بهار، فصل دلانگیز طبیعت، آرامآرام از راه میرسد و با خود زیبایی و سرزندگی را به ارمغان میآورد. روانشناسان محیطی بر این باورند که احساسات خوشایند، با زندگیکردن در محیط طبیعی پیوند نزدیکی دارد. بررسیهای علمی «کانینگهام» نشان داده است، زمانی که آفتاب میدرخشد، هوا ملایم است و میزان رطوبت پایین، مردم دارای خلقی خوش و مثبت هستند. به گفته «آلتمن» و «لویل» نویسندگان کتاب «رفتار و محیط طبیعی»، مردم از موقعیتهایی که سبزه، آب و چشمانداز عمیق دارند لذت میبرند و محیط طبیعی را بر مکانهای ساختگی ترجیح میدهند.
روانشناسان مثبتگرا نیز طبیعت را منبع بزرگ شادکامی و نشاط میشناسند و برای القای خلق مثبت، قدمزدن در سبزهزارها و نگاهکردن به چشماندازهای زیبا را پیشنهاد میکنند.
در فرهنگ اسلامی، بهار خرم که درختان را سرسبز میکند و نوعروسان چمن را با شکوفههای رنگارنگ میآراید، زمان بهرهگرفتن از شادابیهای زندگی است. علی، علیهالسلام، در نهجالبلاغه (حکمت 128) میفرماید: «در آغاز سرما خود را از آن بپایید و در پایانش بدان روی آورید؛ زیرا سرما با تن آنها میکند که با درختان، در آغاز میسوزاند و در پایان برگها را میرویاند…»
این معنی را مولانا در دفتر اول مثنوی آورده و از رسول اکرم، صلیاللهعلیهوآلهوسلم، روایت کرده است:
گفت پیغمبر ز سرمای بهار
تن مپوشانید یاران زینهار
زان که با جان شما آن میکند
کان بهاران با درختان میکند
لیک بگریزید از سرد خزان
کان کند، کو کرد با باغ و رزان
مولوی که به گفته استاد شفیعی کدکنی، «آتش افروخته در بیشه اندیشه و احساس» است و دریایی ژرف و ناپیداکرانه و امور جزئی میاندست در شعرش کمترین انعکاسی ندارد، از ظاهر پدیدهها و رویدادها میگذرد و به آن سوی جهان ماده، یعنی عالم غیب، روی میآورد.
از نظر این نادرهٔ تبار انسانی، معنویت که این روزها مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است و «برگین» و «ریچاردز» از آن به روح زمانه یاد کردهاند، سازه و خصیصهای نیست که در مقابل دین قرار بگیرد و همه چیز را، از ماده و هوا و هوس، در خود جای دهد. معنویت ایمان به جهان غیب است، جهان پهناور و ژرفی که محیط بر عالم شهادت است و قواعد و قوانینی حقیقی و کارساز دارد.
قرآن کریم، ایمان به غیب را شرط اساسی دینداری و پارسایی میداند، نه خرافه و جادو که عقل و علم آن را رد کند و انسان را از رشد و کمال بازدارد.
غیب، اقرار به این است که در جهان آفرینش حقایق و واقعیتهایی هست که فراتر از قلمرو حواس ظاهری ماست. هم خدا و فرشتگان و جهان آخرت غیباند و هم کارگشاییهای خداوند که از راه دعا و اعمال شایسته به انسان میرسد. ایمان به غیب برکه کوچک وجود ما را به جاری گوارای حقیقت جاودانه پیوند میدهد و خودشیفتگی بیمارگونه را از بین میبرد. معنویتی که امروزه عدهای از روانشناسان آن را در برابر دین قرار میدهند و از درونمایه ایمان به غیب و از جمله باور به خداوند، تهی میسازند، بذر خودمحوری را آبیاری میکند و آن را تا ریشهدارشدن درخت شوم جهانخواری و جهانسوزی به پیش میراند.
این همان خطری است که «فیلیپ کوشمن» از آن به «خویشتن تهی» یاد میکند که باید توسط غذا، محصولات مصرفی، زندگی مشاهیر، هنرپیشگان سینما و کسانی که رسانههای جمعی درباره آنها تبلیغ میکنند پر و اشباع شود.
به گفته او: «این خویشتن، مرتباً در پی آن است که از طریق مصرف انواع اجناس مختلف، مواد کالریدار، تجربهها، سیاستمداران، روابط رمانتیک و درمانگران همدل، اشباعشدن را تجربه کند تا بتواند با احساس فزاینده بیگانگی و متلاشیشدن ما در عصر جدید مقابله نماید.» این تهیبودن درونی، به صورت عزت نفس پایین، آشفتگی ارزشها، اختلالات در غذاخوردن، اعتیاد به مواد مخدر، مصرفگرایی مزمن و عطش برای دریافت راهنمایی معنوی نمود پیدا میکند.
«کنت گرگن» به جای خود تهی «کوشمن»، از خود اشباعشده یاد میکند. به عقیده «گرگن»، در جوامع پیشرفته کنونی، به خاطر نقشهای گوناگونی که از طریق شبکه اینترنت، تلویزیون، دورنما، تلفن همراه و سفرکردن میتوانیم داشته باشیم، خویشتنهای متفاوتی پیدا کردهایم. این وضعیت ما را دچار چندپارگی شخصیت یا شکلگیری شخصیت چندگانه و خویشتنهای جانبی کرده است. در مقابل مولانا، غیب را مهمترین جهانبینی مؤمن میداند و باور دارد:
غیب را ابری و آبی دیگر است
آسمان و آفتابی دیگر است
و با همین ژرفبینی میگوید:
راویان این را به ظاهر بردهاند
هم بر آن صورت قناعت کردهاند
روایتکنندگان، بیخبر از حقیقت جان، کوه را دیدهاند، اما معدن گوهرپرور در آن را نظاره نکردهاند. خزانی که در سخن ولی حق آمده است، نفس و خواستههای نفسانی است و بهار جاودانه، عقل و جان آدمی.
آن خزان نزد خدا نفس و هواست
عقل و جان عین بهارست و بقاست
اگر میخواهیم وجودمان از پاییز عقل جزئی که وابستگیآور است و رنجآفرین، کناره گیرد و در بهار عطرآگین عقل، عقل بالنده شود، باید در پی یافتن انفاس پاک باشیم و دست خود را به دامان اولیای خدا برسانیم. روانهای قدسی، بهاران راستینی هستند که به دلهای فسرده طراوات و گرما میبخشند و در برهوت دلمردگی، نهال امید و خوشبینی میکارند. هرکس که برای خود دل میسوزاند و مشتاق آن است که از چاه طبیعت بیرون آید، سزاوار است که خود را به مربی خدابینی بسپارد و از نسیم روحنواز تربیت او، هرچند در آغاز و به ظاهر خوشایند نباشد، روی برنتابد.
گرم و سردش نوبهار زندگی است
مایه صدق و یقین و بندگی است
زان، کزو بستان جانها زنده است
زین جواهر، بحر دل آکنده است
از خدای بزرگ میخواهیم به ما توفیق دهد که با معرفت و محبت، دعوت حیاتبخش و کرامتآفرین فرجام رسولان الهی را اجابت کنیم و آثار این پذیرش درونی را در رفتار و چهره بیرونی خود آشکار سازیم.
«استجیبوالله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم»