مقدمه
بنیان تحول در یک جامعه در تمام عرصه ها به تحول معرفتی و فرهنگی باز می گردد و اساس چنین تحولی تحول در اندیشه است و این آن گاه اتفاق می افتد که عناصر اندیشه ای موجود، منسجم و دارای انعطاف، ترکیب گفتمانی تازه ای را بسازند که جهت دهنده باشد و بتواند انسان و جامعه را به سمت جلو براند. بر همین اساس و با عنایت به اینکه رابطه مؤثری بین آگاهی ها و معارف از یک سو و برداشت ذهنی افراد جامعه از واقعیت های مورد بررسی از سوی دیگر و همچنین تحولات و اندیشه های پیشین وجود دارد، تنها توجه به مقتضیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در تحول جامعه بسنده نیست، بلکه باید به عناصر ارزشی و فکری نیز پرداخت. (گلدمن، 1382، ص30) البته نظریه پردازان در جوامع گوناگون بر اساس مجموعه ای مشخص و آشکار از اعتقادها، باورها و گرایش ها و ارزش ها و آنچه برای آن جامعه یا اندیشمندان متعالی است، به بررسی حقایق می پردازند. آنها از واقعیت ها پرس وجو می کنند و ارزش ها و حقایقی در تبیین آنها ارائه می نمایند. اینجاست که اندیشه ای مرکب و دو وجهی شامل بیان واقعیت ها و شناخت آنها از یک سو و ارائه و طراحی ارزش ها از سوی دیگر ارائه می دهند. این است که اندیشمندان بزرگ با چنین نگرشی نظامی مرتبط و منظم از معرفت دو بعدی توصیفی و هنجاری ارائه می دهند. بر این مبنا «فارابی را می توان بنیانگذار تفکر سیاسی با ساختاری مستحکم از مبادی و اصول سازگار فلسفی در جهان اسلام دانست». (ناظرزاده، 1376، ص2) زیرا او کوشید با بهره گیری از میراث یونانی (و شرقی) و برخورداری از آموزه های دین اسلام پاسخی برای این سؤال ها بیابد. (همان) به طور کلی هر نظریه ای از ارزش ها و بیان واقعیت ها شکل می گیرد. واقعیت ها نشان از جامعه و ابعاد و خصوصیات آن دارد، اما ارزش ها راه رساندن جامعه به وضع مطلوب را مورد نظر قرار می دهند. از این حیث در نگاه ارزش مدارانه فارابی فلسفه یک ارزش است، چون ما را به سعادت آشنا می سازد و به سوی آن راهنمایی می کند و بدان سوق می دهد. (داوری، 1374، ص76)
ارزش های تعیین کننده و راهنما دو گونه اند: برخی جنبه جهان شمول و فراگیر و همگانی دارند؛ برخی دیگر در قالب های محدود بومی مطرح می گردند.
اما نظریه ها می توانند در زیست بوم های مشخص مطرح و ارائه گردند و هم برای قالب های محدود و هم برای اوضاع جهان شمول نقش جهت دهنده داشته باشند. اصولاً ارزش محوری در حرکت های انقلابی و انسانی جایگاه خود را به خوبی نشان می دهد، اما این موضوع به صورت خاص در انقلاب اسلامی ایران دیده می شود. بدون تردید انقلاب اسلامی ایران حرکتی ارزش مدار و ارزش محور است و ارزش ها را نه فقط برای انسان ایرانی که برای کل بشر می خواهد. (ر. ک: امام خمینی، 1378، ج 21، ص402) اتکای اعتقادی این انقلاب بر اسلام به وضوح نمایان است. اینجاست که احیاگری اسلامی در دوران معاصر را باید مربوط به انقلاب اسلامی ایران دانست. بسیاری از نظریه پردازان هویتی و تمدنی غرب از جمله هانتینگتون بر این اعتقادند که روندِ انقلاب واکنشی در برابر جهانی سازی ارزش های غربی و مدرن است. (Huntington ,1971: 29 p. 41) این در حالی است که اگر تمدن را اوج مدنیت و پیشرفت همه جوامع و حاصل تلاش همه بشر و نه قوم یا سرزمین خاصی بدانیم، رویکرد ما به نظریه پردازی در علوم انسانی می تواند رویکردی فرهنگی یا تمدنی و به بیان دیگر رویکردی انسانی، عام و جهان شمول باشد و چنین رویکردی نه تنها می تواند راهگشای حرکت ما به سوی احیا وشکوفایی تمدن خویش باشد، بلکه می تواند تبدیل به الگویی برای سایر جوامع بشری گردد. بر این اساس، پرسش اصلی این نوشتار این است که چگونه می توان در فضای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم به حفظ ارزش های انقلاب اسلامی و بازسازی تمدن (اسلامی - ایرانی) و تعالی آن پرداخت و هم الگویی برای دیگران ارائه کرد؟
فرضیه ای که در ارتباط با این پرسش مطرح می گردد، این است که با اتکا به مبانی انقلاب اسلامی و همچنین ارزش های جامعه ایران اسلامی و با به کارگیری دستاوردهای معرفت بشری می توان به نظریه هایی دربارة بازسازی و شکوفایی تمدن اسلامی ایرانی و حفظ انقلاب اسلامی و ارزش های آن دست یافت که دارای ابعاد جهان شمول و انسانی اند. بر این اساس آنچه این نوشتار درپی آن است، این است که با توجه به فرهنگ انقلاب اسلامی و در راستای گسترش و اجرایی شدن این فرهنگ، نظریه پردازی بر اساس مبانی اندیشه ای و نظری فرهنگ اسلامی - ایرانی و ارزش های انقلاب اسلامی ایران نه تنها ممکن که از ضروریات حرکت ما در دنیای معاصر است. درواقع علاوه بر لزوم تحول که نظریه پردازی را می طلبد، بقای انقلاب اسلامی و حفظ ارزش های آن نیز بدون نظریه پردازی، آن هم بر مبنای بنیان هایی که انقلاب اسلامی از آنها برخاسته ممکن نخواهد بود.
