«سکوت» silence نام فیلم جدید (2016) مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese) کارگردان به نام هالیوود است. فیلمی تاریخی-مذهبی که توسط جی کوکس (Jay Cocks) و اسکورسیزی نوشته شده. فیلمنامهای که بر اساس رمانی با همین نام (شوساکو اندو -1966) نوشته شده است. داستان فیلم در ناکازاکی ژاپن اتفاق میافتد؛ اما فیلم تماماً در تایپهی تایوان ساختهشده است. بازیگران فیلم، اندرو گارفیلد (Andrew Garfield)، آدام درایور (Adam Driver)، لیام نیسون (Liam Neeson)، تادانبو آسانو (Tadanobu Asano) و کیاران هیندز (Ciarán Hinds) هستند. زمان فیلم متعلق به قرن 17 و دورهی مسیحیان مخفی (Kakure Kirishitan-Hidden Christians) است که تسلیم شدن یاغیان شیمبارا (Shimabara Rebellion – مسیحیان کاتولیک ژاپنی) را در برابر توکوگاوا شگونات (Tokugawa shogunate) را به تصویر کشیده است.
مارتین اسکورسیزی (Martin Charles Scorsese) متولد 17 نوامبر 1942، کارگردان، تهیهکننده، فیلمنامهنویس و مورخ سینمای آمریکایی است. بیش از 50 سال است که در این حرفه مشغول است و بدنهی کاری او را در فیلمهایی با تمهای هویت سیسیلی-آمریکایی، مفهوم رومن-کاتولیک، تسلیم، ایمان، جرائم مدرن و اختلافات بین گروهای خلافکار میتوان مشاهده کرد. فیلمهایش برای نمایش بیپروای خشونت و ناسازگاری موردتوجه قرارگرفته است. وی در میان مولیان موج نو هالیوود قرار دارد و بیشک یکی از سرشناسترین و تأثیرگذارترین فیلمسازان تاریخ سینمای معاصر است. در سال 1990 (The Film Foundation)، سازمانی برای نگهداری از فیلم را پایهگذاری میکند و در 2007 سازمان سینمای جهانی (World Cinema Foundation) را آغاز میکند. برای زحمات سالیان کاریش جایزهی دستاورد یک عمر (AFI Life Achievement Award) را علاوه بر جوایز اسکار، نخل طلایی، فستیوال کن برای بهترین کارگردانی، شیر نقرهای، گرمی (Grammy Award)، امی، گلدن گلوب، بفتا (BAFTA) و دی جی ای (DGA Awards) را از آن خودکرده است.
فیلمهایی چون؛ «خیابانهای پایینشهر» Mean Streets در سال 1973، «راننده تاکسی» Taxi Driver در سال 1976، «گاو خشمگین» Raging Bull در سال 1980، «سلطان کمدی» The King of Comedy در سال 1983، «آخرین وسوسه مسیح» The Last Temptation of Christ در سال 1988، «رفقای خوب» Goodfellas در سال 1990، «تنگه وحشت» Cape Fear در سال 1991 و «کازینو» Casino در سال 1995 با همکاری دوست و همکار خود رابرت دنیرو (Robert De Niro) ساخته است. او همچنین برای همکاری با لئوناردو دی کاپریو هم شناخته میشود این بازیگر در 5 فیلم اسکورسیزی حضورداشته و این همکاری با فیلم «دارو دستههای نیویورکی» Gangs of New York در سال 2002 شروعشده و جدیدترین آنها، «گرگ والاستریت» The Wolf of Wall Street در سال 2013 بوده است. سومین کار آنها با هم «رفتگان» The Departed است که جایزهی بهترین کارگردانی را برای اسکورسیزی به ارمغان آورد و فیلم نیز آن سال بهترین فیلم سال شناخته شد.
از دیگر فیلمهای به نام اسکورسیزی میتوان به؛ «آخرین والس» The Last Waltz در سال 1978، «پس از ساعات اداری» After Hours در سال 1985، «هوانورد» The Aviator در سال 2004، «جزیرهی شاتل» Shutter Island در سال 2010، «هوگو» Hugo در سال 2011 اشاره کرد. او تنها کارگردان زندهی معاصر است که تاکنون 7 بار برای دریافت جایزهی بهترین کارگردانی اسکار نامزد شده و به همراه بیلی وایلدر (Billy Wilder) در مقام دوم نامزدیها ایستاده است.
لیام جان نیسون (Liam John Neeson) دارنده نشان افتخار بریتانیا (OBE)، متولد 7 جون 1952 بازیگری از ایرلند شمالی است. اواخر دههی 70 در تئاتر ایرلند کار میکرده و در سال 1981 در فیلم «اکس کالیبور» Excalibur بازی کرد. از سال 1982 تا 1987 نیسون در 5 فیلم بازی کرد مهمترین در میان آنها بازیش در کنار مل گیبسون (Mel Gibson) و آنتونی هاپکینز (Anthony Hopkins) در فیلم «بونتی» The Bounty در سال 1984 و بازی با رابرت دونیرو (Robert De Niro) و جرمی آیرونز (Jeremy Irons) در «مأموریت» The Mission در سال 1986 بوده است. در سال 1989 هم موفق شد نقشی در کنار پاتریک سویزی (Patrick Swayze) در فیلم «نزدیکترین خویشاوند» Next of Kin بازی کند.
در سال 1993 با بازی در فیلمِ برندهی اسکار استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg)، «فهرست شیندلر» Schindler’s List بر سر زبانها افتاد. پس از آن نقشهای زیادی را از آن خود کرد، در این میان میتوان به؛ «مایکل کولینز» Michael Collins در سال 1996، «بینوایان» Les Misérables در سال 1998، «جنگ ستارگان اپیزود اول: تهدید شبح» Star Wars: Episode I – The Phantom Menace در سال 1999، «کینزی» Kinsey در سال 2004، «بتمن آغاز میکند» Batman Begins در سال 2005، «ربوده شده» Taken در سالهای 2008 – 2015، «برخورد تایتان ها» Clash of the Titans در سال 2010، «سرگذشت نارنیا» The Chronicles of Narnia در سالهای 2005 تا 2010 و فیلم «خاکستری» The Grey در سال 2011 اشاره کرد.
او برای جوایز زیادی ز جمله، اسکار، بفتا برای نقش اصلی مرد و گلدن گلوب نامزد دریافت جایزه شده است. مجله امپایر (Empire) هم او را از جمله 100 مرد خوشقیافهی تاریخ سینما و یکی از 100 بازیگر تأثیرگذار اعلام کرده است.
اندرو راسل گارفیلد (Andrew Russell Garfield)، متولد 20 آگوست 1983، بازیگری انگلیسی-آمریکایی است. در آمریکا به دنیا آمده و در حومه لندن بزرگشده است. اولین حضورش در سینما در سال 2007 با فیلم «شیرها برای برهها» Lions for Lambs بوده و در نقش مکمل فیلم «شبکه اجتماعی» The Social Network به جهانیان شناسانده شد. برای بازیاش در فیلم «مرد عنکبوتی» با نقدهای مثبتی روبرو شد. در تئاتر «مرگ فروشنده» از آرتور میلر (Arthur Miller) همبازی کرده – همان نمایشنامهای که در فیلم فروشنده هم میبینیم- برای این نقش نامزد جایزهی تونی (Tony Award) هم شده بود. در سال 2016 علاوه بر «ستیغ ارهای» پر سروصدا در فیلم «سکوت» Silence از مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese) هم حضورداشته است. برای نقش داس در فیلم «ستیغ ارهای» نامزد جوایز اسکار، گلدن گلوب، بفتا (BAFTA) و سگ (SAG Award) شده است.
فیلم با صدای طبیعت و سیاهی (بدون تصویر) شروع میشود، سپس سکوت کامل (قطع صدا) و صحنهای را میبینیم که در آن یک ژاپنی روی صخره به همراه سرهایی از بدن جداشده ایستاده. کم کم فیلم شروع میشود لیام نیسون (پدر فررا) را میبینیم که شاهد شکنجهی دیگر همراهانش توسط ژاپنیهاست.
میفهمیم که گفتههایش درواقع آخرین نامهای است که به دست پدر مقدس در پرتغال رسیده و او به شاگردان فررا اعلام میکند که از او دستشستهاند و او را مفقود محسوب میکنند؛ اما شاگردان (اندرو گارفیلد در نقش رودریگز و آدام درایور در نقش گروپی) حاضر به قبول این مسئله نیستند و با مسئولیت خود بهعنوان آخرین مبلغین دین مسیحیت به ژاپن روانه میشوند تا ژاپنیها را به دین مسیحیت دعوت کنند و پدر فررا را نیز پیدا کنند.
