اندکی پس از مرگ (۱)

چکیده وحشتناک‌ترین معضل بشریت، مرگ است؛ زیرا بشر همیشه دلواپس آینده وجودی خود می‌باشد؛ این‌که چه خواهم شد؟ آیا به نیستی و نابودی خواهم رفت؟ اگر به نیستی نمی‌روم پس کجا خواهم رفت؟ آنجا چگونه است؟ در بدو ورود چه می‌شود؟ پس از آن چه باید بکنم؟ آیا بهتر از این دنیاست؟ یا بدتر؟ نمی‌دانم؟! ما در این مقاله برای اثبات حقی ...

اندکی پس از مرگ (1)

چکیده

وحشتناک‌ترین معضل بشریت، مرگ است؛ زیرا بشر همیشه دلواپس آینده وجودی خود می‌باشد؛ این‌که چه خواهم شد؟ آیا به نیستی و نابودی خواهم رفت؟ اگر به نیستی نمی‌روم پس کجا خواهم رفت؟ آنجا چگونه است؟ در بدو ورود چه می‌شود؟ پس از آن چه باید بکنم؟ آیا بهتر از این دنیاست؟ یا بدتر؟ نمی‌دانم؟!
ما در این مقاله برای اثبات حقیقت مرگ و این‌که همه ما فانی هستیم و فقط خداوند باقی است و این‌که فنای ما فقط از این دنیاست و از جسم مادی؛ و روح و خودِ ما، ثابت و ماندنی است و به سرای باقی انتقال خواهد یافت، به بررسی آیات و روایات مربوطه پرداخته، پس از آن مباحثی از قبیل: دشواری مرگ، حضور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و ائمه علیهم‌السلام هنگام مرگ، کیفیت قبض روح مؤمن و کافر، عوامل آسان شدن سکرات موت، پرسش از تازه‌واردان در عالم برزخ، حکمت سؤال نکیر و منکر، فشار قبر، فشار جسمی است یا روحی؟، علل و عوامل عذاب قبر، خلاصی از فشار قبر و... را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
کلید واژه: مرگ، قبر، نکیر، منکر، برزخ، مؤمن، کافر.

مقدمه

انسان، موجودی است وابسته به عالم ماده و همیشه سر و کارش با امور مادی می‌باشد و همیشه به خانواده و فرزندان، مال و ثروت، مقام و عنوان و همه امور دنیوی علاقه وافری دارد. او به هنگام کوچ کردن به عالمی دیگر و نامأنوس، که هیچ اطلاعی از ویژگی‌های آن ندارد، سخت وحشت‌زده و نگران خواهد بود؛ چرا که از یک سو ناچار است از عزیزان خود دل بکند و از سوی دیگر با همه علاقه‌ای که به امور دنیوی دارد، آن‌ها را فرو گذارد که امری بس گران و سنگین است. از طرف دیگر گرفتاری‌های هنگام مرگ را لمس می‌کند و فکر گرفتاری‌های هولناک، سخت و عظیم پس از مرگ روحش را می‌آزارد، و این حالت، همان حالت «سکرات موت» است.

حقیقت مرگ از منظر آیات

مرگ در واقع، همان نبود حیات است. مرگ و حیات طبق مقتضای ذاتی، ویژگی‌ها و مراتب وجودی اشیاء مطرح می‌شود. در قرآن نیز این دو واژه کاربردهای متعددی دارند. گاهی در مورد نباتات استعمال می‌شود؛ مثل: «وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ موت‌ها؛ و از آسمان آبی فرو می‌فرستد که زمین را بعد از مردنش بوسیله آن زنده می‌کند.» (1) گاهی نیز منظور، مرگ و حیات حیوانی است؛ مانند: «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَی وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛ و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟!» عرض کرد: «آری، ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.» فرمود: «در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آن‌ها را (پس از ذبح کردن،) قطعه‌قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آن‌ها را بخوان، به سرعت به سوی تو می‌آیند! و بدان خداوند قادر و حکیم است؛ (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانایی بر جمع آن‌ها دارد)».» (2)
گاهی هم موت و حیات در مورد انسان به کار می‌رود؛ مانند: «إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ؛ مسلّماً غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در کار نیست؛ پیوسته گروهی از ما می‌میریم، و نسل دیگری جای ما را می‌گیرد؛ و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد!» (3) از دیگر موارد استعمال این دو واژه، امور معنوی است؛ مثل: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ به خارجٍ مِّنْهَا؛ آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمت‌ها باشد و از آن خارج نگردد؟!» (4) و در مورد خدا نیز کاربرد دارد؛ مانند: «وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ؛ و توکّل کن بر آن زنده‌ای که هرگز نمی‌میرد.» (5)
با توجه به آن‌چه گذشت، معلوم می‌شود که موت در واقع نبود حیات است؛ همان طور که لغت شناسان نیز، به این معنا اشاره کرده‌اند. (6) موت انسان عدم حیات دنیوی اوست و در واقع مرحله‌ای از زندگی (زندگی دنیوی) را ترک گفته و به مرحله‌ای دیگر (زندگی اخروی) منتقل می‌شود، نه این‌که به طور کلی نابود شود؛ از همین زاویه است که قرآن می‌فرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛ آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می‌کنید.» (7) این همان انتقال از یک نشأۀ به نشأۀ دیگر است؛ و إلا اگر مرگ امری عدمی بود، تعبیر خلقت در مورد آن معنا نداشت.
واژه «توفّی» در قرآن نیز بیانگر وجودی بودن مرگ است؛ زیرا توفّی به معنای اخذ به طور کامل و تمام است؛ (8) پس با توجه به معنای مزبور، آیاتی که در صدد بیان «توفّی اَنفُس» هستند چه از جانب خدا باشند «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ موت‌ها؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند.» (9) یا از جانب ملک‌الموت «قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ؛ بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می‌گیرد.» (10) و یا فرستادگان الهی «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا؛ فرستادگان ما جان او را می‌گیرند.» (11) به نوعی بر وجودی بودن مرگ و انتقال آدمی از مرحله‌ای از زندگی به مرحله دیگر دلالت می‌کنند؛ زیرا اگر مرگ به معنای معدوم شدن بود، توفّی و اخذ به طور کامل معنا نداشت. در این صورت هنگامی که اخذ روح انسان تحقق می‌پذیرد، طبیعی است که فنا نشود؛ چرا که: «مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ؛ آن‌چه نزد شماست فانی می‌شود؛ امّا آن‌چه نزد خداست باقی است.» (12)
از لابلای روایات اهل بیت علیهم‌السلام نیز می‌توان معنای انتقال و وجودی بودن موت را استفاده کرد؛ مثلاً امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «پس به سوی منازل خود، پیشی گیرید، خدای شما را رحمت نماید. (منازلی) که مأمور گشتند تا آن‌ها را تعمیر کنید. منازلی که میل به آن داشته به سوی آن دعوت شدید.» (13) و نیز حضرت در جای دیگر مرگ را انتقال از دنیا دانسته و به اندوختن زاد و توشه اخروی سفارش می‌فرمایند. (14) امام حسین علیه‌السلام نیز در روز عاشورا خطاب به یاران خود می‌فرمایند: «بر شما باد که استقامت و صبر پیشه کنید، ای فرزندان جوان‌مردان و کریمان! مرگ فقط پلی است که شما را از سختی و بلا و فلاکت و بدبختی‌ها به باغ‌های وسیع و نعمت‌های همیشگی سوق می‌دهد؛ پس کدامینتان منتقل شدن از زندان به کاخ را خوش ندانسته، از آن کراهت می‌ورزد؟ و این مرگ برای دشمنان شما همانند کسی است که از کاخ به زندان و عذاب منتقل گردد... همانا پدرم از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به من خبر داد که دنیا، زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ برای مؤمنان پُل ارتباطی است که آنان را به بهشت و باغ‌هایشان می‌رساند؛ همان طور که برای آنان (که دشمنان شمایند و ایمان ندارند) نیز، پُلی خواهد بود که به جهنمشان سوق می‌دهد، نه دوغ گفتم و نه تکذیب شدم.» (15)
آیات متعددی در قرآن بر عمومیت و گریز ناپذیری مرگ هشدار می‌دهند تا میانه تذکر و بیداری غافلان باشند. «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؛ هر انسانی طعم مرگ را می‌چشد!» (16) «قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَ فِیهَا تَمُوتُونَ وَ مِنْهَا تُخْرَجُونَ؛ فرمود: «در آن [زمین] زنده می‌شوید؛ و در آن می‌میرید؛ و (در رستاخیز) از آن خارج خواهید شد.».» (17) « وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ؛ پیش از تو (نیز) برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم؛ (وانگهی آن‌ها که انتظار مرگ تو را می‌کشند،) آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند بود؟! هر انسانی طعم مرگ را می‌چشد! و شما را با بدی‌ها و خوبی‌ها آزمایش می‌کنیم؛ و سرانجام به سوی ما بازگردانده می‌شوید!» (18) «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ؛ همه کسانی که روی آن [زمین] هستند فانی می‌شوند.» (19) «أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ؛ هر جا باشید، مرگ شما را درمی‌یابد؛ هر چند در برج‌های محکم باشید!» (20) «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم به ما کُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ بگو: «این مرگی که از آن فرار می‌کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می‌شوید؛ آن‌گاه شما را از آن‌چه انجام می‌دادید خبر می‌دهد!».» (21) «قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا؛ بگو: «اگر از مرگ یا کشته‌شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت؛ و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت!».» (22) «ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ؛ سپس شما بعد از آن می‌میرید.» (23) «یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ؛ می‌گویند: «اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم، در این جا کشته نمی‌شدیم!» بگو: «اگر هم در خانه‌های خود بودید، آن‌هایی که کشته‌شدن بر آن‌ها مقرر شده بود، قطعاً به سوی آرامگاه‌های خود، بیرون می‌آمدند (و آن‌ها را به قتل می‌رساندند).» (24) «الَّذِینَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَ قَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ أَنفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؛ (منافقان) آن‌ها هستند که به برادران خود - در حالی که از حمایت آن‌ها دست کشیده بودند - گفتند: «اگر آن‌ها از ما پیروی می‌کردند، کشته نمی‌شدند!» بگو: «(مگر شما می‌توانید مرگ افراد را پیش‌بینی کنید؟!) پس مرگ را از خودتان دور سازید اگر راست می‌گویید!».» (25)

حقیقت مرگ از منظر روایات

نه تنها قرآن بلکه روایات فراوانی نیز بر این مسئله دلالت می‌کنند که برای نمونه به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
امام علی علیه‌السلام نامه‌ای خطاب به محمد بن ابی بکر می‌فرمایند: «و شما همگی در تعقب مرگ قرار دارید؛ اگر اقامت کنید و بمانید، شما را اخذ خواهد کرد و اگر بگریزید، شما را در می‌یابد، و او از سایه شما به شما لازم‌تر است. مرگ به زلف پیشانی‌تان گره خورده است و طومار دنیا پس از شما در هم پیچیده می‌شود.» (26) آن حضرت نیز در جایی دیگر می‌فرمایند: پس اگر کسی برای نیل به بقاء نردبانی می‌یافت یا برای برطرف کردن مرگ راهی پیدا می‌کرد، هر آینه او سلیمان بن داوود علیهم‌السلام بود؛ کسی که بر جن و انس فرمان می‌راند؛ علاوه بر این‌که از منصب نبوت و مقام قرب عظیمی نیز برخوردار بود؛ پس وقتی از روزی مقدر خود استفاده کرد و مدت زندگی خود را به پایان بُرد، کمان‌های نیستی و فنا، با تیرهای مرگ به سراغ او آمده و او را از پای درآوردند و شهرها از وجود او خالی شد و مسکن‌ها نیز خالی گشته، و قومی دیگر آن‌ها را به ارث بردند، و بر شما باد که از روزگار گذشته عبرت بگیرید.» (27)
حضرت خطاب به فرزند گرامی‌شان، امام حسن علیه‌السلام می‌فرمایند: «بدان که همانا تو برای جهان آخرت آفریده شدی نه برای دنیا، و برای فانی شدن، نه برای بقاء، و برای مرگ، نه برای حیات و زندگی، و به درستی که تو در جای کوچ کردن و خانه‌ای موقت و سر راه نیل به آخرت قرار داری. چنان مرگی تو را تعقیب می‌کند که فراریانش هرگز از او رهایی نمی‌یابند و همگان را در می‌یابد و به کام خود فرو می‌برد).» (28)
حضرت در موضعی دیگر می‌فرمایند: «(خدای تعالی) مقرر کرد که هیچ جان‌داری تحرکی نداشته باشد، مگر این‌که وعده‌گاه او مرگ، و نهایت او فنا خواهد بود.» (29) این عبارت حاکی از مرگ سنتی الهی برای هر جان‌داری است و هر جا روحی وجود دارد، مرگی هم در کنار آن خواهد بود.

دشواری مرگ

قرآن کریم در مورد حالات سخت هنگام جان دادن می‌فرماید: «وَ جَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ؛ و سرانجام، سکرات مرگ به حق فرا می‌رسد (و به انسان گفته می‌شود:) این همان چیزی است که تو از آن می‌گریختی!» (30) و در جای دیگر می‌فرماید: «کَلَّا إِذَا به لغتْ التَّرَاقِیَ وَ قِیلَ مَنْ رَاقٍ وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ؛ چنین نیست (که انسان می‌پندارد! او ایمان نمی‌آورد) تا موقعی که جان به گلوگاهش رسد، و گفته شود: «آیا کسی هست که (این بیمار را از مرگ) نجات دهد؟!» و به جدائی از دنیا یقین پیدا کند، و ساق پاها (از سختی جان‌دادن) به هم بپیچد!» (31) جمله «الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» از پوشش محتضر به وسیله سختی‌های فراوانی حکایت می‌کند که یکی از دیگری در آن هنگام بر او وارد می‌شوند. (32)
از دیگر تعابیری که حاکی از حالات سخت برخی افراد به هنگام مرگ است، تعبیر «غمرات» می‌باشد. قرآن کریم در مورد سختی جان دادن ظالمان می‌فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ به ما کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ؛ و اگر ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته‌اند، و فرشتگان دست‌ها را گشوده، به آنان می‌گویند: «جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغ‌هایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبّر ورزیدید، مجازات خوار کننده‌ای خواهید دید»! (به حال آن‌ها تأسف خواهی خورد).» (33) واژه غمرات در آیه شریفه به معنای سختی‌های مرگ است که انسان را تحت پوشش خود قرار می‌دهد. (34)
امام علی علیه‌السلام نیز در نهج البلاغه درباره سکرات و سختی‌های انسان به هنگام قبض روح می‌فرماید: سکرات مرگ و حسرت از دست دادن فرصت‌ها بر آنان (دنیا طلبان) هجوم آورد، پس در آن هنگام بدن‌هایشان سُست گشت و رنگشان تغییر پیدا کرد؛ سپس مرگ آرام‌آرام در آن‌ها نفوذ کرده همه وجودشان را گرفت؛ پس بین هر یک از آن‌ها با کلامش حائل گشته و فاصله انداخت (و او را از تکلم باز داشت) و او در بین خانواده خود با دیدگانش می‌بیند و یا گوشش می‌شنود؛ در حالی که عقلش نیز سالم است و به خوبی تعقل می‌کند، فکر می‌کند که عمرش را به کجا تباه کرده و روزگارش را چگونه از بین برده است، اموالی را که جمع کرده به خاطر می‌آورد، ثروت‌هایی که در جمع کردن آن‌ها چشم بر هم گذاشته از طرق مختلف، حلال، حرام و شبهه‌ناک جمع کرده است و هم اکنون طبعات آن را باید متحمل شود... (35)