بنیان نظری
ارزش های انسانی برای تحقق در جامعه نیازمند بنیان های نظری و فکری اند، به گونه ای که هم توانایی دفاع از خویش را داشته باشند و هم بتوانند در عرصه های مکانی و زمانی نفوذ کنند و موانع را از سر راه پیشرفت و توسعه خویش بردارند تا بتوانند رسالت خویش را متحقق سازند. درنتیجه هر حرکتی در عرصة ایجاد ارزش در جامعه نیازمند اندیشه ورزی و نظریه پردازی است. از این حیث انقلاب اسلامی ایران با توجه به مبانی اعتقادی و نظری چون توحید محوری، معنویت گرایی، عدالت طلبی، قیام لله، تکلیف گرایی، استکبار ستیزی و ارزش هایی چون ایثار، شهادت، دیگرخواهی، یاری مستضعفین واجد ویژگی های خاصی است که هیچ یک از مکاتب و حرکت های امروزی دارای چنین ویژگی هایی نیست. (برای مثال ر. ک: امام خمینی، 1378، ج 21، ص402) پس انقلاب اسلامی برای اجرای ارزش هایش نیاز به نظریه پردازی و بنیان های نظری همه جانبه و توانمند دارد، به گونه ای که جوابگوی نیازهای انسان ایرانی از یک سو و نوع بشر از سوی دیگر باشد.
با توجه به اوضاع جهان معاصر ضروری است اهل علم و معرفت، هم برای سازگاری با جهان پیرامون خود و هم برای توسعه خویش، به نظریه پردازی اهتمام نمایند. این وضعیت برای جامعه ما یک ضرورت مضاعف است، هم به دلیل رسالتی که در قبال نوع انسان دارد و این رسالت برخاسته از نگاه مکتب اسلام به انسان و جامعه است و هم به دلیل موضع گیری جهان غرب در برابر جامعه ما که «امروز (روز) مخالفت همه جانبه ابرقدرت هاست با این ملت در همة مظاهر اسلامی اش». (امام خمینی، 1376، ص153) بر همین اساس نظریه پردازی به معنای تدوین اساس و پایه های اندیشه ای برای تحقق ارزش های انقلاب اسلامی از مسائل مهم ماست. ضروری است این نظریه پردازی با مبانی نگرشی و اعتقادی ما و فرهنگ اسلامی - ایرانی و مطابقت داشته باشد. پس ساخت بنیان های نظری و اندیشه ای لازم در راستای بازسازی و احیای تمدن ایرانی اسلامی صورت می گیرد، بدین معنا که هرچند ایجاد چنین بنیان های معرفتی بعد انسانی و فرامرزی دارد، موضوع اصلی و اولیة آن ایران اسلامی است. این است که همواره بر قدرت منابع ایران برای ساخت تمدنی بزرگ تأکید شده است. (نصر، 1385، ص85)
پس اگر بخواهیم فرهنگ ایرانی- اسلامی و ارزش های برآمده از انقلاب اسلامی را در محیط بین المللی و عصر جهانی شدن گستره ای جهان شمول بخشیم، به فهم و درک جهان پیرامون باید دست بزنیم و در ارتباط با سایر جوامع مبنای کار را بر تعامل قرار دهیم. محور تعامل بر حضور پیوسته و مستمر و فعال و در عین حال متفاوت فرهنگ ها در متن جهانی شدن است. در تعامل اشاعة فرهنگی که به معنای اشاعة «سنت ها، اعتقادات، قصه های عامیانه» (صالحی امیری، 1386، ص43) است اهمیت می یابد. امروزه اشاعه به صور مستقیم، اجباری و غیر مستقیم (همان، ص44) راه هژمونیک شدن فرهنگ را هموار می سازد.
به طورکلی دوعامل در به سیادت رسیدن (هژمونی شدن) یک گفتمان، فرهنگ و تمدن نقش تعیین کننده ای ایفا می کنند: 1- قابلیت حصول یا دردسترس بودن عناصر و ایده های آن برای همگان؛ 2- مقبولیت و مشروعیت انسانی آن که مقبول هر فطرت سلیمی باشد. این دو عامل بیش از هرچیز بر معرفت و عقلانیت بنا می شوند؛ ازهمین روی نظریه سازی اهمیت می یابد؛ زیرا «نظریه تا حدی که دنیا به تمامی و بی واسطه برای خود آگاهی شفاف نیست، ضروری است». (حسینی، 1387، ص194)
در ضمن باید دانست توجه به مقولة نظریه پردازی در عرصه امور انسانی جامعه باعث می شود ما ناآگاهانه و بدون توجه به ارزش های پذیرفته خود به گزینش های سیاسی و فرهنگی در سطح جامعه و نظام بین الملل دست نزنیم. بر این اساس، توجه به چند نکته اساسی است:
یکم، نظریه پردازی، طبیعی ترین و مناسب ترین راه رسیدن به معرفت و کاربردی کردن آن برای انقلاب اسلامی و ارزش های آن است؛ زیرا این معرفت همچون میوه ای است که بر شاخسار درختی آشکار می شود و با ساختار آن و زمینی که در آن روییده هماهنگ است. در این عرصه کل معرفت بشری اعم از علم غربی و غیر آن به کار می آید و می تواند در نظریه پردازی مفید باشد.
