ماهان شبکه ایرانیان

نگاهى تطبیقى به نظریه سعادت آراى ارسطو و ملامهدى نراقى(۲)

ب) فضیلت‏ها به دو بخش تقسیم مى‏شوند: فضیلت‏هاى عقلى مانند حکمت عملى (فرونسینر)، تدبیر و حکمت نظرى و فضیلت‏هاى اخلاقى مانند شجاعت و عفت و

نگاهى تطبیقى به نظریه سعادت آراى ارسطو و ملامهدى نراقى(2)
ب) فضیلت‏ها به دو بخش تقسیم مى‏شوند: فضیلت‏هاى عقلى مانند حکمت عملى (فرونسینر)، تدبیر و حکمت نظرى و فضیلت‏هاى اخلاقى مانند شجاعت و عفت و...
ارسطو براساس انسان‏شناسى خود که نفس و روح آدمى را داراى دو شان و به تعبیر مسامحى دو جزء مى‏دانست‏به تفکیک فضیلت‏ها مى‏پردازد. قواى انسان در اصل به دو بخش عقلانى و غیر عقلانى (ارادى) تقسیم مى‏گردد و فضیلت‏هاى عقلى به کارکرد قواى عقلانى و فضیلت‏هاى اخلاقى به کارکرد قواى غیرعقلانى مانند غضبیه یا شهویه مشروط به مطابقت‏با اصول عقل، مربوط است.
«مک اینتایر» معتقد است که نقش عقل عملى (فرونسینر) براى «ارسطو» ایجاد ربط بین قواى عقلى و قواى غیر عقلى روح است. این ربط از ره‏گذر شناسایى و معرفى صواب و خطاهاى افعال و حالات آدمى، صورت مى‏گیرد. نراقى عین این مطلب را به «ابن سینا» نسبت مى‏دهد و مى‏گوید: نقش عقل عملى، شناسایى فضیلت‏ها و رذیلت‏ها است. خود نراقى این دیدگاه را نمى‏پذیرد و معتقد است هر نوع ادراکى چه مربوط به هست‏ها و چه مربوط به ارزش‏ها جزء وظایف و اختیارات عقل نظرى است و عقل عملى قدرت چنین کارى را ندارد. در نظر نراقى عقل عملى یک نیروى اجرایى است و نه ادراکى و کار او اجراى تشخیص‏هاى عقلى است و البته زمینه اجراى دستورهاى عقل نظرى که به وسیله عقل عملى صورت مى‏گیرد. قواى غیر عقلانى انسان است:
«حق این است که هر نوع راه‏نمایى و ادراکى از ناحیه عقل نظرى است و او است که راه‏نماى خیرخواه است و عقل عملى فقط نقش اجرا کننده دستورهاى آن را دارد و حوزه اجرایى عقل عملى قواى غضبیه و شهویه است‏» (30) .
ج) نکته سومى که «مک اینتایر» به عنوان مؤلفه اخلاق فضیلت‏گرا و به‏ویژه اخلاق ارسطو مى‏داند، تاکید بر یک‏پارچگى فضیلت‏ها است. البته مصدر این کلیت، عقل عملى (فرونسینر) است; زیرا وجود آن به معناى تشخیص درست صواب و خطا (در دیدگاه ارسطو و ابن سینا - و یا ضمانت اجراى صواب و اجتناب از خطا در دیدگاه نراقى) است و در هر دو صورت مصدر یک کلیت است.
نراقى براى توضیح این نظر، به یک نکته مهم اشاره مى‏کند و آن این‏که صرف انجام عمل خوب فضیلت نیست، بلکه براى داورى درباره فضیلت‏باید از سطح ظاهرى عمل فراتر رفت. عملى فضیلت‏به حساب مى‏آید که در عمق روح آدمى ریشه داشته باشد (31) ، یعنى مصدر گرفته از عقل عملى باشد. و البته روشن است که با وجود عقل عملى، فضیلت‏هاى دیگر هم در انسان تحقق خواهد یافت. فضیلت واقعى در صورتى حاصل مى‏گردد که تمام قواى انسان در حالت اعتدال کار کند.
در نظر نراقى سعادت که غایت تهذیب اخلاق و آراستگى به فضایل است تنها در صورتى حاصل مى‏گردد که آدمى کارکرد تمام قواى خود را اصلاح کرده باشد، هم‏چنان‏که سلامت در صورتى حاصل مى‏آید که کلیه اجزاى بدن به درستى کار کنند (32) .
د) پس از اشاره به برخى از وجوه تشابه دیدگاه نراقى با ارسطو و اخلاق فضیلت‏گرا، اینک به برخى نکات اختلافى نراقى با ارسطو اشاره مى‏کنیم:
- نراقى مى‏گوید:
«حکما گفته‏اند که برترین مرتبه سعادت آن است که صفات آدمى شبیه خداوند شود; یعنى مانند خداوند فعل نیک را صرفا براى نیکى آن انجام دهد و هیچ هدف و غرض دیگرى مانند جلب منفعت و دفع ضرر نداشته باشد و با تبدیل شدن به عقل محض به خداوند سبحان اقتدا نماید» (33) .
کتاب دهم «اخلاق نیکوماخوس‏» مى‏گوید:
«از میان فعالیت‏هاى انسانى آن فعالیتى که به فعالیت‏خدایان شبیه‏تر از همه است‏باید بیش از همه چیز داراى طبیعت نیک‏بختى باشد» (34) .
ارسطو برخلاف دیدگاه اولیه‏اش درباره سعادت، در کتاب دهم فقط نظریه‏پردازى و تامل را سزاوار خداوند مى‏داند، زیرا فقط آن است که ارزش ذاتى دارد و براى تحصیل چیزى صورت نمى‏گیرد. وى با صراحت انجام افعال اخلاقى را از ویژگى‏هاى انسان مى‏داند و توصیف خداوند به اوصاف اخلاقى را بى‏معنا مى‏داند (35) .
در نتیجه، به نظر ارسطو «حق داریم که نیک‏بختى را عبارت از زندگى وقف نظر بدانیم‏» (36) .
مرحوم نراقى دلیل «ارسطو» براى رجحان نظریه‏پردازى بر فعالیت اخلاقى متعارف را نمى‏پذیرد و اصولا در این‏که بتوان از شباهت آدمى با خداوند سخن گفت تردید مى‏نماید. منشا تردید نراقى در این خصوص ظواهر شرعى است که دلالت‏برنفى هرگونه مشابهتى بین انسان و خداوند دارد (37) . براین اساس آدمى اصولا نمى‏تواند به مرتبه‏اى برسد که از دل‏بستگى به منفعت‏خود و اجتناب از ضررهاى پیش روى رها گردد و البته چنین چیزى نیک‏بختى انسان نخواهد بود.
نیک‏بختى در رهایى از تمایلات و انگیزه‏هاى فطرى و طبیعى نیست، بلکه در استفاده درست از آن‏ها براى تعالى و شکوفایى خود است. راست گفتن براى تحصیل سعادت اگر چه سزاوار خداوند نیست ولى کاملا شایسته آدمى است. و نیک‏بختى انسان باید با توجه به محدودیت‏هاى انسانى او تعریف شود و نباید آن را با بهجت و سرور الهى مقایسه کرد.
شاید دلیل بى‏اعتنایى نراقى به تفسیر عقلانى سعادت همین نکته باشد که وى آن را با حد و مرزهاى قواى انسان نامناسب مى‏یابد و به استناد آموزه‏هاى وحیانى، نیک‏بختى آدمى را در اطاعت از خداوند و نه تشبه به او مى‏جوید.
در هر حال شهامت نراقى در رد دیدگاه «خداوندگار دانایان‏» (38) ستودنى است.
- خداوند در اخلاق ارسطو فقط از آن رو به رستگارى آدمى مربوط است که موضوع تامل و نظریه‏پردازى فیلسوفانه است، اما براى نراقى نقش آفرینى خداوند در سعادت آدمى بسى بیش‏تر است. یکى از مهم‏ترین جنبه‏هاى ربط خداوند به نیک‏بختى آدمى عواطف و احساسات انسان است.
تاکید بر محبت‏به خداوند و یا خوف و خشیت از او همگى از آموزه‏هاى وحیانى‏اند که «خداوندگار دانایان‏» بدان‏ها اشاره‏اى ندارد.
وجود این آموزه‏ها است که حکیمان مسلمان را به نقصى بزرگ در نظریه سعادت «ارسطو» ره‏نمون شده‏است. درست است که «ارسطو» بر اهمیت فضیلت‏هاى اخلاقى در سعادت تاکید دارد; اما تصور او از فضیلت‏هاى اخلاقى محدود به امورى مانند شجاعت، عفت و عدالت است; در حالى که بخش مهمى از فضیلت‏هاى مورد نیاز براى رستگارى انسان اصولا محصول مواجهه و ارتباط انسان با خداوند است. بى‏تردید دخالت عشق و محبت‏خداوند و یا خوف و خشیت از او و یا اعتماد و توکل بر او، هیچ کم‏تر از دخالت عدالت‏یا عفت در سعادت آدمى نیست. حال آن که در اخلاق «ارسطو» جاى‏گاهى براى این فضیلت‏ها در نظر گرفته نشده ‏است.
هر چند نراقى مانند حکیمان مسلمان دیگر به اخلاق ارسطو با دیده تکریم و احترام مى‏نگرد، هیچ گاه آن را جاى‏گزین تعلیمات اخلاقى اسلام نمى‏کند. «ارسطو» براى نراقى حکیم بزرگى است; اما سعادت و رستگارى علاوه بر حکمت، به وحى نیاز دارد.
در این مقاله مختصر نمى‏خواهم به تفصیل به آن فضیلت‏ها که نراقى بدان‏ها پرداخته است «فضل الاهیاتى‏» ولى ارسطو به اهمیت آن‏ها در نیک‏بختى آدمى وقوف نیافته است، بپردازم ولى براى نمونه به دو مورد از فضیلت‏هاى دینى اشاره مى‏نمایم.
نراقى درباره خوف از خداوند مى‏گوید:
«این برترین فضیلت روحى است، زیرا مرتبه هر فضیلتى را براساس نقشى که در سعادت انسان دارد ارزیابى مى‏نمایند و روشن است که برترین سعادت‏ها قرب و نزدیکى به خداوند است و آن جز از ره‏گذر محبت و انس به او حاصل نمى‏شود که خود آن هم از مداومت در تفکر برمى‏خیزد. اما مداومت‏بر تفکر در صورتى ممکن است که آدمى دل خود را از محبت‏به دنیا و مظاهر گذراى آن کنده باشد و در این زمینه است که خوف و خشیت از قهر الهى و جهنم نقش به سزایى دارد» (39) .
آرى مفاهیمى مانند خوف و خشیت الهى یا زهد و پرهیزگارى در کتاب اخلاق «ارسطو» مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است; اما در کتاب ارزش‏مند «جامع السعادات‏» نراقى به تفصیل و به تناسب شان و منزلتى که دارند مورد بحث قرارگرفته است. مثلا نراقى به تفصیل به تحلیل معناى زهد و انواع آن مى‏پردازد (40) زیرا مى‏داند که:
«منزلت زهد و اعراض از دنیا و از ما سوى الله که زهد حقیقى است، نسبت‏به سلوک انسانى معلوم گردید و محقق شد که اعراض از غیر حق، مقدمه است از براى وصول به جمال جمیل و استغراق در بحر معارف و توحید» (41) .
با توجه به بهره‏مندى نراقى از آموزه‏هاى وحیانى است که کتاب «جامع السعادات‏» وى را مى‏توان به درستى یک کتاب اخلاق نامید.
«کتاب اخلاق آن است که به مطالعه آن، نفس قاسى نرم، و غیر مهذب، مهذب، و ظلمانى، نورانى شود» (42) .
در حالى که به سختى مى‏توان کتاب «اخلاق نیکوماخوس‏» ارسطو و آثار مقلدان بى‏فکر او را که به قول «ابن سینا» گمان مى‏برند حق فقط در اختیار «ارسطو» است (43) کتاب اخلاق به معناى مذکور دانست.

پی نوشت ها :
 

30) همان، ص 57.
31) همان، ص 40.
32) همان، ص 39.
33) همان، ص 41.
34) ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ص 393.
35) همان، ص 392.
36) همان، ص 393.
37) نراقى، جامع السعادات، ص 41.
38) این تعبیر از دانته شاعر معروف آلمانى است. به نقل از نوسبام، ارسطو، ص 15.
39) نراقى، جامع السعادت، ص 223.
40) همان، ج 2، ص 55 تا 75.
41) امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 298.
42) همان، ص 13.
43) ابن سینا، منطق المشرقیین.
 

منبع:www.naraqi.com
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان