مقدمه
در صورت درک دقیق از فضای مدرنیته، تعریفمان از فقه موجود تغییر اساسی پیدا میکند و در حقیقت برونداد این تغییر، گذار از فقه سنتی عصر مدرن به فقه حکومتی خواهد بود؛ زیرا مواجه درست با فضای مدرنیته بر این مبنا استوار است که فقیه در صورتی میتواند حکم الهی را کشف نماید که موضوعشناس و بلکه موضوعساز (متخصص موضوع) در مقام کشف حکم الهی و تطبیق آن هم باشد، زیرا در فضای مدرنیته اگر فقیه موضوعشناسی و موضوعسازی را به عهده متخصصانی غیر از خودش بسپرد، سبب میشود که حکم الهی به صورت دقیق از سوی فقیه کشف نشود و مستنبط نتواند به صورت دقیق حکم الهی را بر موضوع تطبیق دهد؛ بر این اساس در دوره مدرن فقیه خودش باید از پایگاه فقه، نظامشناسی و نظامسازی نماید؛ در غیر این صورت جامعه اسلامی مقهور نظامهای ساختگی دیگران خواهد شد. برای درک تغییر موضوعشناسی دوران مدرنیته نسبت به دوران قبل از مدرن، باید نحوه مواجه اندیشمندان مسلمان ایرانی با مدرنیته را خوانش تاریخی نمود و آنگاه این مواجهها را مورد سنجه قرار داد.
عکس العملها در برابر مدرنیته
از دوره قاجار تا انقلاب اسلامی نحوه موجه اندیشمندان ایرانی با غرب در نه جریان خلاصه میشود.
1- خودباختگی (تجددزدگانِ سنتستیز): عدهای همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکم خان و دیگران گرفتار خودباختگی در برابر شرق و غرب شدند و نظام مبتنی بر Science را به تمامه پذیرفتند، البته از میان علمای مسلمان ایرانی کسی این دیدگاه را نپذیرفته است (1).
2- تکفیر، تفسیق و تحریم (توسل به فقه): برخی از روحانیان و من تبع ایشان در مقابله با غرب متوسل به سلاح تکفیر و تفسیق و تحریم و حتی چماق و ترور شدند. البته در فضای علمای شیعه افراد نامداری این نظریه را نپذیرفتند و بیشتر در فضای دو اندیشه سنتگرایی و ظاهر گرای (سلفیه) اهلسنت این نظریه طرفدار پیدا کرده است (2).
3- تلاش در راستای احیای کلام کلاسیک و سنتی: برخی از علما همچون علامه شعرانی با ترجمه و شرح کتاب کشفالمراد سعی کردند با احیای کلام کلاسیک و سنتی از افکار و اعتقادات مردم و جوانان در برابر ماتریالیسم و سکولاریزم حمایت کنند؛ ایشان در آثار دیگرش، در نقد فلسفه غرب توانست برخی آرای فلاسفه غرب همچون «نظریه ارگانیسم در بحث از مبدأ حیات»، «نظریه تبدیل انواع داروین»، را به چالش بکشاند (3)؛ این تلاش علامه ستودنی بود اما عملکرد ایشان دارای دو اشکال اساسی داشت، اولاً: اهتمام اصلی علامه در نقد فلسفه غرب، نقد معرفتشناسانه آن نبود و ایشان بیشترین تلاش خود را به نقدهای هستیشناسانه فلسفه غرب سپری نمود؛ ثانیاً: کتاب شرح کشف المراد ایشان –که مهمترین اثر ایجابی علامه در برابر فلسفه غرب است- گرفتار اشکال روشی بود، چون زبان و ذهن مخاطب عصر علامه شعرانی با زبان و ذهن مخاطب کتاب کشفالمراد عصر علامه حلی متفاوت بود، زبان و ذهن مخاطب دوران مدرن از پایگاه معرفتشناسی خاصی شکل گرفته است و با تکیه به این منطق جدید، مبانی هستیشناسی و انسانشناسی خود را پیریزی نموده است، در حالیکه کتاب کشف المراد بدون لحاظ نقد مبنای معرفتشناسی رقیب وارد مبنای ایجابی هستیشناسی خودش شده است؛ بدین معنا که سیر اندیشه کلامی علامه از امور عامه فلسفی آغاز شده است و به الهیات بالمعنی الاخص ختم شده است (4)؛ طُرفه اینکه علامه با تکیه به پایگاه هستیشناسی، مباحث کلامی تطبیقی خود را تئوریزه کرده است، در حالیکه مخاطب علامه شعرانی نسل جوانی بودند که با روش معرفتشناسی پوزیتیویسمی بنیانهای فکری خود را تئوریزه کردهاند و علامه با زبان دیگر هستیشناسی خود در صدد دفاع از دین بر آمده است.
