ماهان شبکه ایرانیان

در سریال های نوروزی سیما چه خبر بود؟/ شوی نوروزی با خنده الکی/ رفیق‌بازی با چند طلبه دوست‌داشتنی/ نه کیفیت آنچنانی و نه حرف خاصی

آیا «علی‌البدل»، «مرز خوشبختی» و «دیوار به دیوار» بعنوان اثر رسانه‌ای، می‌توانند شمه‌ای از فضای دور و بر ما باشند یا نه؟

محسن تنابنده در سریال علی البدل

سرویس فرهنگی فردا؛ محسن غلامی قلعه‌سیدی: بالاخره تلویزیون است و اسمش هم که مشخص؛ رسانه آنهم از نوع ملی. این چند کلمه، یک دنیا حرف است که می‌شود همه را توی چند واژه «خبر، سرگرمی، آموزش و تبلیغ» چپاند و خلاصه کرد. حالا بستگی دارد به اینکه سر رسانه را بسمت کدام موضوع بچرخانیم تا جنس اهدافی که برای تلویزیون گفتم، بهتر به چشم بیننده بیاید. 

حرفم با سریال‌هاست که اگر ضعیف باشد تلویزیون نیز کلاهش پس معرکه است. کمی سوژه را خودمانی‌تر و ریزتر کنم. از نوروزی که گذشت و تلویزیون و سریال‌هایش گپ بزنیم.

همه با ادعای طنز!

سرو ته مجموعه‌های نوروزی امسال، همینی بود که دیدیم؛ کلهم ادعای طنز داشتند و به گمان خودشان نیز خانوادگی. سوال اینکه؛ چقدر این تصویرسازی و چیدن سکانس‌های این چند سریال نمایشی به اصطلاح کپی- پیستی از زندگی واقعی بودند؟ شاید بگویند خب این فیلم است نه واقعیت!

نخیر به همین سادگی نیست یعنی نباید اینقدر همه‌چیز را ساده و به قولی لوده گرفت. باید دنبال ترکیبی از همان چهار کلمه‌ای که ابتدای متن گفتم، درون محتوای قصه‌ها بود. چکش‌کاری کرد که آیا «علی‌البدل»، «مرز خوشبختی» و «دیوار به دیوار» بعنوان اثر رسانه‌ای، می‌توانند شمه‌ای از فضای دور و بر ما باشند یا نه؟

پس حرف حسابم کمی روی ساختار است و عمدتا به محتوا و مضمون، می‌پردازد. بالاخره سریال است و نمایش، پس وجه «سرگرمی» آن نیز بُلد و رسما توی چشم مخاطب است برعکس دو مقوله «آموزش» و «تبلیغ» که قرار نیست بطور رک و علنی بیننده را درگیر کند.

احمد مهرانفر در سریال علی البدل

نه کیفیت آنچنانی و نه حرف خاصی

بهتر است اول ماجرا بگویم حیف از سیروس مقدم که در «علی‌البدل» واقعا آب رفت؛ نمی‌دانم چرا فیلمساز همیشگی نبود. شاید زیادی دلش را خوش می‌کند به عواملی که همیشه دور و برش می‌پلکند. قبلا هم نوشته‌ام که به فیلمنامه خشایار الوند باور دارم حتی به اینجا که خیلی قصه هم نداشت.

با اینحال در داستانگویی خیلی دیر شروع کرد متأسفانه. تازه این قسمت‌های آخر ماجراست که کمی به قصه امیدوار می‌شوی و منتظر اتفاقات کمیک می‌مانی ولی چه فایده که دیگر دیر شده. فیلمساز یادش می‌رود که مخاطب سریال سیزده قسمتی، حوصله اینهمه پرت و پلاگویی را ندارد. پرحرفی دوتا خان مدرن شده، چه بامزگی دارد واقعا؟

انصافا از اول می‌شود کل ماجرا را حدس زد چون محسن تنابنده دوست دارد همه‌کاره آثار سیروس مقدم باشد. چقدر هم در «علی‌البدل» بازی‌اش بد است. دلم به حال این لوکیشن‌های بکر خورد که نمای درست و حسابی ازشان گرفته نشد و قصه‌ای ندارد که در کوچه و بازارش، تعریف بشود.