البته باید توجه داشت علم غربی یا مدرن گاهی به صورت مفهومی به کار می رود که در معانی دانش و قدرت، آن طور که میشل فوکو توضیح داده است، هژمونی فرهنگ مسلط غربی را بازتولید می کند. این مفهوم مبتنی بر کدگذاری دوگانه غربی و غیر غربی است که بر اساس آن به اولی اصالت داده می شود و دومی کم اهمیت جلوه می کند؛ به عبارت دیگر بر اساس این مفهوم، دانش های محلی و بومی (دیگر) در مقایسه با دانش تکنیکی و مدیریتی غربی، کم ارزش واقع می شود. Pettinari, 2002, p 117)) پس اخذ علوم از جهان غرب همیشه نمی تواند مارا به مقصد برساند، مگر اینکه با مقتضیات ما هماهنگ شود و بُعد هژمونی قدرت غربی از آن زائل گردد و چهره ای انسانی و موجه یابد، یعنی از اصالت عقل جزوی بنیاد اندیش در تبیین عالم و ارائه طریق برای زندگی (زرشناس، 1381، ص24) فاصله بگیرد.
دوم، نظریه پردازی برای جامعه پس از انقلاب ما باید مبتنی بر مقتضیات زمانی و مکانی آن باشد و بعد غیر انسانی هژمونی قدرت و سلطه را به دنبال نداشته باشد؛ یعنی به ارزش های انقلاب و مبانی نظری آن متکی باشد. بنابراین اگر نظریه پردازی نیاز ثابت محسوب می شود، مقتضیات ابزارها و امکانات تغییرپذیر به شمار می روند؛ به تعبیر مرحوم مطهری«تبعیت کردن از مقتضای زمان و از تقاضای زمان یعنی در این زمان یک پدیده هایی پیدا شده است و چون این پدیده ها پیدا شده است، پس این قرن تقاضا دارد». (مطهری، 1368، ص84-185) بر این مبنا متقضیات جنبة ابزاری و آلی دارند. علامه طباطبایی بر این نکته اصرار دارد که «اختلاف بین دو عصر و زمان از نظر صورت زندگی در تمام مراتب و شئون زندگی جاری نیست، بلکه این اختلاف از نظر مصادیق و ابزار حیات است»(طباطبایی، 1390، ج 4، ص120)
سوم، نظریه پردازی برای بقای انقلاب و ارزش های آن و توسعة آنها یا همان تمدن سازی اسلامی - ایرانی باید متکی به ویژگی های فطری و طبیعی انسان باشد؛ یعنی با مقتضیات فطرت نوع بشر هماهنگ و سازگار باشد؛ ازاین روست که استاد مطهّری فطرت را «ام المعارف مسائل انسانی». (مطهری، بی تا، ص65) دانسته است. طبیعی است چنین تلاشی باید در چارچوبی فراگیرتر و انسانی تر که هم از قدرت و توان لازم برخوردار باشد و هم امکان تعامل منطقی و انسانی با دیگر معرفت ها و نظریه پردازی ها داشته باشد، صورت گیرد و این چارچوب از ارتباط فطرت انسانی با محیط و فرهنگ به وجود می آید؛ زیرا به تعبیر مطهری انسان نه ساخته و پرداخته به دنیا می آید و نه خالی و فاقد هر بعدی از ابعاد انسانی که تمام ابعاد انسانی را جامعه به او بدهد، بلکه انسان وقتی که به دنیا می آید بذر این امور انسانی در وجودش کاشته شده است؛ در جامعه اینها باید رشد کند؛ مثل زمینی که بذر در آن پاشیده اند و الان در درون این زمین وجود دارد، فقط احتیاج است به این زمین آب و نور و حرارت برسد و شرایط مساعد موجود باشد تا این بذر از درون رشد کند. (مطهری، 1383، ص253)
ما با درنظرگرفتن این سه خصلت است که نظریه پردازی و معرفت سازی در دایره ای گسترده تر و متکی بر فطرت نوع انسان و با عنایت به نیازهای انقلاب اسلامی و جامعه اسلامی از یک سو و جامعه جهانی از دیگر سوی تحقق می یابد.
نظریه پردازی برای احیای تمدن مبتنی بر انقلاب اسلامی
بازسازی تمدن و احیای آن همچون ایجاد تمدن نیاز به بنیان نظری و معرفتی دارد که حاصل نظریه های متین و مستحکم است؛ به بیانی دیگر اگر تمدن را عبارت از نظمی بدانیم که در نتیجة وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند، (ویل دورانت، 1376، ج 1، ص3) نظریه پردازی هم پایه و اساس خلاقیت فرهنگی است، هم نتیجه و پیآمد آن می باشد. تمدن ها که در میان تنوعی از مرزهای شناور قرار می گیرند، در حوزه اندیشه و معرفت نیز گونه ای پیچیده از تفکر، آثار هنری و سبک زیستی را ارائه می دهند. این گونه باید بتواند شبکه ای از سازمان ها و نهادهای فرهنگی و آموزشی و اقتصادی بپروراند که هم به تمامی این رنگ ها مجال خودنمایی دهد و هم آنکه در شعاع عمل خود نگه دارد. (پهلوان، 1382، ص510) بر این اساس نظریه پردازی به مثابه دستگاه دانایی در هر دوره زمانی می تواند نظام های ارزشی و فرهنگی جوامع را در راستای مختصات یک تمدن و فرهنگ خاص سمت یابی کند. ایجاد نظام های آموزشی و تربیتی با جهت گیری انقلابی برای شناساندن داشته های خودی می تواند اولین قدم برای احیا و تجدید تمدن ایرانی -اسلامی باشد.
به طور کلی شناخت تمدنی، مجموعه کوشش های فکری و معنوی انسان هایی است که با بازتفسیر فرهنگ و معارف خود و بررسی موقعیت گذشته و حال و آینده آن در پی ایجاد تحول همه جانبه در جامعه خویش اند. همچنین اندیشمندان می کوشند ارزش ها و یافته های حیاتی خود را ترویج دهند و از محدوده معین زمانی و مکانی خویش و جامعه خویش فراتر روند و این شناخت را به سطح آگاهی جمعی و فراگیر یا فرازمانی و فرامکانی برسانند. باید دانست تمدن ها و فرهنگ ها کم و بیش هویت وجودی مستقل دارند که تکیه گاهشان محسوب می شود. این در حالی است که اختلاط فرهنگ ها نیز نقش مهمی در توسعة فرهنگی که عامل تعیین کننده هویت ملی است، دارد. (صالحی امیری، 1386، ص77) در عین حال یافتن تکیه گاه می تواند به حفظ و احیای تمدن کمک کند.
همچنین توجه به تجدد و مدرنیته در نظریه پردازی برای انقلاب و بقای آن و گسترش ارزش های آن بسیار مهم و تعیین کننده است. اگر بپذیریم هر بحران فکری در بلندمدت می تواند به یک اندیشه و معرفت رهایی بخش منجرگردد، بحران اندیشه ای که از مدرنیته عارض فرهنگ ما شده است، می تواند زمینه تحول اندیشه ما گردد؛ زیرا بحران فکری مقدمه تغییر بنیان های فکری و نظری خواهد شد. بحران های فکری و فرهنگی معمولاً از دو راه به وجود می آید. نخست وقتی که یک سنت فکری به دلیل ناتوانی در انطباق یا سازگاری با واقعیت های سیاسی و اجتماعی دچار مشکل شود و قادر به ارائه پاسخ های شایسته برای مسائل عمومی نباشد، دوم اینکه اندیشه ای بخواهد فکر و اندیشه ای دیگر را وادار به پذیرش راه حل های خود نماید، خواه در این مسیر موفق گردد و خواه چنین نباشد. جنس چالش های جامعه امروز ایران چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ شکل از جنس نوع دوم است؛ یعنی از سویی ایران اسلامی با تکیه بر انقلاب اسلامی و ارزش های بنیادین خود می خواهد ارزش های خود را حفظ و جهان شمول کند، اما از سوی دیگر خود و جامعه و اساس هویت ایرانی اسلامی خود را در تقابل با ظهور پدیده های جهانی می بیند؛ با پیروزی انقلاب اسلامی ایران ارزش هایی که ایرانیان در طول تاریخ به دنبال آنها بودند، نمودی عینی تر به خود گرفت؛ به تعبیری چون بازده انقلاب در ایران تشکیلات سیاسی موجود را نابود کرد، اسلام به چارچوب حاکم دولت و جامعه تبدیل شد و اساس ساختار و محتوای نظم جدید را پدید آورد. (اسپوزیتو، 1388، ص78) به طور کلی در یک تجربه موفق، انقلاب اسلامی با بهره گیری از نظام معنایی و نظام اندیشگی بدیع توانست طی یک فرایند تاریخی با وصل کردن خود به ریشه های تاریخی مشخصی به صورت بارز زنده و پویا جلوه نماید و هویتی نو را بر بنیان ارزش ها و آموزه های دینی آفریند. در فرآیند انقلاب اسلامی، نظام ارزشی شکل گرفت که ریشه در سنت دیرینه معرفتی مکتب اسلام داشت و به مثابه یک ایدئولوژی راهنمای عمل و راه ساز جلوه گر شد. (صنیع اجلال، 1384، ص 199)
مبانی ارزشی انقلاب اسلامی ایران
ساختن نظریه هایی که بتواند جهت دهنده باشد و در بقای ارزش های بنیادین انقلاب اسلامی و احیای تمدن بزرگ ایرانی - اسلامی مؤثر واقع گردد، جز بر مبنای ویژگی های ارزشی و بنیانی انقلاب اسلامی ممکن نخواهد بود؛ لذا در این قسمت به اختصار به ویژگی های ارزشی و بنیادین انقلاب اسلامی ایران می پردازیم که می توانند مبانی اولیه در نظریه پردازی برای بقای انقلاب اسلامی و احیای تمدن ایرانی - اسلامی باشند که عبارت اند از:
1- توحیدمحوری: توحید محور اصلی هستی شناسی انقلاب اسلامی ایران و بنیاد اساسی مکتب اسلام است و ریشه و اصل همة اعتقادهای ما را در تمام ابعاد معرفت و اندیشه تشکیل می دهد؛ لذا همان گونه که در هستی شناسی اصل توحید ملاک است، در سایر معارف و اندیشه ها نیز معیار می باشد. بر همین اساس اندیشة انقلاب اسلامی نوعی اندیشة توحیدی یا اندیشة سیاسی توحیدمدار است. امام خمینی می فرماید: «اعتقادات من و همة مسلمین همان مسائلی است که در قرآن کریم آمده است و یا پیامبر اسلام( و پیشوایان بحق بعد از آن حضرت بیان فرموده اند که ریشه و اصل همة آن عقاید - که مهم ترین و با ارزش ترین اعتقادات ماست - اصل توحید است». (امام خمینی، 1378، ج 5، ص387)
بر اساس اعتقاد به این اصل است که امام خمینی جهان را به آفریننده و آفریده تقسیم می کند و می گوید: «خالق و آفرینندة جهان و همة عوامل وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همة حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز». (همان) در این نگاه رابطة تمام آفریده ها و من جمله انسان با خدا به این صورت بیان می شود: «همة عالم اسماءالله اند، تمام عالم. چون اسم نشانه است، همة موجوداتی که در عالم هستند نشانة ذات مقدس حق تعالی هستند». (امام خمینی، 1376، ص98) بر مبنای این نگرش اساس حرکت انسان را در عرصه نظریه و عمل تنها و تنها رضا و خشنودی خدای یکتا تشکیل می دهد.
2- انسان گرایی و جهان شمولی: اولین ویژگی جهان بینی انقلاب اسلامی ایران اعتقاد به انسان گرایی و جهان شمولی این انقلاب و مبانی و ارزش های آن است که برآمده از مکتب اسلام است. در این نگاه اسلام بنیان انقلاب ماست و اسلام آخرین، کامل ترین و جهانی ترین پیام الهی است. این آیین مدعی است که راه درست را برای بشر صرف نظر از نژاد، رنگ و فرهنگ به ارمغان آورده است. (اسرا: 9) این ارزش ها و این اعتقادها در تمام اجزای نظام برآمده از انقلاب اسلامی نیز خود را نشان داده است. در اصل 154 قانون اساسی آمده: جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می داند. (قانون اساسی، اصل 154)
3- مردمی بودن: دومین خصیصه انقلاب اسلامی ایران، مردمی بودن و در نتیجه توجه به مردم- بدون تعین خاص- است و به همین دلیل واژه های مردم و مردمی از ارکان انقلاب بود؛ زیرا هم تمام اقشار جامعه ایرانی در آن مشارکت و در پیروزی آن سهم داشتند و هم هنجارها و الگوهای رفتاری غالب برای آن از فرهنگ عمومی مردم نشئت می گرفت. اما مهم تر از این دو نکته بر مبنای دین اسلام، مردم مخاطب اصلی دین و راه انبیا هستند (بقره: 185) و این مردم اند که حق تعیین سرنوشت خویش را دارند: «سرنوشت هر ملتی به دست خودش است». (امام خمینی، 1376، ص120)
4- غایت گرایی: از دیگر ارزش های بنیادین انقلاب اسلامی ایران که هیجان و اشتیاق زیادی در دل مردم مستضعف در سراسر جهان ایجاد نموده است، همانا «غایت گرایی» است. غایت گرایی به معنای امید و باور به آینده ای روشن و باشکوه است که نوید رهبری جهان و تحقق عدالت همگانی و عام را در سایه فراهم کردن شرایط ظهور منجی بزرگ بشریت حضرت حجةبن الحسن( به دنبال دارد؛ پیامبر( می فرماید: اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خدا آن روز را طولانی و دراز گرداند، تا بیرون آید مردی از فرزندان من، پس پر کند دنیا را از عدل و قسط، مثل آنکه از جور و ظلم پر شده باشد. (صافی گلپایگانی، 1380، ج 1، ص199) این اصل در نظام فکری انقلاب اسلامی ایران جایگاه بسیار والایی دارد و می تواند اساس کار در تعامل با جهان معاصر باشد.
5- فطرت گرایی: یکی از اصول بنیادین انقلاب اسلامی ایران که ریشه در مکتب اسلام دارد، توجه به انسان و فطرت او یا همان انسانیت انسان درشکوفایی و توسعه ابعاد وجودی اش است. انسان دارای فطرتی برابر و غیر اکتسابی است که در هر جایی و جامعه ای و تاریخی، صرف نظر از تعیناتی که می یابد، یکسان است. او عالم صغیر، (انسان شناسی در اندیشه امام خمینی، 1385، ص74) خلاصة همه موجودات عالم، (همان، ص72) مظهر اسم اعظم الهی (همان، ص73) و خلیفة الله علی خلقه و مخلوق علی صورته (همان، ص75) است. در قرآن آمده است: پس روی خویش را به سوی دین یکتاپرستی و حق گرای فرا دار، [به همان] فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدای را دگرگونی نیست. این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند. (روم: 30)
در این آیه بر فطرت خداجوی بشر اشاره شده است. بر اساس آن، طبیعت انسان اقتضا می کند در برابر خدای یکتا که ایجاد، بقا و سعادت او را به دست دارد، خضوع کند و شئون زندگی اش را با قوانین واقعی جاری در عالم هستی هماهنگ نماید. دین فطری که مورد تأکید قرآن و سایر کتب آسمانی است، همان خضوع و همین هماهنگی است. (طباطبایی، 1390، ج 8، ص299) همچنین طبق این آیه، همراهی و ملازمت انسان با آفرینش و خلقت خود - همان آفرینشی که خداوند همه انسان ها را بر آن نوع آفریده است - با توجه کامل به دین مساوی و برابر است. (جوادی آملی، 1378، ج 12، ص28) اینجاست که انسان در هر جامعه ای راه به سوی تعالی دارد و دین و حکمت و معرفت و اندیشه ورزی و نظریه پردازی بستر حرکت او به سوی تکامل و شدن است.
6- قیام لله و بیداری دینی: انقلاب اسلامی ایران زمینه های لازم را برای هویت یابی و بیداری اسلامی و قیام در مسیر حق و توحید به معنایی که همیشه در صحنه بودن و تحرک یافتن و بیدار و هشیاربودن دائمی را در بر داشته باشد، در جامعه فراهم آورد؛ لذا به هر میزان که اسلام گرایی و تکیه بر ارزش های خودی رشد بیشتری پیدا نماید، مقابله با جهان گرایی و سیطره غرب نیز هم در ایران و هم در دیگر کشورهای اسلامی رشد بیشتری پیدا می کند.
امام خمینی قیام برای خدا و بیداری دینی را بنیان اساسی حرکت انقلاب اسلامی دانسته است؛ و در ذیل آیة «قلْ انما اعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تقُومُوا لِلّه مَثنی وَ فُرادی». (سبا: 46) می گوید خدای تعالی در این کلام شریف از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هایی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را به بشر پیشنهاد فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلّت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده. خلیل آسا درِ علم الیقین زن، ندای «لا احبّ الآفلین (انعام: 76)» زن. قیام للَّه است که موسی کلیم را با یک عصا بر فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و او را به میقات محبوب رساند و به مقام صَعْق و صحْو کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین(ص) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و آن ذات مقدس را به مقام قابَ قوسیْن أو أدنی (نجم: 9) رساند. (امام خمینی، 1378، ج 1، ص21)
7- استقلال، عزت و ستم ستیزی: از دیگر ارزش های مهم انقلاب اسلامی به ویژه در قبال جهان بیرون یکی اصل استقلال است و دیگری ستم ستیزی. ایران اسلامی برای درک و شناخت موانع خود برای معرفت سازی نظری و نظریه پردازی برای ساخت تمدنی مبتنی بر هویت و فرهنگ و اعتقاد های خویش در محیط متغیر جهانی با خطرهایی جدی مواجه است که راه صحیح ستم ستیزی و استقلال در تمامی ابعاد است.
نیاز به استقلال علوم انسانی که بنیان اولیة نظریه پردازی و ایجاد معرفت نظری است، بیشتر حس می شود و طبیعی است که استقلال غیر از استفاده نکردن از داده های معرفتی غربیان است، همچنین در فناوری های دیجیتال و دانش های رایانه ای و اینترنت که امروزه معمولاً ابزار هژمونی غربی بر بشرند، بیش از هر چیز، به استقلال کامل وخودکفایی در دو عرصه نرم افزاری و سخت افزاری نیاز داریم؛ به عبارتی ضرورت شناخت تمام بنیان ها و داده های فکری و فرهنگی فرهنگ و تمدن غرب از یک سو و باور پیداکردن به توانایی های خودی از سوی دیگر در این مسیر ضروری است.
چالش های نظریه پردازی بر مبنای انقلاب اسلامی
بنا به آنچه گذشت نظریه پردازی در جامعه ما بر مبنای ارزش های انقلاب اسلامی و احیای تمدن ایرانی - اسلامی از جایگاه بنیادین و اعتبار سرمایه ای برخوردار است و برنامه ریزی های اجتماعی و سیاستگذاری برای دستیابی به سرمایه های مورد نیاز زندگی اجتماعی در عصر مدرن بر اساس سرمایه گذاری در نظریه پردازی برای تبیین راه آینده بنیان گذاشته می شوند. اما در مسیر حرکت ما به سوی این امر مهم یعنی نظریه پردازی و معرفت سازی مانع هایی وجود دارد که شناخت آنها به ما کمک می کند حرکت خود را حساب شده تر و منطقی تر پی گیریم که به اختصار عبارت اند از:
1- سلطه محوری معرفت: اولین مانع نگاه مسلط امروز بشر به دانش و معرفت است؛ یعنی نگاه مبتنی بر سلطه. علوم جدید (در مفهوم امروزی) که در غرب پرورده شده، نمی تواند به طور یکسان جزء لاینفک فرهنگ همه اجتماع های مختلف بشری باشد، چون علم با هدف و مقصدش عجین شده، یعنی هردو یکی شده اند و آن سلطه بر طبیعت و هر چیز است. (داوری اردکانی، 1373، ص97) درحالی که دانش زمانی رهایی بخش است که اگر خود دنبال سلطه بر طبیعت است، هدف و مقصدش و ایده های دست اندرکارانش این نباشد، بلکه رهایی نوع انسان باشد.
البته در جهانِ معاصرعلوم و معارف بسیاری است که در ساخت و احیای تمدن مؤثرند. در نتیجه علم و معرفت را می توان از هرجا اخذ کرد، اما مهم اندیشه و بصیرت است که دانش را با توجه به هدف و مقتضیات به نظریه تبدیل می سازد. قابل تصور است آنچه به عنوان نظریه پردازی در جوامع مختلف کشف و ارائه می شود، مبتنی بر طرز تلقی و نوع نگاهی است که آن جوامع از انسان و هستی دارند و به دلیل آنکه بنیاد های هستی شناسی و فلسفه سیاسی جوامع دارای تنوع است، نگاه آنها به نظریه پردازی و تمدن سازی متفاوت است، هرچند معرفت امری همگانی و جهانی و جهان شمول باشد و رنگ و بوی قومی و بومی به خود نگیرد. بر این اساس جایگاه مبانی ارزشی ما در نظریه پردازی در برخورد با این مانع مشخص می گردد.
2- فقدان اجماع در خصوص تعامل با جهان بیرون: مانع دیگر نظریه پردازی در حوزه انقلاب اسلامی را باید در نبود اجماع در سطح جامعه و اندیشمندان ایرانی در چگونگی تعامل با جهان پیرامون دانست. ما در تعامل با غرب چه کنیم، از معارف آنها چه بگیریم و چه نگیریم، خود مسئله ای اساسی است. در هر حال آنچه در اینجا مهم است، این است که عزت نفس، استقلال و توسعه و حرکت ما به پیش اساس قرار گیرد.
3- احساس تعارض و دوگانگی میان عناصر مهم ارزشی: مانع بعدی را می توان در ظاهر دوگانه بودن عناصر ارزشی دینی و معنوی جامعه از یک سو و عناصر ارزشی مادی و این جهانی از سوی دیگر دانست. آیا معنویت و مادیت، آخرت و دنیا، دین و دولت، روح و جسم عناصر ارزشی متقابل اند، به گونه ای که هر کدام دیگری را نفی می کند یا ارزش های انقلاب بین آنها تعادل و سازگاری منطقی ایجاد کرده است؟ مراجعه به فرهنگ قرآنی و احادیث پیشوایان معصوم این تعادل و سازگاری را نشان می دهد و از پیدایش چنین احساسی جلوگیری می کند.
