ماهان شبکه ایرانیان

دلبستگی دنیا یا دلبستگی به آخرت

گرچه در تمام مدت سال انسان می تواند اربعین بگیرد یعنی اهل چلّه باشد چهل شبانه روز مواظب خود باشد تا هم علوم صحیح از قلبش بجوشد هم اخلاق صحیح نصیب قلبش بشود این اربعین گیری دستور صریح اسلام است که «مَن أخلص لله أربعین یوماً فجّر الله ینابیع الحکمة مِن قلبه علی لسانه»[۱]راه های حوزه و دانشگاه همین راه معمولی است یک سلسله علوم حصولی نصیب ...

گرچه در تمام مدت سال انسان می تواند اربعین بگیرد یعنی اهل چلّه باشد چهل شبانه روز مواظب خود باشد تا هم علوم صحیح از قلبش بجوشد هم اخلاق صحیح نصیب قلبش بشود این اربعین گیری دستور صریح اسلام است که «مَن أخلص لله أربعین یوماً فجّر الله ینابیع الحکمة مِن قلبه علی لسانه»[1]راه های حوزه و دانشگاه همین راه معمولی است یک سلسله علوم حصولی نصیب انسان می شود که گاهی با عمل همراه است گاهی با عمل همراه نیست اما آن علمی که از درون بجوشد آن حتماً با عمل صالح همراه است و نوری است که «یقذفه الله فی قلب من یشاء»[2]برای همه انسان ها در همه فصول سال، این مدرسه باز است منتها از اول ذیقعده تا دهم ذیحجّه بهار اربعین گیری است وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) که در کوه طور مهمان خدای سبحان بود در این چهل شبانه روز نه غذایی خورد نه خوابید نه آب نوشید فقط با نام و یاد الهی زندگی می کرد تورات نصیب او شد اینکه فرمود: ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً[3]همین است از اول ذیحجّه تا دهم ذیحجّه اینکه هر شب بین نماز مغرب و عشا خواندن دو رکعت نماز مستحب است که بعد از حمد و سورهٴ توحید این آیه ﴿وَوَاعَدْنَا﴾ خوانده می شود ناظر به همین اربعین گیری است و انسان هایی که در مسیر علم حرکت می کنند چه حوزوی چه دانشگاهی چه گروه دیگر اینها وارثان انبیایند آنچه از انبیا ارث می برند همین معارف علمی و عملی است و کاری که خدای سبحان از حضرت آدم تا حضرت خاتم (ص) نقل می کند این میراث انبیاست هر کسی در هر یک از این رشته ها بخواهد تلاش و کوشش کند اگر ـ ان شاءالله ـ موفق شد وارث آن پیامبر است در آن رشته، برخی ها وارث کامل اند مثل وجود مبارک سیدالشهداء (سلام الله علیه) که وارث آدم تا خاتم است و زیارت وارث آن حضرت هم ناظر به همین است «السلامُ علیک یا وارث آدم صفوة الله»[4]تا به وجود مبارک حضرت رسول (ص) می رسد اگر کسی در این مدت اربعین گرفت آن گاه هم از علم صحیح برخوردار است هم از عمل صالح (این یک) و هم از علم لذّت می برد چون سرمایه معنوی است و هم از عمل صالح کامیاب می شود چون آن هم سرمایه معنوی است (این دو) ما هر روز درسی می خوانیم یا درسی می دهیم و خسته می شویم به منزل برمی گردیم چون این علم نیست این یک کار است نظیر کارگر نظیر کشاورز نظیر دامدار اما علمی که «فَجّر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» آدم را خسته نمی کند با نشاط است سرّ اینکه ما هر روز خسته به منزل برمی گردیم برای اینکه یک کارگر عادی هستیم انسان دو گونه کار می کند یک کار با نشاط انجام می دهد مثل اینکه در مراسم جشن فرزندش زحمت می کشد اما احساس خستگی نمی کند آن خستگی را با نشاط تحمل می کند یک وقت در مراسم عزا شرکت می کند یا یک مراسم عادی است خسته می شود اینکه ما خسته می شویم برای آن است که این علم نیست این یک کار است و آن علمی که انسان را با نشاط می کند روح و ریحان عطا می کند همان است که «فَجّر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» این اختصاصی به زمان و زمین ندارد که در فلان گروه باشد در فلان عصر و مصر باشد این طور نیست برای هر کسی در هر زمان و زمینی اگر خواست اربعین بگیرد راه باز است منتها اول ذیقعده تا دهم ذیحجّه بهار این کار است.

