به گزارش خبرنگار مهر، «عبدالحمید قدیریان» را عموما به عنوان نقاش و طراح میشناسند و نهایتا کسانی که آشنایی بیشتری با او دارند، شاید بدانند که او در عرصههای هنری دیگری از جمله طراحی صحنه، فیلمسازی، فیلمنامهنویسی و... هم بهطور جدی کار کرده است. اما برای شناخت دقیقتر او، شاید بهتر باشد از فعالیتهای هنری او صرف نظر نمود و صرفاً رویکردهای فرهنگی او را مد نظر قرار داد. قدیریان در هر عرصهای از هنر که پای گذاشته و فعالیت کرده، دغدغهای جز «فرهنگ» نداشته و در واقع هنر را به مثابه ابزاری برای نوعی فرهنگ به کار گرفته است که میتوان آن را فرهنگ انقلابی نامید. او از این جهت یک چهره متمایز به حساب میآید. او نه در معنای روشنفکرانهاش، به «هنر برای هنر» و زیباشناسی منفعلانهای که وضعیت موجود را بازتولید میکند، قائل است و نه میتوان او را در خیل هنرمندان محافظهکاری گنجاند که با بهرهگیری از نگاه ایدئولوژیزده برای تثبیت وضعیت موجود تلاش میکنند. او قائل به نگاهی ریشهای به بنیادهای دینی، معنوی و انقلابی است و از این جهت شدیدا متوجه «مفاهیم»ی است که میتوانند وضعیت موجود را به شکلی بنیادین مورد بازنگری و نقد قرار دهند. او معتقد است باید از مصداقهای کنونی فراتر برویم و به ریشهها، اصلها، مفاهیم و حقایقی رجوع کنیم که خاستگاههای فکری و فرهنگی ما را ساختهاند و ما متاسفانه امروزه شدیدا از آنها غفلت کرده و فاصله گرفتهایم. قدیریان در گفتوگوی پیش رو تلاش میکند ضرورت گذر از وضعیت مصرفی و تجملی موجود در جامعه ایران را با رجوع به همان اصلها و مفاهیم بازخوانی کند.
آقای قدیریان، کاملا موافقم که باید بین اصالت مفاهیمی مانند دیندار بودن یا انقلابی بودن با مصادیقی که امروز داریم از دینداران و انقلابیها میبینیم تفکیک قائل شد، ولی مردم میبینند نتیجهای که از آن مفاهیم و ارزشها و آرمانهای مورد تاکید این قشر دیندار و انقلابی بیرون آمده، نتایج مطلوب و خرسندکنندهای نبوده است؛ مردم صرفا میبینند که گویی آنها مشتی شعار بوده که این اقشار توانستهاند با استفاده از آنها منافع خودشان را ببرند و در این شرایط کم کم باور این میشود که همه قضیه همین بوده، منفعتطلبی با استفاده از مفاهیم و ارزشها و آرمانها بوده است، نه چیزی بیشتر. در این معنا دیگر هر گونه تفکیک قائل شدن بین مفاهیم و مصداقها چیزی نیست جز فریبخوردن بیشتر و همه این بحثها یک بازی منفعتطلبانه است. از سوی دیگر وقتی برای ما، مسلمان و انقلابی و مومن بودن در ابعاد مختلفی در قالب همین ظواهر و نمادهای بیرونی و بازنماییها تعریف میشود؛ چطور میتوان از آنها انتظار داشت که این تفکیکها را قائل شوند! اگر همان مردم از ما بپرسند وقتی آرمانها و ارزشهای شما نتوانست این افراد خارج شده از خط اسلام و انقلاب را از این ظاهرسازی و فریب دادن دیگران و «آن کار دیگر کردن در خفا» حفظ کند، چرا ما باید باور کنیم اصل و اساس آن آرمانها وضعیت ما را بهتر خواهد کرد، در این صورت چه جوابی باید بدهیم؟ من به شخصه سوالم این است که این میزان از تعارض را چطور میتوان با یک تفکیک بین مفاهیم و مصادیق حل کرد؟ چون این میزان از برخورداری و مصرفزدگی ساختاری در طبقه مذهبی و انقلابی که در عین حال دارای شدیدترین میزان نمادهای مقدس و تشرع هم هستند، را نمیتوان فهم کرد!
