«دیدن این فیلم جرم است» یکی از مهمترین فیلم اولیهای جشنواره فجر سی و هفتم است. فیلمی که فیلمنامهاش مدتها پیش نوشته و بارها در همان مرحله ابتدایی و گرفتن پروانه ساخت رد شده است. حالا بعد از سالها با حمایت حوزه هنری این فیلمنامه چالشبرانگیز امکان ساخت پیدا کرده است و باید امیدوار بود که بهواسطه حساسیتهایش مجوز نمایشش باطل نشود.
فارغ از اینکه فیلم خوب است یا بد، آنچه درباره «دیدن این فیلم جرم است» بسیار مهم مینماید لزوم ساخت چنین فیلمی در شرایط سیاسی و اجتماعی کنونی و خصوصاً در آستانه سالگرد چهلسالگی انقلاب اسلامی است. فیلمی که انگار شبیه به یک انقلابی اصیل برمیگردد و به این گذشته چهلساله نگاهی اجمالی میاندازد. به همه آدمها، مناسبات میانشان با سیستم و به شکلی کلی همه آنچه بر آنها گذشته و حالا طیف متنوع و گستردهای را زیر پرچم انقلاب جمع کرده است.
«دیدن این فیلم جرم است» نهتنها بهواسطه مواضع سیاسی یکهاش که به دلیل مباحث امنیتی هم میتواند فیلمی حساسیتبرانگیز تلقی شود و جریانها یا ارگانهایی بخواهند فیلم را وتو کنند، این همان مسئله و گیر امنیتی درون فیلم هم هست که با خود فیلم همسان میشود. در برابر اکت اصلی قهرمان نگرانی اصلی مقامات «بادرایت» امنیتی اینست که این اتفاق دراماتیک اصلی باعث میشود چند ارگان نظامی مهم کشور یعنی سپاه، بسیج، نیروی ویژه ارتش و نیروی انتظامی روی هم اسلحه بکشند. خود فیلم اما از این هم یک مرحله جلوتر میرود و حتی پای وزارت اطلاعات را هم به قضیه باز میکند و مهمتر از همه اینها تا آخر خط پای قهرمان آتش به اختیارش میایستد و کوتاه نمیآید.
ایستادن در نقطهای که امیر، قهرمان فیلم در آن ایستاده است، (همان نقطهای که سالها پیش حاج کاظم «آژانس شیشهای» آنجا بود) انگار همان تکه گمشده پازل انقلاب اسلامی چهلساله است. امثال امیر همان آدمهایی هستند که در این چهل سال کم نداشتهایم اما همواره صدایشان خفه شده است. بسیجیهای آتش به اختیاری که بیش از هر چیز به دنبال حق ناحقشدهشان هستند و قضیه از جایی به بعد طوری برایشان جدی میشود که حالا بیخیال حقوق فردیشان به دنبال احقاق حق عمومی جامعه میافتند.
بگذارید کمی جزئیتر وارد داستان فیلم شویم؛ امیر یک “بچه بسیجی” جوان که یک هفته است فرمانده پایگاه بسیجشان شده است، مردی را که به زنش دستدرازی میکند و مورد ضرب و شتم قرار میدهد در پایگاه خود دستگیر میکند. چیزی نمیگذرد که نیروی انتظامی با حکم آزادی متهم میآید. همینجا برای تماشاگر مشخص میشود که دستور آزادی بهقولمعروف از “بالا” آمده و نسبت متهم با “بالادستیها” که در اینجا یکی از آیتاللههای مهم و “ضد استکبار” جمهوری اسلامی است مجوز آزادی بیقیدوشرط اوست. احتمالاً جز یک بسیجی “آتش به اختیار” هرکه فرمانده بود با بله قربانگویی و معذرتخواهی متهم را آزاد و تا دم در هم بدرقهاش میکرد؛ اما بهواسطه جسارت فیلمنامهنویس و کارگردان او نهتنها زیر بار آزاد کردن یک متهم اسمورسمدار نمیرود که با هرکه برای آزادیاش هم میآید درمیافتد.
احتمالاً تماشاگر با خود خواهد گفت که این بیش از آنکه به حقگرایی امیر مربوط باشد به ناموسپرستی او برمیگردد اما همسر امیر که قربانی این حادثه است و اصلاً اینکه قضیه برای او اینطور شخصی میشود، یک تصمیم هوشمندانه روایی است تا فیلم شعارزده و گلدرشت به نظر نرسد. اگر بدون واسطه یک بسیجی دست به همچین اعلان جنگی علیه ظالم بزند، تماشاگر هرگز اینطور که الآن با قهرمان فیلم همراه میشود، با او نخواهد ماند. فرمانده سپاه ناحیه، مأموران ویژه، نماینده وزارت اطلاعات و چند مقام عالیرتبه در محل حادثه حاضر میشوند اما هیچکدام نمیتوانند امیر را از کاری که شروع کرده منصرف کنند.
در این میان، در گیرودار همه این درگیریها و گروگانگیری، اشاره به چند نکته بسیار مهم برای خوانش درست اثر لازم مینماید: اول اینکه در میان همه آدمهای فیلم و اقشار مختلف و ارگانهای نظامی هم آدم خوب حاضر است و هم آدم بد. فیلمساز با این گلچین شخصیتی، اصرار دارد که در موضعی میانه و بیطرفانه بیاستد. او نه با اسمها و عنوانها کار دارد نه با بزرگی و مهمی ارگانها و نه درجات نظامی حک شده بر لباس آدمهای فیلم. او با انسان سروکار دارد و درنهایت هم پاسخش را قرار است از انسانیتی ورای همه نام و نشانها بگیرد. «دیدن این فیلم جرم است» با سپاه و نیروی انتظامی کاری ندارد و اصلاً نه آنها را روایت میکند و نه مورد خطاب یا انتقاد قرار میدهد. سروکار این فیلم هرچند یکی از سیاسیترین فیلمهای دهه نود میتواند باشد اما با مردم است؛ از طرفی حرف دل بسیاری از مردم را میزند و از همان رانتها و روابط خاصی میگوید که قانون و مردم را با اسمورسم خویش دور میزنند و هم مردم را به همسنگر قهرمان بدل میکند.
مقوله «آقازادگی» امروز آنقدر در جامعه ابعاد گستردهای پیدا کرده که از راننده تاکسی تا اخبار بیست و سی مدام درباره آنها حرف میزنند و «دیدن این فیلم جرم است» آنها را در مهلکهای میاندازد که راه گریزی از آن نیست؛ بالاخره یک نفر باید به پا خیزد…و سازندگان فیلم بهخوبی درک کردهاند که در شرایط سیاسی فعلی به تصویر کشیدن یک نفر از داخل سیستم برای ایستادن در برابر موج متلاطم “آقازادگی” چه اهمیتی دارد.
اتفاق مهم دیگر فیلم نه در حین گروگانگیری که تنها بهانه فیلم است انگار که در بحثها و مجادلات میان بچه بسیجیهای پایگاه میافتد. آنجا که نزاع درونی و داخلی میشود و دشمن یکی از خود ما. تنش میان جوانان پایگاه بهخوبی از کار درآمده. دیالوگها تند و محکم هستند و کاراکترها بهدرستی پرداخته شدهاند. اصلاً از میان همین بحثهای بسیجیها و واکنششان به جریان گروگانگیری و ماندن و رفتنشان، وفاداری و خیانتشان است که مواضع سیاسی فیلم برونریزی میکند.
صحبتهای زیادی شنیده میشود مبنی بر اینکه فیلم “ضدانقلاب” است و نباید به اکران عمومی دربیاید اما یک جو درایت سیاسی/اجتماعی/فرهنگی لازم است تا مدیران تصمیمگیرنده بدانند که در این مقطع مهم، در هجوم جنگ نرم و تلاش “ضدانقلاب” واقعی برای ناامید کردن مردم از همهچیز، هیچچیز مهمتر از ایستادن مردم در کنار یک “بچه بسیجی آتش به اختیار” نیست! این بزرگترین دستاورد فرامتنی «دیدن یک فیلم جرم است» است؛ پلی میکشد میان همه آنهایی که با بسیجیها مشکل دارند و آنها را به سمپاتیکترین شکل ممکن یار قهرمان فیلم میکند. فارغ از همه کاستیها و خامیها و از همه ایرادات ریزودرشت فنی و روایی که به فیلم وارد است، البته که برای هر فیلم اولیای این نابالغیها طبیعی است و ابزار کسب تجربه، اما «دیدن این فیلم جرم است» یک فیلم مهم است و دیده شدنش بر پرده سینما میتواند همان برآیند فرهنگی واقعی چهلسالگی انقلاب اسلامی باشد که در زیر لوای رانت، نابرابری و ناحقیهای قدرت طلبان و “ضدانقلاب”های داخلی اصلی برای شمار زیادی از مردم طبقه متوسط که ابزار جنگ نرم هستند، پنهان مانده است. در «دیدن این فیلم جرم است» آتش به اختیارها و مردم از یک تبارند و این کلید ماجراست.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
39