مطلب بعدی آن است که ما بالأخره چه بخواهیم چه نخواهیم داریم می رویم ﴿إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحاً فَمُلاَقِیهِ[5] حالا یا در راه مستقیم می رویم یا کج راهه، بالأخره داریم می رویم و ما را می برند یا با خدایی که ﴿أرْحَمُ الرَّاحِمِین﴾[6]است ملاقات می کنیم یا همان ﴿أرْحَمُ الرَّاحِمِین﴾ را با چهره ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ[7]ملاقات می کنیم برای اینکه راه را صحیح طی کنیم با نشاط طی کنیم و با سرعت طی کنیم نباید بیراهه برویم کسی بیراهه می رود که نبیند کسی که می بیند بیراهه نمی رود خب چه کار کنیم که بینا بشویم این بزرگان اهل معرفت گفتند که اگر از متاع های دنیا حالا یک تکه کاغذ یک تکه چوب یک تکه سنگ مختصری روی چشمت بگذاری این چشم جایی را نمی بیند اگر محبّت همین ها را به دل بگذاری خب دل جایی را نمی بیند دیگر اگر یک تکه کالای دنیا روی این چشم بگذاری این چشم جایی را نمی بیند اگر محبّت دنیا را هم روی قلب بگذاری این قلب می شود کور، این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حج فرمود: ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور[8]آن چشمی که در دل هست آن کور می شود خب آدم کور نمی بیند کجا برود چون نمی بیند کجا برود لذا کج راهه می رود هم بیراهه می رود هم راه دیگران را می بندد. ما چه کار کنیم که نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم این راه را سریعاً طی کنیم راه فنّی اش این است حالا ـ ا ن شاءالله ـ امیدواریم بهره ماها شود و عمل کنیم می گویند اگر کسی علّت چیزی را یافت معلول را هم می یابد سبب چیزی را که یافت مسبّب هم تشخیص می دهد اگر پزشکی سبب بیماری را تشخیص بدهد آن بیماری را می فهمد راه علاجش هم می فهمد این طور است هر کسی در هر رشته ای همین طور است که اگر سبب چیزی معلوم شد آن مسبّب هم معلوم می شود این یک اصل کلی است که در علوم عقلی گفته شد «ذوات الأسباب لا تُعرف الاّ بأسبابها»[9] در همه رشته ها هم همین طور است که اگر کسی خواست چیزی را بفهمد از راه سبب باید بفهمد. بر اساس همین اصل کلی سبب اشیای عالَم، اشخاص عالم، مُلک و ملکوت، هر چه در جهان هست خداست که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ[10]اوست که آفرید اگر کسی او را بشناسد با او رابطه داشته باشد به همان اندازه ای که او را شناخت و رابطه برقرار کرد حوزه و حریم و قلمرو کار خودش را می شناسد حالا برخی ها خدا را بهتر می شناسند بیشتر با او رابطه پیدا می کنند جزء مقرّبان اند آنها بیشتر جهان را می شناسند بیشتر اشخاص و اشیا را می شناسند و مانند آن، بعضی ها کمتر ولی بالأخره بر اساس آیه ﴿اللَّهُ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ﴾ اگر کسی خواست چیزی از جهان را بشناسد هیچ چاره ندارد مگر از راه معرفت خدا و با ارتباط با او چون او آفرید او دارد اداره می کند این چنین نیست که دیگری آفریده باشد یا این چنین نیست که او آفریده و دیگری اداره کند او هم خالق است هم ربّ، هم آفریدگار است هم پروردگار، خب اگر هم او آفریدگار است هم پروردگار و علم هم می گوید انسان اگر خواست چیزی را بشناسد از راه سبب باید بشناسد خب بدون ارتباط با خدا اشیا شناخته نمی شود چون بدون ارتباط با او اشیا شناخته نمی شود انسان بیراهه می رود لذا در تشخیص اشیا، قانون گذاری اشیا، کسانی که الهی فکر نمی کنند در زحمت اند پس بر اساس اینکه علم هر چیزی از راه سبب آن باید باشد (یک) و سبب اشیا و اشخاص خدای سبحان است بر اساس ﴿اللَّهُ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ﴾ و الله هم ﴿رَبُّ الْعَالمَین﴾[11]است (دو) به هر اندازه که خدا را شناختیم با او رابطه پیدا کردیم خودمان را می شناسیم حوزه خودمان را می شناسیم وظیفه خودمان را می شناسیم درست عمل می کنیم (این سه) آن که خدا را شناخت هم خودش را می شناسد هم جهان را می شناسد هم اشیا و اشخاص را ما به اندازه خودمان که خدا را می شناسیم راهمان را پیدا می کنیم. آنچه مانع این کار است آنچه مرحوم کلینی نقل کرده در جوامع روایی دیگر هم هست اهل سنّت