بهترین مستندها آنهایی هستند که از ناعدالتیهای سیاسی و اجتماعی پرده برداشته، یادآور تاریخ هستند، دربارهی عمکلرد دنیا و سیارهمان به ما میگویند، از ناشناختههای دنیا میگویند و نسبت به سایر انسانها حس همدردی را در مخاطب ایجاد میکنند. این همدردی تنها با ایجاد درک در میان انسانها رخ خواهد داد. درکی که تنها با پا گذاشتن در کفشهای فردی دیگر، حتی برای چند لحظه یا چند ساعت، رخ خواهد داد. مسلما اینکه یک نفر بخواهد لیستی از بهترینهای رسانهای تا این حد گسترده را بنویسد، در هر حال نوشتهای جهتدار خواهد بود که سلیقهی آن فرد هم در آن دخیل بوده است. به هر حال در این لیست بهترینهای ژانر مستند که گسترهی بسیار وسیعی را دربر میگیرد، را خواهید یافت.
(The Fog of War: 11 Lessons From the Life of Robert S. McNamara (2003
همدردی با زندگی دشمنتان، اولین درسی است که از وزیر سابق دفاع رابرت مکنامارا میتوان گرفت، اما این درس را میتوان از روش مصاحبهی فیلمساز ارول موریس در حین مصاحبه با مکنامارا برای مستند «مه جنگ» نیز یاد گرفت. موریس به مکنامارا جایگاهی برای دفاع/توضیح خودش به عنوان معمار جنگی غیرضروری که جان هزاران بیگناه را برای مقاصد سیاسی از بین برد، داده است: او به اعماق روان مکنامارا وارد میشود تا پرترهای از مردی را به تصویر بکشد که تصمیمهایی مهم دربارهی سربازانی میگرفت که برای او مثل مهرههای شطرنجی در بازیای بزرگتری بودند، بازیای که هیچگاه برنده نداشت.
(Grizzly Man (2005
اینجا طبیعت زننده است. ورنر هرزوگ در حین تولید «فیتزکارالدو» این حرف را در مورد جنگلهای پرو زد. اما این حرف تئوری و اساس کارهای این کارگردان در دهههای بعد از آن شد. وسواس هرزوگ در مورد خشونت دنیای طبیعی و مردان و زنان آرمانگرایی که تصور میکنند میتوانند آن را رام کنند، در داستان تیموتی تردول، طرفدار محیط زیستی که خودش را وقف حمایت از خرسهای گریزلی کرد به تصویر کشیده شده است. تردول 13 تابستان را در پارک ملی کاتمای الاسکا در میان خرسهای گریزلی گذراند. هرزوگ با جست و جو در میان ساعتها ویدئوهایی که تردول از این دوران گرفته است به همراه مصاحبههایی با متخصصین حیات وحش و دوستان تردول، به مردی که فکر میکرد میتواند نظم طبیعی را بهم زده و در میان این خشونت یک هارمونی و هماهنگی پیدا کند ادای احترام کرده است. پایان زندگی تردول نکتهای که هرزوگ تمام مدت در تلاش بود به همه ثابت کند را به خوبی نشان میدهد: در جنگ میان انسان و طبیعت، طبیعت همیشه برنده است.
(Enron: The Smartest Guys in the Room (2005
حتی در اولین فیلم موفق الکس گیبنی المانهایی که در نهایت او را به یکی از قابل احترامترین مستندسازان دنیا تبدیل کرد، به چشم میخورد. نشانههایی که هنوز هم در آثار او وجود دارند. مستند «انرون» به نظر میرسد از زمان خودش جلوتر بوده و بر روی مجرمان یقهسفید و عاملان فساد اداری در ابعادی که پیش از این قابل تصور نبود، تمرکز میکند. فیلم ماجرای برملایی کمپانی انرون و تاثیری که این کمپانی بر روی بحران برق کالیفرنیا داشته است را بررسی کرده است. در این فیلم با مسئولان، کارمندان، تحلیلگران این شرکت و فرماندار سابق کالیفرنیا صحبت شده است.
(The King of Kong: A Fistful of Quarters (2007
چیزهای زیادی در مورد The King of Kong هست که میتوان دوست داشت. ست گوردون به زیبایی دنیایی رکوردزنی بازیها را به تصویر کشیده و شخصیتهای فیلم او مخاطب را درگیر خود میکنند. زمانبندی خوب این کارگردان و دید خوبی که داشت خیلی زود درهای زیادی را در هالیوود برای او باز کرد. اما بهترین چیز در مورد مستند The King of Kong این است که طوری شخصیت اصلی آن ست گوردون به تصویر کشیده شده است که در حقیقت نمایندهای از آدمهای عجیب زیادی است که در جامعهی آمریکا به رقابت با یکدیگر میپردازند. موضوعی که موارد مشابه آن به وفور دیده میشود و مثال خوب دیگر آن میتواند فوتبال باشد.
(Dear Zachary: A Letter to a Son About His Father (2008
مستند «زکری عزیز» که طی چند سال و با بودجهای بسیار کم توسط کارگردان آماتور کرت کوئن ساخته شد، به عنوان یادآور تاثیرگذاری از دوست صمیمی کوئن که از دنیا رفته است، اندرو بگبای، ساخته شد. بگبی دکتر خانوادهای بود که در سال 2001 در خارج از لاتروب، پنسیلوانیا به قتل رسید. کوئن در ابتدا تصمیم داشت ویدئویی برای خانوادهی بگبای و پسرش زکری که هنوز به دنیا نیامده بود بسازد، اما تحقیقات دربارهی مرگ بگبای به متهم شدن شخصی منجر شد، اتفاقی که بسیار شگفتیآور بود. پروژهی کوئن در نهایت به فیلمی غیرقابل باور و تاثیرگذار تبدیل شد. این فیلم که در روزهای اول بعد از انقلاب ویدئوی دیجیتال ساخته شده است، هنوز هم مثالی آثار هنری زیبایی است که با نبود موانع مالی امکان ساخته شدن پیدا میکنند. «زکری عزیز» که هم جنایی و هیجانی بوده و هم به سیستم حقوقی آمریکا میپردازد، در نهایت تصویری از عدالت زیرپاگذاشتهشده و تراژدی را ارائه میکند.
(Anvil: The Story of Anvil (2008
در سال 1984، گروه هوی متال کانادایی انویل در مرز موفقیت قرار داشت. در سرتاسر دنیا تور داشتند و در کنار ستارگان مطرح این ژانر مثل اسکورپیونز و بون جووی برنامه اجرا میکردند. اما متاسفانه اوضاع هیچ وقت آنطور که میخواهیم پیش نمیرود و این گروه در حالی که رقیبانشان توجه تمام دنیا را معطوف به خود کرده بودند، به حاشیه رانده شدند. 20 سال بعد گروه انویل هنوز هم در حال نواختن در بارهای ورزشی کوچک بودند که پیشنهادی غیرمنتظره برای تور اروپا را دریافت میکنند و بازگشتی شکوهمندانه را رقم میزنند. مستند «انویل» در مورد شانسهای دوبارهای است که گاهی زندگی به طور غیرمنتظره به ما میدهد.
(Restrepo (2010
آیا مستند دیگری وجود دارد که بتواند به اندازهی مستند «رسترپو» هزینههای انسانی جنگ را نشان بدهد؟ ممکن است اما هیچ کدام به اندازهی شاهکار سال 2010 سباستین جانگر و تیم هترینگتون موفق نبود. این مستند در عرض 15 ماه در سالهای 2007 و 2008 در درهی کرنگل افغانستان (که گاها به آن خطرناکترین نقطهی دنیا گفته میشود) فیلمبرداری شده است. فیلم داستان سربازان Second Platoon, Battle Company را دنبال میکند که تلاش میکنند مقابل نیروهای طالبان مقاومت کرده و در عین حال با مردم محلی ارتباط برقرار کنند.
(Exit Through the Gift Shop (2010
مهاجر فرانسوی تیری گوئتا که علاقهی زیادی به فیلمبرداری از تمام لحظات زندگیاش داشت، بعد از اینکه فهمید پسرخالهاش هنرمند خیابانی معروف اینویدر است، تصمیم گرفت مستندی درمورد هنرهای خیابانی بسازد. وقتی که گوئتا وارد جامعهی هنری لسآنجلس شد با هنرمند مرموز بنکزی دوست میشود و در نهایت شخصیت هنری خودش را به عنوان Mr. Brainwash میسازد. از این جا به بعد اوضاع عجیبتر هم میشود. در زمانی که دنیای هنری به شدت به دنبال برملا کردن هویت بنکزی بود، پخش مستند Exit Through the Gift Shop درست مثل یک بمب همه را شوکه کرد. این مستند اثری بسیار سرگرمکننده در مورد طبیعت هنر و ستایش هنرمندان است.
(Man on Wire (2010
تاریخ پر از آدمهای جسوری است که فراتر از چیزی که برای انسان تصور میشد، رفتند تا به شهرت و ثروت برسند و ممکن است فیلیپ پتیت جسورترین آنها باشد: هنرمند بندباز فرانسوی که به خاطر راه رفتن بر روی طنابی میان برجهای دوقلو در سال 1974 به شهرت رسید. در مستند «مردی روی سیم» کارگردان جیمز مارش تلاشها و برنامهریزیهایی که برای این اجرا انجام شده بود را به تصویر میکشد و علاوه بر آن به این سوال میپردازد که چرا باید فردی دست به این کار بزند؟
(Jiro Dreams of Sushi (2011
برای برخی از سازندگان، وسواس نیرویی مخرب و خشن است. برای استاد سوشی جیرو وسواس خودش را در دقتش حین کار با چاقو و محیط رستورانش سوکیاباشی جیرو، رستورانی کوچک با 10 صندلی در ایستگاه متروی توکیو که بهترین سوشی دنیا را سرو میکند، نشان داده است. روش کارگردان دیوید گلب برای تصویربرداری از غذاها تاکنون توسط چند برنامهی آشپزی از جمله سریال «میز سرآشپز» نتفلیکس که خود گلب ساخت آن را برعهده داشته است، تقلید شده است.
(Stories We Tell (2012
با اینکه بر روی کاغذ داستان «داستانهایی که میگوییم» ممکن است کمی خودستایانه به نظر برسد، اما این مستند حرفهای بیشتری برای گفتن دارد. سارا پلی بازیگر و فیلمساز موفق با خانوادهاش مصاحبه میکند، تا بتوانند به مادرش دایان که از دنیا رفته است، نزدیک شود. فیلم با صدای پدر پلی، مایکل، روایت میشود و با جلو رفتن داستان و برملا شدن رازهای خانوادگی ترکیب جالبی از آب درآمده است.
(How to Survive a Plague (2012
مستند «چگونه از یک طاعون جان به در ببریم» داستانی در مورد اپیدمی ایدز در آمریکا است . این فیلم داستانهای گروههای فعال نیویورکسیتی ACT UP و TAG را روایت میکند. این گروهها از اولین روزهای این اپیدمی با تمام وجود در حمایت از مبتلایان به این بیماری جنگیدند و خواستار درمان و رسیدگی آنها شدند. این در حالی بود که دولت آمریکا مبتلایان را رها کرده بود و جامعهی همجنسگراستیز آن دوران نیز از نظر فرهنگی آنها را در قرنطینه قرار داده بود.
(The Act of Killing (2012
آزاردهندهترین نکته دربارهی قاتلان مستند «عمل کشتن»، لذتی است که از شمردن تعداد قتلهایشان میبرند. انوار کونگو ادعا میکند بیش از 1000 نفر از مردم اندونزی را طی قتلعام اندونزی سالهای 1965-1966 کشته است و مشتاق است به فیلمساز جاشوآ اوپنهیمر نشان دهد که چطور این کار را کرده است. کونگو و همراهانش تعدادی از قتلهای موردعلاقهشان را برای اوپنهیمر بازسازی میکنند.این بازسازیهای دراماتیک اوپنهیمر نه تنها قلبهای تاریک این مردان را به نمایش میکشد بلکه تاثیر فیلمها و سریالهای آمریکایی را بر آنها به خوبی نشان میدهد. فیلم ترامای طولانی مدتی که کار این افراد بر روی کل کشور داشته است را نیز به تصویر کشیده است.
( Blackfish (2013
وقتی مستند «ماهی سیاه» برای اولین برا در سال 2013 بر روی پرده رفت، SeaWorld کمپینی علیه این فیلم به راه انداخت و با انتشار نامهای سرگشاده این فیلم را نادقیق و گمراهکننده خواند. با این وجود سه سال بعد از انتشار فیلم، SeaWorld اعلام کرد دیگر در زاد و ولد ارکاها دخالتی نداشته و اجراهای زنده را متوقف خواهد کرد. اما هنوز تعداد محدودی نمایشهای تئاتری ارکاها در سه تا از مراکز SeaWorld وجود دارد. به هر حال به نظر میرسد به موفقیت «ماهی سیاه» در تغییر افکار عمومی تلاشها را به مسیری درستی هدایت کرده است.
(The Overnighters (2014
The Overnighters درست مانند یک Grapes of Wrath مدرن شروع میشود: وقتی بقیهی کشور به خاطر رکود بزرگ هنوز شرایط اقتصادی نابسامانی دارند، شهر ویلیستون، داکوتای شمالی، به خاطر وجود نفت اقتصاد بهتری داشته و کارگران زیادی به امید پیدا کردن کار به سمت این شهر روانه میشود. جامعهی کوچک 17000 نفری این شهر برای هجوم تعداد زیادی غریبه آماده نیست و هرچه کارگران مستاصل بیشتری به این شهر میرسد ساکنان این شهر بیش از پیش آشفته میشوند. در این حال کشیش جی رینکه کلیسایش را به تبدیل به اقامتگاهی میکند تا به کسانی که به دنبال کار آمدهاند غذا و سرپناهی بدهد. در حالی که مردم شهر به او پشت میکنند و خانوادهاش نیز سخاوت او را زیر سوال میبرند، رینکه در کمک به این کارگران مصمم است.
(Citizenfour (2014
تصویر مستند لارا پویتراس از ادوارد اسنودن افشاگر آژانس امنیت ملی تمامی چیزهایی که یک فیلم مهیج ژئوپولتیک باید داشته باشد را در خود دارد، شاید به همین خاطر است که در مقایسه با این فیلم، بازتولید دراماتیک اولیور استون از همین اتفاقات در سال 2016 «اسنودن» هیچ جذابیتی نداشت. اسنودن یک تحلیلگر جوان آژانس امنیت ملی بود که از طرحهای یک سیستم نظارت جهانی که مغایر با حقوق حریم شخصی و حقوق شهروندی شهروندان آمریکایی میشد، پرده برداشت. در حالی که سوالی که در رسانهها دیده میشد این بود که آیا اسنودن یک قهرمان است و یا یک خائن؟، مکالمات میان پویتراس و او نشان میدهد که جواب این سوال در نهایت اهمیتی ندارد، اسنودن ممکن است هردوی آنها بوده و یا حتی هیچکدام نباشد، اما اسنودن فردی معتقد به حقیقت است و نتایج چیزهایی که او برملا کرد باید برای هر کسی که به دموکراسی آزاد اعتقاد دارد زنگ خطری باشد.
(Virunga (2014
در صحنههای اولیهی مستند «ویرونگا» دوربین فیلمساز ارلاندو ون اینسیئدل زمان زیادی را صرف به تصویر کشیدن زیباییهای پارک ملی ویرونگای کونگو، که خانهی آخرین گوریلهای کوهستان دنیاست، میکند. اما این تراژدی به وجود آمده توسط بشر است که «ویرونگا» را به یکی از مهمترین مستندهای این قرن تبدیل میکند.
فیلم با خاکسپاری یک نگهبان پارک ویرونگا شروع میشود، بعد از آن تمام 130 سالی که توسط نیروهای استعماری غربی صرف اکتشاف و عملیات بر کنگو شد را میتوانیم ببینیم. بعد از اینکه ارتش انقلابی کنگو و کمپانی نفتی بریتانیایی سوکواینترنشنال تلاش میکنند ویرونگا را به خاطر منبع کمنظیرش غارت کنند، نگهبانان پارک با آنها وارد جنگ میشوند.
( 13th (2016
مستند آوا دوورنی به زیبایی نشان میدهد که چطور متمم سیزدهم قانون اساسی آمریکا به یک صورت از بردهداری در آمریکا خاتمه داد و در عین حال شکل دیگری از آن یعنی تبعیض میان آفریقایی آمریکاییها را ایجاد کرد. دوورنی از مصاحبه با فرهنگیان، فعالان، خبرنگاران و سیاستمداران برای وصل کردن اتفاقات میان 150 سال از این ظلم موجود در سیستم قانونی آمریکا استفاده کرده است. «سیزدهم» فیلمی بسیار ناراحتکننده و در عین حال به شدت مهم است.
(I Am Not Your Negro (2016
چطور میتوان زندگی و میراث فردی مثل جیمز بالدوین را در یک فیلم دو ساعته خلاصه کرد؟ تنها راه این است که بگذارید او خودش همه چیز را تعریف کند. مستند «من کاکاسیاه تو نیستم» رائول پک از فرمولهای معمول زندگینامه فاصله گرفته و سراغ چیزی شاعرانهتر و دردآورتر رفته است. او برای ساخت ترکیبی از این مرد به عنوان یک نویسنده، منتقد اجتماعی و رهبر حقوق شهروندی، از خاطرات ناتمام بالدوین به نام “این خانه را به یاد آر” کمک گرفته است.
(Author: The JT Leroy Story (2016
در اواخر دههی 90 میلادی، نویسندهی نوجوانی به نام جیتی لروی طوفانی در دنیای انتشارات نیویورک پدید آورد. او که در ویرجینیای غربی متولد شده بود، زندگی حیرتآور را پشتسر گذاشته بود: تجربهی سواستفاده جنسی، بیخانمانی و روسپیگری را تجربه کرده بود، مبتلا به ایدز بود. او نویسندهای به شدت قوی بود که رابطهاش با مادر معتاد به مواد مخدرش برای نوشتن داستانهای کوتاه فوقالعاده استفاده میکرد. او با وجود عدم علاقهاش به حضور در اجتماع، برای مدتی بر سر زبانها افتاده بود و افراد مشهور زیادی مثل بیلی کورگان، آسیا آرجنتو و وینونا رایدر او را تحسین کردند. اما مشکلی وجود داشت: لروی وجود خارجی نداشت. او ساختهی ذهن زنی سی و خوردهای ساله به نام لارا آلبرت بود. در مستند Author: The JT LeRoy Story کارگردان جف فئورزیگ با جزئیات زیاد به اینکه «چطور» این اتفاق افتاد، پرداخته است.
(Won’t You Be My Neighbor? (2018
فرد راجرز به ما مهربانی کردن و قبول اتفاقات را یاد داد. او به ما درسهایی مورد عشق و مرگ یاد داد. او کمک کرد تا ذهن ما رشد پیدا کند و ارزشهای اخلاقی در ما شکل بگیرد. او نمونهی بارز خوبی و مخالف بدبینیای بود که در دنیای بزرگسالها به چشم میخورد. شخصیتهایی مثل آقای راجرز این روزها کمتر دیده میشوند و برای همین منطقی به نظر میرسد که حالا بعد از سالها دوباره به او پرداخت شود. اما بیوگرافی دوستداشتنی مورگال نویل «همسایه من نمیشوی؟» تنها یک فیلم مستند برای یادآوری خاطرات و زنده کردن حس نوستالژی نیست، بلکه از این شخصیت تلویزیونی فراتر رفته و به ما مردی را نشان میدهد که مثل همه در زندگیاش ترس و خشم را تجربه کرده است.
این مطلب برگرفته از نوشتهی جاشوآ کلاین در سایت collider.com است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
8