرئه می کنند، بازخوانی گفتار اخباریان نشان می دهد که میان آنان دو دیدگاه افراطی و اعتدالی وجود داشته است و کسانی همچون محمدامین استرآبادی به صراحت از دیدگاه عدم امکان و جواز تفسیر دفاع کرده اند.
کلیدواژگان: قرآن، تفسیر، امکان و جواز تفسیر، اخباریان، فریقین
مقدمه
در برابر نگرانی مستمر پیامبراکرم(ع) از تحریف لفظی روایات که با اعلام خطر از پدیده جعل خودنمایی کرد، آن حضرت پیوسته از تحریف معنوی درباره قرآن که در قالب روایات نهی از تفسیر به رأی( مجلسی، 223/3) تبلور یافت، ابراز نگرانی کرد. شماری از اندیشمندان فریقین در گذشته و حال، از روایات ناهی از تفسیر به رأی، عدم امکان و جواز تفسیر قرآن را برداشت کردند. بدین جهت در منابع تاریخی و تفسیری( ر.ک: مسلم، 49/4؛ طبری، 61/4) آمده است که شماری از صحابه و تابعان از هرگونه اظهار نظر درباره تفسیر قرآن اجتناب می کردند، چنان که گروهی از اخباریان افراطی شیعی بر عدم امکان و جواز تفسیر قرآن تأکید کرده، تفسیر را منحصراً برای معصومان جایز دانستند. در این مقاله به بررسی این دیدگاه ها می پردازیم. البته پیش از آن مناسب است چند نکته مورد توجه قرار گیرد:
1. با توجه به نوع کارکرد اصطلاح امکان در گفتار موافقان و مخالفان، به نظر می رسد که مقصود از آن، امکان فلسفی از نوع امکان وقوعی است نه امکان ذاتی؛ زیرا فهم، نوعی فرآیند دستیابی به مدالیل یک متن و تفسیر، تبیین و آشکارسازی این فهم است که استحاله ذاتی درباره آن ها معنا ندارد.
2. مراد از جواز، اعم از جواز وضعی یا تکلیفی است. در جواز وضعی از این جهت گفتگو می شود که آیا تفسیر قرآن به صورت مطلق یا محدود صحیح یا باطل است و در جواز تکلیفی سخن از این امر است که آیا تفسیر قرآن به صورت مطلق یا مقید شرعاً جایز است؟ در صورت عدم جواز، هرگونه اظهارنظر تفسیری حرام بوده و مفسر مستحق مذمت و عقوبت خواهد بود.
3. میان فهم و تفسیر رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است. به این معنا که هر تفسیری متوقف بر فهم و مسبوق به آن است؛ اما ممکن است هر فهمی با تفسیر همراه نشود، نظیر اسرار قرآنی که اهل بیت(ع) از آن اطلاع یافته و با این حال آن ها را در اختیار مردم قرار نداده اند.
4- به رغم تفاوت فهم و تفسیر، موافقان و مخالفان این دست از مباحث، هر دو معنای فهم و تفسیر را از تفسیر اراده می کنند؛ یعنی مقصود آنان از تفسیر، فرایندی شامل فهم و تبیین آن فهم برای دیگران است.
5. بحث امکان و جواز تفسیر، تا حدودی به روش های تفسیری مربوط می شود. به این معنا که مثلاً مدافعان انحصارگرایی در تفسیر، تنها روش صحیح در تفسیر قرآن را روش تفسیر روایی می دانند. روشن است اگر کسی منحصراً روش روایی را راه دستیابی به مدالیل آیات بداند، با مسدود دانستن راه های دیگر، عملاً تفسیر قرآن را برای دیگران ناممکن می سازد و نتیجه عدم امکان، عدم جواز خواهد بود.
