مثلا اگر شما
فرزند نخستوزیر انگلستان باشید بیشتر میارزد یا فرزند یکی از مقامات
نیجریه، کویت یا بنگلادش؟ طبیعی است که با وجود اینکه در یک کشور
توسعهیافته احتمال دسترسی به ثروت بیشتر است اما ساختارها به گونهای
تعریف شدهاند تا حتیالامکان مناسبات توزیع ثروت را کنترل کنند. دستکم
میتوان گفت که به جز برخی مناسبات مخفی در بقیه مناسبات کمتر کسی به خود
جرات میدهد تا مناسبات اقتصادی را به نفع خود یا اطرافیانش دور بزند.
چراکه ساختارها در مقابل او خواهند ایستاد اما در یک کشور فقیر یا در حال
توسعه، آقازادگی و نزدیکی به محافل قدرت بسیار بیش از آن چیزی که میتوان
فکرش را کرد، میارزد چون عملا مناسبات آنقدری مستحکم نیستند که بتوانند
جلوی نفوذها را بگیرند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که ناکارآمدی نهادها یکی دیگر از
دلایل سیستماتیک شدن فساد است. وقتی نهادها به درستی کار نمیکنند،
بانکها و موسسات مالی دچار محدودیت منابعند، دولت حجیم و پر اینرسی است،
بخش خصوصی آویزان دولت است و... خواه ناخواه تخصیص منابع با رانت صورت
میگیرد و طنز تلخ اینجاست که کسانی که دستشان به رانتها میرسد، نماد
کارآفرینی و باعرضگی میشوند چراکه در رقابتی نابرابر، خود را برنده بازی
یافتهاند. در اینجای کار فرقی نمیکند که رانت به یک فعال خصوصی داده شده
باشد یا یک مدیر دولتی، کسی میتواند کار را پیش ببرد که بتواند منابع را
از آن خود کند.
طبیعی است که فرصتهای اقتصادی و اجتماعی برای رشد در کشورهای
در حال توسعه قابل قیاس با آنچه در کشورهای توسعهیافته اتفاق میافتد
نیست، پس چرا شاخصهای فساد در این کشورها نسبت به کشورهای توسعهیافته که
ثروت بیشتری دارند بیشتر است؟ یکی از دلایل همین ناکارآمدی نهادی است که
فساد را عرفی و آشنا میکند. چراکه در وضعیتی که نهادها کارا نیستند و ضعیف
عمل میکنند تنها انگیزههای شخصی است که کارها را به جلو میبرد؛
انگیزههایی که با رویکردهای حامی-پیرو حق حساب صاحبان قدرت را به آنها
رسانده و آنها را منتفع میکند. بنابراین تعجبی ندارد که پروژهها در
کشورهای توسعهیافته عموما بدون فساد جلو میروند و در کشورهای
توسعهنیافته یا در حال توسعه با انبوهی از فساد.
در کشورهایی که نهادها تولید پیچیدگی میکنند، عملا رفع این پیچیدگیها
به دست فساد و رانت اتفاق میافتد و در واقع چیزی که قرار بود با قراردادن
موانع جلوی فساد را بگیرد خود منجر به فساد بیشتر میشود.
17302