به گزارش ایسنا، مهمان دومین شب "یک شب، یک نویسنده" موسسه فرهنگی و هنری هفت اقلیم محمود حسینیزاد بود. در ابتدای نشست، آیدا مرادی آهنی در معرفی این مترجم و داستاننویس چنین گفت: آقای حسینیزاد نیازی به معرفی ندارند. ایشان قصد تحصیل در رشته مکانیک در کشور آلمان را داشتند که تصمیم میگیرند به تحصیل در رشته علوم سیاسی بپردازند. فوق لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه مونیخ گرفته و زمانی که به ایران بازمیگردند به تدریس زبان در دانشگاهها و انستیتو سفارت آلمان میپردازند. فعالیت ادبی خود را از دهه 50 با نمایشنامه و ترجمه آغاز میکنند. مدتی از فضای انتشار کتاب فاصله گرفته و زمانی که بازمیگردند بیشتر از نویسندگان معاصر ترجمه میکنند. نوشتن را از دهه ٨٠ با مجموعه داستان «سیاهی چسبناک شب» آغاز میکنند.
او افزود: حسینیزاد با نویسندگان و مترجمان همنسل خودش برای من تفاوت دارد، زیرا با وجود کارنامهای که دارند، از ایشان همیشه رفتاری دیدهام که برایم آموزنده بوده. چنین چیزی در زبان ایشان نیز مشخص است؛ زبانشان شاعرانه است اما پرتکلف نیست، آسان نیست اما سخت هم نیست. همچنین نگاه و جهانبینی ایشان نو است.
سپس پرسش و پاسخ بین مجری برنامه و حسینیزاد انجام شد. او در پاسخ به اینکه با توجه به آشناییاش با فضای ادبیات آلمانی، بزرگترین تفاوتی که نویسندههای روز آلمانی با ایرانی دارند، چیست، پاسخ داد: بزرگترین تفاوت یکی آن چیزی است که از اجتماع و سیاست به نویسنده تحمیل میشود و دیگری دیدگاههای خود شخص. ما در محیط بستهای هستیم. در صورتی که نویسندگان آلمانی همگی تجربه چند سال اقامت در کشورهای دیگر را دارند. آن چیزی که به خودمان بر میگردد "بیعلاقگی" هست. ناشرها کتابها را سریع قبول میکنند و این باعث سطحینگری میشود. دیگری دور افتادن و بریده شدن از سطح بینالملل است که در سبک نوشتن، ژانرها، نویسندگی و سایر موارد بسیار تاثیر گذار است.
این نویسنده و مترجم درباره تفاوت نویسندگان نسل خودش با نویسندگان الان نیز اظهار کرد: نبود امکاناتی که ما الان داریم و آنها آن زمان داشتند. همچنین ناشرین آن زمان سختگیرتر بودند و این باعث میشد ترجمه یا داستان نوشتهشده حد استاندارد را به دست بیاورد تا مورد قبول قرار بگیرد. همچنین کنجکاویای که ٤٠ سال است از دست دادهایم. کنکاشهایی را که گلستان یا فروغ و گلشیری داشتند ما نداریم.
حسینیزاد گفت: در دهه ٦٠، ٧٠ ناشران نمیتوانستند کار کنند. کم کم پا گرفتند و الان موجی به راه افتاده در نوشتن و ترجمه، که در حوزه ترجمه هنوز خیلی کار داریم تا برسیم به جایی که ترجمهای داشته باشیم در حد «کلیمانجارو»ی گلستان. اگر میخواهیم دقیق ترجمه نکنیم حداقل مثل محمد قاضی ترجمه کنیم.
او همچنین وقتی درباره پسرخالهبازیهای حوزه ادبیات پرسیده شد پاسخ داد: یک زمانی به ما مافیا میگفتند؛ من مخالف بودم، مافیا کلمه شرافتمندی است، کلمه بزرگی است. از کلماتی مثل "گاوبندی" استفاده کنید. چنین چیزی به آن صورت در حوزه ادبیات نیست و همه چیز به کمبود معلومات ما برمیگردد که ادبیات را درست نمیشناسیم. در ایران فوقالعاده ادبیات ذهنیگرایی داریم و با توجه به شابلنهایی که ادبیات در مغز ما فرو کرده نمیتوانیم داستان خوب را تشخیص دهیم.
حسینیزاد درباره نقدش به نویسندگان این دوره بیان کرد: زمان ما نیز ایرادهای زیادی بود که یکی از آن ایرادها، سیاستزدگی بود. هنوز بار سیاست در ادبیات ما غالب است و اگر داستانی باشد که ردی از حکومت در آن یافت نشود کنار گذاشته شده و لقب" شکمسیری " به آن میدهند. این نقدی است که میشود به آن زمان گرفت که ادبیات را به بیراهه کشیدند.
او در ادامه گفت: داستانی را که نوشته میشود به چهار قسمت ٢٥ درصدی میتوان تقسیم کرد، یکی خود نویسنده که دارد مینویسد، یکی موضوع، سبک و زبان و در آخر خواننده. من اجازه میدهم خواننده هرطور دوست دارد بخواند و روی ٢٥ درصد مربوط به خودم تمرکز میکنم. خودم ایجاز را دوست دارم و غمی برای اینکه خوانده بشود یا نه ندارم.
حسینیزاد در رابطه با زبان آلمانی بیان کرد: این زبان بسیار با فارسی متفاوت است. آلمانی زبان بسیار دقیقی است، همراه با ریزهکاری. زبانی است که امکان دستکاری در آن وجود ندارد.
در ادامه به رمانی که اخیرا مشغول ترجمه آن است اشاره کرد و افزود: الآن مشغول ترجمه رمانی از نویسنده اتریشی هستم فقط به این دلیل که زبان آلمانی را شکسته و تغییر داده. زبان آلمانی خیلی دو دو تا چهارتایی است در صورتی که زبان فارسی بسیار شاعرانه است.
حسینیزاد همچنین اظهار کرد: از جوانی عاشق «گلستان» بودم. وقتی به آلمان رفتم و با ادبیات آنجا آشنا شدم احساس کردم با ادبیات جدیدی مواجه شدم که نیاز به کنکاش دارد. یکی از دلایلی که به ترجمه رو آوردم این بود که محک بزنم چقدر میتوانم این زبان را درک کنم و به جایی رسیدم که نمیدانستم از فارسی برای آلمانی استفاده میکنم یا بالعکس.
او سپس در جواب یکی از حاضران که پرسید هر نویسندهای باید سبک خاص خودش را داشته باشد یا بدون توجه به این مسائل میتوان نوشت، اساس کار نویسنده را خواندن دانست و گفت: اگر به اندازه کافی بخوانید، در طی خواندن سبک و زبانتان را پیدا خواهید کرد. نویسنده باید یک سبک و موضوعی را جلو ببرد و از این شاخه به آن شاخه پریدن اشتباه است.
در انتهای جلسه مرادی آهنی از حسینیزاد پرسید چیزی هست که خودتان بخواهید بگویید، و حسینیزاد در پاسخ گفت: قرمه سبزی دوست دارم!
مجری به عنوان آخرین سوال پرسید به جز «گلستان» کتابی هست که چندین بار خوانده و دوست داشته باشید، که حسینی زاد از فروغ فرخ زاد یاد کرد و افزود به نثر جلال آل احمد چندین بار رجوع کرده و داستان نقاش گلشیری را ٥٠ بار خوانده است. همچنین از کتاب «خواب گران» و داستان «فیل در تاریکی» اسم برد.