این مترجم و پژوهشگر در متنی که در معرفی کتاب جدیدش نوشته و در اختیار ایسنا گذاشته نوشته است: به عنوان مترجم ِ تخصصی ِ شعر و زندگینامه شاعران، هرگز فکر نمیکردم روزی کتابی درباره گربهها منتشر کنم. در نسخه خطی کتابی قدیمی به متنی برخوردم که انگیزه و شور و شوق فراوانی به من داد تا به مطالعه و تحقیق درباره گربهها و تاثیر ِ آنها در زندگی ِ مشاهیر بپردازم. متن مربوطه این بود:
ابوالحسن طاهر بن احمد بن بابشاد مصری یکی از بزرگان ادب در قرن پنجم هجری قمری بود و بازرگانی موفق و متمول. روزی همراه با تعدادی از دوستانش بر بام مسجدی نشسته بود و مشغول تناول غذا بود. گربهای نزدیک میشود و ابن بابشاد لقمه ای در برابر او میگذارد. گربه لقمه را به دندان میگیرد و با شتاب دور میشود. روزهای بعد این اتفاق تکرار میشود. ابن بابشاد و دوستانش کنجکاو میشوند رد گربه را پی بگیرند و ببینند این لقمه ها را کجا میبرد.
در تعقیب او میبینند بعد از طی مسافتی به ویرانهای میرسد و لقمه را در برابر گربه کوری میگذارد که آنجا مسکن دارد. مشاهده این صحنه تکاندهنده ابن بابشاد را زیر و رو میکند. اینکه گربهای روزی ِ خود را با گربهای عاجز قسمت میکند برای او دلیل ِ انکارناپذیر وجود خدا و اشارهای به خواست خدا برای یاری رساندن به همنوع میشود. از همان لحظه همه ثروت ودارایی ِخود را وقف ِمستمندان و نیازمندان میکند و خود تا آخرین لحظه عمر، زندگی بسیار زاهدانهای در پیش میگیرد، با اعتقاد کامل به وجود خدای رحیم.
در مرحله اول به اقتضای علایق ِ شخصیام به جستوجوی شاعرانی برآمدم که از گربههای خود تاثیر پذیرفته و اشعاری برای آنها سروده بودند. بسیار کنجکاو بودم ببینم شعر ِ جهان تا چه حد مدیون ِ این الهگان ِ پشمینهپوش است. نخستین شاعری که یافتم انگلیسی و متعلق به قرن هجدهم بود. وی نیایشوارهای برای گربهاش جفری سروده بود که به مرور ِ زمان از شاهکارهای جاودان ادبیات انگلیس و جهان شده و بعد از بیشتر از دو قرن، همچنان مورد توجه مردم و اهل فن است، چندان که یکی از بزرگترین منتقدان معاصر به نام ادوارد هرش در تازهترین کتاب خود برای معرفی بهترین و عمیقترین شعرهای دنیا، این نیایشواره را آورده و بررسی و تحلیل آن پرداخته است.
در پی ِ جستوجوهایم اشعاری درباره گربهها یافتم از بزرگترین شاعران جهان از جمله: تی. اس . الیوت، پابلو نرودا، شارل بودلر، کارل سندبرگ، ازرا پاوند، خورخه لوئیس بورخس، ژاک پرهور، هنری چارلز بوکفسکی، دبلیو .اچ. ادن و ادیت سودرگران.
برایم جالب بود که به رغم ِ انتشار ترجمههای انبوه از کارهای نرودا، در هیچ یک از این کتابها، شعر معروف او برای گربه که یکی از قویترین اشعار اوست، نیامده بود. سطوری از شعر نرودا برا ی گربه:
سر شار از استغنا،
آگاه از کمال ِ مطلوبشان
گربهها دقیقا میدانند چه میخواهند
آدمها اما آرزو میکنند ماهی دریا باشند
یا پرندهای در آسمان،
ماران حسرت بال و پر دارند،
و سگان حسرت ِ فرو رفتن در پوست شیران.
مهندسان رشک میبرند به شاعران
مگسها ادای پرستوها را درمیآورند
و شاعران ادای مگسها را.
گربه اما
فقط میخواهد گربه باشد،
و هر گربهای تمام و کمال یک گربه است
از سبیلها تا انتهای دماش
از حس ششم تا موش ِ گرفتار در پنجههایش
از تاریکی شب تا طلای چشمانش
هیچ چیز چنین یکپارچه نیست
جز گربه:
نه گلها و نه قرص ِ کامل ِ ماه حتی.