هم این را نقل کردند که «حُبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة»[12]این خطیئه در قبال خطا نیست ما یک خطای علمی داریم یک خطیئه عملی مثلاً اگر کسی در مطلبی اشتباه کرد می گوییم این خطای فکری است اگر یک کار بدی کرد می گوییم خطیئه است گاهی خطیئه به عمل برمی گردد خطا به فکر برمی گردد در مقابل هم اند گاهی خطیئه مطلق است خطا را هم شامل می شود «حبّ الدنیا رأس کلّ خطاء و خطیئة» هر کس در مسیر تشخیص و فکر، بیراهه رفته است یا در عمل، بیراهه رفته است در اثر اینکه دنیا چشمش را بست بر اساس همان مثالی که قبلاً گفته شد اگر چیزی جلوی چشم آدم باشد این چشم آدم جایی را نمی بیند محبّت دنیا چون مُظلِم است اگر به دل بنشیند چشم دل کور می شود بخش عقل نظر که متولّی اندیشه است بخواهد چیزی را بفهمد گرفتار خطای علمی می شود بخش عقل عمل که متولّی انگیزه است آنجا هم بخش عقل عمل آسیب می بیند انسان بیراهه می رود بنابراین «حبّ الدنیا رأس کلّ خطاءٍ و خطیئه» خب حالا دنیا چیست؟ دنیا که آسمان و زمین و آب و باغ و راغ و اینها نیست اینها مخلوق های الهی اند اینها آیات الهی اند ﴿سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ[13]اینها مخلوق حق اند آیات الهی اند دنیا را در سورهٴ مبارکهٴ حدید مشخص فرمود که پنج مقطع دارد ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ[14] همین بازی ها همین سرگرمی ها همین مقام خواهی ها همین خودخواهی ها همین برتری طلبی ها همین تظاهر به مال و جمال و اینها، اینها دنیاست خب اگر دنیا همین پنج بخش است که در آیه کریمه مطرح شده اگر کسی به یکی از این بخش های پنج گانه دل بست می شود «حبّ الدنیا» با این حصر که بیان فرمود یعنی دنیا غیر از این نیست پس ارض و سما اینها مخلوقات الهی اند اینها آیات الهی اند زمین بد نیست آسمان بد نیست آب و هوا بد نیست همین بازی ها که عمری به همین ها دارد می گذرد فلان شخص به این مقام رسید فلان شخص به آن مقام رسید عمری به اینها دارد می گذرد یک وقت است می گوییم فلان شخص به جامعه خدمت کرد به دین خدمت کرد این آخرت است این دنیا نیست یک وقت است ما تلاش و کوشش می کنیم که به این مقام برسیم این می شود دنیا، خب «حبّ الدنیا رأس کلّ خطاءٍ و خطیئه» آن وقت نمی گذارد آدم جایی را ببیند وقتی جایی را ندید به جای اینکه این راه را صحیحاً طی کند کج راهه می رود چون کج راهه می رود به جایی می رسد که می بیند خدا می فرماید: ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکبُونَ[15] اینها خودشان عمداً از راه راست لغزیدند اگر معرفت، صحیح باشد حتماً راه صحیح است و عمل صالح را به همراه دارد و اگر معرفت توحیدی صحیح نباشد آن خطر را به همراه دارد ممکن نیست کسی خدا را نشناسد و چیزی از جهان بینی نصیب او بشود خود را بشناسد جامعه را بشناسد رابطه خود و جامعه را بشناسد اینها ممکن نیست برای اینکه اینها همه معلول یک علت اند و او آن علت را نشناخت قهراً بیراهه می رود ﴿فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ[16] در تعبیرات قرآن کریم این جمله هست که بعضی ها سرگردان اند می دانید یک انسان بصیر و بینا وقتی که کارش از مسجدی، مدرسه ای از محلّی تمام شد وقتی می خواهد خارج شود به آسانی در خروجی را می بیند راه خروجی را می بیند می رود اما یک نابینا وقتی که نمی داند درِ خروجی کجاست در ورودی کجاست وقتی می خواهد برود بیرون گاهی به دیوار شرق مراجعه می کند گاهی به دیوار غرب این ردّ مکرّر بی نتیجه را می گویند تردید این باب تفعیل برای همان شدّت مبالغه است فرمود: ﴿فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ﴾ راه خروجی را بلد نیست برون رفت را بلد نیست ﴿فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ﴾...هر اندازه که خود را دریابیم و محبّت غیر خدا را به دل راه ندهیم راحت زندگی می کنیم چیزی به نام ساده زیستی آدم را نمی رنجاند چیزی به نام جهل می رنجاند چیزی به نام جهالت می رنجاند حالا برسیم به بخش دوم از بحث که شرح کوتاهی از نهج البلاغه حضرت امیر (سلام الله علیه) است که آن هم در همین راستاست.