حرفم این است که چون ما از دین فاصله گرفتیم و با تعالیم دینی و قرآنی جلو نرفتیم، نه تنها درگیر این معضلات تجملطلبی و مصرفگرایی و... شدیم، بلکه هر چه جلوتر برویم، معضلات بیشتری برایمان پیش خواهد آمد. باید مشکل را در مسائل فرهنگی ببینیم.
فرض کنید ما در مدیریت جامعه، به معنای درست و دقیقش به قرآن توجه میکردیم، نه مانند الان که به بخشی توجه میکنیم و به بخشی توجه نمیکنیم. به عنوان مثال الان که توجه به قرآن را تا حدّ قرائت قرآن و مسابقات قرآنی و... تقلیل دادهایم. منظورم این است که اگر آنچه خدا به عنوان فرهنگ در قرآن ارائه و اراده کرده است، واقعاً در جامعه اجرا میشد، آیا در این صورت باز ما این مشکلات را داشتیم؟
خدا در جایجای قرآن موضوعات مختلف از جمله قصه و حکمت و ذکر احوال گذشتگان را بیان میدارد و مدام میفرماید «اینها آیه الهی است، چرا در آن تدبر و تفکر نمیکنید؟» خدا میفرماید: من فرهنگی را دوست دارم که شما تفکر کنید! خب، اگر ما راههای تفکر کردن را برای مردم هموار میکردیم و مردممان را طوری تربیت کرده بودیم که به مسائل مختلف با روش قرآنی و درست و دقیق تفکر کنند، آیا باز ما به سمت این نوع از مصرفگرایی و تجملخواهی و اسرافها میرفتیم؟ اگر بزرگان ما در تبیین درست آموزههای قرآنی بر همین تفکر و تدبر تاکید میکردند و به سمتی میرفتند که دینداری را به ذکر چند صلوات و ظاهر حزباللهی، تقلیل نمیدادند، بلکه بر اساس فرهنگ و دستوراتی که خداوند میپسندد، دینداری را آموزش میدادند، آیا باز ما با قشر و طبقهای مواجه بودیم که در عین مسلمان بودن تا این حد، اهل اسراف و زیادهخواهی و تجملگرایی و بی عدالتی باشد؟ به نظر من خیر.
مسئله اساسی این است که روش تعلیم و آموزش ما غلط بوده و باعث شده مردم ما روش تفکر کردن را فرا نگیرند و طبعاً اجازه تفکر کردن را هم به آنها نداده ایم. همه سوالات که مربوط به اعمال نیست تا با دادن یک جواب از پیش تعین شده، بگوییم: جواب این است و بروید با آن کارتان را انجام دهید. خیلی از سوالات به ابعاد دیگر انسان مربوط است که باید مسلمان بتواند با تفکر و تدبر در آیات الهی به جواب آنها دست یابد. وقتی خداوند در قرآن اینهمه تأکید بر توجه به آیات میکند، عملاً دارد فرهنگی را بنیان میگذارد.