خیلی نمی‌خواهم نقد ساختاری و فرمیک کنم؛ بحثم چیز دیگری‌ست وگرنه مجموعه‌ای با این جماعت بازیگر اسم و رسم‌دار، مثل یخ می‌ماند. دریغ از کمدی باحال و شنگولی که ببینیم. درباره آنچه که مخاطب از «علی‌البدل» توی ذهنش می‌ماند، نیز حرف بزنیم. راستی مگر می‌ماند آنهم با این کیفیت در ساخت و قصه‌گویی؛ نه واقعا.

سریالی که دوباره دست به دامن خواستگار‌بازی شده تا بلکه موقعیت طنز ایجاد کند. سه دختر نوذر از خان‌های روستای قلقل را می‌گویم که به قول اهالی "بشکه ترشی‌اند"؛ خواستگار ندارند گویا. یا جایی که بی‌اجازه زن مریض، زن جوانی می‌گیرد و قس‌علی هذه.

این قضیه کش دارد تا جایی که در گوشه دیگر سریال می‌بینیم که فلان خان نیز بخاطر بی‌اولادی، چند زن پیر و جوان گرفته و طلاق داده و آخرش هم که هیچ. این کنش و واکنش قصه‌نویسی در تلویزیون، چه بار معنایی دارد به نظرتان؟. آنچنان نقد محتوایی به «علی‌البدل» نیز ندارم جز نگاه غیرمعقول زنانه‌اش.

گرچه در سریال ما چیزی که نشان از آموزش و غیره بدهد، نیز نمی‌بینیم. حتی درحد نصحیت و یک نما لااقل از جهت فرهنگی یا مذهبی و حتی عرفی. همه دنبال این هستند که سر یکدیگر کلاه بگذارند که محوریتش نیز برمی‌گردد به آقاسی(محسن تنابنده).

ببینید اینها در حالت کلی برای ایجاد تعلیق و کشش در داستانگویی ابدا بد نیستند اما نه اینکه کاملا لوس و صرفا برای خنداندن باشند. وگرنه آن قرب و ارجی که کارگردان برای تصویر چهره‌ای از زندگی سنتی می‌گذارد و همچنین ترسیم زیبای بافتی که بوی فرهنگی زیرخاکی را می‌دهد، اتفاقا در نماهای ریز و درشت سریال، جالبند.

نکته منفی دیگر اینکه؛ داستان دوست دارد حرف سیاسی بزند ولی حتی از کنار سیاست نیز عبور نمی‌کند. کاش جارچی دغدغه‌های سیاسی می‌شد. وگرنه با نمایش دوتا نامه به رئیس‌جمهور که نمی‌شود حرف دل مردم را زد. گویا تا آخر قرار است بی‌بو و بی‌خاصیت باشد. «علی‌البدل» درکل به نظرم سنتی‌ست تا ایرانی. این وسط قرار است غیر از ایجاد سرگرمی، برای مخاطب دنبال چه باشد را نمی‌دانم.

در سریال های نوروزی سیما چه خبر بود؟

شخصیت‌سازی منطقی با محتوای درست در روایت تکراری

همین ماجرا در مجموعه ساده و تکراری «مرز خوشبختی» بد از کار درنیامده اتفاقا. اول گریزی به ساختار سریال بزنیم و بعد محتوی آن. ابتدائا تأکید کنم که درام‌سازی حسین سهیلی‌زاده به مراتب قابل احترام‌تر از طنزسازی اوست. «مرز خوشبختی» کار شاقی نیست و عین خیلی از آثار تلویزیونی قبلی ماست. مخاطب را نمی‌خنداند جز در برخی پلان‌ها که برمی‌گردد به ادا و اطوار کارکترها و نه چفت و بست داستانی آن.

حکایتی که سریال رویش مانور می‌دهد، حتی قابلیت ساخت در فرم غیرکمدی را داراست. چقد هم بد بازی می‌کند برخی از بازیگرانش دقیقا مثل بازیگران «علی‌البدل»، الکی توی سرهم می‌زنند. انگار طنزسازی را با مسخره‌بازی اشتباه گرفته‌اند.

مجموعه سهیلی‌زاده البته که با نمکتر می‌زند یعنی از اول دنبال اتفاق است. این نکته را نیز در نظر بگیرید که حرفِ «مرز خوشبختی» قرار است جدی باشد؛ بنابراین معتقدم اینکه قصه را فقط چند تا کارکترِ خل و چل، پیش ببرند شاید در فضای طنز قابل پذیرش باشد اما در واقعیت نه جدا. چون اینجوری پیام و غرض فیلمساز به دل نمی‌نشیند.

در سریال های نوروزی سیما چه خبر بود؟

خداراشکر مجموعه درکل لوده‌بازی نیست. ریتمش یکدست است و از نخستین قسمت، می‌شود با مجموعه کمی خستگی در کرد؛ دراین حد نیز از سرش زیاد است. وگرنه قصه دموده‌ای دارد و توی کت آدمی نمی‌رود تا بشود در خواب نیز باورش داشت. کارگردانی متوسط سهیلی‌زاده اینجاست که توی ذوق می‌زند.

این نوع ساخت و پاخت در فیلمسازی را شخصا نمی‌پسندم اما در محتوا، با اینکه زیادی ساده بود اما محترم نیز هست. در «مرز خوشبختی» دوباره چند تا خانواده می‌بینیم و خواستگاری و عشق و عاشقی چندتا دخترپسرک خنگ! ولی خب نگاه به روابط آنها جالب است؛ معقول و مبلّغی از چند شخصیت. کدام‌ها مثلا؟

آدم‌مثبت‌های سریال فعلی بخصوص دو سه تا روحانی ازجمله مهدی سلوکی پخته شده و زهواردررفته دیگر نیست. ساده هستند اما شُل و وِل نه. شخصیت‌پردازی اندازه‌ای دارد که حرف‌هایش ازبس که منطقی‌ست، می‌شود راحت اینها پذیرفت و لجبازی نکرد.

دیالوگ‌های شیرینی که بین دو رفیق روحانی سریال رد و بدل می‌شود را دقت کنید. بدبختانه اکثرا فیلمساز ما از آخوند و طلبه فقط انتظار صیغه عقد خواندن و کلمات قلمبه‌سلمبه گفتن را دارد. لااقل حسین سهیلی‌زاده چهره موجه و واقعی‌تری را در کمال سادگی، روی آنتن برده که دوست‌داشتنی هستند.

این همان تبلیغ است؛ یعنی جلب توجه مخاطب انبوه و به مفهوم واضح‌تر آن جهت‌دهی افکار عمومی با قصد قبلی بسمت و سوی خاص بواسطه رسانه‌ای مثل تلویزیون.

این نیت‌مندی را در دیگر بخش‌های «مرز خوشخبتی» نیز دنبال کرده اما چون تا حدودی لوس است؛ باورمندی‌اش را از دست می‌دهد. مثل نیش و کنایه زدن بخاطر بیکاری جوانترها، آقازاده‌ها و زیرآبی رفتن دوستان و ترویج دیگر شعائر مذهبی و خانوادگی. به همین مقدار نیز بد نیست، حداقل فیلمساز زورش را می‌زند که حرفش را بگوید. گرچه خب مثل شخصیت‌پردازی چند کارکتر روحانی و فضای منطقی که ازشان می‌سازد، نشده‌اند.

خوشبختانه اینجا و مثل دو مجموعه «علی‌البدل» و «دیوار به دیوار»، دیگر خبری از تجمل و مصرف‌گرایی که آفت تبلیغاتی تلویزیونِ الان شده، هم نیست.

