از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کردند که حجت خدا امروز بر مردم چیست؟ ابن السکّیت که از علمای معروف بود از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کرد حجت خدا امروز بر مردم چیست؟ مردم با چه معیاری حق را از باطل، صدق را از کذب، خیر را از شر و حَسن را از قبیح تشخیص بدهند؟ «فَقَالَ ع الْعَقْل» عقل میزان خوبی است حجت خوبی است. وقتی وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) این مطلب را در پاسخ به سؤال ابن السکّیت فرمود، ابن السکّیت گفت: «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ»،[1]جواب حقیقی آن است که حجت خدا بر مردم، عقل است.
این عقل عبارت است از عقل برهانی است. آن قدر قدرتمند است که هم وهم را از خودپردازی و خیال را از خودپروازی و همچنین شهوت و غضب را از پرواز و پرداز بیجا عقال کند. از وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) رسیده است که عقل را عقل میگویند؛ برای اینکه هم در بخش اندیشه، زانوی سرکش وهم و خیال را عقال کند و هم در بخش انگیزه، زانوی سرکش شهوت و غضب را عقال کند. آنکه بیدلیل حرف میزند یا حرفی را بیدلیل میپذیرد؛ معلوم میشود در محدوده وهم و خیال است، نه عقل. قرآن کریم از گروهی که خیالپرواز و خودپرداز هستند تعبیر به مختال میکند. باب «تفعّل» آن در قرآن کریم استعمال نشده؛ اما باب «افتعال» آن استعمال شده که خدا ﴿لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾،[2] این «مختال»، همان صیغه اسم فاعل و اسم مفعول فعل «اختیال» است. «مختال»؛ یعنی کسی که در محدوده خیال فکر میکند. برهانی دست او نیست، هم بیبرهان حرف میزند هم بیبرهان میپذیرد. گروهی که مختالاند عاقل نیستند، آن قدرت اندیشه را ندارند که جلوی وهم را بگیرند، جلوی خیال را بگیرند، با برهان قلم بزنند با برهان قدم بزنند، این را قرآن میگوید مختال. مختال محبوب خدا نیست.
وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: این عقل را عقل میگویند که زانوی سرکش وهم و خیال را در بخش علم و اندیشه، زانوهای سرکش شهوت و غضب را در بخش انگیزه بتواند عقال کند. «عقال»[3]آن وسیلهای است که شتربانها زانوی شتر چموش و جموح و سرکش را عقال میکنند. اینکه میگویند: «اعْقِلْ وَ تَوَکَّل»؛[4]بعد گفتند: «با توکّل زانوی اشتر ببند»؛[5] یعنی بتواند جلوی وهم را بگیرد، جلوی خیال را بگیرد. به قول حوزویان، اگر این قدرت را پیدا کرد، دیگر به دام آن سیزده قسم مغالطه نمیافتد. مغاطله این است که انسان، شبیه دلیل را دلیل خیال کند، شبیه حق را حق خیال کند. این کار را میگویند مغالطه و اگر کسی عاقل باشد در بخش علمی، جلوی این خودپردازی و خودپروازی وهم و خیال را عقال میکند، حرفی میزند که اگر بعدها هم محقّقان بیایند میپذیرند. این میشود محقّق، این میشود عالم. و در بخش شهوت و غضب نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبندد. شهوت را تعدیل میکند و نه تعطیل. غضب را تعدیل میکند و نه تعطیل. این دو نیرو از بهترین برکات الهی هستند. این قدرت غضب تعدیل شده جهاد هشت ساله ایران را به خوبی حلّ کرد. این غضب از بهترین قدرتها و نعمتهای الهی است؛ منتها باید بجا مصرف بشود و آن دفاع از شرف و مرز و بوم یک کشور اسلامی است. بنابراین وقتی ابن السکّیت که از علمای بزرگ آن عصر بود، از امام رضا (سلام الله علیه) سؤال میکند که حجت خدا بر مردم امروز چیست؟ فرمود: «الْعَقْل»؛ بعد ابن السکّیت گفت: «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ». این یک حدیث.
حدیث دیگری که از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) رسیده است این است که فرمود: «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه»؛[6]دوست هر فرد و ملّتی عقل آن فرد یا ملّت است، دشمن هر فرد یا ملّتی جهل آن ملّت است. اوّل عقل را معنا کردند. عقل؛ یعنی قدرتی که بتواند دهن آدم را ببندد. چشم آدم را کنترل کند، هر محرم و نامحرمی را نبیند. هر بد و خوبی را نگوید. هر زشت و زیبایی را نگوید. هر حق و باطلی را ننویسد و جامعه را ملتهب نکند. کسی که راست میگوید، حق میگوید، هم خود راحت است هم جامعه را راحت نگه میدارد. فرمود: اگر کسی عاقل شد، دوست او همین عقل است. درست است که زن و بچه خودش را دوست میدارد، اینها وسیلهاند نه هدف. این امام است ما در زیارت اینها میگویم: «کَلامُکُم نُورٌ»،[7] در زیارت اینها در مشاهد مشرف عرض میکنیم: «کَلامُکُم نُورٌ». وقتی از امام رضا سؤال میکنند که دوست آدم کیست؟ یا خود حضرت ابتدائاً میگوید: «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»؛ انسان یک دوست بیشتر ندارد و آن فهم اوست، مگر ما چند تا دوست داریم؟ این را آقایان طلبهها هم میدانند که وقتی خبر مقدم بر مبتدا شد، نکتهای دارد. این «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»، این «صدیق» خبر مقدم و «عقل» مبتدای مؤخر است. تقدیم این خبر بر آن مبتدا برای افاده حصر است؛ یعنی انسان یک رفیق دارد و آن فهم اوست، همین؛ بقیه ابزار هستند. این را ما میگوییم: «کَلامُکُم نُورٌ». ما دو تا رفیق، چهار تا رفیق، ده تا رفیق که نداریم. یک رفیق داریم و آن ادب ماست، و آن فهم ماست. بارها به عرض شما رسید، ما الآن کشور ما گرفتار بدگویی و بدخواهی و دعوا و زد و خورد دائمی است. ما الآن هشتاد میلیون هستیم، بیست میلیون که زن و بچه کودک و پیرمرد و پیرزن هستند که به حساب نمیآیند. میشود شصت میلیون، این شصت میلیون مرتّب داریم با هم دعوا میکنیم، چرا؟ برای اینکه ما همه ما شنیدیم و گفتیم و دیدیم که پانزده میلیون پرونده در دستگاه قضایی هست. این پانزده میلیون، برای پانزده میلیونی که هر کسی با خودش پرونده دارد یا با شخصی پرونده دارد؟ هر پروندهای لااقل مربوط به دو نفر است. پس سی میلیون پرونده دارند. این سی میلیون که در آسمان زندگی نمیکنند، در فضا زندگی نمیکنند، در جامعه زندگی میکنند هر کسی یک زن و بچهای دارد، حداقل یا شوهر دارد یا همسر دارد. سی میلیون میشود شصت میلیون. خانهای که پرونده دارد شکایت دارد یا زندانی دارد یا باید زندان برود، میشود شصت میلیون. ما شصت میلیون باهم داریم مرتّب دعوا میکنیم. آن وقت زیارت امام رضا هم میرویم! آنجا هم میگوییم: «کَلامُکُم نُورٌ».
حضرت فرمود: انسان یک دوست دارد و آن فهم اوست. نفرمود عقل هر کسی دوست اوست. مبتدا را که مقدم ذکر نکرد. خبر را مقدم ذکر کرد. این که خبر را قبل از مبتدا ذکر کرد، برای افاده حصر است؛ یعنی انسان فقط و فقط یک دوست دارد و آن فهم اوست. این است! ما به زیارت چنین ائمهای میرویم، «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه»؛ انسان یک دشمن دارد و آن بیادبی اوست. بیعقلی اوست. حرفی میزند خلاف، خودش را به زحمت میاندازد. کاری میکند خلاف، خودش را به زحمت میاندازد. این میشود امام رضا، این میشود مشهد رضوی، این هم «کَلامُکُم نُورٌ». این است که اینها میمانند این حرف ماندنی است، چون با فطرت ما سازگار است با نظام هستی ما سازگار است. «عدو کلّ امرئ جهله»، «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»، در یک فصل عقل را معین کرده است که تنها میزان است، در فصل دوم مشخص کرد تنها دوست آدم ادب اوست. این حرف رضاست. ما شیعه اینها هستیم. اینکه میگوییم: «کَلامُکُم نُورٌ»، برای همین بیانات نورانی است.
بعد همین امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود عبادت، چیز بسیار خوبی است، نماز و روزه واجب که سرجایش محفوظ است؛ اما نمازهای مستحبی، روزههای مستحبی، آنها هم خیلی معیار نیست، «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصِّیَامِ وَ الصَّلَاةِ»؛ آن نمازهای مستحبی، روزهها مستحبی ثوابش محفوظ است؛ اما اینها عبادت نیست. «وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللَّه»،[8]فکر در تدبیر الهی، موحّدانه زندگی کردن، این عبادت است. بعضی از بزرگان دینی ما و اهل معرفت گفتند، هیچ کسی گناه نمیکند مگر اینکه در آن محدوده مشرک است. شما این بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف» را ملاحظه بکنید! فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾؛[9] فرمود اکثر موحدان و مسلمانها مشرک هستند! یک شرک ضعیف و مرموزی در درون اینها نهادینه شده است. ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾. از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند که چگونه میشود که اکثر مسلمانها مشرک باشند؟ فرمود همین که میگویی خدا هست ولی! اوّل خدا دوم فلان شخص! اگر خدا هست دومی که ندارد.[10] چند تا کار را هم ضمیمه میکنیم میگوییم خدا هست ولی! اوّل خدا، دوم فلان شخص! وقتی از امام(سلام الله علیه) سؤال میکنند که چگونه اکثر مؤمنین مشرک هستند؟ فرمود همین است. میگویند اوّل خدا، دوم فلان شخص! خدا اوّلی نیست که دومی داشته باشد. خدا هست ولی! این بیراهه را هم باز میرود. اما آن بزرگان اهل معرفت که تحلیل کردند این آیه را دقیقاً وصف کردند گفتند کسی که معصیت میکند وقتی شما این گناه او را بررسی کنید میبینید که سر از شرک در میآورد، چرا؟ برای اینکه اگر کسی گناهی میکند؛ یک وقت است که به خاطر سهو است، یک وقت است که به خاطر نسیان است، یک وقت الجاء است، اکراه است اضطرار است اجبار است، اینها که گناه نیست. اگر کسی به خاطر سهو، نسیان، اضطرار، الجاء، اجبار خلافی کرده که گناه نیست. این حدیث رفع[11] «رُفِعَ ... مَا اسْتُکْرِهُوا»[12]همه را میگیرد. تنها آن صورتی گناه است که کسی در کمال آزادی در کمال اختیار معصیتی را دارد میکند. این بزرگوار اهل معرفت میفرماید: شما همین جا را تحلیل کنید که کسی هیچ عذری ندارد؛ حالا یا رومیزی میگیرد یا زیرمیزی میگیرد، نیازی هم ندارد، اضطراری هم ندارد، گدا نیست، یک مال حرامی را میگیرد، رشوهای را میگیرد، ربایی دارد میگیرد، هیچ اضطراری، سهوی، نسیانی، الجائی و اجباری هیچ چیزی نیست. معنایش چیست؟ معنای آن این است که خدایا! جهل موضوعی هم نیست جهل حکمی هم نیست، علم هم به مسئله هست، چون اگر جاهل به موضوع باشد جاهل به حکم باشد ممکن است زیر مجموعه عذر قرار بگیرد. اگر عذر دارد که گناه نیست، اگر موضوع را میداند حکم را میداند، اضطرار و اجبار و الجاء و اکراه و اینها در آن نیست؛ معنای آن این است که خدایا! من میدانم که این گناه است، تو گفتی نکن؛ ولی من میکنم! شما هر گناهی را که تحلیل میکنید میبینید که سر از شرک در میآورد، سر از شرک در میآورد؛ یعنی شما گفتید، ولی نظر من این است که باید بکنم! مشکل شیطان چه بود؟ مشکل شیطان ترک سجده بود؟ کسی که نمازی را نمیخواند این طور ملعون ابد نمیشود. به تعبیر استاد مرحوم الهی قمشهای که خدا غریق رحمتش کند، گفت:
جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست[13]
حالا اگر کسی معصیتی کرده نمازی نخوانده، اصلاً نماز نخوانده، این دیگر ملعون ابد نمیشود. بعد راه توبه باز است. مشکل شیطان این نبود که سجده نکرد؛ مشکل شیطان این بود که با وحی الهی، دهن به دهن افتاد، گفت شما نظرتان این است من نظرم این است! این در درون خیلی از ماها هست. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ به اینجا بیفتد که در برابر حکم خدا بگوید خدا این را گفته، ولی من نظرم این است، همان حرف شیطان است.
جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست
حالا اگر کسی نمازی نخوانده، این ملعون ابد میشود؟! راه باری او باز است. حالا یک سجده نکرده است! این استکبار است، نه معصیت عادی. آن بزرگوار میگوید، کسی که عالماً عامداً گناه میکند، وقتی شما این را خوب تحلیل بکنید، میبینید سر از شرک در میآورد؛ چون اگر جهل به موضوع باشد، جهل به حکم باشد، با یکی از آن علل: مجبور باشد، مضطر باشد، ناسی باشد، ساهی باشد که معصیت نیست. در جایی که موضوع را میداند حکم را میداند اجباری هم در کار نیست، معنای آن این است که خدایا شما نظرتان این است؛ ولی من نظرم چیزی دیگر است. ما با این خطر روبهرو هستیم. ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُون﴾؛ این بیان خدا در قرآن کریم است. این را عقل تحلیل میکند. اینکه امام رضا فرمود عقل تنها دوست آدم است آدم را نجات میدهد همین است. بر اساس تحلیل علمی، ما باید بدانیم که باسواد شدن معصیت نیست، یک؛ باید بدانیم آنکه در دست و پای خیلیها ریخته است این را هم نمیگویند سواد، این دو؛ یک جان کَندن میخواهد به ما هم گفتند همه چیز را. آن وقت میشویم عاقل. آن وقت شصت میلیون با هم دعوا نمیکنیم. یک کشور شصت میلیونی، هشتاد میلیونی که بیست میلیونش که بچه و کودک هستند. این پانزده میلیون آن 45 میلیون را هم به همراه دارد. هر کسی در خانهاش یا به این فحش میگوید یا به آن فحش میگوید؛ یا به این بد میگوید یا به آن بد میگوید. ما میتوانیم بهتر از این زندگی کنیم، ما میتوانیم شهرمان را کشورمان را مدینه فاضله قرار بدهیم.
اینکه خدا فرمود: دوستی اهل بیت مزد رسالت است، فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾،[14]ما اگر مزد رسالت را بدهیم، دوست این خاندان باشیم، راحت هستیم؛ منتها مشکل ما این است که خیال میکنیم صرف دوستی کافی است! این را اگر ادیبی که آشناست، این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ اگر مفعول واسطه برای مودت باشد ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾؛ یعنی این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه است برای مودت، یعنی دوستی این خاندان. دوستی این خاندان مشکل را حلّ نمیکند. کیست که علی را بشناسد و نسبت به او دوست نباشد؟! کیست که حسین بن علی را دوست نداشته باشد؟! اینکه مفعول واسطه برای مودت نیست، این ظرف که ظرف لغو نیست به قول ادیبان. این ظرف، ظرف مستقر است. این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾، مفعول واسطه است متعلّق است به «المستقرة» که بین این دو کلمه واقع است، «قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ المُستقرةَ فِی الْقُرْبَی»، آن وقت این میشود فهم، میشود فهم قرآن؛ یعنی ما تمام محبتمان باید به این دودمان بسته باشد، به جای دیگر دل نبندیم. او میشود اجر رسالت؛ آن وقت آن کشور میشود کشور امن. وگرنه کسی ممکن نیست که علی و اولاد علی(علیهم السلام) را بشناسد و نسبت به اینها دوستی نداشته باشد، این همان ظرف لغو است. به این طلبه هم بگوییم، معنا کن! همین گونه معنا میکند زندگی هم همین گونه زندگی میکند، این را ظرف لغو میداند.
وقتی به حضرت امیر گفتند، شما یک سلحشور هستید، یل میدان جنگ هستید، این اسب، اسب باری است، با اسب سواری و اسب باری که انسان نمیتواند به میدان جنگ حمله کند! شما یک اسب تندرو بخرید. حضرت فرمود من ـ تعبیر روایت عتیق است ـ آن اسب تندروی قوی و نیرومند را میخواهم چه کنم؟ من که از میدان جنگ فرار نمیکنم، کسی هم که فرار کرد من او را تعقیب نمیکنم. من اسب تندرو میخواهم چه کنم؟[15]این علی است! کسی ممکن است که او را بشناسد و دوست او نباشد؟! درست است مشرک است بتپرست است آمده برای کشتن من، اما از من گریخت، من کسی نیستم که او را تعقیب بکنم؛ این علی است. کسی ممکن است که او را بشناسد و دوست او نباشد؟! این را چه کسی نقل کرده است؟
پس این ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾؛ این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه برای مودت نیست، وگرنه او را شما میدانید کلیمیها هم در شبهای تاسوعا و عاشورا میآیند صف میبندند، در صف نذری آقا قمر بنیهاشم میایستند. این کلیمی است. کسی اینها را بشناسد و دوست اینها نباشد، این نیست. ما آنکه وظیفه داریم این است که این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ را متعلّق به آن مستقر بدانیم؛ یعنی مودت همه جانبه و یکدست برای این خاندان است؛ آن وقت راحت هستیم. کسی یک مختصر بوقی زد، ما فوراً شکایت بکنیم! مواظب زبانمان نباشیم، مواظب چشممان نباشیم، کسی یک مختصر حرفی زد، فوراً شکایت؛ آن وقت میشود شصت میلیون به جان هم میافتند. این است که این کشور وقتی کشور اهل بیت است که به دستور آنها عمل بکنیم؛ راه عمل هم باز است، راه عمل هم باز است به دست ماست که این کشور را طیّب و طاهر بکنیم. باید هم بکنیم، نه تنها میتوانیم باید هم بکنیم. مسئول هم هستیم. در این زیارت وارث و سایر زیارتهایی که درباره شهدای کربلا و غیر کربلا میخوانیم چه میگوییم؟ میگوییم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»،[16] شما طیّب و طاهر بودید؛ کشور را شما پاک کردید، این در زیارت هست. «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»، این اصل اوّل. کشوری که شهید بیارمد، آن کشور را طیّب و طاهر میکند. حالا کشور طیّب و طاهر میوهاش چیست؟ آن را قرآن کریم مشخص کرده است. فرمود: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾[17] کشور پاک مردم بفهم تربیت میکند. ما دیگر غیر از روایت و ائمه و اینها دنبال چه میگردیم؟ این هم قرآن، آن هم کلام ائمه. فرمود کشوری که شهید داد آن کشور طیّب است کشور طیّب میوه طیّب میدهد، مردان پاک و زنان پاک میوه آن مملکت هستند، ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. اما ﴿وَ الَّذِی خَبُثَ لاَیَخْرُجُ إِلاّ نَکِداً﴾، چه چیزی را باید بگویند که نگفتند؟ و دهه کرامت، مسجد، حسینیه برای این است که ما راحت زندگی کنیم. جامعهای که میتواند راحت زندگی کند چرا عمداً بیراهه برود؟ در تمام این بخشها راه بهتر زندگی کردن را به ما یاد دادند. یک وقتیآدم مشهد مشرف میشود یا بارگاه معصوم دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را زیارت میکند؛ غرض او این است که بهشت بگیرد، آن سرجای خود محفوظ است، غرض او بخشایش گناهان قبلی است، آنها هم سرجای خود محفوظ است؛ اما قسمت مهم دستورهایی که به ما دادند برای اینکه کشور را متمدن کنیم، این در زیارتهاست. در زیارت میگوید کشوری که شهید داد میوه پاک باید بدهد. این در زیارتهای ماست؛ یعنی تمام دستورهای دینی ما این است که تمدن ما را در تدیّن ما تأمین کند. ما باید ملّت متمدن باشیم و تمدن ما هم در تدیّن ماست. در تمام بخشها هم همین حرفهاست. در زیارتها همین طور است. در این دعاهایی که انسان برای مُردهها میکند همین طور است. یک گوشه آن مربوط به آخرت است یک گوشه آن مربوط به دنیاست. ما به این خاندان امیدواریم، ما بیانات اینها را داریم، ما به شما مردم بزرگوار امیدواریم، شما خیلی خوب هستید میخواهیم خیلی خوبتر باشید، راه باز است.
پی نوشت ها
[1] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص25.
[3] مجمع البحرین، ج5، ص428؛ «الحبل الذی یشدّ به البعیر».
[4] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج1، ص75.
[5] مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بخش45؛ «گفت پیغامبر به آواز بلند ٭٭٭ با توکل زانوی اشتر ببند».
[6] الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص11.
[7] من لا یحضره الفقیة، ج2، ص616.
[8] تحف العقول، النص، ص442.
[10] تفسیر عیاشی، ج2، ص200، ح96؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص410.
[11] وسائل الشیعة، ج15، ص369.
[12] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص463.
[13] دیوان حکیم الهی قمشهای، ص516.
[15] المناقب(ابن شهر آشوب), ج3, ص298؛ «وَ قِیلَ لَهُ(عَلَیْهِ السَّلَام) أَ لَا تَرْکَبُ الْخَیْلَ وَ طُلَّابُکَ کَثِیرٌ فَقَالَ الْخَیْلُ لِلطَّلَبِ وَ الْهَرَبِ وَ لَسْتُ أَطْلُبُ مُدْبِراً وَ لَا أَنْصَرِفُ عَنْ مُقْبِلٍ وَ فِی رِوَایَةٍ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ وَ لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ وَ الْبُلْغَةُ تُزْجِینِی».
[16] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص723.