ما بیشتر وقتها قدرت خوشحال یا ناراحت کردنمان را در اختیار دیگران قرار میدهیم. توماس فیفر پنج راز برای استقلال احساسی به ما پیشنهاد میدهد.
سالها پیش وقتی به سمت نیویورک میرفتم، زن جوان و جذابی کنارم در قطار نشسته بود. موهایی تیره، چشمانی سبز، اندامی باریک و کشیده و لبخندی زیبا داشت. دختر سرراستی بود و خیلی زود با من وارد گفتگو شد. بلافاصله متوجه هوش بالایش شدم. فهمیدم که سال اول است و در دانشگاهی بسیار معتبر درس میخواند و برای تابستان در شرکتی معتبر دورهی کارآموزی میگذراند. بعد صحبت را به دوست پسرش کشاند که یک سال از او کوچکتر بود و تازه دبیرستان را تمام کرده بود و از زمان رفتن دختر به دانشگاه، پسر با دختر دیگری هم رابطه شروع کرده بود. البته آن دو هنوز با هم در ارتباط بودند و این دختر زیبا و باهوش سعی میکرد بپذیرد که او یکی از دو زن زندگی آن پسر باشد. باتأسف گفت، «اگر میتونست تصمیم بگیره که فقط با من باشه، واقعاً خوشحال میشدم.» من برگشتم و گفتم، «تو چرا باید چنین قدرتی به اون بدی؟» از او پرسیدم که چه میخواهد و اگر این پسر نمیتواند آن را به او بدهد باید آن را جای دیگری پیدا کند، به او گفتم که این چیزها را در دانشگاه به کسی یاد نمیدهند. گیج شده بود.
بیشتر ما درک درستی از استقلال احساسی نداریم. فکر میکنیم استقلال احساسی یعنی به کسی نیاز نداشته باشی یا تنها باشی. اینطور نیست. استقلال احساسی یعنی قدرت تصمیمگیری و انتخاب و تعهد به اجرای آن انتخاب برحسب نیازهایمان. میتوانیم آرامش و سادگی تنهایی را انتخاب کنیم یا اینکه به استقبال هیجان و صمیمت و پیچیدگی روابط طولانیمدت برویم. در هر حالت، باید بفهمیم که این انتخاب خودِ ما بوده نه انتخاب کس دیگری برای ما. اگر بتوانید در این 5 روش برای دستیابی به استقلال احساسی مهارت پیدا کنید، نهتنها کمک میتواند بتوانید خودتان برای زندگیتان تصمیماتی بگیرید که برایتان مفید هستند، بلکه آدمها و چیزهایی را که برایتان فایدهای ندارند هم از زندگیتان بیرون خواهید کرد.
1. شما مسئول احساسات خودتان هستید.
این یعنی خودِ شما، نه حرفها، رفتارها و اعتقادات دیگران، مسئول حس و حال شما در هر زمان و مکان هستید. کسی ممکن است حرف آزاردهندهای به شما بزند یا رفتاری باعث ناراحتیتان شود، همسرتان ممکن است به شما خیانت کند یا جلوی دیگران به شما بیاحترامی کند، ولی حس آسیبدیدگی، ناامیدی، عصبانیت یا هر چیز دیگر تعیینکنندهی واکنش شماست – اینها از درون خودِ شما سرچشمه میگیرند، درون خودتان وجود دارند و متعلق به خودتان هستند. ماشین یا خانهای اجارهای را درمقابل ماشین یا خانهای که برای خودتان است و خریدهاید تصور کنید و این تغییر نگرش را به احساساتتان هم تعمیم دهید. به این روش شروع به مراقبت از خودتان – و دیگران – خواهید کرد.
2. شما مسئول کنترل احساسات خودتان هستید.
شاید در این به نظرتان تقریباً شبیه به مورد یک باشد ولی تفاوت بین این دو خیلی مهم است. چون احساساتی که حس میکنید، سرچشمهی درونی دارند. به خودتان بستگی دارد که با واکنشی عاقلانه، سالم و موثر با آنها کنار بیایید، نه اینکه فقط یک واکنش بدهید. بهعلاوه، اگر مداوماً احساسات منفیای را تجربه کنید که روی رفتارهایتان تاثیر بگذارد، فقط و فقط به خودتان بستگی دارد که حالتان را کنترل کنید تا تاثیر مخرب این احساسات را روی عزیزانتان به حداقل برسانید. افرادی که موجب آزار دیگرانند، کسانی هستند که کنترلی روی احساسات خودشان ندارند و برای کمک گرفتن هم احساس نیاز نمیکنند. درعوض ادعا میکنند که طرفشان باعث شده که چنین رفتاری داشته باشند. اینکه فرد دیگری را مسول احساسات خود کنید یا دیگران را دارویی برای بیماریهای خودتان تلقی کنید، یک وابستگی دوطرفهی خطرناک و نیرویی مسموم ایجاد میکند که بالاخره رابطهتان را ویران خواهد کرد.
3. شما بههیچوجه مسئول احساسات دیگران یا کنترل احساسات آنها نیستید.
این نتیجهی منطقی مورد یک و دو است. این باعث نمیشود که با دیگران همدردی نکنید یا وقتی یکی از عزیزانتان دچار مشکل است به او کمک نکنید. شما همیشه میتوانید التیامبخش آدمهای دردکشیده باشید و به بهتر شدن حال آنها کمک کنید. ولی در هر حال هر درمانی که شما به آنها ارائه میکنید، موقتی است. ممکن است علائم آنها را بهبود بخشد ولی بیماریشان را علاج نمیکند. و این کمک شما یک هدیه است نه اجبار. حتی اگر به کسی کمک میکنید حسش را نسبت به چیزی یا کسی تغییر دهد، یادتان باشد که به تغییر آن فرد کمک نکردهاید، فقط به او یاد دادهاید که چطور خودش را تغییر دهد. یک تغییر واقعی و همیشگی فقط از درون هر فرد اتفاق میافتد.
4. به دام نیفتید.
آنهایی که مورد یک و دو را تمرین نمیکنند و مورد سه را نمیپذیرند، سخت تلاش خواهند کرد که شما را مسئول احساسات و کارهای خودشان کنند، مخصوصاً اگر آن کارها و احساسات به شما صدمه میزند. این مهمترین نکته در عدمکارایی روابط است. مورد سه را به یاد بیاورید. شما مسئول نیستید. البته این به شما آزادی نمیدهد که به دیگران صدمه بزنید. ولی شما را از زنجیرهای اسارت آدمهایی که سلامت احساسی ندارند آزاد میکند و به شما این امکان را میدهد از موقعیتهایی که قصد به بند کشیدن شما را دارند رد شوید. حواستان باشد به دام نیفتید.
5. تمرین ثباتقدم کنید.
ثباتقدم پنجمین و مهمترین رمز دستیابی و حفظ استقلال احساسی است. ممکن است گاهیاوقات ممکن است کوتاهی کنید، به عادتهای سابقتان برگردید، خودتان را درگیر مشکلات زندگی دیگران کنید چون با نیازهای آن زمانتان میخواند یا خودتان را مسئول مشکلات بقیه احساس کنید. همهی ما همینطور هستیم. وقتی این اتفاق میافتد، یادتان باشد که شما نویسنده، تهیهکننده و کارگردان نمایش زندگی خودتان هستید. این شمایید که صحنه را آماده میکنید، هنرپیشهها را انتخاب میکنید، سکانس نقش موردعلاقهتان را برای خودتان انتخاب میکنید، نورپردازی و صحنهآرایی با خودتان است. این نمایش نمایش شماست، نه هیچکس دیگر.
♦◊♦
نمیدانم آن دختر چه تصمیمی برای زندگیاش گرفت، هیچوقت دیگر ندیدمش و البته جزو مسئولیتهای منم نیست. ولی امیدوارم توانسته باشم چیزی به او یاد بدهم و امیدوارم که توانسته باشد به استقلال احساسی برسد.