درنامه چهل و پنجم از نامه های نهج البلاغه این نامه ای است که وجود مبارک حضرت امیر برای عثمان بن حنیف انصاری مرقوم فرمود، عثمان بن حنیف از اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود خب دوران حضرت را ادراک کرد بعد هم در زمان دومی سِمتی پیدا کرد در زمان وجود مبارک حضرت امیر والی بصره شد می دانید بصره، اهواز، کرمان مجموعاً یک استانداری بود که در بخشی از زمان ها ابن عباس استاندار این استانداری بود آن روز عراق و ایران و اینها جمعاً کلّ این خاورمیانه زیرمجموعه حکومت اسلامی بود وجود مبارک حضرت امیر برای عثمان بن حنیف انصاری که والی بصره است نامه نوشته چون گزارش هایی به حضرت امیر رسید که در بصره کسی ولیمه می داد و والی بصره یعنی عثمان بن حنیف انصاری را دعوت کرد و عثمان در آن مجلس شرکت کرد این نامه را کمتر کسی نشنیده باشد یا کمتر روحانی و واعظ روی منبر نقل نکرده باشد نامه ای است معروف و مشهور که شاید همه شما یا اکثری شما شنیده باشید این نامه 45 نهج البلاغه است عثمان بن حنیف انصاری والی از طرف حضرت بود در بصره «و قد بلغه انه دعی إِلی ولیمة قوم من أهلها فمضی الیها» کسی عثمان بن حنیف را به ولیمه ای، به سوری دعوت کرده است گرچه رفتن به مجلس ولیمه یا دادن ولیمه این برای افراد عادی نقص نیست اما اگر کسی خواست روحانی شود طلبه شود درس بخواند درس بخواند یعنی درس بخواند معمّم بشود روحانی بشود عالِم بشود نه معمّم بشود این باید بداند که بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) این است که «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ»[17]اگر کسی خواست اهل عزم باشد باسواد باشد با سورچرانی جمع نمی شود این بخواهد چیز بفهمد با سورچرانی جمع نمی شود این باید حواستان جمع باشد این از بیانات نورانی و متقن حضرت امیر است «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ» کسی که راه علم را دارد طی می کند فلان جا سورچرانی است دارد می رود فلان جا ولیمه است دارد می رود فلان کس از مکه آمده ولیمه می دهد دارد می رود این باید درسش را بخواند کتابش را بنویسد «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ»، «لا تجتمع الفطنة و البِطْنَة»[18]این هم از یک بیانات دیگر است فرمود یک آدم پرخور که همیشه سیر است آروغ می زند او دیگر چیز نمی فهمد غذا را انسان به اندازه ای می خورد که تأمین بشود پرخوری از بدترین عوامل هوش زدایی است یک آدم پرخور همیشه خرفت در می آید فرصت فکر نیست نفس باید فراغت داشته باشد شما الآن بیایید حکیمی را، بزرگواری را، عالِمی را پیک بهداشت بکنید بگویید زباله های شهر را جمع بکند این جمع می کند ولی خب حیف است روح ما حکیم است عالِم است بزرگوار است این را آدم بیاید سرگرم بکند که آنچه من از آشپزخانه تحویل گرفتم تحویل دستشویی بده این روح بیچاره باید این کار را بکند بدن را باید او اداره بکند شتر به جای اینکه بین صفا و مروه سعی کند بین نثیل و معتلف سعی می کند کار شتر این است که برود به معتلف یعنی چراگاه آنجا که علف های خوب است بعد محصول کارش را هم بریزد بیرون فرمود یک عدّه صفا و مروه شان همین است بین این دو مقام دارند زندگی می کنند منتظرند ببینند از آشپزخانه چه چیزی در می آید بعد هم تحویل دستشویی بدهند! خب اینکه انسان نیست اگر کسی غذا می خورد، باید به اندازه اینکه تأمین بشود باشد، مگر در شبانه روز چقدر غذا لازم است آدم این قدر کنار سفره غذا می خورد که دیگر جا نیست خب این یقیناً چیزفهم نمی شود علم آن قدر ملکوتی است کبریا دارد که به هر جایی نمی نشیند اگر علم باشد! نمی دانم شما در بعضی از منطقه های ییلاقی سری زدید یا نه، این بلبل ها را می دانید در هر باغی نمی نشیند در هر فصلی نمی خواند آنجا که خیلی هوا لطیف است (یک) باغ هایی که خیلی تمیز است (دو) می خواند مگر بلبل روی هر شاخه می نشیند مگر بلبل روی هر درختی می خواند خواندن او حسابی دارد این تازه حیوانی است; علم، ملکوتی است واقعیتی است حقیقتی است آن قدر کبریایی دارد که در کنار هر قلبی نمی نشیند این قلب باید صد درصد پاک باشد این قلب باید صد درصد طیب و طاهر باشد آن شکم باید به اندازه کافی غذا خورده باشد آن هم غذای حلال تا «العلم نور یقذفه الله فی قلب مَن یشاء»[19] اینکه می بینید انسان هشت سال، ده سال درس می خواند بعد سر از جای دیگر در می آورد معلوم می شود این علم نبود چون علم آن است که نور باشد.

فرمود من شنیدم تو اهل ولیمه ای مگر می شود کسی در دستگاه علی(سلام الله علیه) کار بکند آن وقت سورچرا باشد این نامه اعتراض آمیز را حضرت امیر برایش نوشته فرمود: «أَمَّا بَعْدُ یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ البَصْرَةِ دَعَاک إِلَی مَأْدُبَةٍ» ما یک مأدبه داریم یک مائده، مائده یعنی سفره، مأدبه یعنی غذایی که روی سفره است «إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا» تو هم سریع این دعوت را اجابت کردی رفتی «تُسْتَطَابُ لَک الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیک الجِفَانُ» غذاهای رنگارنگ را برای تو انتخاب کردند ـ جِفان جمع جَفنه است جَفنه یعنی کاسه ـ کاسه کاسه این غذاهای رنگ رنگ را نزد تو آوردند «تُسْتَطَابُ لَک الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیک الجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّک تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ» من فکر نمی کردم والی منسوب من در ولیمه ای شرکت کند که فقرا راه ندارند اغنیا راه دارند اغنیا مدعوّند فقرا مُجفوّ، مورد جفا «فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ» حالا که رفتی کنار این سفره نشستی کنار این مائده نشستی و از آن مأدبه می خواهی استفاده کنی اگر آن لقمه طیب و طاهر است که خب تناول کن اگر مشکوک است از دهن بینداز حالا اگر یک وقت کسی خورد اگر حرام بود که باید بپردازد اگر خمسش پرداخت نشده بود باید ردّ مظالم کند خمسش را بدهد ولی حضرت فرمود از دهن بینداز فرمود: «وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّک تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ» یعنی از این مأکل، قَضْم یعنی أکل، مَقضم یعنی مأکل «فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیک عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ» آنکه مشتبه است آن از دهن بینداز تا می توانی دفع کن نشد، رفع، چنین غذایی را به دهن فرو نبر اگر به دهن گذاشتی و بعد معلوم شد مشکوک است بینداز دور «وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ» چیزی که برایت بین الرشد است که یقیناً حلال است تناول کن «نَلْ» این امر حاضر است یعنی تناول کن که این امر برای اباحه است بعد فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ لِکلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ» هر مأموم، امامی دارد این امامت، تنها در نماز جماعت نیست در نماز جماعت اگر امام رفته رکوع مأموم می رود رکوع، اگر امام رفته سجود مأموم می رود سجود، مأموم دیگر کار مستقل نمی کند فرمود شما در همه امور مثل نماز جماعت باید باشید ببینید من چطور زندگی می کنم شما هم همان طور زندگی کنید بعد فرمود مقدورتان نیست که مثل من زندگی کنید ولی مقداری مرا در این راه کمک کنید «أَلاَ وَ إِنَّ لِکلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِی ُ بِنُورِ عِلْمِهِ» مگر شما نمی خواهید علمی پیدا کنید که آن علم، نور باشد وقتی عالِم نورانی شدید می شوید مصداق ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ[20]آن وقت دیگران همین که شما را می بینند لازم نیست موعظه بکنی سیره شما، سنّت شما، سریره شما، رفتار شما آموزنده است آن محل را طیب و طاهر می کند کم نبودند عالمان دینی که در محلّی زندگی می کردند رفت و آمدشان جامعه را روشن می کرد مردم وقتی این آفتاب را می بینند خب گرم می شوند از حرارتش استفاده می کنند از نورش استفاده می کنند ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ همین است. فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَکمْ قَدِ اکتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ» کتابی است به نام الغارات که این قبل از نهج البلاغه نوشته شده و یکی از منابع علمی نهج البلاغه است این الغارات که قبل از نهج البلاغه نوشته شده آ ن غارت های دولت اموی را ذکر کرده صاحب الغارات از مشایخش نقل می کند که یکی از آ ن مشایخ گفته بود که من در دوران کودکی همراه پدرم رفتم نماز جمعه و پدرم مرا روی دوش خودش نشاند دیدم علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) مشغول سخنرانی است و در حین سخنرانی این آستینش را تکان می دهد به پدرم عرض کردم که چون هوا گرم است علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) این کار را می کند پدرم به من گفت نه خیر، حالا روز جمعه بود و حضرت امیر آمده برای خطبه های نماز جمعه، علی بن ابیطالب این لباسش را شست واشوری نداشت که آن واشور را بپوشد همین لباسی که شست این لباس تَر را در بر کرد این کار را می کند که لباسش خشک شود[21] نه قبل از حضرت امیر کسی مثل او بود نه الی یوم القیامه مثل او خواهد آمد خودش هم فرمود شما نمی توانید مثل من باشید ولی حرف او راست است به ما فرمود اگر می خواهید به جایی برسید از حرام بپرهیزید از مشکوک بپرهیزید شکم چرا هم نباشید وگرنه یک زندگی دیگری دارید که نمی شود اسم آن را برد. فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّکمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَی ذلِک» مقدور شما نیست که این طور زندگی کنید «وَ لکنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ واجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» این مال حلال را استفاده کنید همین، از مشتبه بپرهیزید و مال حلال را هم به اندازه ای که نیاز دارید استفاده کنید، بالأخره مگر شما نمی خواهید این روحتان فراغتی داشته باشد که فکر کند خب یک آدم پرخور تمام وقت روح را گرفته که این بدن را اداره کند آن روح، مدبّر بدن است به اذن الله باید این بدن را تأمین کند اگر یک گوشه بدن زخم شد این روح، تمام نیروهای این بدن را دستور می دهد بیایید این را پانسمان کنید آن پوست سازی آن گوشت سازی اگر استخوان شکست اگر پوست کم شد اگر گوشت کم شد اگر خون کم شد همه نیروهای بدن دست به دست هم می دهند تا پانسمان کنند و این زخم را درمان کنند این با تدبیر یک مدبّر واحد و هماهنگ کننده است به نام روح، این دارد این بدن را اداره می کند اگر تمام وقت این روح را انسان صرف بدن سازی بکند خب این دیگر به جایی نمی رسد فرمود شما مرا در ورع و پرهیز از گناه و اجتهاد و عفّت و سَداد کمک کنید «فَوَاللَّهِ مَا کنَزْتُ مِنْ دُنْیاکمْ تِبْراً وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً» قسم به خدا ما چیزی ذخیره نکردیم با اینکه مستحضرید آن روز خاورمیانه در اختیار حضرت امیر بود الآن اگر کسی به ما احترام می کند برای اینکه مثلاً ما یا شاگرد امام بودیم یا پیرو خطّ امامیم برای اینهاست، خود امام را احترام می کنند برای اینکه او نایب عام است و نایب عام بعد از نایب خاص است و اگر نایب خاص را مثل مالک اشتر یا حضرت مسلم اینها را احترام می کنند برای اینکه به امام عصر مربوط اند و حرمت برای آن امام عصر است فرمود: «فَوَاللَّهِ مَا کنَزْتُ مِنْ دُنْیاکمْ تِبْراً وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً» از زمین من یک وجب حیازت نکردم که برای من باشد «وَ لاَ أَخَذْتُ مِنْهُ إِلاَّ کقُوتِ أَتانٍ دَبِرَةٍ» کبوتری حالا فرض کنید گرچه أتان به معنی کبوتر نیست حالا آن را ما ترجمه نکنیم اگر کبوتری زخمی باشد این غذایش چقدر است سالم باشد غذای بیشتری می خورد دیگر، وقتی زخمی شد جراحت برداشت غذای کمتری می خورد فرمود حالا کبوتری که مجروح شده چقدر غذا می خواهد من هم سعی کردم همان اندازه غذا بخورم [و این گونه، اندک از دنیا استفاده کنم] «وَ لَهِی فِی عَینِی أَوْهَی وَ أَهْوَنُ[22]مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ» هم گاهی عفطه عنز می فرماید هم یک دانه تلخی که در دبّاغی ها به کار می برند فرمود این زرق و برق ها نزد من از آنها ضعیف تر است بعد آن وقت قصّه فدک را نقل می کند می فرماید شاهدش هم جریان فدک است. این علی است بالأخره او امام ماست دیگر، به ما فرمود مقدور شما نیست آن راهی که من طی کردم بروید ولی راه اساسی این است شما مشتبه را نخورید و به اندازه لازم غذا بخورید [و در همه امور] به اندازه حلال اکتفا کنید.

پی نوشت ها

[1] عدةالداعی, ص232.

[2] مصباح‌الشریعة, ص16.

[3] سورهٴ اعراف, آیهٴ 142.

[4] تهذیب الأحکام, ج6, ص58.

[5] سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.

[6] سورهٴ اعراف, آیهٴ 151.

[7] سورهٴ سجده, آیهٴ 22.

[8] سورهٴ حج, آیهٴ 46.

[9] اسرارالحکم, ص99, 139, 359 و 399.

[10] سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.

[11] سورهٴ اعراف, آیهٴ 54.

[12] الکافی, ج2, ص131 و 317; الخصال, ج1, ص25; التفسیر الکبیر, ج12, ص414.

[13] سورهٴ فصلت, آیهٴ 53.

[14] سورهٴ حدید, آیهٴ 20.

[15] سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 74.

[16] سورهٴ توبه, آیهٴ 45.

[17] نهج‌البلاغه, خطبه 241; غررالحکم و دررالکلم, ص483, ح11170.

[18] غررالحکم و دررالکلم, ص360, ح8157.

[19] مصباح الشریعة, ص16.

[20] سورهٴ انعام, آیهٴ 122.

[21] الغارات, ج1, ص62.

[22] استاد «اهون» قرائت میفرمایند؛ در نقل منهاجالبراعة فی شرح نهجالبلاغه(راوندی)، جلد سوم، ص144 به این صورت آمده است

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان