شکل تکامل یافته زندگی در جوامع انسانی، از یک منظر جدی و اساسی به کارکرد زنان در آن جوامع مربوط میشود. به بیانی زنان هر چقدر بتوانند در مناسبات اجتماعی جامعه نقش ایفا کنند به همان اندازه آن جامعه دارای تحول از نوع پیش رونده خواهد بود.چرا که براساس شیوههای نوین ارزشگذاری برای جوامع در حال رشد، زنان نقش بسیار پوینده و کارکردگرا در این جوامع دارند.
به گزارش به نقل از جهان صنعت ، این معیار، یعنی مشارکت زنان به همان اندازه که دارای تحولات عظیمی در درون خود است و تحولات عظیمی را نیز شکل میدهد؛ به همان اندازه نیز در پس کلیه معضلات بروز کرده در راه تحول و توسعه اجتماعی، اولین معضلات و مشکلات نیز متوجه همین قشر اجتماعی میشود و برهمین مبنا نیز اولین ضربههای ناشی از سوءمدیریتهای کلان اجتماعی، متوجه زنان عامل در شکلگیری و رشد اجتماعی مبتنی بر معیارهای توسعهگرایی میشود.
این قربانیان جامعه روبه جلو، هر روز وضعیت نامتعارف و بحرانی پیدا میکنند و این دقیقا همان معیار عدم توجه به زنان است. اصطلاحاتی که این روزها شاید اغلب شنیدهایم مانند زنان قربانی خشونت، زنان کار، عدم رعایت حقوق زنان و . . . همه دقیقا از وجود چنین اجتماعی و یا معیارها و ضوابط کاذب تحمیل بر چنین جوامعی سر بر میآورند.
زنان و فرآیندهای متاثر از صنعتگرایی
براین مبنا به همان اندازه که نقش زنان و کارکردشان در توسعه و گذار یک جامعه میتواند اینچنین درگیر مسائل مختلف شود و نوسانهایی شدید داشته باشد، به همان اندازه نیز آنها به راحتی قربانی خشونتها یا معضلاتی میشوند که در جوامع روبهگذار رشد چندبرابری داشتهاند. اعتیاد نیز شکلی از اشکال مشکلاتی است که اگرچه به الزام مختص جامعهای توسعه یافته است اما نباید شکل سنتی آن را نیز فراموش کرد به این معنا که شیوع معنادار مواد مخدر و تعدد آن در نحوه مصرف، مقوله سالهای گذار بشر از مدرنیته است و در زمانها و جوامع سنتی به هیچ عنوان با چنین حجم مصرف و تکثر آن در میان زنان براساس آموزههای تاریخی مواجه نبودهایم.
اجازه دهید به ایران نظر داشته باشیم؛ کشوری که در راه توسعه صنعتی و تحقق مدرنیته نهتنها به شکل ساختارهای تام صنعتی درنیامده بلکه مدرنیته به معنای واقعی و منشعب از قواعد سنتی در آن نیز تحقق نیافته است. اما به همان میزان در وضعیتی مشدد، عوارض و لطمات این وضعیت را در خود جای داده است. براساس قواعد اجتماعی این وضعیت کاملا طبیعی است و مبتنی بر همان شرایط عقیمی است که مدرنیته تحقق نیافته است.
بخشهای مختلف اجتماعی و طبقات متوسط در این فراخود نامتجانس با جامعه از همه سطوح و طبقات متعدد جامعه آسیب پذیرتر میشوند. وضعیت زنان جامعه امروز ایران دقیقا همین شرایط را دارد. در این شرایط نامانوس تحقق شرایط و ساختار نامانوس زنان از بسیاری جهات دچار معضلات و مشکلات متعددی است؛ از عدم برابری حقوق و مزایای اجتماعی گرفته تا حقوق شهروندی که به فراخود وضعیت اجتماعی زنان بر شدت فقدان این مسائل افروده میشود.
در این فرآیند، فقدان جایگاه مناسب و همچنین شیوع بزهکاریهای اجتماعی زنان بیش از هر گذشته دیگری دچار بدترین و مخربترین معضلات فردی و اجتماعی است که اعتیاد یکی از این معضلات بحرانی موجود است. اعتیاد به مدد شیوع و دسترسی آسان به مواد مخدر در جامعه، تعدد و تنوع مواد و نیز تخریب جایگاه اجتماعی و فردی زنان، کمکم تبدیل به یکی از مهمترین معضلاتی میشود که جامعه زنان را با بحرانی بسیار تاسفبارتر مواجه میکند. امروز زنان ایرانی همپای مردان در افزایش نرخ اعتیاد نقش دارند و آنها نیز آمارهای بسیار تاسفباری را به خود اختصاص میدهند. گسترش اعتیاد در میان زنان دقیقا به معنای به صدا درآمدن زنگ خطر برای کل ساختار اجتماعی است. تاثیرپذیری مردان از زنان و نیز تاثیر زنان بر روی کودکان اعم از تربیت و تحویل آنها به جامعه نشاندهنده عمق تاثیر و اهمیت زنان در جوامع است که اگر این تاثیرپذیری با معضلات متعددی نظیر اعتیاد روبهرو شود، کاملا مشخص است که چه بلایی سر جامعه میآید.
براساس آخرین آمارهای موجود الکل پرتقاضاترین ماده مخدری است که زنان ایرانی در شیوع به اعتیاد به آن پناه جستهاند. رقم بالای مصرف الکل به معنایی هم به اوج وضعیت افسردگی زنان اشاره دارد و از سوی دیگر باید اذعان کرد که در کشور ما الکل و مصرف مشروبات الکلی در میان مردم به معنای آماری و تاثیر حداکثری و وابستگی، در گردونه آسیبشناسی مواد مخدر محسوب نمیشود. مصرف پنهانی الکل، شکل مصرف و نوع تهیه آن هنوز برای مردم حاضر در بطن اجتماعی به معنا و حواشی سایر مواد مخدر پرخطر محسوب نمیشود.
از این رو است که شکل نابسامان اعتیاد به الکل هنوز جدی گرفته نمیشود. مادران باردار مبتلا به اعتیاد الکل، زنان خانهدار الکلی، زنان طبقه مرفه که در محیطهای مهمانی و مناسبات عمومی خود مصرف الکل را جزو بخشی از زندگی خود میدانند هرگز نمیتوانند درصد درستی از اعتیاد به الکل را در جامعه مشخص کنند. همچنین مانع از ارزیابیهای جدی و کارشناسی نیز میشوند.
برای نمونه باید بگویم خانوادههایی هستند که مصرف الکل را در میان جوانان خود نه جرم میدانند و نه آن را اعتیاد به الکل قلمداد میکنند. طبیعی است که برای کسب اطلاعات و آمارهای دقیق دراین خصوص و به منظور ارائه راهکارهای مناسب و یافتن طریقهای درست برای کاهش این معضلات، عملا این آمارهای نادرست و سطحی به هیچ عنوان کمک صحیحی به ما نمیکنند و چه بسا باعث هدررفت امکانات و تلاشهای صحیح کاشناسی میشوند.
مشکل جدیتر دقیقا در اینجا رخ مینمایاند که مقامات مسوول ما در امور اجتماعی و توجهکنندگان اساسی در راستای کنترل آسیبهای اجتماعی و خانوادگی به این آمارهای سطحی و غیرصحیح دل میبندند و بر این مبنا بدترین ضربهها را به آسیبشناسیهای جدی میزنند. برای آنها الگو و معیار خوشبینانه کم بودن اعداد و ارقام اولیه آمارها است. این کم بودن و به تعبیر بهتر نگاه کمّی آنها به این آمارهاست که باعث شده امروز هر تلاشی که در راستای بهبود وضعیت اجتماعی میکنیم، با کمال تاسف جواب معکوس میگیریم یا کاراییمان بسیار کم و اندک جلوه میکند. بنابراین طبیعی است که اگر الکل به لحاظ آماری جزو بالاترین درصد معتادان است، باید گفت به دلیل این جلوه طبیعی و پنهان الکل بخش قابل ملاحظهای از این آمار ناقص و نادرست است چرا که شکل اصلی افراد معتاد به الکل را نشان نمیدهد.
میراث وحشتناک سنتی و سنتگرایی ما در اعتیاد
تریاک به عنوان مهمترین و در عین حال میراث سنتی مواد مخدر شایع در جامعه ما ریشه در گذشته ایرانی دارد به این معنا که مصرف تریاک چه به صورت عیان و چه به صورت محفلی به عنوان غالبترین ماده مخدر سنتی ما همیشه توانسته در محیط خانه، زنان ایرانی را نیز درگیر خود کند. با اذن به اینکه بیهیچ تعارفی باید به این نکته توجه داشت که مصرف تریاک در مناطق مرکزی کشور ما یعنی در مرکز مناطقی نظیر کرمان، شیراز، رفسنجان و یزد و در مناطق جنوب غربی و جنوب شرقی کشور نظیر شمال غربی استان سیستان و بلوچستان، مناطق متمایل به غرب ایران از مرکز استانهایی نظیر کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و فارس، مصرف ماده مخدر تریاک با کمترین میزان واکنشهای تقبیحکننده اجتماعی مواجه است و در واقع هیچ ممانعت خانوادگی و حتی اجتماعی برای قشر جوان به منظور کنترل و ممنوعیت مصرف این ماده مخدر وجود ندارد.
در چنین شرایطی به راستی ارائه آمار درصد ابتلای زنان جامعه ایرانی به انواع و اقسام مواد مخدر چه کمکی میتواند به شرایط تاسفبار جامعه ما بکند؟ بیان این آمارها و نشان دادن مشکلات عدیده ناشی از گسترش و توسعه اعتیاد همپای توسعه عقیم و متوقفشده صنعت غیرکارشناسی شده ما جز این است که ما را با بحران گسترش و شیوع توسعهگرایی اعتیاد مواجه میکند آن هم در خصوص زنان که در واقع حساسترین گروه اجتماعی در جوامعی نظیر جوامع ما محسوب میشوند؟
در حال حاضر از شکل خطرآمیز مصرف تریاک و الکل که بگذریم در ساختار جامعه زنانه با دو بحران بسیار عمیق و جدی مواجه میشویم؛ دو بحرانی که به ساختار نوین تعریف جایگاه زنان در مناسبات اجتماعی بازمیگردد و نیز نقش زنان را در جامعه برای دهههای دیگر تعریف میکند. تحولاتی از این دست دقیقا نشان میدهد که زنان در چه شرایط پر فراز و نشیبی هستند و با کمال تاسف به این بخش اجتماعی به هیچ عنوان اهمیت داده نمیشود.
کاهش سن زنان معتاد
سن زنان معتاد در جامعه ما به سن دختران معتاد کاهش پیدا کرده است. بدون ذکر آمار و با تغییر یک واژه دقیقا نشان داده میشود که وضعیت ابتلا به اعتیاد تا چه میزان با کاهش سن مواجه شده و چه میزانی باید برای آن در نظر گرفت. در این میان دیگر ابزارهای ناقص صنعتی شدن یا گرفتاریهای زنانه در محیطها و بازارهای کاری را نمیتوان به عنوان مهمترین ملاک اعتیاد در نظر گرفت. افسردگی ناشی از بحرانهای خانوادگی، فردی و تقابل با اجتماع را نمیتوان دلیلی در بیان این مقوله دانست. کاهش سن اعتیاد در دختران معتاد بیهیچ اکراه و مقدمهای نشان از نبود کنترلهای لازم دارد.
خانوادههای بحرانزده در جوامع بحرانی ما، از حیث کارکرد اجتماعی، آنچنان دچار کاستیها و ناآگاهی هستند که بروز کوچکترین تمایلی برای شروع اعتیاد، باعث توسعه لجامگسیخته مصرف و مصرفکنندگان در جامعه میشود. این نبود آگاهی لازم دقیقا به معنای افزایش میزان مصرفکنندگان جوان در زنان در مخدرهای شیشه، کراک و مواد مخدر صنعتی جدیدی است که دامنه مصرفکنندگان را تا سطح بسیار عجیبی هم گسترش داده و هم سن آنها را کاهش میدهد. درست در شرایطی که متولیان امر اعتیاد، آماری در پی نشان دادن سن 15 سال به عنوان سن متوسط شیوع و گسترش مواد مخدر دختران و زنان ارائه میدهند، پیداشدن شواهدی که سن اعتیاد در ایران را به 11 سال نیز کاهش داده، نشان میدهد در این بحران هیچ برنامه جامعی وجود ندارد. اعتیاد در حال خرد کردن کلیه مناسبات تالیفی موجود است.
اعتیاد با گروگان گرفتن کوچکترین و در عین حال مظلومترین اقشار اجتماعی و حساسترین طبقه اجتماع ما معضلات اجتماعی را به مرحله سرایت اجتماعی میرساند و از سوی دیگر ناکارآمدترین الگوهای بهینهسازی را نیز در این فرآیند مورد تداوم استفاده و الگوسازی قرار میدهد. در واقع،وضعیت بیش از حد پرمخاطره است و عدم توجه به این بحران را میتوان در کمبود مراکز متولی کنترل اعتیاد دید و ارزیابی کرد.
وضعیت اعتیاد بهگونهای شده که دیگر مجالی برای تامل و بررسی بیش از حد باقی نمانده است. زمانی نیز برای برگزاری سمینارهای پرزرق و برق با محوریت و اهمیت دادن به این مقولههای بحرانی نیز باقی نمانده. بیهیچ تردیدی باید گفت شکل درمان نیز کارساز نیست و همه الگوهایی که از گذشته قابلیت اجرایی داشتند، امروز دارای کمترین میزان کارایی و اثربخشی هستند. وضعیت زنان بالاخص در مقوله اعتیاد و شیوع مصرف مواد مخدر اعم از سنتی و صنعتی به طرز چشمگیری افزایش یافته و کنترل بامحتوا و اثربخشی که بتواند حرف اول را بزند و مدعی بهبود شرایط نیز باشد عملا نه موجود است و نه فاقد کاراییهای لازم.
پس در این شرایط بحرانی چه باید کرد؟ چگونه باید بر گسترش و شیوع مصرف مواد مخدر میان نوجوانان کنترل و نظارت داشت؟ امری که نه امید تحقق آن را میتوان در کوتاهمدت داشت و نه برنامههای موجود از سوی متولیان امر که امروز خودشان از سر ناکارآمدی صرفا در حد یک گزارشگر آمار ایفای نقش میکنند، دارای اثربخشی لازم و مناسب است.
درد و تاسف تا مغز استخوان آدمی رخنه میکند چراکه میبیند وقتی سالیان سال درخواست میکردیم و از بحران میگفتیم و ملتمسانه از مقامات اجتماعی و متولیان امر میخواستیم که کاری کنند، اما عملا اقدام درخوری انجام نمیشد و اوضاع را تحت نظارت کامل خود میدیدند، چگونه با عدم تعهد و نپذیرفتن بار مسوولیت، جامعه را به سمت افزایش وحشتناک آمار مصرف مواد مخدر و کاهش سن اعتیاد بالاخص در میان دختران و زنان کشور سوق دادند.
همان افراد، امروز بدون اینکه حتی آن کارشکنیها را به یاد آورند، در مقام تحلیلگران و آسیبشناسان بزرگ و بیطرف با خیال راحت مینشینند و آمارهای دهشتناک اجتماعی ارائه میدهند، بدون آنکه عملکرد خودشان را به یاد آورند یا ذرهای خودشان را در برابر این جامعه متعهد و مقصر بدانند.