الوهیت عیسی اصلی ترین مناقشۀقرآن و مسیحیت

در قرآن مکررا به انبیای سلف اشاره شده است. یکی از پیامبرانی که بیشترین توجه در آیات قرآن به او شده عیسای ناصری است

الوهیت عیسی اصلی ترین مناقشۀقرآن و مسیحیت

مقدمه

در قرآن مکررا به انبیای سلف اشاره شده است. یکی از پیامبرانی که بیشترین توجه در آیات قرآن به او شده عیسای ناصری است. حدود ١٠٠ آیه از قرآن متوجه اوست، به نحوی که تصویر نسبتاجامعی ازحیات وشخصیت عیسی درقرآن ارائه شده است. آیات مختلف قرآن، که گاهی نیزبه صورت پراکنده نکاتی رادربارۀ عیسی میگوید، علاوه بر ذکرمجموعه ای از اطلاعات دربارۀ عیسی، شخصیت اورابریک مبنای مشخص تحلیل وتصویرمیکند. هردوی این مسائل یعنی اطلاعات قرآن ونیزتصویر کلی عیسی ازدیرزمان موردتوجه مسیحیان بوده است.

متکلمان و مبلغان ومقامات دینی مسیحیت از همان قرون اولیۀ اسلامی، باهدف دفاع ازآراءو عقائدرسمی مسیحیت، درمقام بحث وگفتگووعمدتامجادله دربارۀ تصویرقرآن ازمسیح بوده اند.[1] درمقابل مفسران قرآن ومتکلمان مسلمان ازدیدگاه اسلامی واردبحث شده اند و مباحث مفصلی رادراین زمینه طرح کرده اند.[2] در دوره جدید از یک طرف به سبب ارتباطات و اختلاطات اقوام و مذاهب و از طرف دیگر در دسترس قرار گرفتن متون و منابع اسلامی و نیز تحقیقاتی که در خصوص قرآن از قرن ١٩ به بعد انجام شد، امکان آشنایی و زمینه توجه به قرآن و تعالیم آن در غرب و جهان مسیحیت بنحو گسترده مهیا شد. در این فضای جدید رویکردهای دیگری در مواجهه با قرآن و به طور خاص مطالب آن درخصوص مسیحیت و عیسی ظهور کرد که نه سعی در تقابل و تخاصم، بلکه بیشتر تمایل به فهم قرآن دارد و تلاش میکند امکان فهم متقابل را ایجاد کند. البته در اینجا نیز میتوان رویکردهای مختلفی را از هم متمایز کرد. شاید حداقل بتوان دو رویکرد کلامی- تبلیغی و رویکرد تحلیل تاریخی- محتوایی را از هم متمایز کرد و بررسی نمود. در رویکرد کلامی- تبلیغی برخلاف نگاه قبلی که سعی درتقابل بین مسیحیت واسلام داشت، تلاش میشودوحدت وتطابق دیدگاه اسلام بامسیحیت نشان داده شود، البته عمدتابه این شکل که دیدگاه اسلام رابه مسیحیت نزدیک کنند. دراین نگاه باتکیه برعناصرمشترک سعی میشودموارداختلاف قرآن بادیدگاه مسیحیت به نحوی توضیح داده شودکه بادیدگاه مسیحیت اختلاف اساسی وجودنداشته باشدواختلاف عمدتاناشی ازنوع تأکیدبرعناصرمختلف فهم شودنه تعارض وتقابل. رویکرددیگر نگاه تاریخی وتحلیل محتوایی به متن است. دراین نگاه آیات قرآن برمبنای این فرض که هرپدیده ای زمینه و بستر و منشأ خاص خود را دارد مورد تحلیل قرار میگیرد و تلاش میشود با تحلیل محتوای آیات و کلمات و ساختاری که در آیات به کار رفته است، ریشه ها و ارتباطات تاریخی آیات قرآن با متون مذاهب وآرای گوناگونی که به لحاظ تاریخی میتوانسته اند باپیدایش قرآن ارتباط داشته باشند تحلیل و بررسی شود. در اینجا نیز برخلاف رویکرد مجادله گرانه در جهت فهم و تبیین تعالیم دینی اهتمام میشود.[3] در این مقاله دیدگاهی که سعی در تقریب موضع قرآن و مسیحیت در خصوص الوهیت عیسی دارد بحث و نقد خواهد شد.

الوهیت عیسی در مسیحیت و تصویر قرآن از عیسی

مناقشه برانگیزترین مسئله بحث الوهیت عیسی است، چیزی که محور عقاید مسیحیت است و در مقابل، قرآن به صراحت در مقابل آن موضع دارد. مسیحیان برای عیسی الوهیت قائلند. فعلا لازم نیست به این بپردازیم که معنای الوهیت عیسی چیست، زیرا با توجه به تفسیرها و تبیین های متکلمان مسیحی این خود بحثی مستقل و بسیار پیچیده است.[4] اما تعابیری که در خصوص عیسی به کار میرود میتواند این تصویر را تا حدودی نشان دهد.[5] عیسی نزد مسیحیان خدا، پسر خدا یا خدای پسر و شخص دوم تثلیث، کلمۀ ازلی خدا خوانده میشود. در آغاز انجیل یوحنا میخوانیم: «در ابتداء کلمه بود و کلمه با خدا بود و کلمه خدا بود... همه چیز به واسطۀ او پدید آمد» اما کلمه در عیسای ناصری ظهور و تجلی میکند و از اینجا بحث تجسد به میان میآید و یکی از بحث های مهم و نزاع های اساسی نزد فرق مختلف مسیحی توضیح و تبیین تجسد و طبیعت مسیح است.[6] به هر روی مسیحیان بر اساس این باور عیسی را عبادت میکنند.

اکنون با نگاهی به آیات قرآن در مییابیم که محوریترین منازعۀ قرآن با مسیحیت بر سر الوهیت عیسی است. قرآن با صراحت و شدت فرزند خدا بودن عیسی، تثلیث و الوهیت او را نفی میکند و در مقابل او را پیامبری مانند سایر پیامبران میداند. قرآن عیسی را در آیات مختلف به این نحو تصویر کرده است:

قرآن عیسی را در زمرۀ صالحانی مانند زکریا و یحیی و دیگران نام میبرد که آنها را بر دیگران برتری داده است.[7] خداوند به عیسی همانند نوح و پیامبران بعد از او وحی کرد.[8] و از همۀ آنها پیمانی محکم اخذ نمود.[9] بر این اساس عیسی نیز حامل همان شریعت و دینی بود که خداوند به نوح، ابراهیم، موسی و بعدا به محمد ارائه داده است.[10] بر این اساس در نظر قرآن عیسی یکی از پیامبران الهی است که از این جهت تفاوتی با سایر پیامبران ندارد و مادرش نیز زن صدیقه ای بود و هر دوی آنها (مانند همۀ انسان ها) طعام میخوردند.[11] این مطلب در واقع مقدمۀ نفی ادعای الوهیتی است که مسیحیان دربارۀ او معتقدند. بحث قرآن در خصوص نفی الوهیت عیسی و تثلیث به طرق مختلف آمده است. قرآن آفرینش عیسی را به آفرینش آدم تمثیل میکند که خداوند او را از خاک آفرید و سپس به او فرمان داد که موجود شود و آن موجود شد.[12] عیسی تنها بندۀ خدا بود[13] و هرگز از اینکه خود را بنده خدا بداند ابایی نداشت.[14] بنابراین اهل کتاب نباید در دین خود غلو کنند و در مورد خدا جز سخن حق بگویند. همانا مسیح، فرزند مریم، پیامبرخدا و کلمۀ او بود که به مریم القاء شد و روح خداست. پس از اهل کتاب خواسته میشود که به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورند و سخن از «سه» نگویند و این گفتار را پایان دهند که خیرشان در آن است.[15] به همین صورت زمانی که خداوند به حواریون وحی کرد که به او و پیامبرانش ایمان بیاورند، حواریون از خدا خواستند که شاهد تسلیم آنها باشد.[16] زمانی هم که عیسی کفر را نزد مردم احساس کرد درخواست کمک کرد و حواریون دعوت او را اجابت کردند و گفتند که به خدا ایمان دارند.[17] کسانی که خدا را یکی در میان سه دانستند و مسیح فرزند مریم را نیز خدا تلقی کردند همانا کافرند و خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد. مسیح نیز از بنی اسرائیل خواست که خداوند را که پروردگار او و دیگران است عبادت کنند و اگر برای او شریک قائل شوند خداوند بهشت را بر آنها حرام میگرداند و جایگاهشان را در آتش قرار میدهد.[18] هیچ بشری حق ندارد که اگر خداوند به او کتاب و نبوت داد به مردم بگوید که به جای خدا او را عبادت کنند.[19] بر این اساس خداوند عیسی را مورد خطاب قرار میدهد و میپرسد که آیا او از مردم خواسته است او و مادرش را به عنوان دو اله در کنار خدا قرار دهند و عیسی ضمن تسبیح خداوند میگوید که هرگز چیزی جز آنچه حق دارد نمیگوید و تنها فرمان عبادت خداوند را به آنها رسانده است و خداوند بر همه چیز شاهد است. و به خدا میگوید اگر آنها را عقوبت کنی بندگان تو هستند و اگر ببخشی همانا شکست ناپذیر و دانایی.[20] قرآن عیسی و مادرش را تنها آیت میداند[21] و میپرسد اگر خداوند بخواهد مسیح و مادرش و هر آن که روی زمین است را هلاک کند چه چیزی میتواند مانع آن شود، خداوند فرمانروای آسمان و زمین و آنچه بین آن دوست میباشد، آنچه را بخواهد خلق میکند و بر هر چیز قادر است.[22] آنها میگویند خدا فرزندی اختیار کرد، او پاک و منزه است از اینکه فرزندی داشته باشد، او غنی است و هر چه در آسمان و زمین است از آن اوست و همه فرمانبردار و عبد او هستند.[23]

نگاه متکلمان مسیحی به تصویر قرآن از عیسی

واکنش مسیحیان به انتقادهای قرآن از الوهیت عیسی متفاوت است. مجادله گران مسیحی اولا تلاش دارند بگویند تصویر قرآن از تثلیث مطابق با اعتقاد مسیحیان نیست و آنها نیز چنین تصوری از تثلیث را قبول ندارند. به طور مشخص به دو آیه از قرآن میتوان اشاره کرد که مورد اعتراض آنهاست: و اذ قال الله یا عیسی بن مریم أ انت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله (٥: ١١٦)؛ این آیه در کنار آیات متعددی که همسر و فرزند را از الله نفی میکند چنین میرساند که تثلیث مورد نظر قرآن به صورت خدا به عنوان پدر، مریم به عنوان مادر و عیسی به عنوان فرزند است. به عقیدۀ مسیحیان نه تنها مریم یکی از اشخاص تثلیث نیست، بلکه فرزند خدا بودن عیسی نیز به این صورت مورد قبول نیست. آیۀ دیگر این است: لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه

(٥: ٧٣)؛ مجادله گران مسیحی میگویند معتقد نیستند خدا سومی سه تاست. آنها تعبیر «یک خدا در سه شخص» را ترجیح میدهند و سعی دارند بگویند این تعبیر معنای متفاوتی دارد.[24]

گاهی نیز به نحو دیگری دفاع میکنند. آنها میگویند که خود قرآن به یک معنی الوهیت عیسی را قبول کرده است. به عنوان مثال میتوان به حمل بدون مجامعت مریم و تشبیه خلقت عیسی و آدم که در قرآن وارد شده است اشاره کرد، در نظر مسیحیان عیسی کلمۀ متجسد خداست و این معنایی استعاری ندارد، حال اعتقاد به حمل بدون مجامعت مریم در واقع توضیح و تکمیل همین اعتقاد است. اهمیت این اعتقاد نزد مسیحیان بدین سبب است که توضیح میدهد چگونه عیسی کلمۀ متجسد الهی است و لذا الوهیت دارد. او از نسل ابنای بشر نیست، بلکه کلمۀ متجسد الهی است. در حالی که آدم ابوالبشر به واسطۀ ارتکاب معصیت هبوط کرد و از مقام الوهیش تنزل یافت و لذا تمامی ابنای بشر که وارثان آدم اند فاقد مقام الهی هستند چرا که مبتلا به گناه ذاتی اولیه هستند، عیسی از پدری بشری که مورث این معصیت و تنزل باشد به وجود نیامده است، بلکه از خداوند است که پدر آسمانی است و لذا واجد الوهیت است. حال این دسته از متکلمان مسیحی سعی بر آن دارند این معنا را در قرآن نیز بیابند و نشان دهند به رغم آنکه قرآن مسیحیان را به سبب اعتقاد به الوهیت عیسی مورد عتاب و انتقاد قرار داده است، با ذکر تعالیم اساسی مسیحیت به طور ضمنی ما را به همان اعتقادات فرامیخواند: قرآن حمل بدون مجامعت مریم و اینکه حمل از طریق نفخۀ الهی صورت وقوع یافت را به تصریح بیان کرده است (التی أحسنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا(٦٦: ١٢)؛ همچنین ١٩: ١٧ الی ١٧: ٢١؛ ٢١: ٩١؛ ٤: ١٥٦) و آن را به خلقت آدم تشبیه میکند (إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون(٣: ٥٩))، از طرفی خداوند پس از خلقت آدم و اعمال نفخۀ الهی و قبل از هبوط وی ملائک را امر به سجده بر آدم کرد (فقعوا له ساجدین(٣٨: ٧٢)) و همه جز ابلیس که استکبارا و کفرا امتناع کرد، امتثال امر نمودند (٣٨: ٧٢). سجده بر آدم به خوبی مؤید مقام الوهیت اوست چرا که سجده جز در مقابل مقام الوهیت جایز نیست. اکنون در حالی که آدم با عصیان و ارتکاب معصیت از مقام عصمت و الوهیت تنزل کرد و دیگر شایستۀ عبادت نیست، مسیح که آدم دوم است از مقام عصمت و الوهیت خود تنزل نکرد، زیرا به تصریح قرآن خدا او را به حضور خود عروج داد (بل رفعه الله الیه ٤: ١٥٨)؛ لذا برخلاف آدم واجد الوهیت و شایسته عبادت است.[25]

در مقابل این رویکرد، کسانی که رویکرد تبلیغی دارند تلاش میکنند دیدگاه اسلام و مسیحیت را به هم نزدیک کنند. کار آنها چند محور دارد اولا انتقادات قرآن را متوجه غیر مسیحیان یعنی مشرکان یا متوجه برداشت های برخی فرق مسیحی میدانند. دوم آنکه تلاش میکنند فهمی از آیات قرآن ارائه دهند که کمترین فاصله را با دیدگاه مسیحیت داشته باشد.

سوم آنکه برخی از باورهای مسیحی و عبارات کتاب مقدس را به نحوی توضیح میدهند که با برداشت قرآن نزدیک باشد.

یکی از انتقادهای قرآن که مکررا تأکید شده است نفی فرزند از خداوند است. اما این آیات متوجه چه کسانی است؟ مونتگومری وات مدعی است «در متن قرآن هر جا که نفی ولد از خدا میشود در درجۀ اول باید آن را متوجه مشرکان دانست مگر آنکه تصریحی به عیسی داشته باشد» (٣١٨. Watt, Muhammad at Medina, p) کسانی مانند لدیت، زاینر و پاریندر نیز چنین موضعی دارند. به عقیدۀ آنها این مشرکان بودند که خدا را به صورت پدر جسمانی برای بتان در نظر داشتند و آیات قرآن عمدتا متوجه نفی عقیدۀ آنهاست، اما برخی آیات نیز وجود دارد که متوجه مسیحیت است و این بدان سبب است که گاهی به اشتباه از مسیحیت نیز برداشتی میشد که شبیه تصور مشرکان از فرزند داشتن خدا بود. اما به عقیدۀ ایشان، مسیحت رسمی با قرآن هم عقیده است که یک حقیقت وجود دارد که «لم یلد و لم یولد»١١٢: ٣، و نفی اینکه مریم همسر خدا[26] و خدا پدر جسمانی عیسی باشد، و مخالف است با اینکه «ان الله ثالث ثلاثه»(٥: ٧٣).

از طرفی آنها به توصیفات قرآن از عیسی مانند تعظیم و ستایش عیسی و مریم و اینکه عیسی از مادر باکره زاده شده و اینکه عیسی همان مسیح است و نیز معجزات منسوب به او اشاره میکنند که مورد تأیید مسیحیت رسمی است و برخلاف گروه قبل که سعی داشتند این موارد را به عنوان نوعی تضاد و تعارض در قرآن جلوه دهند، ایشان آن را مبنایی برای نفی تعارض دیدگاه قرآن با مسیحیت قرار میدهند و مثلا عنوان میکنند که این توصیفات نشان میدهد در نظر قرآن نیز عیسی فراتر از یک انسان است. فیالمثل لدیت مدعی است قرآن تجسد کلمۀ خدا را که از ابتداء با او بوده و در کار خلق با او بوده است، تأیید میکند. استدلال او چنین است که قرآن در روایتی از بشارت عیسی را تحت عنوان «کلمه» و «من المقربین» خوانده است (٣: ٤٥).[27] البته اگر تنها گفته شده بود که «از مقربین» است معنایش تنها میتوانست این باشد که او تجسد یکی از ارواحی (ملائکه) است که نزد خدا حاضرند.[28] اما از آنجا که او همچنین تحت عنوان «کلمه» نامیده شده است از سایر ارواح متمایز است از این جهت که واقعیتی خارج و متمایز از خدا نیست، بلکه از وجود وصف ناپذیر او ناشی شده است، همان طور که کلمه پیش از اداء شدن در ذهن ما صورت میپذیرد.[29]

اما در مقابل سخن لدیت ما شاهد آن هستیم که قرآن اهمیت خاصی برای عنوان «کلمه» که بر عیسی اطلاق شده قائل نیست، بلکه اتفاقا خلاف این استنباط را دارد. «یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله إلا الحق إنما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمته القاها إلی مریم و روح منه»(٤: ١٧١). زاینر متذکر این مسئله شده است، او ادامۀ آیۀ فوق را مورد توجه قرار میدهد که میگوید «سبحانه ان یکون له ولد»(٤: ١٧١)، در عین حال معتقد است این آیه تصور اینکه خدا بخواهد پدر جسمانی برای مسیح باشد را نفی میکند. این آیه به عقیدۀ او تأکید بر این دارد که عیسی تنها رسول خدا و کلمۀ او و روح اوست، یعنی او از طریق آمیزش جسمانی پدید نیامده است، بلکه با نفخۀ الهی پدید آمد و این یعنی همان چیزی که در نظر مسیحیت رسمی تحت عنوان «کلمه متجسد» میآید(٢٠١. Zaehner, p).

اما حتی با پذیرش این استدلال باز به نظر تفاوتی مهم وجود دارد، زیرا مسیحیان بر این اساس عیسی را مستحق عبادت میدانند. با وجود این به عقیدۀ لدیت حتی ردی از این مسئله نیز در قرآن میتوان یافت. آنجا که پس از دمیده شدن نفخۀ الهی در آدم، خداوند دستور سجده بر او را صادر میکند «اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»(٣٨: ٧١، ٧٢). او استدلال میکند که در اینجا «آدم» به کار نرفته است[30] بلکه «بشر» گفته شده است و آن را به عیسی تفسیر میکند که مطابق رأی پولس آدم دوم است.

زاینر نیز براساس آنکه قرآن خلقت عیسی را به خلقت آدم قیاس میکند «ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم»(٣: ٥٩)، استدلال میکند که آدم به عنوان وجود الهی در قرآن تلقی شده است زیرا در غیر این صورت سجده بر او جایز نبود. با قیاس خلقت عیسی به آدم به نحوی نظریۀ مسیحیت که عیسی آدم دوم است پذیرفته شده است، نتیجه آن است که عیسی که معصوم است شایستۀ عبادت است مانند آدم، اما در حالی که آدم به واسطۀ گناه روح الهی را از دست داد، عیسی چنین نبود و به همین جهت خدا او را بالا برد و بنابراین برای همیشه شایستۀ عبادت است (٢٠٦. Zaehner, p). لذا زاینر معتقد است قرآن صراحتا هیچ اعتقاد مشخصی در مسیحیت را، جز بنوت عیسی برای خدا، نفی نکرده است و آن نیز دلیل مشخص دارد زیرا جز برای کسانی که در الهیات مسیحی تعلیم دیده باشند، این تعبیر سوء فهم را بدنبال خواهد داشت (٢١٦. ibid, p).

پاریندر در توضیح همین مسئله میگوید مخاطب انجیل و عیسی یهودیان بودند، کسانی که افکارشان در فضای دین ابراهیمی، که دینی توحیدی است، شکل گرفته بود، بنابراین عهد جدید تعبیر «ابن الله» را برای عیسی به کار میگیرد؛ اما مخاطب قرآن مشرکانی هستند که برای خدا همسر و فرزند قائل بودند. در چنین فضایی است که قرآن از تعبیر «ابن الله» به شدت احتراز دارد. (Parrinder, p. 136)

اما اساسا خود تثلیث را چگونه میتوان توضیح داد که با اصل توحید در تضاد نباشد؟ یا به عبارتی الهیات مسیحی که زاینر از آن سخن میگوید تثلیث را چگونه تعبیر میکند که منافی توحید نباشد؟ به عقیدۀ این گروه، مسیحیت در اینکه خدا یکی است با اسلام کاملا همرأی است.

«به جز یک خدا خدای دیگری نیست» (نامه به قرنتیان، ٨: ٤)؛ به عقیدۀ آنها نزاع اسلام و مسیحیت نزاع توحید و شرک نیست و قرآن نیز مسیحیان را مشرک نمیداند، بلکه نزاع قرآن بر سر چگونگی تعبیر توحید است و تثلیث را از این جهت مورد انتقاد قرار میدهد(ibid).

تعبیر رسمی مسیحیت از تثلیث «سه شخص در یک خداست»؛ پاریندر معتقد است که «شخص» در اینجا قدری ابهام دارد، زیرا منظور یک جوهر و فرد متمایز نیست، بلکه کلمۀ persیna که در لاتین به معنی نقاب است در اینجا مبین جنبه یا حیثیت واقعیت است، یعنی واقعیت در سه لحاظ مختلف. او این مسئله را با صفات و اسمای الهی در قرآن مقایسه میکند که وحدت و محض بودن خدا در عین حال با کثرتی از اسماء و صفات همراه است و این اسما و صفات در واقع بیانگر غنای واقعیت است. همان طور که در قرآن نیز طرح شده است، این کثرت و تنوع در واقعیت با وحدت واقعیت منافاتی ندارد. به همین جهت است که قرآن میگوید: «ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها» (٧: ١٨٠)؛ «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی» (١٧: ١١٠). در واقع وحدت محض بیفایده و بینتیجه است و تعالی محض هرگونه ارتباط و فهمی را منتفی میکند. خدای یگانه چون رحمان و سمیع و متکلم است میتوان با او ارتباط داشت.

به عقیدۀ این گروه از متکلمان مسیحی، مسیحیت نیز تلاش داشته است غنای الوهیت و کثرتی را که همراه وحدت الهی است توضیح دهد و تثلیث در واقع همین است و همان نقشی را که صفات الهی در قرآن دارند تثلیث در مسیحیت ایفا میکند. قرآن خود کلام خداست یعنی تجلی و ظهور مطلق. به همین ترتیب مسیحیان معتقدند خداوند در عیسای ناصری ظهور و تجلی یافته است.[31]

فارغ از بحث بر سر امکان مقایسۀ صفات واسمای الهی در قرآن با تثلیث در مسیحیت، به نظر میرسد آنچه بیان شد بیش از صرف مقایسه و تشابه دو مسئله در قرآن و مسیحیت است، بلکه در اینجا بحث اسماء و صفات الهی در قرآن زمینه و طرحی تلقی شده است که بر مبنای آن تثلیث میتواند توضیح داده شود و روایتی از تثلیث ارائه شود که در ساختار توحید قابل فهم باشد.

اگرچه کسانی که این تبیین را ارائه میکنند به این مسئله تصریح نکرده اند اما میتوان گفت به طور ضمنی آن را پذیرفته اند، زیرا خود تصریح دارند که در قالب عبارات رسمی و تعابیر سنتی شاید تثلیث قابل فهم نباشد.[32]

مسئله ای که این روایت از تثلیث با آن مواجه است از یک طرف ظاهر تعبیرهای رسمی مسیحیت از تثلیث است که احتمالا با آن سازگار نیست و از طرف دیگر موضع گیریهای رسمی کلیسا است. مثلا همین توضیح از تثلیث به صورت جنبه های مختلف یک واقعیت را سابلیوس (Sabellius)[33] در قرن سوم طرح کرده است. بر اساس نقل هایی که سایرین از رأی او داشته اند، کلیت نظر وی چنین است : خداوند جوهر الهی واحدی است که در سه طریق ظهور میکند. ابن اب است و اب ابن است، به این صورت که شخص واحدی است ذیل دو عنوان: اب و ابن. اگرچه معلوم نیست که تمثیل نقاب از خود سابلیوس باشد لیکن به نام او شهرت یافته است.

مطابق این تمثیل خداوند بسان نقش پردازی است که سه نقش مختلف را اجرا میکند. در این تمثیل بر کلمۀ persیna که در اصل به معنی نقاب است توجه داده میشود که به معنی شخص فهمیده شده است. لذا اساسا مسئلۀ تثلیث مسئلۀ هویت های شخصی متمایز نیست، بلکه خدایی واحد است که وقتی خلق میکند «اب» است و چون مفادات میکند و بازمیخرد «ابن» است و هنگامی که تقدیس و عفو میکند «روح القدس» است. پس تثلیث راجع به اسماء و صفات و جهات است و نه اشخاص. لکن نظر سابلیوس مورد قبول قرار نگرفت و وی به خاطر آن تکفیر و از کلیسا اخراج شد.[34]

پاریندر خود میپذیرد همه موافق تفسیر کلمۀ شخص به وجه و جنبه نیستند، بنابراین بسیاری از متکلمان چنین تعبیری از تثلیث را نمیپذیرند، اما معتقد است که باید اعتقاد تثلیث و اشخاص در مفاهیم جدید باز تعبیر شوند زیرا به نحوی که در سنت مسیحی تعبیر شده اند تقریبا نامعقول است و اذهان جدید فهمی از آنها ندارد(١٤٠. Parrinder,p).

مطلب دیگر آنکه به رغم تلاش و دقت قابل تحسین این گروه از دانشمندان مسیحی در تبیین دیدگاه قرآن دربارۀ الوهیت عیسی و نیز تقریب دیدگاه قرآن و انجیل به یکدیگر، به نظر میرسد بحث همچنان باقی است ؛ زیرا حتی با پذیرش کلیت دیدگاه آنها یک تفاوت مهم بین قرآن و مسیحیت رسمی همچنان وجود دارد. در مسیحیت رسمی خود شخص عیسی اهمیت نهایی دارد و عین حقیقت است و در واقع اصرار و تأکید بر الوهیت مسیح ریشه در همین مطلب دارد. مسیح الوهیت دارد و بنابراین شایستۀ عبادت است. در مقابل قرآن تصریح دارد که محمد هیچ خصوصیت و محوریتی در نسبت با الوهیت و حقیقت ندارد جز آنکه رسول و پیام آور حقیقت است. و این البته به هیچ عنوان اختصاص به او ندارد، بلکه کسان زیادی این نقش را داشته اند. «ما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل»(٣: ١٤٤). بنابراین مدام تکرار میشود که محمد بشری مانند همۀ انسان هاست. «قل إنما انا بشر مثلکم یوحی إلی إلهکم اله واحد»(٤١: ٦).[35] قرآن عیسی را نیز چیزی فراتر از یک پیامبر نمیداند، پیامبری که مانند او بسیار بوده اند. عین عبارتی که دربارۀ محمد آمده در خصوص عیسی نیز تکرار شده است : «ما المسیح بن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل»(٥: ٧٥)؛ «یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله إلا الحق إنما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمته القاها إلی مریم و روح منه فامنوا بالله و رسله و لاتقولوا ثلاثه انتهوا خیرا لکم إنما الله اله واحد سبحانه ان یکون له ولد»(٤: ١٧١). در آیۀ اخیر قرآن ضمن قبول اینکه مسیح کلمه و روحی از خدا بوده است، تأکید میکند که او پیامبر است و نباید بدین سبب درباره او غلو شود و خداوند واحد است و در واقع میگوید به سبب ویژگیهای عیسی نباید غلو کرد و برای او الوهیت و خدایی قائل شد. لذا از نظر قرآن هرگونه عبادت غیر خدا شرک محسوب میشود و هرگز مسلمانان مجاز به عبادت محمد و عیسی نیستند. در مقابل مسیحیان عیسی را به سبب الوهیتی که برای او قائلند میپرستند.

نتیجه

چنان مینماید که مسئله محوری پیش رو در مقایسۀ دیدگاه قرآن و مسیحیت بحث الوهیت عیسی باشد که محور دین مسیحیت نیز همین است. در نگاه اول البته به نظر واضح است که موضع اختلاف چیست. اعتقاد مسیحیت بر الوهیت عیسی و تثلیث است، در حالی که قرآن منکر هر دوست. با این حال آنگاه که در مقام توضیح و تبیین برمیآییم تعیین موضع خلاف به هیچ وجه سهل نمینماید. زیرا اولا مسیحیت در عین اعتقاد به تثلیث خود را قائل به توحید میداند، مطلبی که قرآن نیز آن را قبول دارد، یعنی به رغم اعتراض و انتقاد صریح و قاطع به آموزۀ تثلیث همچنان مسیحیت و نصاری را اهل توحید منظور داشته است. در اینجاست که تعیین آنچه دقیقا موضع و محل خلاف و نزاع است دشوار مینماید. چنانکه گذشت برخی از محققان تلاش دارند نقش و مقام تثلیث را در مسیحیت نظیر بحث اسماء و صفات الهی در قرآن تلقی کنند و ضمن بیان آنکه توحید محض و صرف ناقص و بیثمر است، معتقدند همان نقشی را که صفات الهی در قرآن ایفا میکند و از آن طریق خدای متعال و منزه در نسبت و ارتباط با جهان و عالم مخلوق و مخلوقات قرار میگیرد، در مسیحیت با بیان تثلیث تعبیر شده است و این البته نافی توحید نیست، بلکه مکمل آن است. این کسان البته میپذیرند که از یک سو ظواهر تعابیر دینی در مسیحیت با این تفسیر فاصله دارد و از طرف دیگر چندان معلوم نیست که ارباب دین و متولیان رسمی و متدینان سنتی به چه میزان با این تعابیر توافق داشته باشند، اما در هر صورت این تفسیر بیان مهمی از تثلیث است و محققانی بدان باور دارند.

در این صورت محل نزاع قرآن با مسیحیت چه میتواند باشد؟ به نظر میآید برخلاف رأی این محققان موضع و موقع نزاع صرفا تعابیر نارسا و یا نادرست و نیز خالی از دقت مسیحیان و بعضا دیگران (از قبیل مشرکان عرب) از تثلیث و ابوت الله نیست، بلکه همچنان مسئله ای محوری مورد اختلاف است. در مسیحیت «شخص» مسیح اهمیت نهایی و تام در نجات بخشی دارد و بحث الوهیت او نیز با همین مطلب گره خورده است، اما در قرآن نه شخص عیسی و نه شخص محمد اهمیت نهایی ندارد، بلکه تصویر رستگاری عبارت است از پیام و هدایت الهی که پیش از هر یک از پیامبران و فراتر از آنها وجود دارد و آنها تنها هادی و داعی به سوی آن هستند. به نظر میآید بسیاری از مطالب و جزئیات دیگر در ذیل این مطلب باید فهم شود. تأکید قرآن بر عبد بودن عیسی و محمد، نفی بنوت عیسی، نفی تثلیث، و حتی شاید موضع قرآن در باب مصلوب شدن عیسی جملگی به این مسئله راجع است. در مسیحیت عیسی خدایی است که متجسد شده است و به سوی انسان آمده، اما در قرآن انسانی است که بسوی الوهیت پیش میرود. یکی خدایی انسانی را طرح کرده و دیگری انسانی خدایی را. خدای انسانی خداست و سزاوار عبادت و پرستش، اما انسان خدایی همواره انسان است و عبد و مطلقا شایسته عبادت نیست.

البته این حکم شامل همۀ اعتراضات قرآن به آموزه های مسیحیت نیست، خصوصا مواردی که اعتراضات شدت می یابد میتواند راجع به برخی تعابیری باشد که برخی افراد و مذاهب از مسیحیت داشته اند، مثلا آنجا که قرآن روایت مؤاخذۀ عیسی را که از جانب خدا آورده است که آیا او به مردم تعلیم داد که او و مادرش را دو خدا در کنار خدا بدانند، راجع به مسیحیت رسمی نیست بلکه مذاهبی از مسیحیت را منظور دارد.

منابع

الجاحظ، المختار فی الرد علی النصاری، تحقیق محمد عبدالله الشرقاوی، بیروت: دارالجیل، ١٤١١.

Al-Kindi, Abdیl Masih, The Ap یlیgy یf Al-Kiindi in defence یf Christianity against Islam,

by William Muir, Lیndیn: Sیciety fیr the pr یmیting Christian knیwledge, 1887-

Hackenburg, Clint "An Arabic-tی-English Translatiیn یf the Religiیus Debate between

the Nestیrian Patriarch Timیthy I and the ‘Abbāsid Caliph al -Mahdi", M. A. thesis,

یhiی State University , 2009-

Parrinder, Geیffrey, Jesus in Quran, یxfیrd: یnewیrld, 1995 (first published 1965.(

Rیbinsیn, Neal , Christ in Islam and Christianity, State Unversity یf New Yیrk Press,

1991-

Sahas, Jیhn یf Damascus یn Islam, Leiden, Brill, 1972-

Wallace-Hadrill, D. S. , Christian Antiیch: A Study یf Eearly Christian Thیught in the

East, Cambridge University Press, 1982

Watt, Mیntgیmery, Muhammad at Medina, یxfیrd University Press , 1968 (first

published 1956).

Zaehner, R. C. , At Sundry times, "An Essay in Cیmparative Religiیns",

Lیndیn: Faber &

Faber, 1958-

یادداشت

[1] کسانی مانند یوحنای دمشقی، تیموثی اول و الکندی؛ در خصوص آراء یوحنای دمشقی به منبع ذیل رجوع شود (متن یونانی به همراه ترجمۀ انگلیسی آن): Sahas, Jیhn یf Damascus

. ١٩٧٢ ,یn Islam , Leiden: Brill؛ همچنین مناظره ای که بنا بر ادعا بین تیموثی و خلیفۀ سوم عباسی المهدی حدود سال ٧٨٢ (١٦٧ هجری) جریان یافته محفوظ و مضبوط است.

هکنبرنگ متن عربی و سریانی این مناظره را مقایسه و تطبیق کرده است چنین میگوید: اضطراب و آشفتگی که در نظم و توالی عناوین رساله وجود دارد مؤید این احتمال است که این مناظره توسط خود تیموثی ایجاد شده و از ذهن خودش نشئت یافته است ,Hackenburg) (٣٢. p؛ در خصوص الکندی به رسالۀ دفاعیۀ الکندی مراجعه شود: -The Apیlیgy یf Al Kiindi in defence یf Christianity against Islam (این شخص عبد المسیح بن اسحق الکندی، متکلم مسیحی است که رسالۀ سابق الذکر را در حدود ٢١٥ هجری (٨٣٠ میلادی) در دستگاه خلافت مأمون نوشته است، و او را نباید با ابو یوسف یعقوب بن اسحق الکندی، که فیلسوف است، اشتباه کرد).

[2] این مباحثات و مشاجرات در قرن دوم و سوم رواج و شیوع داشت. در همین زمان است که مثلا جاحظ از سوی خلیفه مأموریت یافت که پاسخ مسیحیان را بدهد(از جاحظ کتابی تحت عنوان المختار فی الرد علی النصاری موجود و مطبوع است، گو اینکه رسالۀ دیگری نیز در رد نصاری تحت عنوان الرسالۀ العسلیۀ داشته که باقی نیست).

[3] تلاش نیل رابینسون را در کتاب Christ in Islam and Christianity میتوان بر اساس این رویکرد دانست.

[4] در خصوص آراء مختلف در باب طبیعت الهی در مسیحیت رجوع شود به: ,Wallace-Hadrill

ch. 4 (The dیctrine یf the nature یf Gیd)

[5] رابینسون تعبیر متکلمان مسیحی را از این اعتقاد چنین مضبوط می کند: عیسی ظهور زمانی

کلمۀ ازلی و نامخلوق خداست (٤٣ ,Rیbinsیn).

[6] نزاع نسطوریان و تک طبیعت گرایان شاید مشهورترین این موارد باشد و البته هر دو مذهب از سوی کلیسای رسمی مردود دانسته و تکفیر شد.

[7] وزکریا ویحیی وعیسی وإلیاس کل من الصالحین (٨٥) وإسماعیل والیسع ویونس ولوطا وکلا فضلنا علی العالمین (٨٦) (الانعام /٦).

[8] إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح والنبیین من بعده وأوحینا إلی إبراهیم وإسماعیل وإسحاق ویعقوب والاسباط وعیسی و أیوب ویونس وهارون وسلیمان وآتینا داوود زبورا (١٦٣) (النساء/٤).

[9] وإذ أخذنا من النبیین میثاقهم ومنک ومن نوح وإبراهیم وموسی وعیسی ابن مریم وأخذنا منهم میثاقا غلیظا (٧) (الاحزاب / ٣٣).

[10] شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی أوحینا إلیک وما وصینا به إبراهیم وموسی وعیسی أن أقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه الله یجتبی إلیه من یشاء ویهدی إلیه من ینیب (١٣) (الشوری/ ٤٢).

[11] ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل وأمه صدیقۀ کانا یأکلان الطعام انظر کیف نبین لهم الایات ثم انظر أنی یؤفکون (٧٥) (المائده / ٥).

[12] إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون (٥٩)(آل عمران /٣).

[13] إن هو إلا عبد أنعمنا علیه وجعلناه مثلا لبنی إسرائیل (٥٩) (الزخرف /٤٣).

[14] لن یستنکف المسیح أن یکون عبدا لله ولا الملائکۀ المقربون ومن یستنکف عن عبادته ویستکبر فسیحشرهم إلیه جمیعا (١٧٢) (النساء/٤).

[15] یا أهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم ولا تقولوا علی الله إلا الحق إنما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله وکلمته ألقاها إلی مریم وروح منه فآمنوا بالله ورسله ولا تقولوا ثلاثۀ انتهوا خیرا لکم إنما الله إله واحد سبحانه أن یکون له ولد له ما فی السماوات وما فی الارض وکفی بالله وکیلا (١٧١) (النساء/٤).

[16] وإذ أوحیت إلی الحواریین أن آمنوا بی وبرسولی قالوا آمنا واشهد بأننا مسلمون (١١١) (المائده / ٥).

[17] فلما أحس عیسی منهم الکفر قال من أنصاری إلی الله قال الحواریون نحن أنصار الله آمنا بالله واشهد بأنا مسلمون (٥٢) (آل عمران /٣).

یا أیها الذین آمنوا کونوا أنصار الله کما قال عیسی ابن مریم للحواریین من أنصاری إلی الله قال الحواریون نحن أنصار الله فآمنت طائفۀ من بنی إسرائیل وکفرت طائفۀ فأیدنا الذین آمنوا علی عدوهم فأصبحوا ظاهرین (١٤) (الصف / ٦١).

[18] لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم وقال المسیح یا بنی إسرائیل اعبدوا الله ربی وربکم إنه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنۀ ومأواه النار وما للظالمین من أنصار (٧٢) لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثۀ وما من إله إلا إله واحد وإن لم ینتهوا عما یقولون لیمسن الذین کفروا منهم عذاب ألیم (٧٣) (المائده /٥).

١٩.

[19] ما کان لبشر أن یؤتیه الله الکتاب والحکم والنبوۀ ثم یقول للناس کونوا عبادا لی من دون الله ولکن کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب وبما کنتم تدرسون (٧٩)(آل عمران /٣).

[20] وإذ قال الله یا عیسی ابن مریم أأنت قلت للناس اتخذونی وأمی إلهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحق إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی ولا أعلم ما فی نفسک إنک أنت علام الغیوب (١١٦) ما قلت لهم إلا ما أمرتنی به أن اعبدوا الله ربی وربکم وکنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم وأنت علی کل شیء شهید (١١٧) إن تعذبهم فإنهم عبادک وإن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم (١١٨)(المائده / ٥).

[21] وجعلنا ابن مریم وأمه آیۀ وآویناهما إلی ربوۀ ذات قرار ومعین (٥٠)(المؤمنون /٢٣).

[22] لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا إن أراد أن یهلک المسیح ابن مریم وأمه ومن فی الارض جمیعا ولله ملک السماوات والارض وما بینهما یخلق ما یشاء والله علی کل شیء قدیر (١٧)(المائده / ٥).

[23] وقالوا اتخذ الله ولدا سبحانه بل له ما فی السماوات والارض کل له قانتون (١١٦) (البقره /٢).

... سبحانه أن یکون له ولد له ما فی السماوات وما فی الارض وکفی بالله وکیلا (١٧١) (النساء/ ٤).

قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه هو الغنی له ما فی السماوات وما فی الارض إن عندکم من سلطان بهذا أتقولون علی الله ما لا تعلمون (٦٨) (یونس /١٠).

ما کان لله أن یتخذ من ولد سبحانه إذا قضی أمرا فإنما یقول له کن فیکون (٣٥) (مریم / 19)

وقالوا اتخذ الرحمن ولدا (٨٨) لقد جئتم شیئا إدا (٨٩)تکاد السماوات یتفطرن منه وتنشق الارض وتخر الجبال هدا (٩٠) أن دعوا للرحمن ولدا (٩١) وما ینبغی للرحمن أن یتخذ ولدا (٩٢) إن کل من فی السماوات والارض إلا آتی الرحمن عبدا (٩٣) (مریم / ١٩).

[24] مثلا الکندی ضمن بیان این ادعا میگوید که مسیحیت معتقد نیست «خدا یکی از سه تاست» یا اینکه «سه خدا وجود دارد» و عقیدۀ درست مسیحیت را «یک خدا در سه شخص» میداند.

The Apیlیgy یf Al-Kiindi in defence یf Christianity against Islam, by William Muir ,

Lیnd یn: Sیciety fیr the prیmیting Christian kn یwledge , 1887, p. 42-

[25] برخی روایت خلق پرندگان یا احیای اموات را نیز دال بر الوهیت عیسی تلقی کرده اند. رجوع شود به ٢١١. Rیbins یn, p

[26] در این خصوص رجوع شود به : ١٢. Rیbins یn, p

[27] «ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم وجیها فی الدنیا و الاخره و من المقربین»

[28] در اینجا او به آیۀ «لن یستنکف المسیح ان یکون عبدا لله و لا الملائکه المقربون»(٤: ١٧٢) توجه دارد.

[29] (به نقل از: ١١. Rیbinsیn, p). ١٥٢. Ledit, Mahیmet, Isreal et le Christ, p

[30] (به نقل از: ١١. Rیbinsیn, p(f. ١٥٥ ,Ledit

[31] در این خصوص رجوع شود به: ١٤. Parrinder, ch. رابینسون صفات قیوم، حی، علیم و قدیر را که جملگی در قرآن به خداوند نسبت داده شده است مقایسه میکند. به عقیدۀ او خداوند واجد حیات، علم، و قدرت است، اما واجد قیومیت نیست بلکه قیوم توصیفگر ذات خداوند است. نزد متکلم مسیحی قیومیت مبدأ تمایز أب (پدر) است حال آنکه علم، قدرت و حیات توصیف کنندۀ ابن و روح القدس میتواند باشد(٤٣. Rیbinsیn, p).

[32] پاریندر خود تصریح دارد که تثلیث باید در قالب مفاهیم جدید باز تعبیر شود زیرا به نحوی که در سنت مسیحی تعبیر شده است نامعقول است. البته او سعی میکند این مشکل را عمدتا ناشی از تعبیرهای نویسندگان در قرون بعدی بداند که در تعبیرشان از کلمۀ خدا و پسر دقت کافی نداشته اند و تلویحا این را بگوید که معتقد نیست مشکل از تعابیر اصلی خود مسیحیت است (١٤٠. P).

[33] کشیش و متکلم قرن سوم میلادی، احتمالا اهل لیبی بوده است.

[34] در مورد رأی سابلیوس و تأثیرات آن رجوع شود به ٧٥. Wallace-Hadrill,p.

[35] ذیل آیه که میگوید «الهکم اله واحد» این مطلب را به نظر میرساند که احتمالا مخاطبان این آیات نیز تصوری مانند مسیحیان داشتند، یعنی یا به سبب نزول وحی بر محمد مقام الوهیت برای او قائل بودند و یا به سبب آنکه محمد الوهیت ندارد و بشری مثل آنهاست نزول وحی را انکار میکردند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان