فریدریش ویلهلم نیچه یکی از مشهورترین فیلسوفان و از تأثیرگذارترین آنهاست. آنچه او را در میان ایرانیان معروف کرده نام یکی از معروفترین کتابهایش است. کتاب «چنین گفت زرتشت» که از پیامبر ایران باستان برداشته شده. اما چیز دیگری که او را در کشور ما معروف کرده حواشی زندگی او و نیز یکی از جنجالبرانگیزترین جملات اوست. او گفته: «اگر به سراغ زنان میروی، شلاق را فراموش نکن». این جمله تنها حاشیهی زندگی او نیست. با بنیتا همراه باشید تا به بهانهی زادروز او، جزییات جالبی از زندگیاش را مرور کنیم.
نیچه تنها فیلسوف یا نویسندهای نیست که به واسطهی جملاتش مشهور است. اسکار وایلد نویسندهی مشهور ایرلندی نیز از کسانی است که نقلقولها و حواشیاش از نوشتههایش مشهورتر است. به بهانهی سالروز وی، میتوانید برخی از این حواشی مانند بوسه بر مقبره اسکار وایلد را در بنیتا بخوانید.
ترس از زنان یا تنفر از زنان؟
نیچه در کنار پاول ره و لو سالومه
جملهی معروف نیچه که میگوید اگر به سراغ زنان میروی شلاق را فراموش نکن، باعث شده که بیش از یک قرن به او انگ زنستیزی بزنند. این جمله را برای اولین بار نیچه در کتاب «فراسوی نیک و بد» آورده است. اما واقعاً نیچه زنستیز بوده؟ جواب منفی است. او در تمام عمرش در برقراری ارتباط با زنان دچار مشکل بود. دلیل این هم بزرگ شدن او در محیط کاملاً زنانه و تحت سلطهی مادر و خواهرش بود. بعدها او با زن جذابی به نام «لو سالومه» آشنا میشود و در همان نگاه اول شیفتهی او میشود. اما این آشنایی و دوستی دیری نمیپاید و نیچه در عشق ناکام میماند. دلیل این جملهی نیچه به عکسی بر میگردد که در آن او در کنار دوستش «پاول ره» و لو سالومه که شلاقی در دست دارد ایستاده است. منظور نیچه از این جمله این بوده که فرد در مقابل زنان، عقلانیت از کف ندهد یا بداند که زنان قدرت را دوست میدارند.
سبیل نیچه
عجیبترین چیزی که در مورد ظاهر نیچه وجود دارد سبیل پرپشت اوست. اما آیا سبیل او واقعاً عجیب است؟ پاسخ منفی است. امروزه مردان کمتری اجازه میدهند که روی صورتشان ریش و سبیل بماند. اما در قرن نوزدهم اینگونه نبود. مردان نه تنها سبیل داشتند بلکه آن را به شیوههای عجیب و جالبی هم در میآوردند. مثلاً یک مدل سبیلی بود که به «سبیل ویکتوریایی» شهرت داشت در واقع بنا به سنت آن روزها، سبیل نیچه نه تنها عجیب نبود،بلکه کاملاً عادی تلقی میشد. نیچه از همان ابتدا که پشت لبش سبز میشد سبیل گذاشت. البته همیشه پرپشت نبود. یکبار بعد از ناکامی در عشق سالومه سبیلش را تراشید و با واکنشهای عجیبی روبرو شد. یکی از دوستانش گفته بود او شبیه دلقکها شده و دیگری به اینکه آیا او واقعاً نیچه است یا نه شک داشت!
نیچه بیمار بود یا همانند بهلول تظاهر به دیوانگی میکرد؟
نیچه تقریباً در تمام عمر از بیماریهای گوناگون رنج میبرد و هر چه بر سنش افزوده میشد، بر شدت این بیماریها و تنوع آنها افزوده میشد. 10 سال آخر عمرش، بدترین سالهایش بودند. او در ژانویه سال 1889 که در تورین به سر میبرد به سمت اسب شلاق خوردهای دوید و گفت: «من اسب شلاق خورده را میپرستم» میگویند شواهدی از بروز بیماری جنون در نیچه مشاهده میشده اما وقتی عمیقتر نگاه میکنیم، خودخواهیهای او را به دیوانگی تشبیه کردهاند.
شواهد دیگری نیز وجود دارد که به این احتمال دیوانگی نیچه دامن میزند. او در نامهای که برای دوستش «فرانس اُریک» نوشت بود، خودش را حقشناسترین آدم روی زمین و سرشار از حال و هوای پاییزی میداند که برای «برداشت خرمن بزرگ» آماده است. یا چند ماه بعد، درست در روز عید کریسمس 1889 نامههایی با امضای دیونیزوس و مصلوب برای دوستانش فرستاد.
بعد از ماجرای میدان تورین و اسب شلاق خورده، و نامههای نیچه، وضعیت او رو به وخامت میگذاشت. او گاهی میرقصید و گاهی گریه میکرد. گاهی پیانو میزد و گاهی در گوشهای کز میکرد. این شد که او را به بیمارستان بردند تا 10 سال پایانی عمرش را در دیوانهخانه بگذارند.
بسیاری از روانکاوان معتقدند که جنون نیچه، به هیچوجه درست نیست و او خودش را به دیوانگی زده تا بتواند زندگی آرامی را بگذراند. حتی دستنوشتههای کج و معوج نیچه هم انگار به عمد چنین کج نوشته شده است. انگار او مدام در حال تظاهر بوده است.
نهیلیسم و نیچه
مسئله دیگری که در مورد نیچه مطرح میشود، نیهیلیست و پوچگرا بودن اوست. به احتمال زیاد او فردی به شدت منزوی بوده اما در پوچگرا بودنش تردید وجود دارد. مهمترین تئوری او «ابر انسان» است که بر پایه امید و خوشبینی بنا شده. او معتقد بود که روزگاری ابر انسانی ظهور خواهد کرد که دنیا را به سمت خوبیها خواهد برد. البته خوبیهای مدنظر نیچه، دقیقاً چیزهایی نیست که ما آنها را بهعنوان خوب پذیرفتهایم. بنابراین پوچگرا دانستن نیچه دور از ذهن است.
^