بحث های اخلاقی از این جا شروع می شود که ما گوهر هستی خود را بشناسیم و سود و زیان آن را بدانیم که در بحث های قبل مقداری از آیات و روایات در این زمینه ارائه شد. یک بیان نورانی از رسول خدا (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) رسیده است که «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسَک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»[1]بدترین دشمنان انسان در درون خود انسان است، اگر اعدی عدوّ ما؛ یعنی از هر دشمن، دشمن تر در درون ماست، این گوهر هستی چگونه می تواند احسن المخلوقین باشد، اگر ذات اقدس الهی با آفرینش انسان فرمود: ﴿فَتَبارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[2] برای این است که انسان «أحسن المخلوقین» است اگر این «أحسن المخلوقین» بدترین مار سمّی را در درون خود دارد این چه حُسن خِلقتی است؟ فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسَک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»؛ چون دشمن بیرون حداکثر جان و مال را بگیرد کاری به ابدِ انسان ندارد، این دشمن درون است که انسان را گرفتار سوخت و سوز ابد می کند دشمن بیرون چه می کند؟ کارهای بیرونی انجام می دهد؛ یعنی آنچه از قلمرو هستی ما جداست آن را از ما می گیرد مال را و سرزمین را همین! دشمن درون است که ایمان را از ما می گیرد. حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسَک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»؛ بعد هم فرمودند: «جَاهِدُوا أَهْوَاءَکمْ کمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَکم»؛[3]بعد سراینده های ما گفتند:
گر شود دشمن درونی نیست٭٭٭ باکی از دشمن برونی نیست[4]
و به همان جهت وجود مبارک آن حضرت فرمود: «عَلَیکمْ بِالْجهَادِ الأَکبَر»[5]این چه خلقت زیبایی است که با آفرینش چنین مخلوقی که در درون خود، مار سمّی را می پروراند می شود «أحسن المخلوقین» تا خودش بشود ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾. جواب این سؤال را باید از خود قرآن شنید. در قرآن کریم فرمود: ما زیبا آفریدیم، ما دشمن در درون کسی نساختیم، ما در درون هیچ کس مار و عقرب خلق نکردیم، این مار و عقرب را خود انسان به جان خود می پروراند، ما گوهر هستی او را مثل طاووس زیبا آفریدیم. هیچ خطری در درون او، در حوزه ذات او وجود ندارد، این خود انسانِ بدرفتار است که در درون خود مار می سازد، عقرب می سازد؛ آن گاه معلوم شد که مسئله علم اخلاق، غیر از موعظه است و علم اخلاق، غنی تر و قوی تر و علمی تر از فقه و اصول است. اخلاق غیر از موعظه است؛ یک وقت کسی موعظه می کند آدم خوب باشید، آدم باتقوا باشید، رعایت کنید این علم نیست موعظه علم نیست. علم آن است که موضوع داشته باشد، محمول داشته باشد، حدّ وسط داشته باشد، برهان داشته باشد، جان انسان را با برهان معرفی کند، دوست و دشمن انسان را با برهان معرفی کند که اینها همراه با هستی او هستند یا از بیرون آمدند با برهان، آن می شود اخلاق؛ لذا فنّ اخلاق در ردیف علوم عقلی جزء کتاب های غنی و قوی این صاحب فنّان است و اگر ذات اقدس الهی، به وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾[6] چون در این فنّ سرآمد بود. باید این را جمع کرد که چگونه اعدا عدوّ ما در درون ماست که از هر مار و عقربی بدتر است و نبرد با او نبرد اکبر است با آن آیات و روایاتی که دارد انسان «أحسن المخلوقین» است، به