موضوع راز آفرینش انسان برای خیلی از افراد بشر خصوصاً نسل جوان مطرح است که راز آفرینش انسان چیست و هدف از خلقت او چه بوده است؟ اگر گفته شود که در خلقت انسان هدفی در نظر گرفته نشده است، در این صورت باید گفت که آفرینش او لغو و بی هدف بوده است و ساحت پاک آفریدگار جهان از این نسبت پیراسته می باشد و اگر تصوّر شود که خداوند او را برای هدف و مقصدی آفریده است لازمه این سخن این است که آفریدگار جهان برای رفع نیازش دست به آفرینش او زده است، در صورتی که خداوند از هر نوع احتیاج و نیاز مبرّا و منزّه می باشد.
برای روشن شدن راز معمّای آفرینش انسان توجّه به دو مطلب ضروری است:
1 ـ این سؤال در صورتی بدون پاسخ می ماند که دایره هستی را به جهان مادّه منحصر نموده و وجود هستی را در نظامات مادّی و پدیده های طبیعی منحصر کنیم و مرگ را پایان زندگی بشر دانسته و عالمی به نام رستاخیز و سرایی به نام آخرت را نپذیریم. چنانکه مکتب ماتریالیسم در برابر این پرسش عاجز و ناتوان است، زیرا جهان هستی را در مادّه و پدیده های مادّی و محصور ساخته است و به خداوند و جهان دیگر اعتقاد ندارد. ولی کسانی که زندگی مادّی را برای انسان منزلی از منازل زندگی بشر می دانند و به دنبال این جهان به سرای دیگری معتقد و عقیده مندند که این جهان مقدمه جهان دیگر است و مرگ برای بشر پایان نیست بلکه روزنه ای است به جهان دیگر و پلی است برای نیل به ابدیّت. در مکتب این افراد پاسخ به این سؤال آسان است که هدف از خلقت انسان در این جهان، آماده کردن او برای یک زندگی ابدی و جاوید است که هدف مطلوب و نهایی می باشد.
2 ـ هر انسان عاقل و خردمندی که کاری انجام می دهد برای هدفی است که به آن نیاز دارد چون انسان موجودی است سراپا نیاز و احتیاج، طبعاً برای تکامل و رفع نیازمندی های خود دست به کار و فعالیّت می زند در همه این کارها سود و تکامل خود را جستجو می کند، بنابراین اعمال انسان به منظور هدفی انجام می گیرد و نتیجه آن جز تکامل روحی و جسمی او چیز دیگری نیست. امّا درباره خداوند باید گفت هدف کارهای خدا با آنچه درباره انسان است کاملا فرق دارد، زیرا انسان برای رفع نیازش تلاش می کند و حال آنکه خداوند بی نیاز و غنی است، از طرفی می دانیم کارهای پروردگار متعال بر طبق مصالح و حکمت است و ساحت او از کار لغو پیراسته است در این صورت نتیجه می گیریم منظور او از آفرینش انسان رفع نیاز از خود نبوده و نتیجه خلقت به طور مسلّم به خود انسان باز می گردد و هدف این است که انسان را به کمال شایسته خود برساند بدون این که رسانیدن انسان به عالی ترین درجات تکامل نتیجه ای برای ذات پاک او داشته باشد. زیرا با مطالعه اجمالی در جهان آفرینش ما را از حقیقت روشن آگاه می سازد و آن این که سراسر جهان مهد تکامل و پرورش موجودات است. روشن تر بگویم: انسان را آفریده است تا او را به عالی ترین درجه ای از کمال برساند و موجودی پست و ناچیز (سلّول انسانی) در مسیر تکامل خود به جایی برسد که دانا، توانا، قدرتمند، با اراده، متفکّر و عاقل گردد و با این کمالات محدود خود نمایشگر کمالات نامحدود و بی پایان خداوند شود. قرآن مجید هدف نهایی از آفرینش انسان را همان زندگی و سعادت جاویدان او در جهانی وسیع تر می داند و می فرماید: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ (مؤمنون :115) یعنی: آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمی گردید؟ مقصود این است که هدف از آفرینش انسان را نمی توان در چهارچوبه زندگی مادی پیدا نموده بلکه باید آن را در جهان دیگر جستجو کنیم. و اگر در آیه: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ (ذاریات: 56) هدف از آفرینش انسان را عبادت و بندگی خدا معرفی می کند، نه به این معنی است که خداوند نیازی به اطاعت بندگان دارد، بلکه مقصود این است که بشر از طریق بندگی و پیروی از دستوارات خدا و شناسایی او به کمال خود که زاییده پیروی از فرمان های اوست برسد و از مجرا به سعات ابدی و جاودانی نایل آید. و اگر بگویید چرا خداوند همه این کمالات را یکجا به انسان نداده است و او را نیازمند آفریده است، جوابش این است که: یک شیوه اخلاقی در صورتی پسندیده و قابل ستایش است و کمال محسوب می شود که انسان با کمال آزادی و اختیار و اراده خود آن را کسب کند و به دست آورد و اگر کمالی به صورت اجبار و ناخواسته در درون انسان پدید آید هرگز یک فضیلت اخلاقی و ملاک برتری شمرده نمی شود. لذا انسان برای رسیدن به تکامل روحی باید راه فضیلت را آزادانه با پای خود بپیماید.