حضور پیامبر(ص) و ائمه(ع) هنگام مرگ

مرحوم شیخ مفید رحمۀ‌الله در اوائل المقالات می‌نویسد: «رؤیت کردن محتضرین، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امیرالمؤمنین علیه‌السلام مسئله‌ای است که امامیه بر آن اجماع داشته و روایات متواتری نیز از امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام درباره آن وارد شده است.» (36)
حضور معصومان علیهم‌السلام نزد محتضر مؤمن، بدین جهت است که به دوستانشان کمک برسانند و به فرشته مرگ سفارش کنند تا با ملاطفت و مدارا روح آنان را قبض نماید و به آنان مژده بهشت دهند. ممکن است حضورشان نزد محتضر کافر بدین جهت باشد که به ملک‌الموت گوشزد کنند که این شخص دشمن ما اهل بیت علیهم‌السلام بود؛ پس بر او سخت بگیر. البته طبیعی است که در آن لحظه حقانیت آن بزرگواران بر کفار نیز روشن خواهد شد و آنان از یک سو پی می‌برند که کاملاً بر باطل بوده‌اند و از سویی دیگر هیچ‌گونه بشارتی را از آن بزرگواران دریافت نمی‌کنند و این خود، موجب شدت عذاب و ناراحتی آنان خواهد بود.
ابن سنان در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند که فرمودند: «هیچ کس از دوستان ما که بغض دشمنان ما را دارد نمی‌میرد، مگر این‌که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام نزد او حاضر می‌شوند؛ پس او را دیده و بشارتش می‌دهند؛ اما اگر از دوستان ما نباشد، آنان (آن بزرگواران) را با ناراحتی و نگرانی می‌بیند. دلیل این مطلب، کلام امام علی علیه‌السلام به حارث همدانی است که فرمودند: «ای حارث همدانی! هر کس بمیرد، مرا خواهد دید؛ چه مؤمن باشد یا منافق.» (37)
در روایتی دیگر آمده که حارث همدانی گوید: بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام داخل شدم؛ حضرت سؤال کردند: چه چیز باعث شد تا به این‌جا بیایی؟ عرض کردم: محبت شما یا امیرالمؤمنین علیه‌السلام؛ سپس سؤال کردند: ای حارث! آیا مرا دوست داری؟ عرض کردم: بله، به خدا قسم یا امیرالمؤمنین علیه‌السلام. حضرت فرمودند: «اگر جانت به گلو برسد، تحقیقاً همان‌گونه که دوستم داری، مرا خواهی دید.» (38)
و باز نقل شده که حضرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «ای علی! دوست‌داران تو در سه موقع شادمان می‌شوند: هنگامی که نفوس آنان خارج می‌شود تو در آن‌جا شاهدشان هستی (در حضور تو جان می‌دهند)، و هنگام سؤال قبر که در آن‌جا آنان را تلقین می‌کنی، و به هنگام عرضه شدن بر خدا که آن‌جا هم تو آنان را معرفی می‌کنی.» (39)
امام صادق علیه‌السلام نیز طبق روایتی می‌فرمایند: «هنگامی که مؤمنی در حال احتضار است، ولی نمی‌تواند سخن بگوید، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نزد او حاضر شده و مژده بهشت به او می‌دهد. (40) در روایت دیگر آمده است: هنگامی که کافر در حال احتضار باشد، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بالای سر او حاضر شده و به ملک‌الموت می‌فرمایند: «این شخص دشمن خدا و رسول خدا و اهل بیتش بوده؛ پس بغض او را داشته و بر او سخت بگیر.» (41) و باز از روایتی استفاده می‌شود که مؤمن با مشاهده اهل بیت علیهم‌السلام به هنگام مرگ، از آن ناخشنود نیست؛ چرا که از دیدار آن بزرگواران مسرور گشته است... تا آن‌جا که منادی روح او را ندا می‌دهد که «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً؛ تو ای روح آرام‌یافته! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.» (42) و از دنیا می‌رود. (43)