همین مناسبت آفریننده او ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ است. رازش این است که ذات اقدس الهی هیچ دشمنی را در درون ما نیافرید، صدر و ساقه هویت ما را زیبا آفرید. بشر یک رهبری کلّ می خواهد که نفس اوست، یک متولّی اندیشه و نظر و علم و استدلال می خواهد که عقل نظری اوست به او داده است، یک نیرو و متولّی عمل و ادراک و تحریک است که به نام عقل عملی است به او داده است، زیرمجموعه عقلِ نظری او وهم و خیال است به او داده است، ابزار کار عقل عملی او شهوت و غضب است به او داده است و این را با سرمایه خلق کرد نه بی سرمایه؛ فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾.[7]رهبران الهی را هم فرستاده است که این را شکوفا کنند: «وَ یثِروُا لَهُمْ دَفَائِن الْعُقُول»؛[8] بعد به همه آنها فرمود به مردم بگویید دو چیز را رعایت کنید یک: باسواد شدن مثل نفس کشیدن بر شما واجب است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَة»[9] دو: علمی فراهم کنید که با صاحبخانه نجنگد، چیزی وارد هویت خود کنید که با صاحبخانه هماهنگ باشد، ما در درون شما حق ساختیم، صدق ساختیم، خیر ساختیم، حَسن ساختیم و صلاح. علمی که با حق نسازد، با صدق نسازد، با خیر نسازد، با حَسن نسازد، با صلاح نسازد این علم یک مهمان ناخوانده ای است، جنگ درونی از همین جا شروع می شود. مبادا چیزی یاد بگیرید، چیزی وارد حوزه نفس بکنید که با صاحبخانه نسازد. اگر بیگانه ای را وارد این حریم منزل کردید این با صاحبخانه درگیر می شود، این شبهه و شک همان است که با فطرت درگیر می شود جنگ از این جا شروع می شود، جهاد اکبر از این جا شروع می شود، شبهه ویروسی است که به این آسانی طرد نمی شود. چرا خواندن برخی از کتاب ها برای بعضی به عنوان کتب ضلال تحریم شده است؟ چرا شنیدن هر شبهه برای هر کسی جایز نیست، مگر کسی که به اوحدی از مقامات بار یابد؛ برای اینکه این شبهات، اشکالات و این بحث ها مهمانان ناخوانده است با صاحبخانه درگیر می شود، وقتی با صاحبخانه درگیر شد اوّل کاری که می کند او را به اسارت می گیرد، این بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که فرمود: «کمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[10]این خواسته هایی که از بیرون آمده چه در فضای مجازی چه در فضای حقیقی، این عقل را به اسارت می گیرد. وقتی عقلِ اندیشور را به اسارت گرفت، وهم و خیال می شوند حاکم، وقتی عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»[11] را به اسارت گرفت شهوت و غضب می شوند حاکم، آن در بخش اندیشه می شود «أمّاره بالسوء»، این در بخش انگیزه می شود «أمّاره بالسوء» این دوتا با هم می سازند و ویرانی هستی انسان را به او ارائه می کنند می گویند تو این هستی! بنابراین خدا در درون ما مار و عقرب خلق نکرد این ماییم که به همراهمان مار می سازیم عقرب می سازیم. فرمود من شما را مثل طاووس بلکه بالاتر از طاووس و زیباتر از طاووس زیبا آفریدم این همه طاووس هایی که خدا خلق کرد بیان نورانی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در نهج البلاغه در وصف و آفرینش طاووس این است از بس این پرها رنگین و زیبا و منظّم که اگر یک پَری که با رنگ خاص است آن را از جا بکنی همرنگ آن می روید.[12] بعد از بیان وصف خلقت طاووس، هرگز در آیات یا در روایات اشاره نشده که خدا با آفریدن طاووس شده: ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾.
