ذهنیت شما از فمینیست بودن چیست؟ به چه کسی باید گفت فمینیست و خوب یا بد بودن آن را چطور میتوان تشخیص داد؟ جواب این سوالات را در این مطلب پیدا خواهید کرد. این مقالهی دو قسمتی از زبان یک نویسندهی آمریکایی بازگو شده است و در جاهایی از متن که به فرهنگ یا کشوری اشاره میکند، منظور آمریکاست. در ادامه با بنیتا همراه باشید.
تعریف موردعلاقهی من از فمینیست، تعریفی است که Su، یک زن استرالیایی، زمانی که با کتی بیل از مجموعه فمینیست DIY در سال 1996 در حال مصاحبه بود، بهسادگی آن را توصیف کرد: «زنانی که نمیخواهند مانند لجن با آنها رفتار شود». این یک تعریف کنایهدار و مختصر است، اما هنگام توضیح دادن آن، من دچار سردرگمی میشوم. من احساس میکنم آنگونه که باید به اصول فمینیست متعهد نیستم، من با آرمانهای فمینیسم مانند اینکه انتخاب کنم که باید چه کسی و چگونه باشم، زندگی نمیکنم. من این تنش را بهطور مداوم احساس میکنم. ایدهی این که «فقط یکراه درست برای زن بودن و یکراه درست برای یک زن واقعی و خوب بودن وجود دارد»، در حال فراگیر شدن است.
من این ایده را در دیکته کردن استانداردهای زیبایی اجتماعی به زنان مشاهده میکنم. اینکه یک زن باید لاغر باشد، آرایش کند، لباسهای مناسب بپوشد، استانداردهای زیبایی اجتماعی هستند. زن خوب جذاب، مؤدب و محجوب هست. زن خوب کار میکند اما درآمدش 77 درصد درآمد مردان است. زن خوب بچه به دنیا میآورد و در خانه میماند و آنها را بدون هیچ شکایتی بزرگ میکند. زنان خوب متواضع، عفیف، باتقوا و مطیع هستند. زنانی که این استانداردها را رعایت نمیکنند یا کمتر رعایت میکنند، زنان خوب محسوب نمیشوند.
فمینیسم واقعی و اصلی، خشم، تلخی و اصول تزلزلناپذیر را نفی میکند و مجموعهای از قوانین را برای اینکه چگونه یک زن، فمینیست شایستهای باشد یا یک بیطرف شایسته باشد تبیین میکند. آن زن شایسته علاقهمند به شوهر خود است، از تحریک احساسات جنس مخالف نفرت دارد، عینیت زنان را بهطور یکجانبه عیان میکند، اسباب زل زدن مردان را فراهم نمیکند، نفرت جنسی ندارد، بر جایگاه خود تمرکز میکند. اینها اگرچه تعریف دقیقی از فمینیسم نیست، اما این جنبش مدت طولانی است که به دلیل درک نادرست منحرف شده است و باید توسط افرادی که درک بهتری دارند، تصویر درستی از ضرورت فمینیسم ارائه شود.
الیزابت ورتزل که نگاه منفی درباره فمینیسم دارد در یک مقاله میگوید: «فمینیستهای واقعی امرارمعاش میکنند، پول دارند و از آن استفاده میکنند». با تفکر ورتزل، زنانی که نه امرار معاش میکنند و نه پول دارند و نه استفادهای میکنند فمینیست جعلی هستند. او ایدهی ضد فمینیستی زیادی را در ذهن خود دارد. کمی بعدتر، هارپر در یک مقاله که سپتامبر 2012 منتشر شد، مطرح کرد که «یک فمینیست خوب کار میکند تا زیبایی را در رفتار خود نشان دهد». او میگوید «در جستجوی زیبایی و بهتر بودن یک اصل مهم در فمینیسم است». او نشان میدهد که ارزش یک زن فقط توسط زیبایی او تعیین نمیشود که یک بخش مهم در فمینیسم است و چیزهایی دیگری هم در فمینیست خوب بودن سهیم هستند.