امام صادق علیه‌السلام طبق روایتی در پاسخ به این پرسش که چرا انسان به هنگام مرگ گریان است، می‌فرمایند: «این (گریه، گریه شادی است که) هنگام دیدن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حاصل می‌شود؛ پس می‌بیند چیزی را که مسرورش می‌کند.» (44) ابوبصیر هم از آن حضرت نقل می‌کند: «هنگامی که مؤمن توان سخن گفتن را از دست داد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و هر کس را که خدا بخواهد، نزد او خواهند آمد. حضرت پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در سمت راست او و آن دیگری در سمت چپ وی می‌نشینند؛ آن‌گاه حضرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرمایند: «آن‌چه را امید داشتی، هم اکنون مقابل تو قرار دارد و از آن‌چه که می‌ترسیدی، در امان هستی.» سپس دری برای او به سمت بهشت گشوده می‌شود و حضرت به او می‌فرمایند: این جایگاه تو در بهشت است، اگر می‌خواهی تو را به دنیا برگردانیم که در آن‌جا طلا و نقره خواهی داشت.» او در پاسخ گوید: «نیازی به دنیا ندارم...» (تا این‌که به راحتی از دنیا می‌رود و بشارت بهشت به او داده می‌شود.).» (45)
ممکن است گفته شود: چنین عقیده‌ای هم خلاف حسّ و هم خلاف عقل است؛ زیرا اگر چنین چیزی ممکن بود، مسلماً ما درک می‌کردیم. چرا محتضر درک کند، اما ما درک نکنیم؟ محتضر چه امتیازی دارد؟! همچنین اگر در واقعه‌ای صدها هزار نفر در یک لحظه بمیرند، چگونه امکان دارد اهل بیت علیهم‌السلام در یک لحظه نزد همه حضور یابند؟! در حالی که ممکن نیست جسمی در آنِ واحد در مکان‌های متعدد باشد.
شاید بهترین جواب برای شبهه مزبور، کلام مرحوم مجلسی رحمۀ‌الله باشد؛ ایشان در جواب قسمت اول شبهه می‌گوید: اولاً، خداوند قادر است که اهل بیت علیهم‌السلام را هنگام حضورشان نزد محتضر مستور نگه دارد؛ همان گونه که طبق روایت شیعه و سنی در تفسیر آیه «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا؛ و هنگامی که قرآن می‌خوانی، میان تو و آن‌ها که به آخرت ایمان نمی‌آورند، حجاب ناپیدایی قرارمی‌دهیم.» (46) خداوند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را از دشمنانش مخفی نگه داشت؛ در حالی که دوستانش ایشان را می‌دیدند. انکار چنین اموری به انکار بیش‌تر معجزات پیامبران و اوصیاء علیهم‌السلام می‌انجامد. ثانیاً، ممکن است آنان با جسم لطیف مثالی خود حاضر شوند؛ جسمی که غیر از محتضر دیگران نمی‌توانند آن را ببینند. هم‌چنین بُعدی ندارد که امام زنده علیه‌السلام نیز به سبب داشتن قدرت روحی، بتواند در جسم مثالی خود تصرف کند. ثالثاً، ممکن است خدای متعال برای هر یک از اهل بیت علیهم‌السلام صورتی هماند آنان بیافریند و همین صورت از طرف آن بزرگوارن با اموات سخن گفته و آنان را بشارت دهد. همان طور که بعضی از اخبار با لفظ تمثیل از آن یاد کرده است.
سپس درباره قسمت دوم شبهه یعنی خلاف غقل بودن حضور اهل بیت علیهم‌السلام در مرگ‌های دسته‌جمعی، می‌فرماید: این شبهه در صورتی است که وقوع چنین اتفاقی ثابت شود (یعنی ثابت شود که این جمعیت فراوان، همه با هم در یک لحظه جان داده‌اند). وانگهی ممکن است آن بزرگواران با جسم‌های مثالی فراوان خود نزد همه حضور یابند؛ چرا که خدای تعالی قدرت کاملی به ایشان داده و بر سایر افراد بشر امتیاز دارند؛ ولی در این‌گونه متشابهات، راه احتیاط و بهتر این است که به آن‌ها ایمان داشته باشیم؛ ولی به ویژگی‌ها و تفصیل آن کاری نداشته و علم آن را به حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف واگذاریم. (47)

کیفیت قبض روح مؤمن و کافر

روایتی از حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است که می‌فرمایند: «کسانی که اهل اطاعت باشند، فرشتگان رحمت قبض روحشان را به عهده می‌گیرند و روح گناه‌کاران را فرشتگان عذاب قبض می‌کنند. و ملک‌الموت، اعوانی از ملائکه رحمت و نعمت دارد.» (48)
از روایات متعددی می‌توان استفاده کرد که مؤمنان با راحتی و بدون اضطراب و دلهره قبض روح شده و بودن هیچ گونه حزن و اندوهی از دنیا می‌روند؛ بلکه به هنگام احتضار نیز اهل بیت علیهم‌السلام بر بالین آنان شرفیاب شده و مژده (بهشت و هم‌نشینی با اولیاء الهی و...) به آنان می‌دهند. (49) در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است که (قبض روح شدن) برای مؤمن همانند بوئیدن پاکیزه‌ترین و خوش‌بوترین بوئیدنی‌ها است؛ پس یک نحوه سُستی در حواس او ایجاد می‌شود؛ مثل این‌که به خواب رفته باشد و به طور کلی هر گونه رنج و دردی از او دفع می‌شود. (50)
حتی در بعضی روایات از آن حضرت نقل شده: مؤمنی که با ورع باشد، به برادران خود یاری رساند و در برابرشان بخشنده باشد، احساس نمی‌کند که روح از بدنش مفارقت کرده (و بسیار راحت و بدون درد و رنج جان می‌دهد) و این همان فرمایش خدای سبحان است که: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً؛ تو ای روح آرام‌یافته! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.» (51)و(52) روایتی در این مورد نیز از حضرت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم داریم که از حضرت سؤال شد: چگونه ملک‌الموت روح مؤمن را دریافت می‌کند؟ حضرت فرمودند: «فرشته مرگ هنگام قبض روح مؤمن، همانند ایستادن عبد ذلیل که نزد مولایش می‌ایستد، به همراه اصحابش نزد او می‌ایستند و به مؤمن نزدیک نخواهند شد تا این‌که ملک‌الموت ابتدا سلام کرده و او را به بهشت بشارت دهد.» (53)
طبق روایتی امام صادق علیه‌السلام در پاسخ به این سؤال که مرگ را برای ما وصف کنید، می‌فرمایند: «مرگ برای کافر همانند افعی‌ها و عقرب‌ها و یا شدیدتر از آن‌هاست.» (54)
در روایتی آمده است از امام صادق علیه‌السلام درخواست شد که مرگ را برای همه توصیف کنید. حضرت فرمودند: «...عده‌ای بر این باورند که مرگ از ارّه شدن با ارّه‌ها و قیچی شدن با قیچی‌ها و کوبیده شدن با سنگ‌ها و گرداندن استوانه سنگ آسیاب‌ها بر حدقه‌های چشم، سخت‌تر است.» حضرت فرمودند: «نسبت به بعضی از کافران و فاجران چنین است؛ آیا نمی‌بینی که بعضی از آنان با چنین سختی‌هایی رو به رو هستند؟...» (55)
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان