روزنامه همدلی - مهدی فیضی صفت: شرقی تر بود از هر شرقی، ایرانی تر از هر ایرانی، انگار نیازی نبود بگویی زادگاهِ کارگردان اثر کجاست، فریاد می زد ایرانی بودنش را. اگر بهترین کارگردان این سرزمین نباشد، شایسته است متفاوت ترین شان نامید، سینمایش شبیه به خودش بود، آثاری ساخت قابل اعتنا، برای هر کدام شان ساعت ها دودِ چراغ خورد تا آنچه نوشته به جانش بچسبد، سکانس ها را با وسواس ضبط کرد و سرِ تدوین شان خونِ دل خورد، انگار می خواست روحش در آرامش باشد وقتی کسی فیلم هایش را می بیند، حتی پس از مرگش، حتی از نسلی دیگر.
شاید امروز سینمای ایران را با اصغر فرهادی و فیلم های اسکاری اش بشناسند اما کم نیستند سینماگران و سینمادوستانی که او را شناسنامه سینمای ایران می دانند؛ علی حاتمی. امروز سالروز تولد «شاعر سینمای ایران» است؛ مردی که واژه ها را تصویر کرد و نامش را در تاریخ جاودانه ساخت.
ازدواج با طعم خوشکامی
«زری خوشکام» یکی از ستاره های سینما بود، بیشتر زنی اغواگر می شناختندش در نقش هایش، شاید نمونه ای ایرانی از «مریلین مونرو». جور بود با قواعدِ سینمای قبل از انقلاب، 24 سالش بود با علی حاتمی ازدواج کرد، «زری خانم» دگرگون شد، دیگر شباهتی نداشت به ستاره جوان سینما، کم رنگ و کمرنگ تر شد روی پرده، مسیر دیگری را رفت در زندگی. اسمش شد «زهرا حاتمی»، دیگر نه «بالرین» بود و نه بازیگری پُر کار.
خیلی ها حیرت کردند از ازدواجشان، ابتدا تصور شد شایعه است، آخر باورش سخت بود ازدواج کارگردان جوان و معتقدِ آن روزها با ستاره ای که سبک و سیاقش با «علی آقا» فرق داشت. سه ماه سکوت کرد، وقتی شکستش، گفت: «سکوت سه ماهه من به خاطر ازدواج با «زری» است که از این پس در کارهایم شریک خواهد بود. به زودی کارم را شروع می کنم و کارهای جدیدم از این پس از فرم فانتزی بیرون میآید. سناریوهایی که نوشته ام بر روال جدید است که باز در سینمای فارسی، کار تازهای خواهد بود. در فیلمهای جدیدم «زری» نقش ستاره زن را به عهده خواهد داشت و کاراکتر او از این پس با گذشته اش فرق می کند.»
یادگارِ ارزشمند
می گویند مسئولی در مقابل بچه ای که به دنیا می آوری، خودخواسته نیامده و مسئولیتش بر گردن توست، هر چه بخواهد و هر چه بشود، مسیرش به تو ختم می شود، اما می خواهی بچه هم بیاوری، باید یکی باشی مثل علی حاتمی! یک فرزند بیشتر به یادگار نگذاشت، یک دختر؛ «لیلا». خودش شد یکی از تاثیرگذارترین بازیگران زنِ سینمای ایران، فیلمِ خوب کم بازی نکرد، جایزه داخلی و خارجی برد، از سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر تا «کارلووی واری» و «پام اسپرینگز».
نشان ادب و هنر درجه شوالیه را هم از وزیر فرهنگ و ارتباطات فرانسه دریافت کرد، یازده ساله بود که اولین حضورش مقابل دوربین را تجربه کرد، دوربینِ پدر. دخترک یازده ساله شد بازیگر نقش کودکی کمال الملک. هشت سال بعد در «دلشدگان» حاضر شد، باز هم به کارگردانی پدر. سال 1375 اولین فیلمش را با کارگردان دیگری تجربه کرد و حاصلش دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن بود از جشنواره فیلم فجر؛ «لیلا» ساخته داریوش مهرجویی.
تولدِ یک پیشگام
«رضا خوشنویس» یا همان «رضا تفنگچی» توی هزار دستان، آدرس داد: «خیابان شاهپور، خیابان مختاری، کوچه اردیبهشت». آدرسی که زاییده ذهن نویسنده اش نبود، جایی بود که به دنیا آمد، 23 مرداد ماه سال 1323، چند روز بعد از چله تابستان، در تهرانی که بعدها شد تمام فکر و ذکرش، خانواده حاتمی صاحب پسر شدند، اسمش را گذاشتند «علی»، یکی بود مثل هزاران بچه دیگر، هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک روز بشود کارگردانی بزرگ، صاحب سبک و مولف ولی توانست خود را به عنوان یکی از پیشگامان فصل جدید سینمای ایران در اواخر دهه چهل مطرح کند.
هزار دستانِ بی پایان
بیراه نگفتهاند آنها که «هزاردستان» را بهترین سریالِ تاریخ تلویزیون ایران میدانند؛ مجموعهای عظیم با حضور پر تعداد ستارههای سینما و تلویزیون که تبدیلش کرد به یکی از ماندگارها. سه سال قبل از انقلاب، طرح اولیهاش را زد، ابتدا اسمش «جاده ابریشم» بود، می خواست چهرههایی مانند «مدرس»، «میرزا کوچکخان» و «رضاخان» را بگنجاند درون قضهاش اما رفتهرفته داستانش تغییر کرد، نزدیک به 10 بار فیلمنامه قطوری که نوشت را بازنویسی کرد، ویرایش چهارم تایید شد و استارت کار را زد، هر چند هنوز چیزی نشده بود که دلش می طلبید، می خواست فرمش شبیه به «هزار و یک شب» باشد، بسیاری از داستانهای سریال حذف شد، میگویند 11 ساعت از صحنههایش را سانسور کردند، هرچه بود اثر نهایی هم خیرهکننده از کار درآمد، پنج بزرگِ سینمای ایران همزمان در «هزار دستان» درخشیدند؛ جمشید مشایخی، عزتالله انتظامی، داوود رشیدی، علی نصیریان و محمدعلی کشاورز، یکعالم ستاره ریز و درشت دیگر هم بودند در سریال، دوبله اثر فاخر «هزار دستان» را هم به علی کسمایی سپرد و نتیجه، تاریخی شد.
سینمای شرقی
سینمایش بوی شرقی می داد، بوی فرهنگ و سنت های ایرانی، شاید با خودش عهده بسته بود صدای سرزمینش باشد، دیالوگ های فیلم هایش، انگار «ردیف» و «قافیه» داشتند، آهنگین بودند و موزون، بی جهت نبود لقبش شد «شاعر سینمای ایران». «خوش به سعادت تون که میرین روضه. جاتون وسطه بهشته. ما که دنیامون شده آخرتِ یزید! کیه ماها رو ببره روضه؟! مجید آقا تو رو چه به روضه. روضه خودتی! گریه کن نداری والا خودت مصیبتی. دلت کربلاس...» چه کسی جز علی حاتمی می توانست چنین دیالوگی بنویسد برای پسرِ عقب مانده «سوته دلان»؟ آخرین دیالوگ فیلم هم می تواند تا هفته ها درگیرت کند وقتی «حبیب آقا ظروفچی» می رسد بالای سر برادرِ ناتنی اش که از اسب افتاد و مُرد: «همه عمر دیر رسیدیم». از «دلشدگان» و «کمال الملک» بگیر تا «هزار دستان» و «سلطان صاحبقران»، هر کدام کتاب شعری بودند انگار که فیلمنامه شدند به دستانِ علی حاتمی، وقتی قلمش را رقصاند روی نگاتیوها.
مولفِ ایرانی
خودش می نوشت و خودش کارگردانی می کرد، فیلمنامه تمام فیلمها و سریالهایش از ذهن خلاق خودش تراوش کرد، سبکی منحصر به فرد داشت، انگار امضای خودش را می انداخت پای تمام آثارش، تیتراژ را هم نمی دیدی، می فهمیدی قلم و نگاه علی حاتمی پشتش است، باورها و اعتقادات مردم سرزمینش، جایگاهی ویژه داشتند در آثارش، قومیت های ایرانی را پُررنگ تر از هر فیلمساز دیگری می دید، نگاه شان کنی، می بینی مردان و زنانی که شبیهترینند به پدربزرگ ها و مادربزرگ های مان.
میراث عظیم
جوان واردش شد و پیرمرد بیرون آمد، ماندگارترین تاثیرِ «هزار دستان»، ساخت «شهرک سینمایی غزالی» بود، صدها فیلم و سریال در این شهرک ساختند و درودی فرستادند به روح علی حاتمی. خیلی ها «شهرک علی حاتمی» صدایش می زنند، محوطه ای بزرگ در غرب تهران با دکورهای سنگین و با شکوه، از تهرانِ قدیم تا خیابان های کوفه و اورشلیم را می توان در «غزالی» یافت، طرحش را «حاتمی» داد و خودش نشست پای کار، همراه با «ولی الله» خاکدان برای ساخت «هزار دستان»، لوکیشن هایی می خواستند که نمی شد در کوچه پس کوچه های پایتخت پیدایش کرد.
بیش از 10 هکتار مساحت در نظر گرفتند، عکس های قدیمی را جلوی شان گذاشتند و دادند از روی شان بسازند. عکس ها را با کمک نقاشی ایتالیایی اتود زد و تابلوهای کوچکی کشید. یکی از بهترین دکوراتورهای ایتالیایی به نام «جانی کورتینا» نقشه شهرک را ترسیم کرد و میراثی قابل احترام از علی حاتمی به جا گذاشت.
چراغِ مرگ روشن شد
روزهای اول ویروسی کوچک بود اما کم کم تمامِ جانش را تسخیر کرد؛ سرطان. 15 آذر ماه سال 1375، دو هفته مانده بود تا شب یلدا، روزها کوتاه می شدند و شب ها بلند، تنها 52 سالش بود، هنوز میتوانست فیلم های دیگری بسازد، شاهکارهای بیشتری به تاریخ پر بار سینمای ایران اضافه کند اما نشد، خوابید بغل دستِ «مادر»، «رقیه چهره آزاد» که نقطه اتصالی بود در یکی از ماندگارهایش، همان پیرزن دوست داشتنی که محمدعلی کشاورز، فریماه فرجامی، امین تارخ، حمید جبلی، اکبر عبدی و جمشید هاشم پور دورش میگشتند، در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپردنش، روی سنگ قبرش نوشتند: «آیین چراغ خاموشی نیست». دیالوگ «حاجی واشنگتن»، شخصیتی که حاتمی ساخت و پرداختش.
نگاتیوهای موزیکال
اولین فیلمش را در سال 1348 ساخت، هم نویسنده اثر بود و هم کارگردانش، نتیجه نخستین فیلمِ موزیکال سینمای ایران بود، حتی شعرهای فیلم را هم خودش سرود، پرویز صیاد یا همان «صمد آقا»ی معروف شد نقش اولش، نقالی زورخانه ها محوریت داستان بود، یک فیلم کاملا ایرانی با رگ و ریشه هایی ضخیم در عادات و سنت های کهن.
فرهنگ، اخلاق و حتی ادبیات ایران زمین، مرور شدند در اولین ساخته علی حاتمی. فهرست آهنگسازان «حسن کچل» هم از وزن بسیار بالایی برخوردار بود، هر کدام شان بعدها قطبی شدند در موسیقی، بابک افشار و بابک اتابکی از جمله شان بودند، اسفندیار منفردزاده و مرحوم واروژان، دو آهنگساز تاثیرگذار موسیقی پاپ و پیشروان نسل طلایی موسیقی در دهه پنجاه هم کمک شان کردند، زندهیاد امیر بیداریان نژاد هم با تنکبش جادو کرد تا اثری جاودانه خلق شود، سال 1349 «حسن کچل»، 9 میلیون تومان فروخت؛ فروشی قابل توجه.
تختی را دوباره کُشتند!
سه رویای بزرگ در سر داشت، شاید فکرش را هم نمی کرد دو تایش اصلا به مرحله اجرا نرسد، دیگری را هم اجل مهلت ندهد که تمام کند، می خواست «ملکه های برفی» را بسازد و زندگی همسران محمدرضا پهلوی را بررسی کند، «آخرین پیامبر» رویای دیگرش بود، ساخت پروژه ای در رثای حضرت محمد، پول زیادی می خواست، نشد که بسازد، رفت به سراغ آخرین رویایش؛ زندگی افسانه معاصر؛ غلامرضا تختی. آن قدر رفت و آمد تا رضایت خانواده «آقا تختی» را جلب کند ولی فرشته مرگ انگار دلتنگش بود، نگذاشت تمام شود، بهروز افخمی آمد و شد کارگردان جدید «جهان پهلوان تختی»، اثری کاملا متفاوت ساخت که البته چندان به مذاق دوستداران علی حاتمی خوش نیامد، می گویند «لیلا»، دخترش دوست داشت ناصر تقوایی، فیلمِ ناتمامِ پدر را تمام کند ولی او نخواست و نیامد. روایت است ناصر تقوایی زمان حیاتِ علی حاتمی هم منعش کرد از رفتن به سراغِ تختی.
سینما بعد از مرگ
کارنامه اش را که نگاه می کنی، می بینی دو فیلم دارد بعد از مرگش! «کمیته مجازات» که داستانش اتفاق می افتد در زمان «احمد شاه قاجار»، دو سال بعد از پروازِ علی حاتمی در سینماها به نمایش درآمد. به جز داوود رشیدی، چهار بزرگِ سینمای ایران ایستادند مقابل دوربین «شاعر سینمای ایران» تا شاهکاری تازه خلق کنند ولی عمرش کفاف نداد بنشیند کنارشان و نسخه نهایی را روی پرده تماشا کند.
دیگر فیلمش هم «طهران روزگار نو» بود، بر اساس «هزار دستان» ساختش، واروژ کریم مسیحی که خود با کارگردانی دو فیلم «پرده آخر» و «تردید»، احترام سینماگران و سینمادوستان را برانگیخت، تدوین کرد «طهران روزگار نو» را و پخشش کرد، این بار علی نصیریان نبود از جمع پنج غولِ سینما. موسیقی اش را هم غولِ دیگری ساخت؛ مرتضی حنانه.