خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: سال 1336 در روستایی از توابع شهر ساوه، کودکی به دنیا آمد که پدرش نام عبدالرّزاق را بر وی نهاد. پدر که برای دریافت شناسنامه نوزادش اقدام کرد؛ با تعجب دید که به جای نام عبدالرزاق، نام رزاق برای او ثبت شده است؛ اعتراض کرد که البته اعتراضش بیفایده بود و فهمید که این نامه نوشته شده در شناسنامه تغییر نخواهد کرد.
نام شناسنامهای او رزاق چراغی شد و البته از آن روز بود که در خانه و سپس در مدرسه و بعدها در جبهه، او را رضا چراغی صدا میزدند.
سخن از نخستین فرمانده لشکر شهید سپاه پاسداران انقلاب اسلامیاست که این روزها، یعنی آخرین روزهای فروردین ماه، سالروز شهادت اوست.
رضا از همان ایام تحصیل در مدرسه به فعالیتهای مذهبی علاقهمند بود و البته در سالهای آغاز نهضت انقلابی حضرت امام هم، به خیل مبارزان انقلابی پیوست تا ضمن شرکت در تظاهراتها، توزیع اعلامیهها و نوارهای خمینی کبیر را هم بر عهده داشته باشد.
او در سال پیروزی انقلاب، دیپلم گرفت و پس از آن، آماده بود تا هر خدمتی که از دستش بر میآید برای نظام مقدس جمهوری اسلامیانجام دهد.
هنوز چند ماهی از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامینگذشته بود که غائله کردستان به وقوع پیوست و رضا به آنجا شتافت تا در جبهه های گیلانغرب و سرپل ذهاب به انجام وظیفه بپردازد.
او در آن ایام، خود را یکی از شاگردان حاج احمد متوسلیان میشمرد و به همجواری با حاج احمد میبالید.
فعالیتهای چریکی رضا چراغی ادامه یافت و با شروع جنگ تحمیلی، وی به همراه حاج احمد به جبهههای جنوب پیوست و در آنجا بود که تیپ 27 محمد رسولالله(ص) با درایت حاج احمد تشکیل شد تا رضا به عنوان فرمانده یک گردان – و حتی در برخی اوقات به عنوان فرمانده همزمان چند گردان - در آن تیپ به خدمت مشغول شود.
تیر ماه سال 1361، حاج احمد متوسلیان در لبنان ربوده شد و فرماندهی تیپ مذکور به حاج محمدابراهیم همت رسید.
رضا اگرچه در فراق استادش میسوخت اما در رکاب حاج همت قرار گرفت تا در مقام قائم مقامیتیپ به فعالیت ادامه دهد.
حضور تأثیرگذار و دلیرانه در عملیات هایی مانند فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل و والفجر مقدماتی، تنها بخشی از ایثارگری های او در آن سالهاست.
در عملیات اخیر بود که تیپ 27 محمد رسول الله (ص) به لشکر تبدیل شد و در عین حال، سردار همت به عنوان فرماندهی یکی از قرارگاههای سپاه منصوب شد تا رضا چراغی هم به عنوان فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) منصوب شود؛ لشکری که از چهار تیپ عمار، سلمان، ابوذر و ذوالفقار تشکیل شده بود.
رضا چراغی در طول عملیاتهای مختلف، 11 بار مجروح شد؛ به افتخار جانبازی رسید و حتی گاهی از درون آمبولانس و زیر سِرُم، عملیاتها را راهبری میکرد.
وی آرزو داشت تا دوازدهمین بار مجروحیتش و به نیت دوازده امام معصوم علیهم السلام، به شهادت منجر شود که البته چنین هم شد تا این چریک شجاع جبهههای حق علیه باطل، در یکی از روزهای پایانی فروردین ماه سال 1362، در عملیات والفجر یک در منطقه فکه، به یاران شهیدش بپیوندد.
یکی از همرزمانش درباره شهادت وی چنین گفته است: «دشمن در ارتفاع 143 فکه پاتک سنگین زده بود. به هر شکلی بود، خودم را به آن جا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمیو اکبر زجاجی در حال شلیک آر پی جی بودند. دشمن پاتک سنگینی زده بود. هر چه اصرار کردم که به عقب برگردند، قبول نکردند. روی ارتفاع فقط شش نفر سالم مانده بودند که میجنگیدند؛ رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی که سخت درگیر بودند. دشمن تصور میکرد که نیروی زیادی روی ارتفاع است. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمیو دو نفر از بسیجیان، پیکر غرق به خون رضا چراغی را با برانکارد حمل میکنند.»
و این هم گوشهای از روایت سردار رشید لشکر اسلام، حاج محمدابراهیم همت از شهادت سردار شهید رضا چراغی که پایان بخش این گفتار خواهد بود: «... پس از خواندن نماز جماعت صبح، دیدم شلوار نظامینویی که در ساک اش داشت، درآورد و پوشید. با تعجب پرسیدم: آقا رضا! هیچ وقت شلوار نو نمیپوشیدی؛ چی شده؟ با تبسمیملیح بر لب گفت: حاجی جان! با اجازه شما میخوام برم خط مقدم. گفتم: احتیاجی نیست شما بری جلو؛ همین جا بیشتر به شما نیاز داریم.
احساس کردم ناراحت شده است. ادامه داد: حاجی جان! میخوام برم جلو وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم؛ الان اونجا بچه های لشکر خیلی تحت فشار هستن. در همان موقع بود که از طریق بی سیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر یک مکانیزه سپاه چهارم بعثیها، پاتک سختی را روی خط دفاعی بچههای ما انجام داده است. رضا رفت جلو و چند ساعت بعد خبر دادند که او، یعنی فرمانده شجاع لشکر 27 محمد رسول الله(ص)، در خط مقدم و با خمپاره شصت، مشغول هدف قرار دادن کماندوهای بعثی است؛ همین خبر نشان میداد که وضعیت آنجا برای بچههای ما تا چه حد وخیم شده است؛ گوشی بی سیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی؛ مدام میگفتم: رضا، رضا، همت... رضا، رضا، همت.
ناگهان یک نفر از آن طرف خط گفت: حاجی جان! دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا. و من فهمیدم که رضا شهید شده.»
و اینک در ایام سی و چهارمین سالروز شهادت فرمانده شهید عبدالرزاق چراغی، به روح بلند این نخستین فرمانده لشکر شهید سپاه و همه شهدای عزیز، از صدر اسلام تا دوران انقلاب و دفاع مقدس و البته شهدای مظلوم مدافع حرم، درود میفرستیم و از آنان میخواهیم تا ما را از دعای خیر خود فراموش نکنند.