این انسان است که می تواند همتای فرشته ها بشود. بسیاری از اوصافی که خدا در قرآن برای ملائکه ذکر می کند برای انسان ها ذکر می کند، آنها را ﴿بِأَیدی سَفَرَةٍ ٭ کرامٍ بَرَرَةٍ﴾[13] یاد می کند؛ بعد از این طرف می فرماید: ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾[14] و می فرماید خدای اکرم به شما یاد می دهد: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ ٭ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾[15]این در آغاز نزول وحی است. اگر گفتند در فلان کلاس فقیه تدریس می کند؛ یعنی درس فقه می دهد، فلان کلاس اصولی تدریس می کند؛ یعنی درس اصول می دهد، فلان مقطع مهندس تدریس می کند؛ یعنی درس هندسه می دهد، اگر گفتند در فلان کلاس اکرم تدریس می کند؛ یعنی درس کرامت می دهد نفرمود خدای علیم، نفرمود خدای حکیم، نفرمود خدای سمیع تدریس می کند، فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ ٭ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾؛ درس کرامت می دهد که وصف فرشته هاست ﴿بِأَیدی سَفَرَةٍ ٭ کرامٍ بَرَرَةٍ﴾. ذات اقدس الهی زیبا آفرید این ماییم که در درونمان سمّ می سازیم، مار می سازیم، عقرب می سازیم با اینها درگیریم، کسی با ما بدرفتاری نکرده، به ما بد نداده، به ما مار و عقرب نداده، ماییم که مار می سازیم. اینکه گفتند شما هر حرف نیشداری که بزنید، آبروی کسی را ببرید، با قلمتان، با بنان و بیانتان نیش به این و آن بزنید در قیامت به صورت مار و عقرب در می آید چرا آبروی کسی را ببرید؟ چرا کسی را برنجانید چرا کاری بکنیم که دیگری بی جا از ما برنجد؟! بنابراین انسان «أحسن المخلوقین» است چون آنچه لازمه کمال یک هویت است به او داده.
این بیان نورانی موسای کلیم (سلام الله علیه) را بنگرید! وقتی می خواهد خدایش را معرفی کند می گوید: ﴿رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾[16] این جمله خیلی کوتاه است؛ اما چقدر خدا تواناست که یک حجم عظیمی از مطالب را در یک جمله کوتاه جا داده، فرمود نظام فاعلی اش محفوظ است، نظام داخلی اش محفوظ است، نظام غایی اش محفوظ است، سه کتاب می خواهد تا این سه بخش را ذکر کند: نظام فاعلی هستی به «الله» برمی گردد که «خالق کلّ شیء» است، نظام داخلی این است که هیچ چیزی را ناقص خلق نکرده است؛ حتی آن «ناقص الخِلْقة» اگر خوب بررسی کنند می بینند موادّی بیش از این ندادند و اگر بیش از این مواد می دادند صورت بهتری دریافت می کردند یک مرغ هر چه لازم دارد به او داد، یک درخت هر چه لازم دارد به او داد، یک حلال گوشت یا حرام گوشت، یک آبزی یا خشکزی یا بیرون زندگی کننده، هر چه لازم داشت به او داد: ﴿أَعْطی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ دیگر نمی شود گفت ای کاش اگر ماهی این را می داشت، بهتر بود یا درخت اگر این را می داشت بهتر بود، هر چه لازمه یک موجود بود به او داد؛ بعد او را هم راهنمایی کرد که کجا برود برای او هدف ذکر کرد، یک؛ راه ذکر کرد، دو؛ ابزاری که با پیمودن این راه او به مقصد برسد به او داد، سه؛ این سه نظام را؛ یعنی در بخش غایی و در بخش داخلی و در بخش فاعلی منظم کرد و درباره انسان دقیق تر، درباره غیر انسان هم این چنین است، ﴿أَعْطی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾.
بنابراین ممکن است اصلاً کسی در درون او هیچ دشمنی نباشد، اینکه حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسَک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»؛ یعنی این دشمن را خودت ساختی، دشمن خانه زاد است خودت می پرورانی، خودت ساختی به تعبیر جناب حکیم فردوسی:
اگر بار خار است خود کشته ای٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشته ای[17]
بنابراین ما بی دشمن خلق شدیم، زیبا آفریده شدیم. اگر با وسوسه شیطان ـ خدای ناکرده ـ با وهم زندگی کنیم، با خیال زندگی کنیم، با این صورت ها بتوانند ما را از نظر فکر بگردانند، این عقل اندیشور را به اسارت گرفتیم و اگر ـ خدای ناکرده ـ در اثر تبلیغات سوء، شهوت و غضب حاکم باشد، آ ن عقل عملی که متولّی انگیزه و عزم و اراده و نیت و اخلاص است، آن را به اسارت گرفتیم. جزم؛ یعنی جزم یک متولّی دارد یک راهی دارد، تصور و تصدیق و استدلال و قیاس اقترانی و استدلال، این برای اوست راه جزم است، عزم؛ یعنی عزم، بین عزم و جزم بین آسمان و زمین فاصله است، آن یک متولّی دیگر دارد، یک ابزار دیگر دارد، اراده و عزم و تصمیم و اختیار یک راه دیگر است. اینکه ما عالِم بی عمل داریم، برای اینکه جزمش قوی است عزمش ضعیف است؛ مثل کسی که چشم خوب دارد مار و عقرب را می بیند؛ اما ویلچری است دست و پای او شکسته است. عالم بی عمل، عالم فاسق؛ یعنی کسی که خوب می فهمد و توان عمل ندارد؛ چون آنکه عمل می کند علم نیست، علم پنجاه درصد قضیه است، مگر کار با علم حلّ می شود؛ علم فقط اطلاع می دهد همین! مگر انسان با چشم فرار می کند مگر با گوش فرار می کند؟ چشم اتومبیل را می بینند، مگر چشم، آدم را نجات می دهد؛ این دست و پاست که نجات می دهد فقط چشم اطلاع می دهد که مار دارد می آید عقرب می آید یا اتومبیل با سرعت می آید این پا باید بدود که فلج است. فرمود این عقل عملی در اثر آن گرفتاری های شهوت و غضب به اسارت آمده این می شود عالِم، ممکن است مسئله ای را صد درصد بداند، در این زمینه کتاب ها هم نوشته باشد، اما فاسق است؛ برای اینکه علم مثل چشم است می بیند نه بدوَد، آنکه حرکت می کند دست است این دست بسته است.
بنابراین این دو نتیجه را می گیریم، یک: ما بی دشمن خلق شدیم؛ دو: خودمان دشمن سازیم دشمن را می پرورانیم وقتی دشمن خانگی را پروراندیم او ما را به اسارت می گیرد. می بینید بعضی ها می گویند ما می خواهیم؛ ولی نمی توانیم برای اینکه دشمن داخلی، آن وهم یا خیال در بخش اندیشه، این شهوت یا غضب در بخش انگیزه، انسان را مهار کرده.
ذات اقدس الهی در بخش هایی از سُوَر قرآن کریم، چه در سوره «بقره» چه در سُور دیگر، فرمود آقایان به خودتان خیانت نکنید! شما امین من هستید من این اعضا و جوارح را به شما ندادم که مال شما باشد. می بینید اینکه می گوییم: ﴿لا أَمْلِک لِنَفْسِی نَفْعَاً وَ لا ضَرَّاً﴾[18]این تعارف نیست، این تواضع نیست، دعا می کنیم می گوییم خدایا نجات بده کسی که «لَا یمْلِک لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً ﴿وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُورا﴾»![19][20] این مناجات حق است، این علم است ما مالک چه چیزی هستیم؟ فرمود به وجود مبارک حضرت رسول (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) عرض کردند شما چرا اینقدر بی تابید، فرمود: من این قدر قدرت ندارم که چشمم را ببندم و بمیرم، اگر همان وقت دستور رسید من با چشمِ باز باید بمیرم. می بینید اگر کسی با چشم باز مُرد یک منظره بدی دارد تا کسی در حال گرم بودن بدن او چشم او را نبندد یک منظره زشتی دارد، ما این طور هستیم. در قرآن فرمود حواستان جمع باشد من این چشمی که به شما دادم به شما تملیک نکردم، امانت است ﴿أَمَّنْ یمْلِک السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ﴾[21] این «أم»، «أم» منقطعه است با میم «مَنْ» که کنار هم آمده ادغام شده مثل ﴿أَمَّنْ یجیبُ﴾،﴿أَمَّنْ یجیبُ﴾؛ یعنی «بل من یجیب المضطر اذا دعائه و یکشف السوء» او خداست، چه کسی خداست؟ کسی که بتواند مضطر را در هر شرایطی دریابد؛ او که در قعر دریا افتاده احدی از او خبر ندارد بر فرض باخبر باشد توان درمان او را ندارد خدا اجابت می کند. «أم»؛ یعنی «بل»، ﴿أَمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ﴾[22] او خداست. مشابه این تعبیر در ﴿أَمَّنْ یمْلِک السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ﴾ آمده «أم»؛ یعنی «بل» آن که مالک چشم است آن خداست، آن که مالک گوش است او خداست؛ پس تملیک نکرده، تفویض نکرده تا ما بگوییم گوش برای خودمان است هر چه را خواستیم گوش بدهیم، چشم برای خودمان است هر کدام را خواستیم نگاه کنیم این امانت است؛ لذا چه در سوره مبارکه «بقره» چه در آیات دیگر این تعبیر کم نیست، فرمود خیانت نکنید! نه در مال مردم، نه در بیت المال، آنها که چیز روشنی است. فرمود به خودتان خیانت نکنید، به چشمتان خیانت نکنید، به گوشتان خیانت نکنید: ﴿تَخْتانُونَ أَنْفُسَکمْ﴾ و خدا می داند که عده ای «یختانون أنفسهم» هم به خطاب آمده، هم به غیبت آمده؛ فرمود خیانت نکنید! این چشم که برای شما نیست که به هر چیزی خواستید نگاه می کنید، این دست که برای شما نیست که به هر مالی دارد دراز می شود، اینها برای من است من به شما به عنوان امانت دادم شما در امانت خیانت نکنید؛ لذا این دست ها در قیامت شهادت می دهند.
بنابراین ذات اقدس الهی این همه نعمت ها و زیبایی ها را آفرید به ما به عنوان امانت داد نه به عنوان تملیک؛ لذا فرمود خیانت نکنید! ما اگر خیانت کردیم اینها را بیراهه می بریم، یک؛ وقتی بیراهه بردیم کم کم به صورت مار و عقرب درمی آیند، دو؛ وقتی قوی شدند با ما می جنگند، سه؛ اگر در جهاد اکبر ما پیروز نشویم آنها ما را به اسارت می گیرند، چهار؛ بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ» در همین راستاست، پنج.
امیدواریم ذات اقدس الهی به همه ما آن توفیق را عطا کند ما این امانت الهی را درست حفظ کنیم، دشمن پرور نباشیم در درون ما جز فضای حقیقت و معنویت چیزی راه پیدا نکند، به خودمان خیانت نکنیم تا آن گاه بتوانیم نسبت به جامعه امین باشیم.
پی نوشت ها
[1] عدة الداعی و نجاح الساعی، ص314.
[2] سوره مؤمنون، آیه14
[3] بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج65، ص370.
[4] هفت اورنگ (جامی)، سلسلةالذهب، دفتر اول.
[5] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص12؛ « قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِی الْجِهَادُ الْأَکبَرُ قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَکبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْس».
[6] سوره قلم، آیه4.
[7] سوره شمس، آیات7 و 8.
[8] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه1.
[9] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص30.
[10] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت211.
[11] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص11.
[12] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه165.
[13] سوره عبس، آیات15 و 16.
[14] سوره إسراء، آیه70.
[15] سوره قلم، آیات3 و 4.
[16] سوره طه، آیه50.
[17] شاهنامه فردوسی، فریدون، بخش20.
[18] سوره اعراف، آیه188.
[19] سوره فرقان، آیه3.
[20] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص75.
[21] سوره یونس، آیه31.
[22] سوره نمل، آیه62