(باز نشر)
تاریخ معاصر ایران پر است از حادثه تاریخی که بهشدت پتانسیل این را دارد که به فیلم تبدیل شود؛ اما متأسفانه تاکنون چندان موردتوجه قرار نگرفته است چراکه ما مشغول داستانهای آبکی عشقی و تقلیدی هستیم. آنچه هم که تاکنون با محوریت تاریخ معاصر ایران ساختهشده بهشدت شعارزده و دارای جهتگیریهای خاص بوده است، آنقدر که در جهت دراماتیزه کردن ماجرا بیشتر به تحریف تاریخ میرسیم تا روایت آن. از آن گذشته، آنچه بیش از همه آزاردهنده است، عدم توانایی فیلمساز در بازسازی حال و هوای آن دوره و به تصویر کشیدن ملغمهای از خیابانها و دکورهای زمان حال و اتفاقات سالهای گذشته است. همه اینها باعث میشود وقتی فیلمی درباره سالهای پرالتهاب اوایل دهه 50 و فعالیت مجاهدین خلق ساخته میشود چندان خوشبین نباشیم که قرار است اتفاق خوبی بیافتد؛ اما «سیانور» مسلماً اتفاق خوبی است.
![majid_sharif](/Upload/Public/Content/Images/1396/01/07/0013370639.jpg)
«سیانور» اول از همه جای خالی ژانر تاریخی و بیوگرافی را در سینمای ایران پرکرده است و دوم اینکه فیلم خوش ساختی است. فیلمی که به دلِ تصفیههای سیاسی درونسازمانی مجاهدین خلق در سالهای 53 و 54 میرود و با کمترین پیشداوری یا موضعگیری سیاسی و جناحی اتفاقات آن سالها را روایت میکند. برای نسل من که مجاهدین خائنینی هستند که در جنگ ایران و عراق رودرروی کشور خود ایستاند مسلماً درک اندیشه و انگیزه این گروه غیرممکن است و تصور اینکه زمانی این گروه در ایران طرفدار داشته و همدوش سایر احزاب سیاسی فعالیت میکرده است سخت است؛ اما «سیانور» با رجوع به پایههای شکلگیری این گروه و بررسی دلایل انفصال و تقسیمبندیهای درونسازمانی، تصویری انسانی و ملموس از افرادی میدهد که تاکنون هیچ بازنمایی انسانی در ذهنمان نداشتهاند.
برای نسل من که مجاهدین خائنینی هستند که در جنگ ایران و عراق رودرروی کشور خود ایستاند مسلماً درک اندیشه و انگیزه این گروه غیرممکن است و تصور اینکه زمانی این گروه در ایران طرفدار داشته و همدوش سایر احزاب سیاسی فعالیت میکرده است سخت است
«سیانور» روایت جوانان روشنفکر و دانشگاهی است که متأثر از مشکلات و دردهای جامعه، میخواهند کاری کنند و تحت تأثیر تئوریهای مرسوم زمان خود به مارکسیسم روی میآورند و با الگو گرفتن از جنبشهای آمریکای لاتین دست به مبارزه مسلحانه میزنند. جوانانی که اکثراً در خانوادههایی مذهبی و سنتی به دنیا آمده و بزرگشدهاند و نمیتوانند دیالکتیک مارکسیسم را بپذیرند و درنتیجه آن را با دین خود تلفیق میکنند تا به ایدئولوژی جدید برسند. «سیانور» داستان این جوانان است که در ابتدا باهدف مشترکی گرد هم آمدند و بعد به چریکهای فدایی خلق، مارکسیسمهای اسلامی و گروه پیکار تقسیم شدند. بهروز شعیبی در مقام کارگردان با نمایش برشی از تاریخ ایران و شخصیتهای واقعی روایتی جذاب از یکی از مسکوت ماندهترین و تابوترین موضوعات چند دهه اخیر ساخته است. فیلم بهشدت به واقعیت وفادار است و تقریباً همه شخصیتهای فیلم واقعی هستند و سرنوشت آنها بهدرستی ترسیمشده است؛ اما «سیانور» تنها یک فیلم تاریخی و بیوگرافی نیست. همه اتفاقات فیلم در بستری عاشقانه اتفاق میافتد که اتفاقاً همین روایت عاشقانه که قرار بوده قسمت جذاب ماجرا و فیلمنامه باشد تبدیل به پاشنه آشیل آن شده است. عشقی که نه قابلباور است و نه منطقی. عشقی که میان یکی از اعضای سازمان و پلیس جوانی که بعدها به ساواک ملحق میشود شکل میگیرد. همان داستان آشنای عشق میان دو قطب مخالف؛ اما متأسفانه فیلمنامه فیلم نتوانسته این ماجرای عشقی را خوب بپروراند همانطور که هما (هانیه توسلی) بهعنوان یکی از اعضای بسیار وفادار سازمان و امیر (پدرام شریفی) در نقش پلیسی که با ساواک همکاری میکند خوب ساختهوپرداخته نشدهاند. درواقع تنها دوشخصیتی که واقعی نیستند و ما به ازای بیرونی ندارند، قابلباور نیستند و اعمال و اقداماتشان منطقی نیست و عشقشان هم به بیننده منتقل نمیشود و حتی به نظر میرسد خود این دو بازیگر آن را باور ندارند. این ماجرای عشقی مثل وصلهای ناجور به بقیه فیلم میچسبد و بازی نهچندان خوب شریفی و توسلی هم کمکی به باورپذیرتر کردن آن نکرده است.
شاید اگر داستان این عشق حذف میشد یا بهجای هما و امیر که شخصیتهای خیالی هستند داستان لیلا (بهنوش طباطبایی) و مجید (بهروز شعیبی) را میدیدیم جذابتر بود. لیلا زمردیان که همسر مجید شریف واقفی بود و با گزارش انحراف وی از آرمانهای مارکسیستی و گرایش به اعتقادات مذهبی و اسلامی باعث ترور او به دست یاران تقی شهرام میشود. در گزارشها مربوط به این اتفاق آمده است که زمردیان وقتی به تقی شهرام و دیگر افراد حلقه مرکزی سازمان گزارش میدهد امید داشته تا با اقدام آنها شریف بار دیگر به جمعشان بپیوندد و به همین دلیل به درخواست شهرام قراری میگذارد تا شریف با افراد شهرام ملاقات کند اما بهشدت مخالف کشتن شریف بوده و قتل شریفی بهشدت او را به آرمانهای سازمان بدبین میکند. این ماجرا باکمی تغییرات جزئی در فیلم نمایش داده میشود، ماجرایی که بهشدت جذاب است و بازی طباطبایی و شعیبی هم خیلی قابلقبولتر درآمده است. لیلا برخلاف هما در طول فیلم هیچ اشارهای به علاقه به همسرش نمیکند و حتی آن را نوعی ارتباط سازمانی میداند اما عشقش به مجید در تمام حرکاتش آشکار است. بهوضوح ازدواج با مجید برای لیلا دیگر فراتر از یک وظیفه در قبال خلق است. این عشق را که به زیبایی هم ترسیمشده است در کلوزآپ هایی که از صورت طباطبایی گرفتهشده است بهخوبی میتوان دریافت.
اصولاً کلوزآپ در فیلم نقش قابلتوجهی دارد. بهموقع دوربین روی صورت افراد زوم میکند و واکنش آنها را منعکس میکند. واکنشی که بیشتر از آنکه نمود بیرونی داشته باشد بسیار درونی است و شبیه تلاطمی در عمق چشمان کاراکتر است. دوربین برازنده هوشمندانه کار میکند. بهموقع با بازیگر حرکت میکند و با دنبال کردن او مخاطب را به درون فضای فیلم میبرد، بهموقع مکث میکند و با یک قاب زیبا مثل سدی در مقابل بیننده میایستد تا خطر و ریسکهایی زندگی آدمهای عضو سازمان را نشان دهد.
![poshtesahnecianor9](/Upload/Public/Content/Images/1396/01/07/0013370724.jpg)
در کل وفاداری به واقعیت و پرهیز از قضاوت در جریان روایت، «سیانور» را فیلم دلچسبی کرده است. فیلمی که برای خیلیها میتواند نوستالژی جوانیشان باشد و برای بقیه نمایشی از اتفاقاتی که در سالهای ملتهب دهه 50 شمسی رخداده است.
فیلمنامه فیلم بی ایراد نیست اما پرداخت خوب شعیبی این نواقص را برطرف کرده و درنهایت به روایت جذابی رسیده است؛ اما آنچه میتوان بهعنوان ایراد فیلمسازی مطرح کرد سکانسی است که اوایل فیلم اتفاق میافتد. جایی که هما بعد از زخمی شدن در یک درگیری به سراغ امیر میرود و از او میخواهد گلوله را از بدنش خارج کند. مسلماً به دلیل ملاحظات خاص فرهنگی و قانونی این صحنه قابلنمایش دادن نیست اما شعیبی این سکانس از فیلمنامه را هم به تصویر درآورده کهای کاش این کار را نمیکرد. قاعدتاً حاذقترین پزشکان هم نمیتوانند از روی لباس گلوله را از بدن بیمار خارج کنند، چه برسد به یک جوان دانشجوی پلیس که تازه از تزش دفاع کرده است. حتی اگر از این هم بگذریم مسلماً از روی لباس پانسمان انجام نمیشود. ترکیب این دو بیسلیقگی یک سکانس کمدی آفریده که واقعاً برخلاف جریان فیلم است و از همان ابتدا توی ذوق خیلی از بینندگان میزند و ارتباطشان را با فیلم قطع میکند. سکانسی که اگر نبود فیلم هیچ لطمهای نمیخورد و هیچ بار دراماتیکی ندارد. اینکه هما گلوله خورده و از امیر میخواهد گلوله را خارج کند کافی است تا مخاطب متوجه ماجرا شود و نیازی به نمایشی چنین مضحک از این اتفاق نبود.
در کل وفاداری به واقعیت و پرهیز از قضاوت در جریان روایت، «سیانور» را فیلم دلچسبی کرده است. فیلمی که برای خیلیها میتواند نوستالژی جوانیشان باشد و برای بقیه نمایشی از اتفاقاتی که در سالهای ملتهب دهه 50 شمسی رخداده است. «سیانور» تصویری واقعی از افرادی که سازمان مجاهدین خلق را در روزهای آغازین رهبری میکردند ارائه میدهد و دلایل انحراف این جریان را هم موجز و دقیق بیان میکند. «سیانور» جذاب و پرکشش است و تا آخرین دقایق بیننده را با خود همراه میکند و علیرغم شخصیتهای زیادش دچار پراکندگی در روایت نمیشود. «سیانور» از آن دسته فیلمهایی است که جایشان بهشدت در سینمای ما خالی است.
Post Views:
580