به چین میروند، مردی نزار و درب داغان (کیچی جیرو) بهعنوان راهنما به آنها معرفی میشود و در ازای بازگرداندنش به ژاپن حاضر به راهنمایی آنها برای رفتن به ژاپن میشود.
به روستایی دور افتاده میرسند و کیچی جیرو ناپدید میشود. کمی بعد پیری به سراغشان میآید و بازمانده مسیحیان روستا آنها را پناه داده و غرق در خوشحالی از داشتن پدر مقدس پس از مدتهای زیاد فرزندانشان را غسل میدهند و به کوچک نشانهای از آنها دلخوش میکنند. کشیشها نباید در روشنایی دیده شوند تا به دست عوامل دولت و مفتشها نیافتند. ولی تنهایی و تاریکی بر آنها غلبه میکند به بیرون از پناهگاه میروند و همانطور که انتظار میرود دیده میشوند؛ اما نه توسط دشمنانشان بلکه کیچی جیرو خبر ورودشان را به دیگر روستاها برده و روستاییانِ مسیحی در پی پیدا کردنشان روانه شدهاند.
طولی نمیکشد (البته کم هم نه 40 دقیقه بعد از شروع فیلم) که سروکلهی مفتشان پیدا میشود و با وعده و وعید به روستاییان از آنها میخواهند تا پدران روحانی را لو بدهند؛ اما روستایان 4 نفر را برای شکنجه معرفی میکنند و از این کار سر باز میزنند. حاضر به پا گذاشتن بر روی چهره مسیح (برای انکار) نمیشوند و با بیرحمی شکنجه میشوند. اولین جایی که در داستان شک را بهصورت جدی در رفتار و نگاه رودریگز و گروپی میبینیم. دو کشیش از هم جدا میشوند تا یکی به روستاهای دیگر رفته و مسیحیان مورد تعارض و سر در گم را به راه راست هدایت کند و دیگری در کنار مردمی که به خاطرشان دچار رنج زحمت شدند بماند. از هم جدا میشوند و پدر رودریگز آخرین نامه را به پدر مقدس میفرستند و راه جدید را پیش میگیرند. در روستای بعدی خبری هم از پدر فررا پیدا میشود.
در این میان پدر رودریگز دوباره به کیچی جیرو برمیخورد. کیچی جیرو هم با اینکه مسیح را یکبار (برای زنده ماندن) انکار کرده، با اعتراف سعی به برگشت به دین میکند. مردی که در طول داستان با گناه و خطاهایش بیننده را آزار میدهد ولی انسانیت درون و سعی به اعتراف و بازگشتش به دینی که آن را قبول کرده دوباره بینندگان را به انسانیت امیدوار میکند. بالاخره به دست مفتشان میافتند. افرادی که قبل از آنها گرفتارشدهاند برای پدر رودریگز قابلستایشاند. دوباره شک به سراغش میآید، چطور ممکن است خداوند به کمکشان نیاید و اینان چنان با ایمان بر سر اعتقادشان بایستند.
از اینجای داستان جنگ بین سنت و مدرنیته (آیین بودایی ژاپنی و دین جدیدالورود مسیحیت) آغاز میشود. فرمانده ژاپنیها تلاش به روشن نشان دادن خود دارد و با دلیل و منطقی نه چندان اشتباه (از نظر آیین و دین ژاپنیها) سعی به رد اعتقادات پدر رودریگز میکند. به قول او این بذر جدید در خاک ژاپن نخواهد رویید و تنها موجب ضعیف شدن خاک ژاپن خواهد کرد.
سعی میکنند پدر رودریگز را مجبور به انکار مسیح کنند تا مسیحیان دیگر قانع شوند. او حاضر به انجام کار نیست اما دیگران را ترغیب به انکار دروغین میکند تا از مرگ نجات پیدا کنند. کشمکشی بین ایمان و واقعیت زجرآور روبرویش در میان است که او را از درون خرد میکند. در اواخر داستان به پدر فررا میرسد. کسی که میگویند مسیح را انکار کرده و در نوشتن کتابی از اشتباهات دین مسیح به ژاپنیها کمک میکند. فررا سعی در ترغیب رودریگز برای بازگشت از اعتقادش میکند و در آخر برای نجات جان مسیحیان ژاپنی رودریگر نیز تسلیم میشود. تا پایان عمر در میان ژاپنیها میمانند و تا آخرین لحظه شک درستی و غلطی کار رهایش نمیکند.
و حالا کمی از نظرات منتقدین درباره این فیلم را با هم مرور میکنیم
در کل نظر منتقدین نظری مثبت بوده و میانگین امتیاز این فیلم نزدیک به 80 است.
منتقد هالیوود ریپورتر (hollywoodreporter) میگوید؛ در دهههای گذشته مشکلات و اهمیت ایمان مذهبی در کارهای بسیاری از کارگردانان دیده میشد که در میان آنها میتوان به
جان فورد (John Ford)، لئو مک کری (Leo McCarey)، سسیل بی (Cecil B)، اینگمار برگمان (Ingmar Bergman) و حتی در مقیاسی، به لویس بونوئل (Luis Bunuel) اشاره کرد. ولی در دهه معاصر هیچ فیلمنامه یا فیلمی در این مورد بهخوبی ارائه نشده و شاید تنها کارهای مل گیبسون و اسکورسیزی را در این حیطه قرار بگیرد. به نظر میرسد که مذهب بهعنوان موضوع فیلم در حال ناپدید شدن است.
منتقد راجر ایبرت (rogerebert) میگوید، دور بودن احترامآمیز دوربین از صحنههای شکنجه و شک و تردید آنها را قابلتحملتر و قابلستایشتر میکند، درصورتیکه اگر تمامی این صحنهها از نزدیک و با جزییات بیشازحد نشان داده میشد دیگر تأثیر موردنظر را نداشت. صحنهها جالبتر نمایان شدهاند چون آنها را از نمایی میان دیدگاه انسان و خداوند میبینیم. میخواهند کاری بکنند، تصمیم به اقدام میگیرند تا رنجها پایان بگیرند، اما آنها ادامه پیدا میکنند تا زمانی که خود تمام شوند. میبینیم که مردان خدا مورد امتحان قرار میگیرند. نمیدانند که تصمیم درست یا انتخاب درست کدام است. اتفاقی که ممکن است برای هر انسانی بیافتد. اسکورسیزی این کار را در دیگر فیلمهایش نیز انجام داده، معمولاً کاری میکند که بیننده در تنگنای انتخاب راه درست با احساسات خود درگیر میشود.
منتقد تلگراف (telegraph) به تمجید از کارگردانی اسکورسیزی پرداخته و گفته کمتر کسی میتواند مرگ را چنین شفاف و روان به تصویر کشد. بازی گارفیلد و آدامز نیز مورد تحسین این منتقد قرارگرفته و بهکارگیری این دو بازیگر و تضاد ظاهری آن دو نیز یکی از هوشمندانهترین انتخابات برای فیلم بیانشده است. دو شخصیت با روشهای متضاد در برخورد با مشکلی مشترک، بازی فوقالعادهای از هر دو که باعث شده بیننده با هر دو همدلی و همراهی داشته باشد.
منتقد ورایتی (Variety) یکی از منتقدینی است که امتیازی متوسط به فیلم داده است. برخی از ایرادات وارده به فیلم هم بیراه نرفتهاند. مثلاً طولانی بودن فیلم. به نظر این منتقد فیلم هرازگاهی حوصله سر بر میشود و در برخی از صحنههای مهم بیننده از فیلم جداشده است؛ اما این منتقد هم نتوانسته از توانایی اسکورسیزی در به تصویر کشیدن صحنههای زیبای فیلم ایراد بگیرد. البته به نظر او پس از فیلم «گرگ والاستریت» توقعات از اسکورسیزی خیلی بیشتر بوده و انتخاب بازیگر مرد عنکبوتی (گارفیلد) بهعنوان نقش اصلی شاید یکی از گافهای اسکورسیزی باشد!
ساخت این فیلم از آرزوهای دیرینهی اسکورسیزی بوده است او در مصاحبهای با تایمز گفته است که دلیل اینکه ساخت این فیلم برایش بیش از 20 سال طول کشیده این بوده که با اینکه کتاب در سال 1988 توسط نویسندهی ژاپنیاش به او دادهشده و کتاب را خوانده و برای ساختش مشتاق بوده، هیچ ایدهای نداشته که چطور میتواند چنین داستانی را به تصویر بکشد.
او میگوید تلاشش برای پیدا کردن ایمان از زمانی که متوجه این مفهوم شده تاکنون پایان نیافته و این مفهوم و دغدغه در اکثر فیلمهایش هم دیده میشود.
Post Views:
19