الان معاهده 2030 در کشور دارد اجرا میشود و اتفاقا با تحکم و قدرت هم در حال اجرا است. برای اجرایی شدنش هم هزار و یک دلیل میآورند که حالا با درست و غلط بودن دلایل آن کاری ندارم. اما میخواهم بپرسم: شما این حساسیتی که برای ترویج فرهنگ 2030 دارید آیا برای ترویج فرهنگ قرآنی هم دارید؟ قطعاً خیر
خداوند مثل یک معلم که طالب رشد دانشآموز خویش است، ابتدا درس میدهد و سپس امتحان میگیرد، ابتدا آیاتی برای ما قرار میدهد و میخواهد ما در آیاتش تفکر کنیم تا رشد و تعالی بیابیم. سپس با برپایی امتحان الهی، قصد دارد تا ما با عمل به آن تعالیم، به بهترین صورت آن امتحان و صحنهی رشد را طی کنیم. حال اگر خود ما به تفکر و تدبر در آیات قرآن نپردازیم و آن را به دیگران واگذار کنیم، آیا در پیشگاه خداوند پاسخی داریم؟ فکر میکنید این کلام که «چون فلان روحانی یا آدم مذهبی، به جای ما فکر میکرد و می گفت هر چه میخواهید از من بپرسید و خودتان سراغ قرآن نروید، چون امکان دارد منحرف شوید، ماهم سراغ قرآن نرفتیم» مورد قبول خواهد بود!؟ فکر میکنید این گونه خدا از حق قرآنش میگذرد؟
پس مشکل ما آنجا است که فرهنگ قرآنی را در جامعهمان تبیین نکردیم و آن را فریاد نزدیم. شما ببینید الان معاهده 2030 در کشور دارد اجرا میشود و اتفاقا با تحکم و قدرت هم در حال اجرا است. برای اجرایی شدنش هم هزار و یک دلیل میآورند که حالا با درست و غلط بودن دلایل آن کاری ندارم. اما میخواهم بپرسم: شما این حساسیتی که برای ترویج فرهنگ 2030 دارید آیا برای ترویج فرهنگ قرآنی هم دارید؟ قطعاً خیر. ثمرهاش این میشود که بعد از 40 سال بانکداری و اقتصاد را که نگاه میکنیم، میگوییم وامصیبتا! سیاست ما هم که جهتش معلوم است، فرهنگ ما هم که دچار اضمحلال شده است. آیا اسلام و آرمانهای دینی و انقلابی ما این بود؟! تازه انتظار داریم همه بشریت در شرایط کنونی با این نوع از تحقق اسلام به فلاح و رستگاری هم برسند؟! آیا با اسلامی که نتوانستیم با استفاده از آن، حتی زندگی عادی خود را شکل دهیم و به مشکلات زیادی دچار شدیم، میخواهیم آینده بشریت را پیش ببریم و تبیین کنیم؟!
از نظر شما ما منبعی عظیم به عنوان اسلام و انقلاب داریم که میتوانست هم این معضلات از جمله مصرفزدگی کنونی را حل کند، حالا که با این وضعیت مصرفزده حتی در اقشاری که به عنوان گروههای مومن و حزب اللهی و انقلابی درگیر هستیم، راهحل را باید در کجا جستجو کرد؟
تا حالا به این فکر کردهاید که دورنمای کشور ما چیست؟ من فکر میکنم که ما هنوز برای حرکت به جلو و آینده، دورنمایی نداریم. نهایت دورنمای ما در حال حاضر سند 1404 است که آن هم مشخص نیست تا چه حد به نتیجه برسد.
امام خمینی(ره) به ما فرمودند این انقلاب کار خدا است. خدایی که انقلاب با این عظمت را بر پا میکند و شهدا را هزینهی برپا کردن آن میسازد، آیا این کار را بدون هدف و دورنما کرده است؟ آیا فکری داشته است؟ آیا آیندهای برای آن متصور بوده است؟ میگوییم خدا عالم و حکیم است و قاعدتاً آینده و دورنمایی را متصور بوده است. پس آن آینده کجاست؟ چرا در مورد آن صحبت نمیشود؟ چرا هیچ تلاشی برای تبیین آن نمیکنیم؟ ما باید برای آینده انقلاب و کشور یک اساسنامه داشته باشیم.
در همین حالی که ما اینجا نشستهایم، صهیونیستها و دشمنان ما برای صد سال آیندهشان برنامههای خود را ریختهاند و دارند آن را جلو میبرند. خب برنامه ما چیست؟! چند سال پیش یهودیان صهیونیسم، جشن 100 سالگی برنامه گذشته خودشان را گرفتند و میگفتند به نود و چند درصد اهدافشان رسیدهاند. دشمن دارد زحمت میکشد! اما ما حتی به خودمان زحمت نمیدهیم تا آینده انقلابی که این همه پایش هزینه کردهایم و آن را به اراده الهی منتسب میکنیم را تبیین کنیم.
اگر آینده انقلاب را تبیین کرده بودیم، موانعی که در راه بود را شناسایی و حذف میکردیم، الان دچار این وضعیت نبودیم. حدّاقل این حسن را داشت که تکلیف خیلیها با این انقلاب روشن و مشخص بود. مثلا اگر میگفتیم دورنمای ما یک جامعه سرمایهداری است و باید به طرف سرمایهداری برویم، شما دیگر نمیآیید از من بپرسید چرا دنبال تجملگرایی میرویم و مصرفزده شدیم! اگر تبیین میکردند که دورنمای ما حمایت از مستضعفین است، از آنها میپرسیدیم که روی چه حسابی این حرف را میزنید؟!
گمان من این است که اساساً ما دورنمایی نداریم. اگر دورنمایی داریم، چرا این دورنما هیچ نمودی در سیاستها، دینداری و روابط اجتماعی ما ندارد! اگر دورنما داشتیم، یا میگفتیم شما دارید خیالبافی میکنید، یا اینکه یک چیزی این وسط غلط است و غیره. بنابراین من شرایط را مبهم و تناقضآمیز میبینم. گویا سردرگم هستیم و این به دلیل آشنا نبودن با مفاهیم است.
برای گم نشدن و سر در گم نبودن، قرآن میگوید در آیات من تفکر کنید. آیه یعنی مجموعهای از قوانین یا یک ماجرا. شما میگویید مردم چه گناهی دارند؟ اولاً همه مردم و همه ما مسئول هستیم، صحبتِ گناه داشتن و نداشتن نیست. قرآن در خانه همه ما وجود دارد و کلماتش هم مشخص است، کمی بخوانیم و در آن تدبر کنیم. بیشتر با قرآن انس بگیریم. عرضم این نیست که برویم آیات قرآن را بشکافیم و بطنهای قرآن را بیرون بکشیم! ما به همان روخوانی قرآن هم توجه نمیکنیم.
آیه یعنی نشانه، یعنی یک ماجرا یا مجموعه قوانین که بارها در ظرفهای مناسب خود تکرار میشود. وقتی آیه نشانه باشد، یعنی به این نشان که این ماجرا انجام شد، در آینده نیز مشابه این ماجرا با همین قوانین تکرار خواهد شد. این سنت خدا بود و سنت او تغییر نمیکند و تکرار میشود. در آینده یک مقوله ای جلو شماست و آیه همان چیزی است که نشان از آن مقوله دارد. به این نشان نگاه کن و راه صحیح طی کردن این ماجرا و بهرهمندی از این مقوله را یاد بگیر. وقتی یک تابلوی راهنمایی و رانندگی، میگوید دو کیلومتر جلوتر دره است، آن تابلو عملاً به شما میگوید که این راه را نرو، زیرا به درون دره میافتی. چرا ما به یک تابلوی راهنمایی اعتنا میکنیم، اما به آیات الهی که بسیار عظیمتر و واقعیتر از تابلوی راهنمایی میباشد، اعتنا نمیکنیم!؟ مثلاً ما کی به داستان سلیمان(ع) که خدا میفرماید از آیات خداست، توجه کرده ایم؟ داستان سلیمان، داستان برپا کردن ملک الهی و نحوهی ایجاد آن است. پس چرا ما که ملک ایجاد کرده ایم و نیاز به آن داریم، در آن تفکر و تدبر نمیکنیم؟ چرا از مشکلات و راهکارهای ملک سلیمان که خداوند آن را در قرآن تبیین فرموده، درس نمی گیریم!؟ بعید نبود که اگر درس میگرفتیم شاید بعد از گذشت این چهل سال از شروع انقلاب، آن قدر رشد کرده بودیم که با صفات خود از نعمات خاصه الهی برخوردار می شدیم.
چند سال پیش یهودیان صهیونیسم، جشن 100 سالگی برنامه گذشته خودشان را گرفتند و میگفتند به نود و چند درصد اهدافشان رسیدهاند. دشمن دارد زحمت میکشد! اما ما حتی به خودمان زحمت نمیدهیم تا آینده انقلابی که این همه پایش هزینه کردهایم و آن را به اراده الهی منتسب میکنیم را تبیین کنیم
رفتار ما پر از سهلانگاری فرهنگی است. ما نه تنها سهلانگاری کردیم و به آیات خداوندی و حتی به تابلوهای راهنمایی که خداوند در سر راهمان قرار داده اعتنا نکردیم و آنها را ندیدیم، بلکه بیخیال به مسیر ادامه دادهایم و الان وارد حیطه خطر شدهایم و در آستانهی سقوط در دره هستیم. همزمان با این رفتار اشتباه ما و با این غفلت عجیب ما از فرهنگ و نشانهها و آیات خداوند، جبههی شیطان و دشمن، بیکار ننشسته و مدام با فیلمها و محصولات فرهنگیاش، شرایط را برای بیشتر ضربه زدن به ما، آمادهسازی میکند. او دارد برای انحراف بشر زحمت میکشد و تأثیرگذار هم عمل میکند. انحرافات فرهنگی، یک تمدن را از درون میپوساند و نابود میکند. این غفلت عجیب ما حیرتآور است و آدم تعجب میکند که متفکرین و بزرگان ما کجا هستند! انگار مسئولان اصلاً فکر نمیکنند، اصلاً احساس خطر ندارند؛ اصلا نمیدانند که ما داریم به کجا میرویم؟! تا وقتی به این سوال که «به کجا میرویم»، جواب ندهیم، اسراف، تجملگرایی، تکبر و... در میان ما خواهد بود و از بین نمیرود.
بنابراین وقتی میپرسید مردم چه تقصیری دارند؟ جوابم این است که همه ما به یک اندازه مسئول هستیم. همه ما، عوام و خواص، عالم و عامی، نسبت به اسلام و قرآن مسئول هستیم. بعضی اوقات فکر میکنم که حتی اگر قرآن را روخوانی هم میکردیم، متوجه میشدیم که داریم اشتباه میرویم! اگر باورمان این است که قرآن و اسلام حق است، چیزی که الان داریم در جامعه میبینیم، نمیتواند بازتاب آموزههای آن باشد.
در پایان میخواستم بپرسم با توجه به تاکیدی که بر مواجهه مفهومی با مسائل آسیبزای جامعه و فرهنگ عمومی داشتید، فکر میکنید بهترین و تاثیرگذارترین شیوه برای کار در این حوزهها کدام است و باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
بحثهایی که شما راه انداختهاید، خوب است. ولی سعی کنید آنها را به نتیجه برسانید، نه اینکه نتیجهی این بحثها صرفاً ایرادگیری و تخریب باشد. ما به عنوان یک مسلمان موردپسند و رضایت خداوند باید صفت صالحیت داشته باشیم، به این معنا که دنبال اصلاح و ارتقاء باشیم، نه ایراد و تخریب. لذا این بحثها نباید منجر به این شود که به یک مسئول ضربه بزنیم و یا همهی تقصیر را بر سر فلان بچه مسلمان مذهبی و انقلابی بیاندازیم و به او ضربه بزنیم و بعد هم احساس کنیم که وظیفهی خود را انجام دادهایم و کار را رها کنیم. بلکه برعکس، وقتی خداوند ایراد و اشکالی را برای شما روشن ساخت، وظیفه اصلاح بر عهدهی شماست. سالهاست که همه دنبال این هستیم که مقصر را پیدا کنیم و گناه را به گردن او بیاندازیم. این سلب مسئولیت و فرافکنی، پسندیدهی یک مسلمان و شیعهی علیبن ابیطالب نیست. این نوع عمل تنها باعث میشود که یکسری از آدمها تحقیر شوند و یا آبروی ایشان برود، ولی مشکلی حل نشود! اگر کمی جدیتر به این موضوعات فکر کنید، میبینید که این نوع مشکلات در همه شئونات ما وجود دارد. یعنی در سیاست هست، در اخلاقهای شخصی و اجتماعی هست، در آموزش ما هست و در بسیاری دیگر از شئون ما وجود دارد و ما چارهای به غیر از همفکری و وحدت و بازگشت به قرآن و عمل به دستورات نورانی و راهگشای آن نداریم. دستوراتی که به صورت شعارگونه همه از آن دم میزنیم، اما هیچ اطلاع و باوری نسبت به آن نداریم!
مثلاً در قشر افراد حزباللهی میبینیم شعار قناعت داده میشود و برخی از آنها که این شعار را میدهند خودشان تجملگرا هستند! در اخلاق اجتماعی و فرهنگ عمومی، میبینیم که فلان شخص به اروپا رفته و برگشته است، بعد میگوید آنها اسلام را بیشتر از ما رعایت میکنند، مثلاً نظمشان خیلی خوب است و مهربان هستند و... . سؤال اینجاست که آقای فلان! اولاً اگر شما این را میدانی، چرا خودت انجام نمیدهی؟ ثانیاً این ویژگیها، ابتداییترین ویژگیهای یک انسان است. شما باید با مراجعه به قرآن و احادیث اهلبیت (ع)، ببینی که انسان تراز و انسان مورد رضایت خداوند باید دارای چه ویژگیهایی باشد.
تا وقتی معیار مسلمان و مومن بودن، فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و ... باشد و تفکر ما این باشد که اگر میخواهید به بهشت بروید و جهنمی نشوید، باید اینگونه باشید و به ابعاد دیگر اسلام توجه نکنیم و بقیه مسائل را مهم تلقی نکنیم، هر چند که اینها مهم و ضروری است، اما کفایت نمیکند و نتیجهی کار همین میشود که با آن مواجه هستیم. یعنی اختلاس، بینظمی، بیقانونی، رانتخواری و ... صورت میگیرد، البته در عین حال، ظاهراً نماز و روزه هم بهجا آورده میشود.
ببینید! برخی از کسانی که اختلاسگر بودند و به مفاسد اقتصادی دست زدهاند، حتی خمس و زکات خود را هم میدادند! گویا چند نفر از آنها در این رابطه دستگیر شده اند. پس این اشخاص خمس و زکاتشان را هم میدهند و به تعبیری بهشت را برای خودشان میخرند، غافل از آنکه نمیتوان بهشت را اینگونه به دست آورد.
تا وقتی معیار مسلمان و مومن بودن، فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و ... باشد و تفکر ما این باشد که اگر میخواهید به بهشت بروید و جهنمی نشوید، باید اینگونه باشید و به ابعاد دیگر اسلام توجه نکنیم و بقیه مسائل را مهم تلقی نکنیم، هر چند که اینها مهم و ضروری است، اما کفایت نمیکند و نتیجهی کار همین میشود که با آن مواجه هستیم
معتقدم به جای اینکه یقه این و آن را بگیریم و به موضوعاتی اشاره کنیم که عموماً سیاستمداران از آنها سوءاستفاده میکنند، بهتر است از مظلوم بودن فرهنگ حرف بزنیم و به بنیانهای این مسائل و معضلات اشاره کنیم. فرهنگ ما مشکل دارد. به قول حضرت آقا، روش زندگی ما مشکل دارد و ما نتوانستهایم سبک زندگی اسلامی را تبیین کنیم؛ باید در این سبک زندگی تجدید نظر کنیم.
یک مطلبی را چند بار گفتهام، اجازه دهید که اینجا هم بگویم. اسلام و دین ما قبل از انقلاب اسلامی، عین نردبان بود که میتوانست ما را به خدا برساند؛ افراد میآمدند با یکسری اعمال عبادی از این نردبان بالا میرفتند و به خدا میرسیدند. اما تحول شگرفی که امام خمینی(ره) ایجاد کردند، این بود که گفتند فقط بالا رفتن ملاک نیست، بلکه بالا رفتن باید توأم با جلو رفتن باشد. یعنی این نردبان را رو به جلو خم کردند و آن را مانند یک کوهپایهای کردند که ما علاوه بر بالا رفتن، رو به جلو هم برویم. برای همین بود که امام(ره)، به سوی خدا رفتن را از مسیر رفتن به سوی ظهور میدانستند. ایشان این انقلاب را امانت الهی میدانستند که باید به دست صاحبش رسانده شود. الآن متاسفانه بسیاری از انقلابیون خسته میگویند: «آقا! نمازمان را بخوانیم، عبادت کنیم کافی است»! یعنی میخواهند از این نردبان بالا بروند و اینگونه به سمت خدا حرکت کنند. اما این درست نیست. این همان چیزی است که در صدر اسلام رخ داد، همان چیزی که مولا علی(ع) را خانهنشین کرد.
قبل از انقلاب، چون شیعیان در خفقان بودند و غیر از این کاری نمیتوانستند بکنند و انتظاری غیر از این هم نبود. بهمحض اینکه کسی صدایش در میآمد، خفهاش میکردند. اما حالا که حکومت تشکیل شده و امام این مسیر را تعیین کردهاند، همه ما باید در مسیر مورد نظر خداوند یعنی مسیر ظهور حرکت کنیم و جامعه را به سوی جلو و بالا ببریم.