بررسی دیدگاه ها پیرامون امکان و جواز تفسیر
به نظر می رسد که دو دیدگاه عمده در این باره وجود دارد که عبارتند از: 1. شمول گرایی؛ این دیدگاه از سوی عموم صاحب نظران فریقین( شیعه و اهل سنت) مورد تأکید قرار گرفته است. 2. انحصارگرایی؛ این دیدگاه در میان اهل سنت از سوی گروهی از مفسران سلف و در میان شیعه از سوی گروهی از اخباریان افراطی مورد دفاع قرار گرفته است. اینک به بررسی این دو دیدگاه می پردازیم:
الف) شمول گرایی( دیدگاه مشهور میان فریقین)
شمول گرایی و جواز تفسیر قرآن دیدگاه مشهور فریقین( شیعه و اهل سنت) است. با این حال باید دانست که وقتی می گوییم مشهور عالمان شیعه و اهل سنت تفسیر قرآن را ممکن و جایز دانسته اند، مقصود اتفاق نظر آنان در این امر از هر جهت نیست؛ زیرا میان آنان درباره چند و چون شرایط تفسیر و به ویژه نوع مبانی و قواعد تفسیری اختلاف وجود دارد. اما به هر روی آنان به عکس مدافعان دیدگاه انحصارگرایی، فهم و تفسیر قرآن را منحصر به گروهی خاص نمی دانند.
براساس دیدگاه شمول گرایی، تفسیر قرآن برای همگان- به شرط برخورداری از شرایط تفسیر و رعایت مبانی و قواعد صحیح تفسیر- ممکن و جایز است؛ یعنی افزون بر آنکه دستیابی به مدالیل آیات برای آنان امکان دارد، تفسیر آنان از مدالیل آیات دارای جواز شرعی بوده و از صحت و اعتبار نیز برخوردار است. مقصود از شرایط صحت تفسیر دو نکته است:
1. برخورداری مفسر از دانش های پیشین برای تفسیر که در کتب علوم قرآنی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، نظیر: آگاهی از علوم قرآنی، علوم حدیث، ادبیات و... (برای آگاهی از دانش های بایسته ی تفسیر ر.ک: سیوطی، 477/2؛ معرفت، 57/1-52؛ بابایی، 317-373)
2. رعایت اصول روش شناختی در برخورد با آیات قرآن نظیر پرهیز از پیش داوری و تحمیل رأی بر قرآن، پرهیز از شتاب زدگی در تفسیر، رعایت اصل فحص از ادله و...
از سویی دیگر، مقصود از مبانی تفسیر، مجموعه ای از پیش دانسته ها و پیش فرض های منقّح است که به عنوان زیرساخت های فهم و تفسیر آیات کارآیی داشته و قواعد تفسیری با ابتناء بر آن ها شکل می گیرند. تحریف ناپذیری قرآن، الهی بودن الفاظ و محتوای قرآن و الهی بودن ساختار لفظی قرآن از جمله مبانی تفسیر به شمار می روند و مراد از قواعد تفسیر، مجموعه اصولی است که در فرآیند تعامل با آیات قرآن به منظور استخراج و اصطیاد مدالیل آن ها کارآیی دارند. نظیر قواعد فهم واژه ها، قواعد مربوط به چینش عبارات و جملات در آیات.
از پاسخی که از بزرگان فریقین در نقد دیدگاه انحصارگرایی در تفسیر خواهیم آورد و نیز وجود صدها تفسیر در میان فریقین که از سده سوم تاکنون در اختیار ما قرار دارد، به دست می آید که به استثنای شماری اندک، عموم اندیشمندان فریقین بر امکان و جواز تفسیر اتفاق نظر دارند.
ب) انحصارگرایی( دیدگاه گروهی از مشرب های فکری فریقین)
براساس این دیدگاه، فهم و تفسیر قرآن تنها در انحصار گروهی خاص از مفسران است و دیگران به رغم برخورداری از شرایط تفسیر و نیز رعایت مبانی و قواعد تفسیر یا نمی توانند به مدالیل مطابق با آیات قرآن راه یابند یا اگر این امر میسر شود، تفسیر آنان شرعاً جایز نیست یا فاقد وجاهت علمی است؛ یعنی از جواز وضعی بهره ندارد. از نگاه گروهی از عالمان اهل سنت این گروه خاص عبارتند از: پیامبر(ص)،صحابه و تابعان و از نگاه شماری از عالمان شیعه (اخباریان) این گروه عبارتند از پیامبر و ائمه(ع). براین اساس به نظر می رسد دو گروه به انحصارگرایی در تفسیر قائل اند که عبارتند از: 1. شماری از مفسران سلف؛ 2. گروهی از اخباریان. اینک به بررسی دیدگاه آنان می پردازیم.
1. انحصارگرایی در تفسیر در نگاه مفسران سلف
براساس گزارش های تاریخی، گروهی از صحابه و نیز تابعان از بیم گرفتاری در تفسیر به رأی- که به شدت از سوی پیامبر(ص) مورد نکوهش قرار گرفته بود( رک: مجلسی، 89/112-107) « باب تفسیر القرآن بالرأی و تغییره»؛ دارمی، 46/1« باب التورع عن الجواب فیما لیس فیه کتاب او سنة»؛ ترمذی، 268/4- 249« باب ما جاء فی الذی یفسر القرآن برأیه»)- از هرگونه اظهار نظر درباره آموزه های دینی و از جمله تفسیر قرآن اجتناب می کردند.
احمد بن حنبل در این باره چنین نقل کرده است:
« حفص عن أشعث عن ابن سیرین أنه کان لا یقول برأیه الا شیئاً سمعه؛ اشعث از ابن سیرین نقل کرده که او بدون استناد به شنیده های خود هیچ گاه طبق رأی خود نظر نمی داد». (احمد بن حنبل، 428/4).
« عن الاعمش قال ما سمعت ابراهیم یقول برأیه فی شی قط؛ اعمش می گوید هرگز نشنیدم که ابراهیم در امری طبق رأی شخصی خود نظر دهد.»(همان).
« ابوعوانة عن قتادة قال ما قلت برأیی منذ ثلاثون سنة قال ابوهلال منذ اربعون سنة؛ ابوعوانه از قتادة نقل کرده است که گفت: طی سی سال گذشته طبق رأی شخصی خود نظر ندادم. ابوهلال زمان نقل شده از قتاده را چهل سال دانسته است»(همان).
پرهیز از رأی و تکیه بر مسموعات یا روایات طی سی یا چهل سال، از وجود جریان حزم و احتیاط گرایی در میان صحابه و تابعان حکایت دارد که نمی تواند بی تأثیر از هشدارهای پیامبر(ص)باشد.