بعد از شاعران حالا نوبت نویسندگان بود. جستوجویی سخت و طولانی را آغاز کردم و متحیر شدم از تاثیر ِ حضور گربه در زندگی و آثار نویسندگان معتبری چون: الکساندر دوما، ادگار آلن پو، چارلز دیکنز، مارک تواین، آنتوان چخوف، هرمان هسه، مِیخائیل بولگاکف، آلدوس هاکسلی، ارنست همینگوی، دوریس لسینگ، هاروکی موراکامی، جورج ارول، ساموئل بکت و تعدادی دیگر.
در این فصل، مقاله آلدوس هاکسلی درباره گربهها، در واقع تحلیلی ژرف از روابط زوجهای عاشق است و میانبری هنرمندانه به روان ِ زنان و مردان. نیز آنتوان چخوف با قصهای کوتاه درباره گربه و صاحب ِ آموزگارش، یکی از موجزترین و هنرمندانهترین نوشتههای خود را در باب تعلیم و تربیت ِ کودکان ارائه میدهد. چارلز دادلی وارنر در این فصل با نوشته خود در رثای گربهاش کالوین به نام بررسی ِ یک شخصیت، یکی از پرشکوهترین و ژرفترین عاشقانههای جهان را به رشته تحریر میکشد.
درست موقعی که فکر میکردم کتابم آماده تحویل به ناشر است، بر حسب اتفاق زندگینامه نیکلای تسلای توسط دوستی به دستم رسید. داستان ایام کودکی او نشان میداد که بی گربهاش ماکاک هیچ گاه موفق نمیشد جریان الکتریسیته متناوب (AC ) را که اکنون کامپیوتر و تبلت یا موبایل شما را روشن نگه داشته است کشف کند. جرقههایی که هنگام نوازش ماکاک، دست ِ نیکلا تسلای سهساله را نورانی می کرد اثر زیر و روکنندهای بر این کودک کنجکاو داشت و او را به وادی علم رهنمون شد.
ترغیب شدم در زندگی ِ دانشمندان ِ شهیر ِ دیگر نیز مطالعه کنم تا شاید ردّپایی از گربهها در اختراعات و کشفیات ِ آنها بیابم و علاوه بر آلبرت اینشتین ، دو دانشمند ایرانی یعنی شیخ بهایی و دکتر حسابی را نیز مسحور و مفتون ِ گربهها یافتم و شرح شیدایی ِ آنها را به کتاب افزودم.
از اقبال ِ خوش به خانه دوستی دعوت شدم که روی دیوارهای اتاق پذیراییاش تابلویی بود از پیکاسو با عنوان ِ «گربه و شکار پرنده». همین تلنگری بود تا در زندگی و آثار نقاشان معروف جهان هم دنبال ردّپای گربهها باشم و به گنجینهای دست یافتم از حکایات و آثار گربهگرایانه نقاشان خلاقی چون لئوناردو داوینچی، ادوارد مانه، لویی وین، هانری امیل بنوا ماتیس و واندا گک.
لئوناردو داوینچی که برای آمورش دادن رموز انحناها و قوسها به خود، طرحهای مدادی بسیاری از گربهها در حالتهای مختلف آنها میکشید، جمله قصاری دارد درباره گربهها:
بچه گربه شاهکار خلقت است!
و نشاندهنده عظمت ِ خالق جهان .
زیباترین پیچیدگی در بداهت و سادگیست
و بچه گربه تجسم این بداهت پیچیده است.
نقاشیهای گربه از لویی وین که در تیمارستان و در اوج بحرانهای روحی این نقاش نگونبخت کشیده شده است، در عصر ِ حاضر برای شناخت ِ بیشتر ِ مراحل ِ پیشرفت ِ بیماری شیزوفرنی مورد ِ مطالعه و تحقیق ِ جدی روانپزشکان و دانشجویان ِ رشته روانپزشکی قرار میگیرد.
با دیدن ِ روزمره این همه گربه گرسنه و لاغر و کور و دمبریده و معلول در کوچه خیابانهای شهرمان، مورد آزار و اذیت ِ طبقات ِ مختلف ِ مردم، احساس کردم از همه لازمتر، کاوش در منابع مذهبی و آوردن ِ نمونههایی از لزوم خوشرفتاری با این حیوانات ِ مظلوم است. هم در میان مسلمانان و هم در میانِ مسیحیان سرمشقهای جالبی یافتم. نخستین ِ آنها حضرت محمد بود با این روایت معروف که حتی در مراجع بینالمللی هم بسیار به آن اشاره شده است:
یک بار وقتی اذان گفته شد و حضرت محمد به سوی عبایش رفت تا آن را بپوشد و نماز بگزارد دید معزه بر یکی از آستینهای عبایش به خواب رفته است. پیامبر گربه را بیدار نکرد بلکه آستین را جدا کرد، و بقیه عبا را برداشت تا گربه به خواب ادامه دهد.
در فصل شخصیتهای مذهبی علاوه بر حضرت محمد، از آیتاللههای شناختهشده و کشیشها و کاردینالهای مسیحی نیز حکایتهایی در رابطه با احساس مسؤلیت شدید آنها نسبت به گربهها آمده است: آیتالله اشرفی اصفهانی، آیتالله مرتضی مطهری، سیدمحمد حسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی، کاردینال ریشیلیو ، پاپ لئو دوازدهم، اسقف کاناپ ترلوال، کشیش ویلیام رالف اینچ، پاپ بندیکت شانزدهم و دیگران.
فصل ششم: "ردّپای گربهها در علم پزشکی و حرفه پرستاری" از خواندن مقالهای شکل گرفت درباره گربهای به نام اسکار، که در سرای سالمندان میزیست و قادر به پیشگویی ِ لحظه مرگ آنها بود. این گربه را برای سرگرم کردن ِ مردان و زنان پیر و تنها نگهداری می کردند که متوجه حس ششم ِ او در تشخیص ساعت مرگ ِ سالمندان شدند. اگر این گربه شبی را تا صبح در بستر ِ سالمندی می ماند و تکان نمیخورد یعنی آن شب آخرین شب ِ زندگی ِ آن سالمند بود. در این فصل علاوه بر اسکار، از فلورانس نایتینگل، دکتر آلبرت شوایتزر و چند دامپزشک مشهور و مبتکر حکایتهایی تکاندهنده روایت شده است. دکتر آلبرت شوایتزر پزشک و پیانست شهیری که عمرش را وقف رسیدگی به محرومان کرد جمله قصاری درباره گربه دارد:
گربهها و موسیقی: تنها راههای ِ رهایی از رنجها و دردهای بشریاند.
حالا برای کاملتر شدن ِ فصول کتاب، باید ردّDپای گربه ها را در زندگی و سیاست ِ دولتمردان پی میگرفتم. آبراهام لینکن، شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا که به سبب لغو بردهداری، شخصیتی ماندگار در تاریخ است، در یادداشتهای روزانهاش نوشته است: "گربهام دیکسی از تک تک اعضای کابینهام هوشیارتر و حساستر است!" . نیز وینستون چرچیل و ملکه ویکتوریا نگاهی دیگرگون به گربهها داشتند و در سختترین لحظات ِ کشورداری از گربههایشان آرامش و تمرکز ِ لازم برای سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای دشوار را کسب میکردهاند. در این فصل ذکر ِ خیری هم شده از ناپلئون بناپارت و ذکر ِ شرّی از شخصیتهای منفور تاریخی مثل هیتلر و موسولینی که از گربهها بیزار بودهاند و همین دلیل ِ بدذاتیشان به حساب آمده!
فصل هفتم به اهالی هنر هفتم اختصاص دارد شامل چارلی چاپلین، آلفرد هیچکاک، مارلون براندو و بروس لی.
جین چاپلین دختر ِ چارلی چاپلین این بازیگر بزرگ میگوید:"پدرم شیفتگی ِ عمیقی به گربه ها داشت. آنها را میپرستید و در حرکات نمایشی خود بسیار از آنها الهام میگرفت".
کتاب که آماده تحویل به ناشر شد نمی دانستم به کدام ناشر اعتماد کنم. نمیخواستم موضوع غیر متعارف ِ این کتاب از این دفتر نشر به آن دفتر نشر برود و به آن بیاعتنایی شود یا بدتر ، دچار ِ دخالتهای بیجای بررسها در نحوه انتشار کتاب و حذف بعضی قسمتها یا افزودن قسمتهای نالازم به آن شود ؛ و سرانجام هم با کیفیتی نازل از نظر محتوا و شکل و شمایل به چاپ رسد. ترجیح میدادم کتابی که برایش آن همه وقت گذاشتهام در کشویم خاک بخورد و به دست نااهل نیفتد.
طی ِ مطالعه در احوال ِ ناشران به مقالهای برخوردم از محمدرضا جعفری در رثای پدر بزرگوارش مؤسس انتشارات امیرکبیر که شک نکردم او همان ناشری است که پیاش میگردم. در اولین نگاه عاشق «قلندران چهارپا» شد و کاری کرد کارستان: کتابی با جلدی زیبا و ظاهر و باطنی بسیار آبرومند، که نشان از بهادادنِ او به شعور ِ خوانندههای کتابهایش میداد. و البته نام من به عنوان طراح و صفحهبند این کتاب فراموش شد که قابل اغماض است اگر چه یک سال ِ تمام، ساعتهای مدید در جستوجوی عکسهایی مناسبِ فصول متعدد این کتاب صرف کرده بودم.