ساخت متوسط با محتوایی روی هوا

از این منظر بروم سراغ «دیوار به دیوار». این نیز ادعای طنز دارد. اسمش را لوده‌گری نمی‌گذارم ولی کارکترهایش برایم منطق ندارند. اینقدر از این شخصیت‌های داستانی در فیلم و مجموعه‌های تلویزیونی دیده‌ایم که دیگر دل خوشی ازشان نداریم چراکه بی‌هویت هستند. هیچ‌جوره نمی‌شود در عالم واقع از این جنس آدم‌ها را پیدا کرد.

این نقش‌ها به درد اینجور سریال و فیلم‌ها می‌خورند ازبس که بی‌خاصیت‌اند. برای همین توقعی ازشان نداریم که بخواهند در این فضای داستانی، پیامی یا تبلیغی برای چیزی و کسی بکنند.

اینقدر الکن است و کُند در داستان‌پردازی، که نمی‌تواند سبک خاصی از زندگی پایین و بالاشهری را اقناع کند. جماعتی که غصه دارند ولی برای چند روزی کاملا بی‌دلیل دور هم خوش‌اند. «دیوار به دیوار» نهایت حرفش همین است. به تعبیری خاله‌بازی‌ست توی شوی تلویزیونی. هرچند که کارگردانی‌اش بدریخت و چرک نیست. متنش من‌درآودی نمی‌زند ولی روی ماجرایی زوم می‌کند که نمی‌شود ازش قصه درآورد. به نظرم زیادی خشک است!

خودمانیم چرا سفره دورهمی، قربان صدقه پدری، مادری و چه می‌دانم جانمازی، خانم چادری، صدای اذانی و غیره از این خانه شلوغ، دیده نمی‌شود. این همانی‌ست که اسمش را می‌گذارم بیخیالی رسانه به پیام و رسالت تبلیغی که باید داشته باشد ولی حواسش پرتِ پرت است.

نه به آن تجمل‌گرایی افراطی که آگهی‌های بازرگانی تلویزیون، وقت و بی‌وقت روی آنتن می‌فرستد تا همه‌چیزش بشود سود و منفعت و نه به این بیخیالی محتوایی که ملت را خانواده‌گریز بکند.

به وجه سنتی یا مدرن بودن منِ نویسنده اصلا کاری نداشته باشید. سوال می‌پرسم! چقدر از این روابط بین شخصیت‌های «دیوار به دیوار»، مورد توافق در زندگی ماست؟ ابدا منکر بی‌چارچوبی برخی از ما نیستم اما نه اینکه تلویزیون خودش نیز بشود مبلغ بی‌خیالی اینها.

قبول کنیم که تلویزیون در بازنمایی سر و شکل زندگی عادی موفق نیست، سریال و آیتم‌های دیگرش ول‌معطل‌اند. منظورم زیست سنتی و اخلاقی هست که شاید بشود اسمش را گذاشت سبک زندگی دینی. در بین این سه تا کمی حق را نه در ساخت بلکه در مضمون به «مرز خوشبختی» می‌دهم.

ته این اتفاقاتی که در این چند سریال دیدیم و قصه‌ای که تعریف کردند، ساده‌زیستی نیست. واژه بهتر؛ فلاکت و بدبیاری‌ست و یکسری بداخلاقی که زیر سر شرایط فعلی اقتصادی جامعه و اینهاست. شخصا از پرداخت این موضوعات نیز بدم نیامد. بازهم چه خوب که در این اوضاع معیشتی مثل آگهی بازرگانی، الکی چهره دروغ به خودشان نگرفتند تا فضا را گل و بلبل نشان دهند و بریز و بپاش.

نهایتا معتقدم که این چند مجموعه نوروزی عین عمده تولیدات گذشته، هدفشان اکثرا سرگرمی بود. بار آموزشی نداشتند. چیزی از فرهنگ‌سازی و خوراک مهارتی که راسته کار جامعه‌شناختی تبلیغات است، در اینها نمی‌بینیم. بعید است البته که فیلمساز و نویسنده به این چیزها فکر کند!


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان