مفهوم ناسیونالیسم، یکی از سیالترین و مناقشهبرانگیزترین مفاهیم در فرهنگهای علوم سیاسی و اجتماعی است. متفکران بسیاری تلاش کردهاند که مفهوم nation را تعریف کنند، اما بعید است بتوان یک فصل مشترک برای آن پیدا کرد. ترجمه آن به «ملت» و «ملیگرایی» در زبان فارسی نیز نه تنها از ابهام آن نکاسته بلکه به سهم خود مشکلات جدیدی را پدید آورده است. چند سال پیش یکی از پژوهشگران ایرانی بر مبنای همین ترجمه نادقیق فهم عموم منورالفکران و بلکه فعالان سیاسی و اجتماعی در عصر مشروطه را زیر سوال برد و مدعی شد عدم انطباق معنای ریشهدار مفهوم «ملت» در سنت ما به معنای دین و مذهب با معنای جدید nation در همبستگی با state، موجب سوءتفاهمهای جدی و گمراهکننده شده است. نمونهای دیگر از همان بحث قدیمی که آنچه در میان ایرانیان به عنوان ملیگرایی و ناسیونالیسم شکل گرفته، متفاوت است با آنچه مبدعان «اصلی» این ایده گفتهاند و اتفاقا همه مشکلات ما از این کژفهمی ناشی شده است.
فعلا کاری به این مباحث فضلفروشانه که گویی صرفا به دنبال آن هستند که بگویند هیچ کس چیزی نمیفهمید و فقط ما میفهیم و... نداریم و ورای این مباحث نظری و ایرادگیریهای ملانقطی به این میپردازیم که به هر حال فهم یا فهمهایی از ناسیونالیسم، در میان ما ایرانیان شکل گرفته و به عنوان یک ایدئولوژی یا آرمان یا نگرش، در سوگیریهای سیاسی و اجتماعی و رفتارهای فردی و جمعیمان نقشآفرینی کرده است. این هم که به جای یک فهم و تعبیر از ناسیونالیسم، از تعابیر یا فهمهای متکثر از آن سخن میگوییم به این دلیل است که نه فقط در کردار و گفتار سیاستمداران، بلکه در رفتار مردمان عادی نیز شاهد دریافتها و برداشتهای متفاوتی از ناسیونالیسم هستیم و به معناهای متفاوت و گاه متعارضی از آن بر میخوریم. برای نمونه ناسیونالیسم برای برخی به منزله ابزاری برای حسرت خوردن به روزگار گذشته و دریغ و افسوس «آنچه داشتیم» تلقی میشود. گروهی ناسیونالیسم را به عنوان ابزاری سیاسی برای تاسیس یک دولت- ملت مدرن در نظر میگیرند و عدهای بر جنبه فرهنگی آن تاکید میکنند. برخی نیز ناسیونالیسم را وسیلهای برای دیگرستیزی و نفی و طرد این و آن میدانند. هستند کسانی هم که به اجتماع میاندیشند و با تاکید بر ناسیونالیسم، به عنوان سیمان اجتماعی به دنبال امکاناتی هستند که این ایدئولوژی میتواند برای افزایش همبستگی اجتماعی و ایجاد یک هویت جمعی منسجم از افراد و گروههای قومی و زبانی و دینی و سنی و جنسیتی و... فراهم آورد.
اما شوربختانه در میان ما چنان که یکی از محققان معاصر نشان داده، روایتی از ناسیونالیسم غلبه یافته که به جای ظرفیتهای فراگیرنده این مفهوم، بر جداییها و تمایزها میافزاید. این درک از ناسیونالیسم به تعبیر رضا ضیاء ابراهیمی، ناسیونالیسم بیجاساز است، درکی از ملیگرایی که بر مفاهیمی چون گذشته از دست شده، قومیت، نژاد و... استوار است و به جای آنکه شمار بیشتری از افراد داخل یک مرز ملی را در بر بگیرد، مدام بر تمایزها و جداییها میافزاید. به این جملات علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی دقت کنید: «فیفا باید این نقص و بیعدالتی را برطرف کند به طوری که تیم ملی هر کشوری فقط از همان ملیت تشکیل شده باشد و حتی شامل بازیکنان دورگه نیز نباشد.»
این جمله که میگوید «تیم ملی هر کشوری فقط از همان ملیت تشکیل شود» را اگر تحتاللفظی و بدون در نظر گرفتن پس و پیش آن بخوانیم با یک همانگویی (توتولوژی) مواجهیم؛ چرا که از عنوان «تیم ملی» بر میآید که چه کسانی باید در آن بازی کنند. اما جمله بعدی به وضوح نشاندهنده برداشت گوینده از ناسیونالیسم و ملیگرایی است. او میگوید تیم ملی یک کشور نباید «شامل بازیکنان دو رگه» باشد. پرسشی که پدید میآید این است که بازیکن دو رگه یعنی چه؟ آیا کسی که در فرانسه به دنیا آمده و رنگ پوستش سیاه است، دو رگه است و در نتیجه از ملت فرانسه نیست؟ آیا کسی که از هندوستان به فرانسه سفر کرده و تابعیت آن کشور را پذیرفته نیز به دلیل اینکه «دورگه» (و یا نمیدانیم شاید چندرگه) است، چنین حقی را ندارد؟ اصلا رگ و ریشه، یعنی چه؟ آیا به معنای خون و نژاد است؟ آیا نمیدانیم که بعد از اتفاقات مهمی که در سده بیستم بر سر همین مفاهیم رگ و ریشه رخ داد، امروز حتی متخصصان ژنتیک نیز از به کار بردن مفاهیمی مثل نژاد برای تمایزگذاری میان آدمیان پرهیز میکنند؟
واقعیت این است که امروز حتی سرسختترین مخالفین وطنی ناسیونالیسم نیز دریافتهاند که در تنگناهای سیاسی و اجتماعی دست یازیدن به آن از موثرترین ابزار برای ایجاد همبستگی اجتماعی و تقویت امید اجتماعی است. اما مساله این است که درک و دریافتمان از ناسیونالیسم را ارتقا بخشیم و آن را به مضامین تنگنظرانه و افتراقزایی چون رگ و ریشه و نژاد و دین و مذهب و قومیت خاص پیوند نزنیم. همه کسانی که در چارچوبهای یک مرز ملی زندگی میکنند و به قوانین و آداب و رسوم و فرهنگ آن احترام میگذارند، فارغ از رنگ پوست، دین و مذهب، زبان و قومیت و فرهنگ و پیشینهشان یک ملت هستند و باید به آنها به یک چشم نگریست و آنها را در غم و شادی کل ملت شریک دانست. به عبارت دیگر ملیت یک انتخاب آگاهانه و آزادانه بر مبنای در نظر گرفتن امیدها و آرزوها و آمال و خواستههاست، نه چیزی که با فرد زاده شود و نتواند آن را کنار بگذارد.
منبع: روزنامه اعتماد