4- توسل به علم مدرن (تلاش در راستای تلفیق علم و دین): برخی از روشنفکران دینی همچون مهندس بازرگان با نگارش کتابهایی به مانند راه طی شده، سعی کردند با توسل به علم مدرن از دین دفاع کنند. این روش با اینکه با زبان و ذهن مخاطب مدرن سازگاری داشت ولی چون مهندس بازرگان با ابزار انحصاری پوزیتیویسم، درصدد اثبات دین بود، نتوانست بهصورت مبنایی مکتب معرفتشناسی غرب را نقد بزند.
5- تلاش در راستای معرفی بُعد اجتماعی و انقلابی دین با تکیه بر علوم اجتماعی مدرن (توسل به فلسفههای جدید بویژه مارکسیسم): برخی از روشنفکران دینی همچون دکتر شریعتی (5) وآیتالله طالقانی (6) سعی نمودند با توسل به فلسفههای جدید و دانش جامعهشناسی، اسلام را در قالب یک مکتب کامل و جامع فکری و اجتماعی که دارای سه لایه «شناختشناسی»، «جهانبینی» و «ایدئولوژی» است به عنوان رقیب لیبرالیسم، مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم مطرح کنند. دکتر شریعتی در مباحث روشی اشتراکات فکری با مکتب پوزیتیویسم داشت؛ از قبیل روش علم، آفاقیت علوم طبیعی، دقت و اعتبار علوم طبیعی و اتکای به آن، بهکاربردن روش علوم طبیعی در علوم انسانی، و تفکیک بین مرحله شناخت و ارزیابی است. البته نقاط افتراقی نیز میان اندیشه دکتر شریعتی و مکتب پوزیتیویسم وجود داشت، همچون «تأثیر فرهنگ در علم»، «نقد تقوای علمی وعلم برای علم»، «تأثیر فرد و جامعه در علم (انفسیگری)»، «تفاوت علوم طبیعی و علوم انسانی در دقت و اعتبار»، «نقد ساینتیسم»، «نیاز به فلسفه و متافیزیک (رد تجربهگرایی)» و نیاز علم به شناخت واقعی انسان. (7) روش دکتر شریعتی و آیتالله طالقانی گرچه به مذاق جامعه ایرانی که گرفتار فقر فراگیر بود خوشایند آمد -چون این روش با مبنای علوم انسانی غربی در صدد توجیه نظام اقتصادی و اجتماعی اسلام بود- و در وهله اول مورد توجه فراگیر مخاطبان قرارگرفت ولی چون این روش دوباره توأم با منطق معرفتشناسی پوزیتیویسمی بود، نتواست نقد مبنایی به بلوک شرق و غرب وارد نماید.
6- جمع میان کلام کلاسیک و سنتی و علم مدرن: روحانیت نواندیش همچون آیتالله مکارم شیرازی و آیتالله نوری همدانی نیز سعی کردند با به خدمت گرفتن علم جدید در کنار کلام کلاسیک و سنتی از دین دفاع کند؛ این روش در صدد جمع میان علم و وحی بوده است و تا حدودی نسبت به رقیبان خود در عرصه نقد جریان غرب در عرصه کلام موفق بودند(8)؛ این آثار با تلاشهای فراوان نویسندگانش، بیشتر در صدد نقد بنایی غرب است ولی ورود اساسی به نقد مبنایی معرفتی پوزیتیویسمی نداشته است، درنتیجه این آثار نتوانسته است بنیانهای فلسفه غرب را در موضوع معرفتشناسی مضمحل نماید.
7- تلاش در راستای معرفی بُعد اجتماعی دین با تکیه بر آموزههای قرآنی: برخی از روحانیان نواندیش همچون مقام معظم رهبری در سخنرانیهای خود -که تبدیل به کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی شد- نیز سعی نمودند با ارایه تفسیری جدید از اصول عقاید و باورهای دینی، نقش اجتماعی و تحولآفرین دین را به نمایش گذارند و از این طریق جامعه را در برابر امواج توفنده لیبرالیسم و مارکسیسم واکسینه کنند. این جریان بدون تکیه به مبنای پوزیتیویسمی و با تکیه به قرآن، درصدد اثبات کارآمدی دین در عرصه حکومت بود بهگونهای که همه آموزههای دین از توحید گرفته تا امامت را به معنای حکومت تفسیر نموده است؛ درنتیجه توانست نسبت به گفتمانهای رقیبش در مقابله با نقد بنایی غرب موفق شود ولی مانند مدلهای رقیب خود نتوانسته بود نقد مبنایی بر پیکره نظام معرفتی غرب که ادعای جهانشمولی داشت، وارد نماید.
8- توسل به فلسفه اسلامی و مطالعات تطبیقی و انتقادی (دفاع از دین توسط فلسفه): روحانیتی نواندیش متعمق همچون شهید مطهری به پیروی از استادش علامه طباطبایی با نگارش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نیز سعی نمود با نقد مبنای معرفتشناسی انسان مدرن، کاخ بلند و پرآوازه ماتریالیسم دیالکتیک و مکانیک را از بن و بنیاد ویران کند. این روش شهید مطهری بر خلاف سایر روشهای گذشته توانست نقد اساسی به مبنای معرفتشناسی پوزیتیویسم وارد نماید (9) و جلوی غلطیدن اندیشه بسیاری از جوانان به دامن مبانی جهانبینی علوم انسانی غربی گرفته شود. این روش با قوت منحصر به فرد خود توانست نظام جهانبینی غرب را در معرفتشناسی و هستیشناسی ویران کند و نسبت به مدلهای همسوی خود موفقتر گردد، اما درست است که شهید مطهری توانست نظام جهانبینی غرب را نقد مبنایی نماید ولی هنوز سیطره غرب در کشور ایران و باقی کشورهای اسلامی استوار بود و غرب توانسته بود با مدیریت و تولید علم (انسانی و پایهاش)، مدیریت نرمافزاری و سختافزاری کشورها را در دستان خود حفظ نماید؛ حاکمیت نقش بسزایی در تولید و مدیریت علم در هر سرزمینی دارد، زمانه شهید مطهری، زمانه حاکمیت طاغوت و هیمنه غرب مدرن در کشور بود، بنابراین باید به صورت عملی نظام طاغوتی مبتنی بر اندیشه غرب از بین برود تا از پایگاه حکومت، علوم انسانی به صورت ایجابی تولید گردد؛ در نتیجه باید از این روش گذار تکاملی صورت گیرد.
9- توسل به انقلاب اسلامی ایران: امام خمینی (رحمه الله علیه)، حرکت علامه طباطبایی و شهید مطهری و دیگران را به گذار تکاملی رساند و توانست با برپایی انقلاب اسلامی ایران در صدد نقد عملی نظام معرفتی غرب برآید؛ اما این روش گرچه موفق بوده و هست ولی این حرکت هنوز نیازمند گذار تکاملی است؛ زیرا امام راحل به صورت عملی نظام طاغوت را از مدیریت کشور حذف نمود ولی نظام اسلامی ایران، نیازمند نرمافزار تولید و مدیریت علم از پایگاه دین است تا بتوان با این نرمافزار، سیستم کشور با تمام نظامهای اجتماعیاش را از پایگاه دین مدیریت شود؛ زیرا هنوز موضوعشناسی فقیه بر اساس مکتب معرفتشناسی مبتنی بر فلسفه غرب استوار است، و اینجاست که فقیه باید درک درستی از این جهانبینی داشته باشد تا کشور را از فرو غلطیدن به موضوعشناسی مبتنی برپوزیتیویسم راهی بخشد؛ در نتیجه انقلاب اسلامی نیازمند گذار تکاملی دیگری است.
تأثیر معرفتشناسی پوزیتیویسمی در تولید علوم انسانی
برای درک این جهانبینی باید ساختار معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی مدرن مورد خوانش قرار گیرد؛ مکتب معرفتشناسی پوزیتیویسمی، با اصالتدادن انحصاری به تجربه، هستیشناسی خاصی از خود بهجا گذاشته است، و «نظریه بیگبنگ» (10)، «نظریه تکاملی حیات اپارین» (11) و «نظریه داروین» (12) ساختار هستیشناسی مدرن را شکل دادهاند، این مبنا، انسانشناسی خاص خود را نیز تعریف نموده است که اومانیسم و تکیه به عقل خودبنیاد (13) از مظاهر این انسانشناسی است؛ علوم انسانی موجود بر اساس همین نظام ساختاری مدرن شکلگرفته است که نگارنده نمونههایی از تاثیر مستقیم مکتب پوزیتیویسمی در علوم انسانی را ارائه خواهد داد:
الف) شکلگیری نظام تربیتی مدرن بر اساس معرفتشناسی پوزیتیویسم: تمامی نظریات روانشناسی فروید از مبانی معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی مدرن شکل گرفته است؛ همچون نظریه «عقده ادیب و الکترا» (14)، همچنین شکل گیری مکتب رفتارگرای روانشناسی (15) بر اساس مکتب پوزیتیویسم بوده است؛ بر اساس این نگرهای روانشناسی، نظام تربیت در فضای مدرن شکل گرفته است و فقیه بر اساس موضوعشناسی این نظام تربیتی مدرن، فتاوی خود را صادر مینماید، در این صورت، فقیه با تکیه به موضوعشناسی پوزیتیویسمی، گرفتار نوعی سکولاری شدن در موضوع خواهد بود. در حالیکه ریشه این موضوعشناسی مبتنی بر مکتب معرفتشناسی پوزیتیویسم است که با انحصار تجربه، نظام تربیتی جدیدی تولید مینماید و فقیه به صورت پیشینی بر اساس این موضوعشناسی، صدور حکم مینماید. در اینجاست که در گذار تکاملی بعد از انقلاب اسلامی ایران، خود فقیه باید موضوعشناسی متخصصانهای داشته باشد و چه بسا در نظام تربیتی، موضوعسازی نماید که این موضوعسازی جایگزین نظام تربیتی مبتنی بر «Science» خواهد شد که خروجی این موضوع سازی، نظام تربیت اسلامی خواهد بود.
ب) شکلگیری نظام حقوقی مدرن بر اساس معرفتشناسی پوزیتیویسم: هر یک از مکاتب حقوقی با توجه به مبانی معرفتی خود به تعریف «حق» میپردازد. در پوزیتیویسم حقوقی به دلیل عدم امکان داوری ارزشی علم تجربی و ادعای جدایی هستها از بایدها، واژه «حق» از هرگونه هنجار و ارزش جدا شده و صرفاً سخن از «فرمان حاکم» بهعنوان «حق» میشود، حالآنکه در حقوق اسلامی، «حق» جدای از فرمان حاکم (قانون) و متفاوت از آن است و فرمان حاکم (قانون) باید مبتنی بر «حق» باشد؛ چراکه به دلیل عدم انحصار مفهوم علم در علم تجربی، هنجار و ارزش، دارای ملاکی عینی بوده که قابلیت سنجش صدق و کذب آنها را فراهم آورده و بدین ترتیب هنجار و ارزش زیرمجموعه علم قرار میگیرد. گرچه بین مفهوم حق در حقوق اسلامی و برخی قرائتهای مکتب «حقوق طبیعی» شباهتهایی وجود دارد و ممکن است در برخی قرائتها به نتایجی بعضاً یکسان منتهی شوند، اما در برخی نتایج و همچنین نحوه تبیین و تشریح آنها تفاوت وجود دارد. «حق» در اندیشه اسلامی عبارت است از آن اعتباراتی که با قوانین و غایات واقعی حاکم بر جهان هستی هماهنگ است. از طرف دیگر، آنچه کاملاً با قوانین و غایات واقعی حاکم بر نظام هستی و عالم واقع هماهنگ است «شرع» است؛ بنابراین مفهوم «حق» به لحاظ ثبوتی با قوانین و غایات واقعی حاکم بر نظام هستی و به لحاظ اثباتی با «شرع» پیوندی ناگسستنی دارد (16)؛ اما در نظام حقوقی پوزیتیویسمی مطابقت با غایات هستی در تعریف حقوق لحاظ نشده است (17)، بر این اساس فقیه باید مبتنی بر موضوعشناسی و موضوعسازی خود در حقوق اسلامی صدور فتاوی نماید و در صورت تکیه به موضوعشناسی پوزیتیویسمی، گرفتار سکولاری شدن در موضوع خواهد بود؛ خروجی این موضوعسازی از سوی فقیه نظام حقوق اسلامی خواهد بود.
ج) شکل گیری نظام اقتصادی مدرن بر اساس معرفتشناسی پوزیتیویسم: از دوران ادام اسمیت، تاکنون تحولاتی در نظام اقتصادی مدرنیته رخ داده است که نتیجه این تحولات، بنیانگذاری اقصاد مدرن بر اساس مکتب اثباتگرای سودگراست که در این مکتب، نظام اخلاق در اقتصاد رنگباخته است و اصالت سود معیار اقتصاد شده است، به علل گوناگون از جمله پیشرفت چشمگیر علوم طبیعی و برتری یافتن روش تجربی و نیز اتخاذ روش شناسی پوزیتیویستی در علم اقتصاد، رفته رفته دانش اقتصاد از دغدغهها و مسائل اخلاقی جدا شده است. (18)، بر این اساس خود فقیه باید اقتصاد اسلامی تولید نماید تا در دام موضوعسازی جریان اقتصاد مدرن نشود، اگر در اینجا فقیه موضوعشناسی و موضوعسازی را به نظام اقتصادی مدرن واگذار نماید، گرفتار نوعی سکولاری شدن در علم اقتصاد خواهد شد؛ خروجی این موضوع سازی از سوی فقیه نظام اقتصادی اسلامی خواهد بود.
گذار از فقه سکولار به فقه حکومتی
در باقی نظامهای ساخته مدرنیته نیز همین تکیه به معرفتشناسی پوزیتیویسمی وجود دارد، بر این اساس فقیه خودش باید متکفل موضوعشناسی و موضوعسازی شود تا بتواند حکم الهی را کشف نماید و تطبیق خارجی دهد؛ درنتیجه فقیه باید خود برپایه نظام معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی اسلام، علوم انسانی اسلامی را طراحی نماید تا بر اساس همین موضوعسازی متخصصانه خود حکم الهی را هم کشف نماید و فتوای فقهی صادر نماید. بر اساس این نکته، چون جامعه مخاطب فقیه قبل از مدرنیته، گرفتار علوم وارداتی انسانی نبود، به راحتی موضوع برای فقیه قابل کشف بود و فقیه برنامه زندگی انسانها را به صورت درست پیریزی مینمود و اصلاً متهم به سکولاریگری نمیشد، ولی همینکه در دوره مدرن، فقیه موضوعسازی در علوم انسانی را به عقل خودبنیاد پوزیتیویسمی سپرد، گرفتار نوعی سکولاریگری میشود و این منجر به کشف نشدن دقیق حکم الهی خواهد شد.
نگارنده بر این باور است که راه فاصلهگرفتن فقه از سکولاری شدن در عصر مدرن، گذار تکاملی از فقه سنتی در این عصر به فقه حکومتی است؛ از اساس، تعریف فقه ارائه برنامه عملی برای اداره زندگی انسانها از گهواره تا گور است؛ بر اساس این مبنا، حوزه نظری و مدیریت عملی نظامهای اجتماعی کشور به عهده فقه و فقیهان است، در نتیجه فقیه توانایی آن را دارد که با نگرش حکومتی به موضوعات برای انسانها علاوه بر حوزه فردی، در حوزه نظامهای اجتماعی هم نظریهپردازی نماید و الگوی جدید مدیریت نظام اجتماعی با پارداریم متفاوت از سایر نظامهای اجتماعی مدرن از خود ارائه دهد. این الگو متفاوت است با نظریه فقه سنتی مسأله محور(اتمیسمی) که طرفداران آن بر این باورند که حوزه نظری و مدیریت عملی امور اجتماعی به عهده سیره عقلا قرار داده شده است و شارع مقدس در این حوزه ورود اساسی نداشته است، یا اگر چنانچه شارع درصدد ورود در این عرصهها بوده، کلیاتی از قواعد را بیان نموده که این قواعد فقط سنجه ابعاد خُرد درون پارادایمی نظامهاست. تکیه فقیه به ابعاد خُرد نظامهای دیگر، خود به معنای پذیرش ساختار کلی نظامهای مدرن است، در حالیکه تاکنون به این نتیجه رسیدیم که ساختار تمام نظامهای مدرن مبتنی بر معرفتشناسی خاصی است. فقیه باید از این ساختارهای انحصارگر تجربه، گذار نماید و خودش ساختار جدیدی بر اساس منطق معرفتی اسلام ارائه دهد و سپس بر اساس نظام جدید، فتوا صادر نماید و اینجاست که کارآمدی دین اثبات خواهد شد و خود دین متکفل موضوعسازی در حوزه علوم انسانی است؛ در نتیجه دین را از سکولاریشدن نجات خواهد داد.
ساختار معرفتشناسی فقه حکومتی
فقیه خود باید بر اساس مبانی متقن معرفتشناسی اسلام، با ترکیب مبانی معرفتی وحی، فلسفه، عرفان و علم تجربی و با رویکرد حکومتی به فقه، نظامات فقهی تولید نماید؛ همچون فقه سیاست، فقه اقتصاد، فقه امنیت، فقه بینالملل، فقه پزشکی، فقه فضای مجازی و دیگر شاخههای فقه تخصصی؛ تا با این طراحی، در موضوعات ساخته شده نظامهای اجتماعی مدرن گرفتار نشود.
نگارنده در پایان نحوه ترکیب منطق معرفتشناسی خاصی را مورد پذیرش خود قرار داده است؛ این نظریه در تولید علم دینی در علوم انسانی قائل به التزام به مراتب طولی ذیل است.
مرحله اول (دستاوردهای قطعی ناظر به محتوای قرآن): محکمات قرآن، عقل قطعی، سنت قطعی، علم تجربی قطعی، سیره عقلای قطعی، ادبیات قطعی و ظنی معتبر، سیره قطعی متشرعه و واقعیت تاریخی قطعی.
مرحله دوم: دستاوردهای ظنی قرآن.
مرحله سوم: دستاوردهای ظنی سنت.
مرحله چهارم: دستاوردهای ظنی عقل.
مرحله پنجم: دستاوردهای ظنی علم تجربی.
مرحله ششم: دستاوردهای ظنی قلبی (شهودی).
در این مراحل، استفاده از قطعیات مرحله اول باعث تولید علم دینی خواهد شد، این مرحله خود، مبنا، محک و داور نهایی میزان اعتبار دستاوردهای ظنی اجتهادی باقی مراحل خواهد بود و با بقیه مراحل با تکیه به مرحله اول، میتوان علم دینی تولید نمود. در این نگرش، نگاهی جامعی به قرآن شده است، بدین معنا که تمام قرآن مبنای استنباط توصیفات و الزمات اعتقادی، عرفانی، اخلاقی و فقهی- حقوقی است. همچنین طبق این نگرش، توجه به همه ساحتهای زندگی انسان، اعم از فردی، خانوادگی، سازمانی، اجتماعی، حکومتی، روابط بینالملل و مانند آن، در استنباط از خطابات و تکالیف الهی ضروری است(19).
پینوشتها
1-خاکبان، سلیمان، ماجرایی جدایی حوزه از دانشگاه، ص37٫
2-درآمدی بر جریان شناسی فکری معاصر در جهان اسلام، ص43 –
3-پیشگامان حوزه علمیه شیعه در مواجهه با فلسفه غرب، ص158-160
4- کشف المراد، ص1 -400
5-علی شریعتی و پوزیتیویسم، ص120 -130٫
6-تفسیر آیتالله طالقانی، خطابی فرهیخته و قرآنی، ص73 و 74
7-علی شریعتی و پوزیتیویسم، ص120 -141٫
8-رک: آثار آیتالله نوری همدانی: جهان آفرینش، انسان و جهان، شگفتیهای آفرینش، دانش عصر فضا، آثار آیتالله مکارم: آفریدگار جهان، خدا را چگونه بشناسم؟، معماى هستى، بحثى درباره ماتریالیسم و کمونیسم و مباحث کلامی تفسیر نمونه.
9-اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص16-18
10-بیگ بنگ، ص 229 تا 234٫
11- پیدایش و سیر تکاملی حیات، ص145- 174
12-داروین و اصل تبدل انواع، ص 255 تا 258٫
13- نقد عقل خودبنیاد دینی، ص 75 تا 86٫
14-ژاک لاکان، ص 135٫
15-تاریخچه و مکاتب روانشناسی، رضوانی، صفحات 504، 497، 502، 505٫
16- حق طبیعی یا حق پوزیتیویستی؛ بازتعریف مفهوم «حق» در حقوق اسلامی، ص115٫
17-همان، ص133٫
18- تاریخچهای از علم اقتصاد در جایگاه علمی اخلاقی، ص152 و 173٫
19-نقشه جامع مدیریت اسلامی، ص 121 -128٫
فهرست منابع
اپارین، آ.ایوانوویچ، پیدایش و سیر تکاملی حیات، مترجم: مصطفی مفیدی، ناشران: موسسه فرهنگی هنری جهان کتاب، روزبهان، سال چاپ: 1359٫
احمدی، حسن، نقد عقل خودبنیاد دینی، مجله: معرفت کلامی » پاییز و زمستان 1396، سال هشتم – شماره 19٫
بشارتی، حسن، درآمدی بر جریان شناسی فکری معاصر در جهان اسلام، مجله: پژوهشهای منطقهای » پاییز 1394 – شماره 17٫
جاویدی، مجتبی، حق طبیعی یا حق پوزیتیویستی؛ بازتعریف مفهوم «حق» در حقوق اسلامی، مجله: پژوهشنامه حقوق اسلامی » پاییز و زمستان 1394 – شماره 42٫
جیمز الوی، تاریخچهای از علم اقتصاد در جایگاه علمی اخلاقی، مترجم: نعمتی، علی، مجله: اقتصاد اسلامی » پاییز 1384 – شماره 19٫
خاکبان، سلیمان، ماجرایی جدایی حوزه از دانشگاه، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1390٫
خوش منش، ابو الفضل، تفسیر آیتالله طالقانی، خطابی فرهیخته و قرآنی، جله: مطالعات قرآن و حدیث » پاییز و زمستان 1387 – شماره 3٫
رضائیان، علی، نقشه جامع مدیریت اسلامی، ناشر: دانشگاه قم، 1395٫
شعرانی، ابوالحسن، کشف المراد، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1372٫
طباطبائی، سید حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه سیدهادی خسروشاهی.
فروغی، داروین و اصل تبدل انواع، مجله: ارمغان » دوره بیست و سوم، شهریور و مهر 1327 – شماره 6 و 7 .
فنائی اشکوری، محمد، پیشگامان حوزه علمیه شیعه در مواجهه با فلسفه غرب، مجله: علوم سیاسی – دانشگاه باقرالعلوم (ع)» زمستان 1387 – شماره 44٫
میری، سیدجواد؛ علی اصغری صدری، علی؛ علی شریعتی و پوزیتیویسم، مجله: فلسفه علم » پاییز و زمستان 1391، سال دوم – شماره 2٫
میزیاک هنریک؛ تاریخچه و مکاتب روانشناسی، مترجم: رضوانی، نشر آستان قدس رضوی، 1375٫
واعظ زاده، حمیده، بیگ بنگ، مجله: بایا » بهار 1386 – شماره 45٫
هومر، شون، ژاک لاکان، ترجمه محمدعلی جعفری و سیدمحمد ابراهیم طاهائی، نشر ققنوس.