مسلم بن حجاج قشیری، نخست، روایت ذیل را پیرامون دخالت دادن رأی درباره قرآن نقل می کند:
« عن أبی رجاء قال قال عمران بن حصین نزلت آیة المتعة فی کتاب الله( یعنی متعة الحج) و امرنا بها رسول الله(ص) ثم لم تنزل آیة تنسخ آیة متعة الحج و لم ینه عنها رسول الله صلی الله علیه و سلم حتی مات قال رجل برأیه بعد ما شاء؛ عمران بن حصین می گوید: آیه متعه ( یعنی متعه حج) به عنوان آیه ای از قرآن نازل شد و پیامبر(ص) ما را به انجام آن فرمان داد و پس از آن آیه ای در نسخ آیه متعه نازل نشد و پیامبر(ص) نیز تا هنگام وفات ما را از آن نهی نکرد تا آنکه پس از رحلت آن حضرت شخصی براساس رأی خود آن را تحریم نمود».( ابن مسلم، 49/4- 48). بخاری در جایی توضیح داده: کسی که در زمینه متعه با آیات قرآن و سنت نبوی مخالفت کرده و براساس رأی خود به حرمت آن حکم داده، خلیفه دوم است!( رک: ابن حجر، 344/3)
آن گاه در تحلیل دخالت رأی در تفسیر قرآن چنین آورده است:
« و هکذا روی عن بعض اهل العلم من اصحاب النبی صلی الله علیه و سلم و غیرهم أنهم شددوا فی هذا فی أن یفسر القرآن بغیر علم و أما الذی روی عن مجاهد و قتادة و غیرهما من اهل العلم أنهم فسروا القرآن فلیس الظن بهم انهم قالوا فی القرآن أو فسروه بغیر علم أو من قبل انفسهم و قد روی عنهم ما یدل علی ما قلنا؛ أنهم لم یقولوا من قبل انفسهم بغیر علم؛ نیز از برخی اصحاب پیامبر(ص) و دیگران نقل شده است که به شدت از هرگونه اظهار نظر بدون مدرک علمی درباره قرآن اجتناب می کردند. اما آنچه از مجاهد، قتاده و سایر صحابه عالم به تفسیر قرآن نقل شده است، براساس خوش گمانی که ما نسبت به آن ها داریم، بدان معنا نیست که آنان درباره قرآن یا تفسیر آن بدون استناد به مدرک علمی یا با استناد به رأی شخصی خود اظهارنظر کرده اند، بلکه آنچه از احتیاط آنان در عرصه تفسیر نقل شده، گواه این مدعا است که آنان قرآن را براساس نظر شخصی و بدون پشتوانه علمی تفسیر نمی کردند.»(همان)
مسلم از روایاتی که در باب پرهیز صحابه و تابعان از تفسیر آورده، چنین نتیجه گرفته که مقصود، تفسیر به رأی در زمینه قرآن است. او آنگاه گفتار قتاده در زمینه پرهیز از هرگونه اظهارنظر درباره قرآن را چنین گزارش کرده است:
« اخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن قتادة قال: ما فی القرآن آیة إلا و قد سمعت فیها شیئاً؛ قتاده می گوید: هیچ آیه ای در قرآن نیست، مگر آنکه درباره آن مطلبی را شنیده ام».(همان) «أخبرنا سفیان بن عیینة عن الاعمش قال: قال مجاهد لو کنت قرأت قرائة عبدالله بن مسعود لم احتج أن أسأل ابن عباس عن کثیر من القرآن مما سألت؛ اعمش از مجاهد نقل می کند که گفت اگر قرآن را طبق قرائت عبدالله بن مسعود می خواندم، نیاز نداشتم از عبدالله بن عباس درباره تفسیر بسیاری از آیات قرآن پرسش کنم».(همان)
چنان که می بینید، این دو روایت نیز اجتناب دو تن از تابعان مفسر؛ یعنی قتاده و مجاهد را از تفسیر به رأی صراحتاً نشان می دهند. به هر روی، از مجموع این روایات می توان به دست آورد که براساس نهی پیامبر از تفسیر به رأی، شماری از صحابه و تابعان از هرگونه اظهارنظر درباره قرآن پرهیز می کردند.
طبری پس از دفاع از امکان و جواز تفسیر قرآن البته با رعایت اصول تفسیر، گفتار آن دسته از اندیشوران را ذکر می کند که به استناد روایاتی از صحابه و تابعان معتقدند که تفسیر قرآن امری ممنوع است. به استناد یکی از این روایات، حتی پیامبر(ص) با تعلیم جبرئیل قرآن را تفسیر می کرد. طبری این روایت را به صورت زیر نقل کرده است:
« هشام بن عروة، عن أبیه، عن عائشة، قالت: ما کان النبی(ص) یفسر شیئاً من القرآن إلا آیات عد، علمهن إیاه جبریل؛ از عایشه نقل شده که گفت: پیامبر(ص) جز شماری از آیات قرآن را که جبرئیل به او می آموخت، تفسیر نمی کرد.»(طبری، 58/1)
« عن هشام، عن ابن سیرین، قال: سألت عبیدة السلمانی عن آیة، قال: علیک بالسداد، فقد ذهب الذین علموا فیم نزل القرآن؛ ابن سیرین می گوید: از عبیده سلیمانی درباره تفسیر آیه ای پرسیدم. او در پاسخ گفت: بر تو باد به سداد و صلاح اندیشی! زیرا آنان که می دانستند قرآن درباره چه چیز نازل شده است، چشم از جهان فرو بسته اند.»( طبری، 59/1).
روایت دومی که او با اندکی تفاوت در این زمینه نقل کرده چنین است: « عن هشام بن عروة، عن أبیه، عن عائشة، قالت: لم یکن النبی(ص) یفسر القرآن إلا آیات عدّ، علّمهن إیاه جبریل علیه السلام»(همان).
1. «قال: حدثنا عبدالله بن شوذب، قال: حدثنی یزید بن ابی یزید قال: کنا نسأل سعید بن المسیب عن الحلال و الحرام و کان أعلم الناس و إذا سألناه عن تفسیر آیة من القرآن سکت کأن لم یسمع؛ یزید بن یزید می گوید: از سعید بن مسیب که عالم ترین مردم بود، درباره حلال و حرام می پرسیدم( و او پاسخ می گفت)، اما هرگاه از او درباره تفسیر آیه ای از قرآن می پرسیدیم، چنان سکوت می کرد که گویا پرسش ما را نشنیده است.»( طبری، 60/1-59).
2.« شعبة، عن عمرو بن مرة، قال: سأل رجل سعید بن المسیب عن آیة من القرآن، فقال: لا تسألنی عن آیة من القران وسل من یزعم أنه لا یخفی علیه شیء منه، یعنی عکرمة؛ عمرو بن مره می گوید: مردی از سعید بن مسیب درباره تفسیر آیه ای از قرآن پرسید. او در پاسخ گفت: از من درباره تفسیر آیه ای از قرآن مپرس چنین پرسشی را از کسی جویا شو که می پندارد تفسیر هیچ آیه ای از قرآن بر او پنهان نیست، مقصود او عکرمه بود». (طبری، 60/1-59).
از مجموع این روایات به دست می آید که تابعان با اجتناب از اظهارنظر درباره قرآن، مفاهیم قرآن را به صحابه احاله می کردند و صحابه نیز این امر را به روایات پیامبر(ص) موکول می کردند. حال اگر حلقه نخستین؛ یعنی استناد تفسیر پیامبر(ص) به جبرئیل را به این امور اضافه کنیم، به این نتیجه می رسیم که صحابه و تابعان بر این باور بوده اند که تفسیر قرآن بدون استناد به وحی برای هیچ کس روا نیست.
«طبری» برخورد صحابه و تابعان در برابر تفسیر قرآن را از این جهت می داند که آنان از ارائه مدالیل و مفاهیم قطعی آیات قرآن اجتناب می کردند؛ یعنی در برابر این درخواست که باید مراد جدّی و قطعی خداوند را در اختیار قرار دهند، از اظهارنظر درباره قرآن دوری می جستند، اما این امر بدان معنا نبود که آنان مطلق اظهارنظر درباره قرآن را روا نمی دانستند. گفتار طبری در این باره چنین است:
« و أما الاخبار التی ذکرناها عنه من التابعین بإحجامه عن التأویل، فإن فعل من فعل ذلک منهم کفعل من احجم منهم عن الفتیا فی النوازل و علمه بأن الله فی کل نازلة و حادثة حکماً موجوداً، بنص أو دلالة. فلم یکن إحجامه الا عن خائف أن لا یبلغ فی اجتهاده ما کلف الله العلماء من عباده فیه. فکذلک معنی إحجام من أحجم عن القیل فی تأویل القرآن و تفسیره من العلماء السلف، إنما کان إحجامه عنه حذار أن لا یبلغ أداء ما کلف من إصابة صواب القول فیه، لا علی أن تأویل ذلک محجوب عن علماء الامة غیر موجود بین اظهرهم؛ اما درباره روایاتی که درباره اجتناب تابعان از تفسیر قرآن نقل کردیم، باید بگوییم هرکس از آنان چنین می کرد، کار او بسان کسی است که با اعتقاد به آنکه خداوند در هر حادثه ای دارای حکم خاصی است، از دادن فتوا اجتناب می کند. پیداست اجتناب چنین شخصی از اظهارنظر تنها از بیم آن است که در اجتهاد خود به حدی که خداوند بندگان خود را بدان مکلف کرده، نایل نشده است. بر همین اساس، اجتناب عالمان سلف از اظهارنظر درباره تأویل و تفسیر قرآن تنها بدان معنا است که آنان از آن که نتوانند تکلیف خود را در برابر قرآن؛ یعنی لزوم انطباق تفسیر با مراد جدی خداوند، به درستی به انجام رسانند، از تفسیر اجتناب می کردند و چنین اجتنابی بدان معنا نیست که عالمان عصرهای پس از نزول از تفسیر قرآن محروم هستند.»(طبری، 61/1).
از جمله کسانی که درباره چند و چون اجتناب سلف از تفسیر قرآن ابراز رأی کرده، ابن کثیر است. ابن کثیر نیز همصدا با طبری معتقد است که مفسران صحابه و تابعان نه به صورت مطلق، بلکه در آن جا که به مراد قطعی آیات دست نمی یافتند، از اظهارنظر در قرآن پرهیز داشتند. سخن او چنین است:
« فهذه الآثار الصحیحة و ما شاکلها عن أئمة السلف محمولة علی تحرجهم عن الکلام فی التفسیر بما لا علم لهم فیه. فأما من تکلم بما یعلم من ذلک لغة و شرعاً فلا حرج علیه و لهذا روی عن هؤلاء، و غیرهم أقوال فی التفسیر و لا منافاة لأنهم تکلموا فیما علّموه و سکتوا عما جهلوه و هذا هو الواجب علی کل أحد، فإنه کما یجب السکوت عماً لا علم له به فکذلک یجب القول فیما سئل عنه مما یعلمه لقوله تعالی:« لتُبینُنَه للناس و لا تکتمونه» و لما جاء فی الحدیث الذی روی من طرق« من سئل عن علم فکتمه ألجم یوم القیامة بلجام من نار»؛ این دست از روایات صحیح و نظایر آن ها که از عالمان سلف نقل شده، بدان معنا است که آنان از اظهارنظر درباره تفسیر قرآن در آن جا که بدان علم نداشتند، اجتناب می کردند اما اگر کسی با استناد به لغت و شرع درباره قرآن اظهارنظر کند، بر او حرجی نیست. از این جهت از همین عالمان سلف در زمینه تفسیر آیات قرآن سخنانی نقل شده است و میان این دو نکته منافاتی وجود ندارد. به این معنا که باید بگوییم آنان هر جا که از تفسیر آیات قرآن آگاهی داشتند، اظهارنظر می کردند و هر جا جاهل بودند، سکوت می کردند و این روشی است که رعایت آن بر همگان لازم است؛ زیرا همان گونه که سکوت در جایی که انسان علم بدان ندارد، واجب است، در آن جا که پرسشی از او شود و او بدان علم دارد، پاسخ به پرسش نیز واجب است، چنان که قرآن می فرماید:« لتُبینُنّه للناس و لا تکتمونهُ» و در حدیثی که با طرق مختلف نقل شده، آمده است: از هرکس پرسشی شود و او پاسخ آن را کتمان کند، خداوند در قیامت لگامی از آتش بر دهان او خواهد بست.»(ابن کثیر، 8/1-7).
گرچه طبری و ابن کثیر اجتناب مفسران سلف از تفسیر را به معنای مخالفت با مطلق امکان و جواز تفسیر ندانسته و می کوشند آن را به معنای نوع خاصی از تفسیر نظیر تفسیر قطعی آیات حمل کنند، اما تأمل در روایاتی که از مفسران صحابه و تابعان نقل کردیم، نشان می دهد که حداقل شماری از آنان تفسیر قرآن را به طور مطلق جایز نمی دانستند. به عنوان مثال روایت پنجم، هفتم و هشتم از روایات هشتگانه پیشین، به صراحت از باور سلف به عدم امکان و جواز مطلق تفسیر جز برای معصوم یعنی پیامبر(ص)حکایت دارد. آیا جملاتی نظیر:« و الله ما من آیة إلا و قد سألت عنها ولکنها الروایة عن الله»(همان) و « عن صالح- یعنی ابن مسلم- قال: حدثنی رجل، عن الشعبی، قال: ثلاث لا أقول فیهن حتی أموت: القرآن و الروح و الرأی» (همان) اثباتگر مدعا نیست؟! وقتی کسی با سوگند به خداوند، ادعا می کند که بدون پرسش؛ یعنی بدون تکیه به روایت نبوی، درباره قرآن اظهارنظر نکرده یا دیگری می گوید تا زنده بود درباره سه چیز از جمله قرآن هیچ سخنی بر زبان نرانده است، آیا از این سخنان می توان فهمید که آنان گاه درباره قرآن اظهارنظر می کردند؟!
زرکشی از این نظریه به نقل از راغب اصفهانی چنین گزارش کرده است:
« و قال الراغب فی مقدمة تفسیره: اختلف الناس فی تفسیر القرآن: هل یجوز لکل ذی علم الخوض فیه؟ فمنهم من بالغ و منع الکلام- ولو تفنن الناظر فی العلوم و اتسع باعه فی المعارف- إلا بتوقیف عن النبی صلی الله علیه و سلم، أو عمن شاهد التنزیل من الصحابة أو من اخذ منهم من التابعین و احتجوا بقوله صلی الله علیه و سلم:( من فسر القرآن برأیه فقد أخطأ) و فی روایة:« من قال فی القرآن برأیه فقد کفر» و قیل: إن کان ذا معرفة و أدب فواسع له تفسیره و العقلاء و الادباء فوضی فی معرفة الاغراض و احتجوا بقوله تعالی:« لیدبّروا آیاته و لیتذکرَ اولو الالباب»؛ راغب در مقدمه تفسیر خود می گوید: میان اندیشمندان درباره تفسیر قرآن از این جهت که آیا برای هر صاحب علمی ورود در این عرصه روا است یا نه، اختلاف است: گروهی به افراط گراییده و تفسیر را هرچند برای کسی که در علوم مختلف دارای نظر بوده و دارای اطلاعات گسترده ای است، ممنوع می دانند. از نظر آنان تفسیر تنها باید مستند به روایات نبوی یا روایات صحابه و تابعان که شاهد نزول آیات بوده اند، باشد. دلیل آنان سخن پیامبر(ص) است که فرمود:« هرکس قرآن را از روی رأی تفسیر کند، خطا کرده است». در مقابل، شماری دیگر معتقدند اگر شخص، عالم و ادیب باشد، می تواند قرآن را تفسیر کند؛ زیرا عاقلان و ادیبان قادر به شناخت مقاصدند. دلیل این دسته از اندیشمندان این آیه قرآن است:« لیدبروا آیاته و لیتذکرَ اولو الالباب».( زرکشی، 164/2) سیوطی در این باره چنین آورده است:
« و قال بعضهم اختلف الناس فی تفسیر القرآن هل یجوز لکل أحد الخوض فیه فقال قوم لا یجوز لأحد ان یتعاطی تفسیر شی من القرآن و إن کان عالماً ادیبا متسعاً فی معرفة الادلة و الفقه و النحو و الاخبار و الآثار و لیس له إلا أن ینتهی إلی ما روی عن النبی(ص) فی ذلک و منهم من قال یجوز تفسیره لمن کان جامعاً للعلوم التی یحتاج المفسر الیها و هی خمسة عشر علماً احدها اللغة لأن بها یعرف شرح مفردات الالفاظ و مدلولاتها؛ برخی می گویند: اندیشمندان درباره تفسیر قرآن و این که آیا هرکس می تواند به غور در این زمینه بپردازد، اختلاف کرده اند، شماری می گویند: برای هیچ کس روا نیست که درباره تفسیر آیه ای از قرآن اظهارنظر کند، هرچند اگر عالم و ادیب بوده و در زمینه شناخت ادله، شناخت فقه، نحو، روایات و آثار دارای دانش وسیع باشد، او حق ندارد بدون استناد به روایات نبوی درباره قرآن اظهارنظر کند. در مقابل، گروهی دیگر از اندیشمندان بر این باور هستند اگر کسی از دانش های بایسته تفسیر برخوردار باشد، مجاز به تفسیر است. دانش های بایسته تفسیر پانزده دانش است که نخستین آن ها عبارت است از علم لغت که با کمک آن مفاهیم و مدالیل واژه های قرآن به دست می آید».
از گفتار یاد شده از زرکشی و سیوطی نکات زیر را می توان برداشت نمود:
1. عبارت « هل یجوز» در گفتار زرکشی و سیوطی نشانگر آن است که اختلاف گزارش شده اولاً: ناظر به جواز است نه امکان تفسیر؛ ثانیاً: به نظر می رسد که مقصود از جواز، جواز شرعی و تکلیف است، نه جواز وضعی.
2. عبارت: و لو تفنن الناظر فی العلوم و اتسع باعه فی المعارف» در گفتار زرکشی و عبارت « و إن کان عالماً ادیباً متسماً فی معرفة الادلة و الفقه و النحو و الاخبار و الآثار» در گفتار سیوطی، تقسیم ثنایی موردنظر ما درباره امکان و جواز تفسیر را تأیید می کند. معنای این عبارت ها آن است که براساس دیدگاه انحصارگرایی حتی اگر مفسر دارای شرایط تفسیر بوده و از دانش های لازم در تفسیر برخوردار باشد، باز حق تفسیر ندارد. براساس گزارش زرکشی و سیوطی، در برابر این دسته انحصارگرا، دسته ای دیگر معتقدند که با تحقق شرایط، تفسیر قرآن جایز است.
3. عبارت « إلا بتوقیف عن النبی(ع)، أو عمن شاهد التنزیل من الصحابة أو من اخذ منهم من التابعین» در گفتار زرکشی و عبارت « إلا أن ینتهی إلی ما روی عن النبی» در گفتار سیوطی نشان از آن دارد که گروهی از عالمان اهل سنت تفسیر را تنها برای پیامبر، صحابه و تابعان جایز می دانند.
4. عبارت « و احتجوا بقوله(ع): ( من فسر القرآن برأیه فقد أخطأ) و فی روایة:( من قال فی القرآن برأیه فقد کفر)» در گفتار زرکشی بیانگر آن است که عمده ترین دلیل مدافعان نظریه انحصار گرایی در تفسیر، بیم در غلتیدن در تفسیر به رأی است.
5. عبارت « و العقلاء و الادباء فوضی فی معرفة الاغراض و احتجوا بقوله تعالی:« لیدبّروا آیاته و لیتذکر اولو الالباب» در سخن زرکشی به نقد دیدگاه انحصار گرایان در تفسیر اشاره دارد.
پی نوشت ها :
1. عضو هیئت علمی و استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه علم و صنعت ایران
منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7