مهمترین مشکل با اساس فمینیسم، این است که چگونه این موضوع اجازهی تجربه پیچیدگیهای انسانی و یا فردیت را نمیدهد. این چنین به نظر میرسد که فضای محدودی برای ابراز نظرهای متفاوت و ناسازگار در جامعهی جهانی در مورد فمینیسم وجود دارد.
در آمریکا وقتی کسی به من بهعنوان یک فمینیست اشاره میکند، عصبی میشوم. هم از فمینیست بودن خود شرمنده میشوم و هم کلمه فمینیست را یک توهین میدانم، نه به دلیل اینکه اصل فمینیسم بد است، نه! من آن را یک توهین میدانم به خاطر اینکه ذهنیتی که در جامعه از یک فمینسیت وجود دارد اصلا خوشایند نیست. این یک برچسبی است که بهندرت با لطافت ارائه میشود و آنها فمینیسم را برای خود بازتعریف کرده و تمام صفات منفی را به آن نسبت دادهاند. بهطورکلی من بهعنوان یک فمینیست خوب زمانی عصبی میشوم که میبینم زنستیزی در فرهنگ ما (فرهنگ آمریکا) عمیقاً بهعنوان یک مشکل بزرگ جا افتاده است و این نیاز به هوشیاری فراوانی دارد. آنها فمینسم را بد میشمارند، البته با تعریفی که از آن دارند دور از انتظار هم نیست، ولی تعریف فمینیسم چیزی نیست که آنها در ذهن خود دارند.
بهعنوان مثال من زمانی توسط یک مرد مورد توبیخ قرار گرفتم، ما مشغول بحث در مورد یک موضوع بودیم و او کاملاً بدون استدلال صحبت میکرد. او گفت: «شما صدای خود را برای من بالا میبری» که عجیب بود چون من اصلاً با صدای بلند با او صحبت نکرده بودم. من شگفتزده شدم زیرا تاکنون هیچکس به من چنین چیزی نگفته بود. او برای من توضیح داد که زنان چگونه باید با مردان صحبت کنند و وقتی که من نظریه او را بیمصرف دانستم گفت، «شما فمینیست هستید، مگه نه؟» کاملاً از لحن او روشن بود که فمینیسم را قبول نداشت، چون تعریف فمینیسم بد را در ذهن داشت. او زن بودن را خوب نمیدانست. من سکوت کردم.
پس از این اتفاق من یکی از زنانی شدم که صراحتاً اعلام کردم که یک فمینیست خوب هستم و از عواقب ناشی از آن نیز هیچ ترسی ندارم.
در مصاحبهای که نشریه سالن با ملیسا لئو هنرپیشه معروف در اوت 2012 انجام داده، لئو میگوید «خب، من خودم را یک فمینیست نمیدانم. به محض اینکه ما شروع به برچسب زدن و طبقهبندی خود و دیگران میکنیم، جهان رو به خاموشی و نابودی میرود.»
ما به شکل طبقهبندیشده با جنسیت، نژاد، اندازه، رنگ مو، رنگ چشم و غیره به دنیا میآییم. درگذشته این دستهبندیها بیشتر بود. اگر برچسبها و طبقهبندیهای ما باعث نابودی جهان میشد، خیلی وقت قبل باید این اتفاق میافتاد. آنچه بیشتر نگرانکننده است این است که ادعاشده نقش لئو در سریال کمدی لوئیس، یک نقش فمینیستی نیست یا اینکه یک فمینیست قادر نیست نقشی سرگرمکننده در برند C.K داشته باشد. برای لئو، فمینیستها وجود دارند و پس از آن زنان هستند که مخالف دستهبندیاند و آماده پذیرش هر شغلی هستند. در ژوئیه 2012 در یک مصاحبه که در روزنامه گاردین منتشر شد، وقتی از هنرمند تحسینشده مارینا آبروموویچ، پرسیدند هنگامی که بهعنوان تنها زن برای رهبری یک کنفرانس درباره فمینیسم دعوت شد چه احساسی داشت، گفت: «بسیار روشن است که من فمینیست نیستم. فمینیسم، شما را در یک دستهبندی قرار میدهد و من بهعنوان یک هنرمند آن را دوست ندارم. یک هنرمند، جنسیت ندارد. تمام آنچه مهم است، هنر خوب یا بد است».
میبینید که باز هم این ترس از طبقهبندی، ترس از قرار گرفتن در یک محیطی که زن را در جایگاهی غیرواقعی قرار دهد، وجود دارد. آبراموویچ اعتقادی به جنسیت در هنر ندارد، اما بسیاری از هنرمندان هم مخالف این قضیه هستند، کسانی که معتقدند هنر ارتباط تنگاتنگی با جنسیت دارد مانند هنرمند و مجسمهساز لوئیس بورژوا که فمینیسم تأثیر قابلتوجهی بر او داشت. در مقالهای در سال 1982 میلادی در روزنامه تایم، در مورد بورژوا و موزه هنرهای مدرن او، گفته شده است که «کار بورژوا بهطور مداوم به تجربه زنان برمیگردد». او در این مصاحبه گفته است که: «در یکی از مصاحبههایم برای کار، مصاحبه شونده یک زن باردار بود. او تلاش میکرد تا نترسد، اما همچنان وحشت زده بود. او میترسید اگر کسی به حریم خصوصی او تجاوز کند و به خاطر حامله بودن و مسئولیتش او را برای مصاحبه رد کند و او قادر به دفاع از خود نباشد.»
به خاطر این طرز فکرها در جامعه، پیشگام رهبران زن در دنیای شرکتهای بزرگ هم تمایل به رد برچسب فمینیستی دارد. ماریسا مایر که در سال 2012 بهعنوان رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت یاهو منصوب شد، در مصاحبهای گفت: «من فکر نمیکنم که خودم را یک فمینیست در نظر بگیرم. من قطعا حقوق برابر را باور دارم، من معتقدم که زنان در بسیاری از ابعاد مختلف توانمند هستند، من فکر میکنم روحیه ستیزهجویی گاهی اوقات با فمینیسم همراه است و این خیلی بد است، اما به نظرم فمینیست در بسیاری از موارد در حال تبدیلشدن به یک کلمه منفی است. شما میدانید که فرصتهای شگفتانگیزی در سراسر جهان برای زنان وجود دارد و من فکر میکنم این یک روال خوب است که انرژی مثبتی در اطراف جایی که از آن انرژی منفی میآید وجود دارد.» از این حرف ماریسا مایر هم میتوان فهمید که تعریفی از فمینیسم بد در ذهن او وجود دارد.
برای مایر که زنی پیشگام است، فمینیسم با ستیزهجویی در ارتباط است. با وجود گامهایی که او در مسیر حرفهای خود در گوگل و در حال حاضر در یاهو برداشته است، ترجیح میدهد از برچسبها به دلیل انرژی منفی ذکرشده، اجتناب کند.
آدر لرد یکبار اظهار داشت: «من یک فمینیست سیاه هستم. من میدانم که قدرت من همانند ظلمی که بر من رفته نتیجه سیاهپوست بودن من است و در مورد زنان نیز اینگونه است درنتیجه مبارزات من در هر دو جبهه جدانشدنی هستند و ادامه خواهند داشت.»
بهعنوان یک زن رنگینپوست دریافتم که برخی از فمینیستها علاقهی وحشتناکی به مسائل منحصربهفرد دربارهی اثرات مداوم نژادپرستی و مسائل بعد از استعمار بر زنان رنگین پوست و ایستادگی در مقابل الگوهای کهن زنان سیاهپوست دارند.
در قسمت دوم این مقالهی جذاب نیز ما را همراهی کنید.
میتوانید یک سری هم به «اهمیت بازی در رشد کودکان» بزنید.
منبع: Vqronline