4- احساس دلبستگی وطنی یا دینی: دیگر مانع پیش روی ما در نظریه پردازی بر مبنای ارزش های انقلاب اسلامی، احساس دلبستگی ملی و وطنی از یک سو و احساس دلبستگی دینی از سوی دیگر است. تقابل ظاهری اهداف دین اسلام با ملیت ایرانی و میراث باستانی آن گاه شروع می شود که دین و ایرانیت و ملیت تبدیل به ابزاری سیاسی و ایدئولوژیک برای قدرت شوند و سبب تحکیم اقتدار و گسترش مشروعیت گردند. این ابزاری شدن دین یا ایرانیت، عامل اصلی کاهش گرایی هویتی است؛ وقتی از عنصر ملیت و ایرانیت بهره می گیرند اهمیت و جایگاه شریعت و اسلامیت را نفی می کنند و وقتی از اسلام و شریعت به مثابه ابزار مشروعیت و اقتدارخویش سود می جویند، به نفی ایرانیت و میراث فرهنگی و تاریخی آن دست می زنند. به طورکلی جداکردن ایرانیت و اسلامیت بزرگ ترین ضربه بر پیکر جامعه ایرانی در این عصر است، عصری که به تمام ظرفیت ها و داشته های فرهنگی و اعتقادی و ملی مان نیازمندیم.
یک نمونه موفق تاریخی را در این باره می توان ذکر کرد. تجربة زنده موفقیت آمیز تمدن سازی در حوزه ایران عصر صفوی مؤید ترکیب جنبه های ایرانیت، اسلامیت، سنت و روز آمدی تعامل با جهان آن روز است. مورخان آن عهد، موفقیت سلاطین صفوی را به ساسانیان (ایران باستان) و خاندان اهل بیت (مکتب اسلام) ارتباط دادند. به عبارتی می خواستند به تعریفی جامع از ایرانی برسند که در آن ایرانیت و اسلامیت در کنار هم باشند و به ایرانی آن زمان آرامش خیال بدهند. (رجایی، 1376، ص269)
5- فقدان پذیرش گفتگوی درون تمدنی: مانع دیگر نظریه پردازی بر مبنای ارزش های انقلاب اسلامی ایران را باید در این امر دانست که ما گاه گفتگوی درون تمدنی را میان خود نمی پذیریم و در مسائل سیاسی اجتماعی و عقیدتی برای مسائل اساسی تر خود حقی قائل نمی شویم. اینجاست که نباید انتظار بالندگی و شکوفایی آرمان ها و ارزش های خود را در گستره ای جهانی داشته باشیم. فوکوتساوا، اندیشمند ژاپنی، در بیان علل شکوفایی تمدن غرب و عقب ماندن سایر تمدن ها معتقد است در تمدن غرب یکسانی عقیده وجود ندارد، عقاید گوناگون شانه به شانه هم قرار دارند، بی آنکه در شکل واحدی ترکیب گردند. وی بر آزاد و رقابتی بودن گفتمان های لیبرالی، مشروطه خواه، سلطنت طلب، حکومت طرفدار مسائل دینی و دمکراسی و تلاش طرفدارانشان برای پیروزی بر رقیبان در جامعه غربی اشاره می کند و تأکید دارد پیروزی بر رقیب قطعی نیست و آن را با حکومت های آسیایی مقایسه می کند که با پیروزی یک جریان فکری تمام مسائل عمومی تا دوره ای نامعلوم تحت نظر حکومتی قرار می گیرد که هیچ نوع رقابتی را بر نمی تابد. (فوکوتساوا، 1379، ص274) بنابراین برای مقابله با چنین مانعی باید گفتگو و تعامل در عرصه معرفت و نظریه پردازی را اصل دانست.
نتیجه گیری
بر اساس آنچه گذشت در می یابیم که ما با اتکا به بنیان های مذهبی، سوابق تمدنی و تاریخی خود که همگی در قالب ارزش های بنیادین و مبانی انقلاب اسلامی ایران تجلی یافته است، قادر به تحولی ثمربخش در جامعه خویش خواهیم بود. اما این امر بدون توجه به محیط پیرامونمان چندان نتیجه بخش نخواهد بود؛ زیرا در جهان معاصر هرجنبش فکری و عملی که بر مبنای تعریفی جزیره ای از شرایط زمانی و مکانی شکل گیرد، راه به جایی نمی برد، همان گونه که تسلیم شدن بی قید و شرط و نادیده گرفتن اصول عزت و استقلال و رهایی در تعاملات بین المللی نیز مسیری اشتباه و بنیان برافکن است. جامعة ما برای این کار نیاز به شکوفایی تمدنی و ایستادگی در برابر تمدن مسلط غرب دارد، اما این امرخود متکی بر آگاهی و نظریه های بنیادین، راهگشا و کاربردی است. بر این اساس نظریه پردازی بر مبنای انقلاب اسلامی اولاً یک ضرورت اساسی و اولیه است و ثانیاً این ضرورت نمی تواند هم از اقتضائات درونی جامعه و هم از محیط بین المللی جدا باشد.
در نتیجه نمی توان توان معرفت بشری و ساختار شکنی آن را در روند سیر تمدن ها انکار کرد، اما معرفت بیگانه از مقتضیات محیطی و مبانی ارزشی اش توان حفظ و اعتلای خود را ندارد، همان گونه که اگرمحیط پیرامون خود را در نظر نگیرد با مقاومت محیط روبه رو می شود. در عصر جهانی شدن قابلیت شناخت شرایط و اقدام متناسب با آن در عین حفظ هویت و ارزش های انقلاب اسلامی می تواند به کارآمدی نظام مطلوب معرفتی در جامعه ما بینجامد و این کار جز از طریق نظریه پردازی درباره مفاهیم بنیادی و مقاومت ها و موانع پیش روی انقلاب اسلامی و ارزش های آن امکان پذیر نیست. بر مبنای آنچه گذشت شاخص های مهم در امر نظریه پردازی بر مبنای ارزش های انقلاب اسلامی به اختصار عبارت اند از: 1- توحید محوری؛ 2- ارزش های متعالی مکتب اسلام؛ 3- ارزش های فرهنگی و تمدنی ایرانی؛ 4- انسانی دیدن معرفت و دانش؛ 5- توجه به مسئله جهانی شدن و الزامات آن؛ 6- تکیه بر دو اصل عزت و استقلال.
منابع
- قرآن کریم.
- آدمی ابرقویی، علی، درآمدی بر دانشگاه تمدن ساز اسلامی، بایسته های نظری، تهران: پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1387.
- آزاد ارمکی، تقی، فرهنگ و هویت ایرانی و جهانی شدن، تهران: انتشارات تمدن ایرانی، 1386.
- ، تفکر اجتماعی در ایران، تهران: انتشارات تمدن ایران، 1387.
- آلبرو، مارتین، عصر جهانی، جامعه شناسی پدیده جهانی شدن، ترجمه نادر سالارزاده امیری، تهران: مؤسسه انتشاراتی آزاد اندیشان، 1380.
- احمدی، حمید، بنیادهای هویت ملی ایرانی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388.
- ارشاد، فرهنگ، بومی شدن علم و سهم دانشگاه در این جریان، در کتاب دانشگاه، جامعه و فرهنگ انسانی، تهران: وزارت علوم تحقیقات و فناوری، 1378.
- اسپوزیتو، جان ال (ویراسته)، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ترجمه محسن مدیر شانه چی، چ 3، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1388.
- امام خمینی، سید روح الله موسوی، تفسیر سوره حمد، چ 3، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376.
- ، صحیفه امام، ج 22، چ 1، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378.
- ، کلمات قصار، چ 6، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376.
- انسان شناسی در اندیشه امام خمینی، تبیان، آثار موضوعی، دفتر چهل و سوم، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1385.
- بهنام، جمشید و رامین، جهانبگلو، تمدن و تجدد، تهران: نشر مرکز، 1382.
- بیگدلو، رضا، باستان گرایی در تاریخ معاصر ایران، تهران: نشر مرکز، 1380.
- تاجیک، محمدرضا، تجربه بازی سیاسی در میان ایرانیان، تهران: نشر نی، 1382.
- پهلوان، چنگیز، فرهنگ شناسی، گفتارهایی در زمینه فرهنگ و تمدن، تهران: نشر قطره، 1382.
- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 12، چ 1، قم: مرکز نشر اسراء، 1378.
- حسینی، سیدرضا (مترجم)، نظریه پردازی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1387.
- خانیکی، هادی، گفتگوی تمدن ها مبانی مفهومی و نظری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1384.
- داوری اردکانی، رضا، فلسفه در بحران، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1373.
- خورسندی طاسکو، علی، علوم انسانی و ماهیت تمدن سازی آن، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388.
- دورانت، ویل، مشرق زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، چ 5، تهران: علمی و فرهنگی، 1376.
- رابرتسون، رونالد، جهانی شدن، تئوری های اجتماعی و فرهنگ جهانی، ترجمه کمال پولادی، تهران: نشر ثالث، 1380.
- رجائی، فرهنگ، معرکه جهان بینی ها در خردورزی سیاسی و هویت ما ایرانیان، تهران: انتشارات احیای کتاب، 1376.
- ، مشکله هویت ایرانیان امروز: ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ، تهران: نشر نی، 1383.
- زرشناس، شهریار، مبانی نظری غرب مدرن، تهران: کتاب صبح، 1381-
- صافی گلپایگانی، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر(، قم: مکتب آیه الله لطف الله الصافی الگلپایگانی، 1380.
- صالحی امیری، سیدرضا، مفاهیم و نظریه های فرهنگی، تهران: انتشارات ققنوس، 1386.
- صنیع اجلال، مریم، فرهنگ و هویت ایرانی، تهران: مؤسسه مطالعات ملی، 1384.
- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چ 2، قم: اسماعیلیان، 1390.
- فرهنگی، علی اکبر و حسین صفرزاده، روش های تحقیق در علوم انسانی، چ 3، تهران: انتشارات برآیند پویش، 1381.
- کاظمی، علی اصغر، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران: نشر قومس، 1382.
- گلدمن، لوئیس، نقد تکوینی، ترجمه محمد تقی غیاثی، تهران: مؤسسه انتشاراتی نگاه، 1382.
- علمداری، کاظم، بحران جهانی و نقدی بر نظریه برخورد تمدن ها و گفتگوی تمدن ها، تهران: نشر توسعه، 1381.
- متقی، ابراهیم، رویاروی غرب معاصر با جهان اسلام، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387.
- مجموعه مقالات جهانی شدن فرصت ها و چالش های فرا روی نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، تهران: انتشارات مطالعات راهبردی، 1382.
- مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، قم: صدرا، 1368.
- ، خدمات متقابل اسلام و ایران، چ 12، قم: صدرا، 1362.
- ، فلسفه تاریخ، قم: صدرا، 1383.
- ، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (1): انسان و ایمان، قم: صدرا، [بی تا].
- ناظرزاده کرمانی، فرناز، فلسفه سیاسی فارابی، تهران: انتشارات دانشگاه الزهراء، 1376.
- نصر، حسین، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1383.
- هودشتیان، عطا، مدرنیته، جهانی شدن و ایران، تهران: انتشارات چابخش، 1381.
- یوکیجی، فوکوتساوا، نظریه تمدن، ترجمه چنگیز بهلوان، تهران: نشر گیو، 1379.
-bd Al-alim, Ali, The impact of colonialism on the Muslim Educational system in, al-tawwhid, vol. iv, no. 3, Rajaab - Ramaadam 1407.
-Ameli,S. R, Global Space; Power and Powerlessness of Cultures, inrevistay Teoriade la Communicacain, 2003.
- Antweiler, c. Local knowledge and local Knowing, Anthropos, Vol. 93, 1998.
- Jenkins. R. Social Identity, London, Routledge , 1998.
- Huntington , Sumuel, The clash of Civilization, Foreign Affairs, 71 (3.(
- Pettinari, P, Indigenous knowledge and Development, International Affairs Review , vol. x1, N 2, 2002.