مقدمه
اهل بیت (ع) پرورش یافتگان پیامبر اسلام (ص) بودند که پس از رحلت پیامبر (ص)، وظیفه داشتند رسالت الهی وی را از ترفندها و توطئه ها حفاظت کرده، امت اسلامی را نیز در برابر لغزیدن و سقوط در پرتگاه های انحراف مصونیت بخشند. با این حال این امت به دنبال رحلت پیامبر (ص) دستخوش صدمه های سنگینی شد که در انحراف رهبری سیاسی، تبلور یافته بود که این انحراف در عرصه های دیگر حیات اسلامی نیز سرایت پیداکرد. دوران حیات حضرت علی (ع)، امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع)، دوران مبارزه با انحرافات حکام میباشد: چرا که بیش ترین انحراف ها از سوی نهاد قدرت سیاسی در جامعه رواج پیدا میکرد. بدنبال شهادت امام حسین (ع) و ایجاد فضای رعب و وحشت از سوی نهاد خلافت اموی و رواج خرافات و انحرافات در جامعه و از سوی دیگر پیامدهای ناشی از فتوحات که از جمله میتوان نمود آن را در ورود اندیشه های ملل مختلف مشاهده کرد، شاهد رویکرد دیگری از سوی ائمه معصومین هستیم و آن مبارزه با انحرافات جامعه و پاسخگویی به شبهات در کنار مبارزه فرهنگی با نهاد خلافت می باشد.
دوران حیات امام هادی (ع) یکی از سخت ترین دوران زندگی ائمه معصومین میباشد؛ چرا که علاوه بر اینکه باید تحمل ظلم و ستم عمال خلفای عباسی را تحمل میکرد از سوی دیگر باید به مبارزه با انحرافات فکری گروه های مختلفی میپرداخت که افکار و اندیشه های باطل را در جامعه ترویج میدادند. میراث عظیم علمی امام گویای ین نکته است که حضرت در این مسیر توانست به تمام خواسته های برسید. امام هادی (ع) در چنین شرایطی باید با در نظر گرفتن شرایط زمان، میان وظایف الهی خود از یک سو و امکانات موجود و آنچه در چنان شرایطی قابل تحقق بود از سوی دیگر، موازنه و تعادل برقرار کند تا از این رهگذر به اهداف بزرگ و نهایی نزدیک شود: اهدافی که شریعت و صاحب شریعت برای او ترسیم کرده بود.
مسئله جبر و تفویض
یکی از مواردی که در متون روایی ما مطرح شده است، مسئله جبر و تفویض و بطلان این دو نظریه افراطی و تفریطی کلامی می باشد.
امام هادی علیه السلام در جواب نامه ای که اهل اهواز به وی نوشتند و مسئله ابتلای مردم به اختلاف در دین و عقیده به جبر و تفویض را مطرح نمودند و راه چاره را طلبیدند، مطالبی را به تفصیل بیان نمودند که ابن شعبه حرانی در تحف العقول به تفصیل آورده است. حضرت در ابتدا مطالبی را به عنوان مقدمه مطرح کرده و در ضمن آن به یک مسئله اساسی و ریشه ای پرداخته است و آن، تمسک به ثقلین است که به صورتی مبسوط و مستدل به اثباتش رسانده است. سپس با استناد به بعضی از آیات الهی و روایات نبوی، ولایت و عظمت و مقام والای امیرالمؤمنین، علی علیه السلام را بیان و ثابت نموده است. در فرصت حاضر به فراخور بحث فرازهای از نامه امام به مردم اهواز را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
در ابتدای نامه حضرت آمده است:
امام هادی علیه السلام پس از این مقدمه، به اصل مطلب میپردازد و با استناد به کلام نورانی امام صادق علیه السلام که فرموده اند: «لا جبر ولا تفویض ولکن منزلۀ بین المنزلتین؛ (همان، ص ٤٦٠) نه جبر است و نه تفویض بلکه جایگاهی است بین آن دو جایگاه.» سپس حضرت شروع به طرح جواب میفرماید و هر دو نظریه را باطل، و نظریه صحیح را امری بین آن دو میداند و نظر قرآن را شاهد بر صدق چنین مقالی میداند و باز برای تثبیت مسئله به کلام امام صادق علیه السلام استناد کرده و میفرماید: «ان الصادق سئل هل اجبر الله العباد علی المعاصی؟ فقال الصادق علیه السلام هو اعدل من ذلک. فقیل له: فهل فوض الیهم؟ فقال علیه السلام: هو اعز واقهر لهم من ذلک؛ (همانجا)
«فردی از امام صادق پرسید: آیا خداوند، بندگان را مجبور به ارتکاب گناه میکند؟ فرمود: خدا عادل تر از این است. (همانجا) سپس از حضرت علیه السلام سؤال شد:
آیا کار را به خودشان واگذاشته؟ فرمود: عزت و اقتدار خدا بر آنان بالاتر از این است» (همانجا) آن گاه میفرماید: از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: مردم در چگونگی اعتقاد به «قدر» سه دسته اند: ١- دسته ای معتقدند که کار بدیشان واگذار شده، که با این پندار خدا را در سلطه و قدرتش ضعیف شمرده اند در نتیجه رو به هلاکت اند، ٢- و دسته ای قائل اند که خدای جلیل و عزیز بندگان را مجبور به معصیت و تکلیف طاقت فرسا و خارج از حد توانشان کرده است، که با این پندار بخدا نسبت ظلم و ستم داده، و آنان نیز رو به هلاکت اند، ٣- و گروهی معتقدند که خداوند بندگان خود را در حد توانشان مأمور ساخته، نه خارج از حد توان و زائد بر نیرویشان، پس هر گاه خوبی کنند [به شکرانه اش ] خدا را سپاس گویند، و چون بدی نمایند استغفار و طلب آمرزش کنند، پس فرد با این عقیده همان مسلمان رشد یافته است»(همان، ص ٤٦٠ -٤٦١)
سپس حضرت فرمود: و برای هر یک از این ابواب [نه گانه ] مثالی خواهم زد تا هم معنی آن را بذهن جوینده حقیقت نزدیک سازد و هم بررسی نمودن شرح آن را آسان نماید، بگونه ای که هم آیات محکم قرآن تصدیقش نمایند، و هم خردمندان پذیرفته و تأییدش کنند، و توفیق و عصمت با خدا است.
اما جبری که معتقدانش دچار خطایند این است که: «خدای جلیل و عزیز بندگان را مجبور به گناه کرده، و با این حال آن ها را عذاب میکند»، و هر کس که عقیده اش این باشد، خدای را در حکمش به ستم نسبت داده و تکذیب کرده است (همانجا)
پس از این، امام علیه السلام با توضیح بیشتر مسئله جبر و تفویض را بیان کرده، خطا بودن هر دو را تبیین میکند. حضرت میفرماید: «فاما الجبر الذی یلزم من دان به الخطأ فهو قول من زعم أن الله جل وعز أجبر العباد علی المعاصی وعاقبهم علیها ومن قال بهذا القول فقد ظلم الله فی حکمه وکذبه ورد علیه قوله «ولا یظلم ربک أحدا»(الکهف /٤٩) وقوله «ذلک بما قدمت یداک وان الله لیس بظلام للعبید...»(الحج /١٠)(ص ٤٦١) و قوله «إن الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس أنفسهم یظلمون»(یونس /٤٤) اما قول به جبر که معتقد به آن دچار خطاست، قول کسی است که گمانش بر این است که خداوند، بندگان را بر انجام معصیت ها مجبور کرده است و در عین حال، آنان را بر ارتکاب معاصی، عقوبت میکند. کسی که بر این باور باشد، به خداوند نسبت ستمکاری در حکمش داده است وکلام خداوند در قرآن چنین چیزی را تکذیب کرده و مردود دانسته است [آنجا که خداوند میفرماید]: «پروردگارت به هیچ کس ظلم نمیکند» و نیز میفرماید: «این (رسوایی در دنیا و عذاب سوزان در آخرت) به خاطر آن چیزی است که دستانت از پیش فرستاده است و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمیکند».
بنا بر این تهدیدی که دروغ و ستم است با عدل و حکمت منافات دارد! و خداوند برتر است از آنچه میگویند؛ برتری بزرگ ! پس هر کس که قائل به «جبر» یا هر عقیده ای که مستلزم جبر است باشد؛ نه تنها خدا را ستمکار دانسته بلکه او را منسوب به بیداد و تجاوز داشته است، زیرا مجازات را بر کسی واجب کرده که مجبور [به معصیت ] شده، و هر کس که پندارد خداوند بندگان را وادار به گناه نموده - بنا به قیاس عقیده خودش - همو نیز کیفر و مجازات را از ایشان باز می دارد (همان، ص ٤٦٢)
و در مورد تفویض می فرماید:
و اما آن تفویض که امام صادق علیه السلام آن را باطل ساخته، و معتقدان و پیروانش را خطاکار دانسته این عقیده است که: «خداوند اختیار امر و نهی خود را به بندگان سپرده، و سر خود رهایشان ساخته»، و در این مورد گفتاری دقیق برای جویندگان فهم و دقت نهفته است، و این [گفتار] را امامان هدایت یافته از عترت پیامبر علیهم السلام بیان داشته اند، ایشان علیهم السلام فرموده اند: «اگر خدا اختیار بندگان را از سر اهمال و سهل انگاری به خودشان سپرده بود، باید انتخاب آنان را [هر چه باشد] پذیرفته، و بسبب آن مستحق ثواب گردند، و [زمانی که خودسری و اهمال حاصل شود] دیگر بر جنایتی که کنند هیچ عقوبتی نباشد». و دو معنی از این گفتار بر می آید: ١- اینکه بندگان بر خدا شوریده اند و بناچار او را مجبور به قبول اختیار توسط رأی و نظرشان ساخته اند که در این صورت - چه نخواهد و چه بخواهد- وهن و سستی خدا لازم آید، ٢- اینکه خداوند جلیل و عزیز از وادار نمودن آنان به امر و نهی- چه نخواهند و چه بخواهند- درمانده و عاجز است، از این رو امر و نهی خود را بدیشان سپرده و بر وفق مرادشان امضاء نموده، آنگاه از وادار نمودن ایشان به خواست خود وامانده، بهمین خاطر اختیار کفر و ایمان را به خودشان واگذاشته است، و مثال آن «بمانند مردی است که برده ای خریده تا بدو خدمت کند و قائل به مقام سرپرستی او باشد و از دستورات و فرامین او نیز پیروی نماید، و صاحب برده مدعی است که قاهر است و عزیز و حکیم، پس غلامش را امر و نهی می کند، و به او- در صورت پیروی از دستورش - وعده ثواب بزرگ داده، و نیز در صورت نافرمانیش به کیفر دردناک تهدید کرده باشد، ولی غلام با خواست اربابش مخالفت کرده و از دستورات او تخلف بورزد، و خلاصه نه تنها به هیچ امر و نهی صاحبش اعتنائی نکرده، بلکه به خواست خود رفتار نماید، و پیروی از هوی و هوس خود کند. در این حال ارباب هم نتواند وی را وادار به اطاعت از دستورات و خواست خود کند، در نتیجه اختیار امر و نهی را بخود غلام بسپرد، و به هر آنچه که غلام به خواست خود انجام دهد نه به خواست ارباب رضایت دهد، باری ارباب برده اش را [با همین اوصاف ] بدنبال کاری که برایش مشخص کرده می فرستد، ولی غلام پی خواست خود رفته و از هوایش پیروی نماید، پس زمانی که نزد صاحب خود باز گردد وی ببیند آنچه آورده خلاف چیزی است که دستورش داده، پس به غلام بگوید: چرا از دستورم تخلف ورزیدی؟ غلام این گونه پاسخ دهد که:
چون تو اختیار کار را به من واگذاشتی، من هم پیروی هوی و خواسته ام را نمودم، زیرا فرد مختار بلا مانع است». پس تفویض محال است. (همان، ص ٤٦٥-٤٦٣)
آیا بدین ترتیب دو چیز لازم نمی آید: ١- یا ارباب قادر است غلامش را موافق خواست خود نه خواست او به پیروی از دستوراتش وادار ساخته و در حد انجام دستوراتش (امر و نهی) توانش دهد، که در این صورت او را به کار وادارد یا از آن بازداشته و پاداش و کیفر بر آن دو را به او معرفی کند، و او را از معصیت خود برحذر داشته و با تعریف پاداش خود تشویقش نماید، تا بنده توسط نیرویی که برای امر و نهی و تشویق و ترساندن به او داده به قدرت و توان مولایش پی برد، تا مشمول عدل و انصاف او گردد، و حجت بر او روشن گشته است، هم عذر را نمایانده و هم از عواقب کار ترسانده.
پس چون آن بنده از دستور مولایش پیروی کند او را پاداش دهد، و هر گاه از نهی او باز نایستد مجازات و کیفرش نماید؟، ٢- یا ارباب درمانده و ناتوان است، بنا بر این کار بنده را بخودش واگذارد، خوبی کند یا بدی، اطاعت کند یا سرپیچی، در تمامی این موارد از کیفر نمودن او و بازگرداندنش به فرمان خود عاجز است؟ و در اثبات عجز؛ نفی و انکار قدرت و خداوندی او است، و بطلان امر و نهی، و پاداش و کیفر خواهد بود، و نیز مخالفت با قرآن نیز هست، که می فرماید: و «و [خدا] ناسپاسی را برای بندگان خود نمی پسندد، و اگر سپاس بدارید آن را برای شما می پسندد»، و نیز این آیه: «ترس از خدای را چنان که شایسته ترس او است پیشه کنید، و نمیرید مگر در حالی که مسلمان باشید»، و این آیه: «و پریان و آدمیان را نیافریدیم تا مگر مرا بپرستند، از آنان نه روزی و رزقی خواهم و نه اینکه مرا طعام دهند»، و این آیه: «و خدای را بپرستید و چیزی را با او انباز مسازید»، و نیز قریب بدین مضمون می فرماید: «خدا و پیامبر را فرمان برید و از او روی مگردانید در حالی که می شنوید».
پس هر کس پندارد که خداوند متعال أمر و نهی را به بندگان خود سپرده [با این کار] عجز او را به ثبوت رسانده، و برایش قبول هر عمل خوب و بدی که کند لازم داشته، و نیز امر و نهی و وعد و وعید او را به دلیل این عقیده که خدا همه آن ها را به او سپرده است باطل دانسته، زیرا فرد مختار به خواست خود عمل می کند، اگر خواهد کفر و اگر خواهد ایمان را بر می گزیند [و در هر دو حال ] نه جلوگیری دارد و نه مانعی، بنا بر این هر کس که بدین معنی معتقد به تفویض باشد بی شک بتحقیق تمامی آنچه را که از خداوند برشمردیم را از وعد (تشویق) و وعید (تهدید)؛ و امر و نهی باطل دانسته، و مشمول این آیه است: «آیا به برخی از کتاب ایمان می آورید و به برخی دیگر کافر می شوید؟ پس سزای کسی از شما که چنین کند جز رسوائی و خواری در دنیا نیست، و روز رستاخیز به سخت ترین عذاب باز برده شوند، و خدا از آنچه میکنید غافل نیست»، خدا از آنچه اهل تفویض بدان معتقدند برتر و بالاتر است، برتری بزرگ!.
امام هادی علیه السلام پس از ابطال هر دو نظریه افراطی و تفریطی، قول حق و نظر صائب را که «امر بین الامرین» میباشد مطرح مینماید: «لکن نقول: لکن مامعتقدیم که خداوند با جلالت و عزیز، خلق را به نیروی خود آفرید و توانایی پرستش خود را به آنان داد و بدانچه خواست، آنان را امر و نهی کرد. پس پیروی آنان از امرش را قبول نمود و بدان راضی شد و آنان را از نافرمانی خود بازداشت و هر کسی را که مرتکب نافرمانی او شد، نکوهش کرد و به خاطر نافرمانی، عقوبت نمود. (همان، ص 465).
امام هادی (ع) و غلات
در طول تاریخ اسلام و تاریخ تشیع همواره کسانی پیدا میشدند که در حق اهل البیت (علیه السلام) غلو میکردند و گاهی مواقع مقام الوهیتی برای آن ها قائل میشدند که به شدت از جانب ائمه معصومین طرد می شدند.
بحث غلو، تنها مربوط به دوره امام هادی (علیه السلام) نیست بلکه از دوره های امامان قبلی هم بوده است به گونه ای که حضرت أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند که عبودیت را از ما بگذرانید و ما را یکی از بندگان واجب تعالی دانسته بعد از آن هر چه خواهید بگویید و باید که تلفف ما بجمع دیگر مکنید و در حق ما غلو مانند غلو نصاری در حق عیسی روح الله علیه السلام منمائید بدرستی که من نیز از او بری از غلات و آن طایفه عصاتم (طبرسی، بی تا، ج ٤، ص ١٨٠)
امام زین العابدین علیه السلام نیز این چنین از غلات تبری میجوید و میفرماید: عده ای از شیعیان ما به صورتی به ما دوستی خواهند ورزید که در مورد ما همان چیزی را میگویند که یهود در مورد عزیر و نصاری در مورد عیسی بن مریم گفتند. نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان هستیم.»(رجال کشی، ١٣٤٨: ١٢٠) امام سجاد در روایت های دیگری نه تنها از شیعیان خود میخواهد از غلو در حق اهل بیت پرهیز کنند بلکه راه دوستی اهل بیت را نیز نشان داده اشت:
حضرت در این باره می فرمایند:
ما را بدوستی اسلام دوست بدارید، پس پیوسته دوستی شما برای ما است تا آنگاه که آن دوستی بر ما عیب و نازیبا شود (که دیگر آن دوستی برای ما زیان دارد، شاید مقصود امام علیه السلام این باشد که در دوستی ما نباید از حد بگذرانید و بمرحله غلو برسید، و تنها بهمان مقدار که با اصول اسلام موافقت دارد اکتفا کنید). (شیخ مفید، ١٣٤٧: ١٤١/٢)
یامارا آن چنان دوست بدارید که اسلام گفته است. سوگند به خدا! پیوسته چیزهایی را در مورد ما می گویید که در نتیجه آن، دشمنی مردم را متوجه ما می سازید». (ابن سعد، ١٤١٠: ١٦٥ /٥)
امام هادی نیز باتوجه به وجود غلات و فعالیت آنان، سکوت در مقابل این گروه گمراه و گمراه کننده را جایز ندانست و به صورتی قاطع و صریح به مبارزه با آنان پرداخت. از جمله برخورد حضرت با دو نفر از این غالیان به نام های علی بن حسکۀ و القاسم بن یقطین القمیان در رجال کشی آمده است که احمد بن محمد بن عیسی و ابراهیم بن شیبه، هر یک جداگانه نامه ای به امام هادی علیه السلام نوشته در ضمن آن اشاره به طرز فکر و عقیده غلات در زمان خود میکنند و بعضی از آن معتقدات را بیان کرده و نیز اشاره به دو شخصیت از غالیان زمان خود، علی بن حسکه و قاسم یقطینی نموده، از امام کسب نظر و تکلیف مینمایند. همچنین در رجال کشی، روایت سهل بن زیاد از نامه یکی از شیعیان به امام هادی درباره همین غلات آمده است جانم به قربانت، ای آقای من، علی بن حسکه ادعا میکند که از دوستان شماست و شما اول و قدیم هستید (خدا هستید) و او باب و پیغمبر شماست و شما به او گفته اید که مردم را به به این امر دعوت کند و گمان میکند نماز و زکات و حج و روزه چیزی به جز معرفت شما و امثال ابن حسکه نیست و هرکس چنین باشد، مؤمن کامل هست و نماز و روزه و حج از او برداشته میشود و هیچ تکلیف دیگری ندارد، و عده ای از مردم هم به ابن حسکه پرویده اند. بر ما منت بگذار و با پاسخت، مردم را از هلاکت نجات بده
امام در پاسخ نوشتند:
ابن حسکه دروغ می گوید. لعنت خدا بر او باد من او را از دوستان و پیروان خود نمی دانم. او را چه شده است؟ خدا لعنتش کند. سوگند به خدا، خداوند محمد و پیامبران پیش از او را جز به آئین یکتا پرستی و امر به نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده است و محمد جز به سوی خدای یکتای بی همتا دعوت نکرده است.
ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمیورزیم. اگر او را اطاعت کنیم، مشمول رحمت او خواهیم بود و چنانچه از فرمانش سرپیچی کنیم گرفتار کیفرش خواهیم شد. ما بر خدا حجتی نداریم، بلکه خداست که بر ما و بر تمامی آفریده هایش حجت دارد.
من از کسی که چنین سخنانی میگوید، بیزاری می جویم و از چنین گفتاری به خدا پناه می برم. شما نیز از آنان دوری کنید و آنان را در فشار و سختی قرار دهید و چنانچه به یکی از آن ها دسترسی پیدا کردید، سرش را با سنگ بشکنید.
بر اساس گفته رجال کشی، مسئله تقابل امام هادی علیه السلام فراتر از دوری جستن و بیزاری و لعن آنان است و گاه دستور قتل بعضی از آنان را صادر نموده است. امام هادی علیه السلام به کشتن فارس بن حاتم قزوینی امر فرمود و برای کسی که او را بکشد بهشت را ضمانت کرد و جنید او را به قتل رسانید». (همان، ص ٥٢٤)
مجسمه و مشبهه
از جمله عقاید و باورهای انحرافی که در میان مسلمانان وجود داشت و حتی گاه میان شیعیان هم رسوخ کرده بود و بر اساس بعضی اخبار که به ما رسیده است، در زمان امام هادی علیه السلام موجب اختلاف و دو دستگی در میان شیعه شده بود، باور به جسم بودن خدا میباشد.
در این باره روایتی درکتاب التوحید صدوق وجود دارد که:
صقر بن ابی دلف از امام هادی علیه السلام در مورد توحید سؤال میکند، حضرت میفرماید: کسی که گمان کند که خداوند جسم است، از ما نیست و ما در دنیا و آخرت از او بیزار هستیم. ای پسر ابی دلف! جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن جسمیت داده است». (١٣٩٨ ق، ص 104)
و نیز سهل بن زیاد از ابراهیم بن محمد همدانی نقل میکند که به امام هادی علیه السلام چنین نوشتم: دوستان شما در این شهر در توحید اختلاف دارند. بعضی میگویند که خداوند، جسم است و بعضی دیگر می گویند که او صورت است. حضرت در جواب به خط خود نوشت: منزه است آن که محدود نیست و به وصف در نیاید، چیزی مانند او نیست و او شنوا و دانا است. (همان، ص ١٠٠)
در جامعه آن روز عده ای بر این باور بودند که خداوند قابل رؤیت می باشد و با دیدگان می توان او را دید. ائمه علیهم السلام با این طرز تفکر انحرافی نیز بشدت به مقابله پرداختند. و این مسئله تنها منوط به دوره امام هادی نیست.
محمد بن عبید می گوید؛ بحضرت رضا علیه السلام نامه نوشتم و در باره دیدن خدا و آنچه عامه و خاصه روایت کرده اند سؤال کردم و خواستم که این مطلب را برایم شرح دهد، حضرت بخط خود نوشت: «همه اتفاق دارند و اختلافی میان آن ها نیست که شناسائی از راه دیدن ضروری و قطعی است، پس اگر درست باشد که خدا بچشم دیده شود قطعا شناختن او حاصل شود، آنگاه این شناختن بیرون از این نیست که یا ایمانست و یا ایمان نیست، اگر این شناسائی از راه دیدن ایمان باشد پس شناسائی در دنیا که از راه کسب دلیل است ایمان نباشد زیرا این شناسائی ضد آنست و باید در دنیا مؤمنی وجود نداشته باشد زیرا ایشان خدای عز ذکره - را ندیده اند و اگر شناسائی از راه دیدن ایمان نباشد، شناسائی از راه کسب دلیل بیرون از آن نیست که یا در معاد نابود شود و نباید نابود شود [و یا نابود نشود، ] این دلیلست بر اینکه خدای- عز و جل - بچشم دیده نشود زیرا دیدن بچشم بآنچه گفتیم می رسد (کلینی،، ج ١، ص ١٢٩ -١٣٠). در روایت دیگری احمد بن اسحاق نامه ای به حضرت هادی علیه السلام مینویسد واز آن حضرت در مورد رؤیت خدا و اختلاف مردم در این باره سؤال میکند:
«کتبت إلی أبی الحسن الثالث (ع) أسأله عن الرؤیۀ و ما فیه الناس»
حضرت در جواب می فرماید:
حضرت در جواب نوشت که دیدن جائز و ممکن نباشد مادامی که میانه بیننده و دیده شده هوائی نباشد که بینائی در آن نفوذ تواند کرد باینکه شفاف باشد پس هر گاه هواء از بیننده و آنکه دیده می تواند شد بریده شود دیدن میسر نشود و در این توسط هواء و روشنی میانه این دو تشابه هر یک از این ها بدیگری باشد که باید مانند یک دیگر باشند در احتیاج بمتوسط و بودن در سمت و جهت زیرا که بیننده در هر زمان که با آنچه دیده می شود مساوی باشند در سببی کی موجب دیدن می شود در میانه ایشان لازم آید که مانند یک دیگر باشند و اعتبار مشابهت مماثلت و مستلزم تشبیه است زیرا که چاره نیست از اینکه اسباب بمسببات خود متصل باشند و تخلف آن ها از یک دیگر ممکن نیست.
(شیخ صدوق، ١٣٩٨ ق، ص ١٠٩) بنابراین مشاهده می شود که حضرت به صورتی مستدل و منطقی، رؤیت الهی را مردود دانسته، قائل شدن به دیدن خداوند با چشمان را قول به تشبیه می داند.
میراث علمی امام هادی (ع)
به طور کلی میراث علمی باقی مانده ازحضرت هادی (علیه السلام) در سه بخش قابل طرح است:
١) احادیث:
سخنان باقی مانده ازحضرت هادی (علیه السلام) دارای مضامینی اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و.... می باشد. که به گزیده ای ازآنها اشاره می نماییم:
١-قال (علیه السلام):
خدا دنیا را خانۀ آزمایش ساخته وآخرت را خانۀ پایش، وبلای دنیا را وسیلۀ ثواب آخرت نموده وثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.» (همان، ص ٤٨٣)
٢-قال (علیه السلام):
«هرکه از خدا بپرهیزد از او بپرهیزند وهرکه خدا را اطاعت کند، اطاعت شود وهرکه مطیع خدا است باک از خشم مخلوق ندارد وهر که خدارا به خشم آرد یقین کند که به خشم مخلوق دچار می شود» (ابن شعبه حرانی، همان، ص ٤٨٢-مجلسی، همان، ج ٥٠، ص ١٧٧)
٣-قال الصدوق، أبی – رحمه الله – قال: «احمدبن هلال می گوید: از امام هادی (علیه السلام) پرسیدم که: توبه نصوح چیست؟ آن حضرت نوشتند: (توبه نصوح این است که) باطن و درون انسان مانند ظاهر او بلکه بهتر باشد)(شیخ صدوق،، ١٣٧٩ ق، ص ١٧٤)
٢) پاسخگویی به سؤالات و شبهات:
یکی از ابعاد علمی امام هادی (علیه السلام) پاسخگویی به سؤالات فقهی و کلامی و شبهاتی بود که در جامعه مطرح می شد. حضرت با استناد به آیات و رویات معصومین و نیز استفاده از ادله های عقلی سعی در جوابگویی و رفع شبهه بر می آمد.
١-٢) علم خداوند:
ایوب بن نوح می گوید: بحضرت ابو الحسن علیه السلام نوشتم و از او پرسیدم: آیا خدای عز و جل عالم بود بهر چیز پیش از آنکه آن ها را بیافریند و پدید آرد یا آنکه نمیدانست تا آن ها را آفرید و آفرینش و بودن آن ها را اراده کرد و علم پیدا کرد بمخلوق هنگامی که خلق کرد و بموجود هنگامی که موجود کرد؟
پس بخط خود مرقوم فرمود: خدا همیشه بهمه چیز علم دارد پیش از خلقت آن ها مانند علم داشتنش بآنها بعد از خلقتشان. (کلینی، ج ١، ص ١٤٥)
٢-٢) پرسش های یحیی بن اکثم:
یکی از مهم ترین پرسش و پاسخ های امام هادی علیه السلام در پاسخ به پرسش های یحیی بن اکثم شکل گرفته است. مفصل این پرسش و پاسخ در تحت العقول آمده است. موسی مبرقع (برادر امام هادی علیه السلام) پرسش ها را نزد امام آورد و بعد از مناظراتی بین او و آن حضرت، حضرت پاسخ آن ها را مکتوب کرد
الف: در تحف العقول و با مقداری تفاوت در بحارالانوار منقول است که: موسی بن محمد بن الرضا (علیه السلام) گوید:
در دیوان عمومی به یحیی بن أکثم برخوردم و از من مسائلی پرسید و من نزد برادرم علی بن محمد (علیهماالسلام) رسیدم و میان من و او پندها گفت و گو شد که بینا شدم و مرا به طاعت او واداشت، به اوگفتم: قربانت، ابن أکثم نامه ای به من نوشته و مسائلی از من پرسیده تا به او در پاسخ فتوی دهم، امام خنده ای کرد سپس فرمود: تو به او فتوی دادی؟ گفتم نه، نمی دانستم، فرمود: آن مسائل چیست ؟
گفتم: از من پرسیده است:
١-از قول خدا که گفت: «آنکه در نزد او بود علمی از کتاب، من آن را برایت می آورم پیش از اینکه چشم بر هم زنی»(نمل /٤٠)، آیا پیغمبر خدا (سلیمان) نیازمند به علم آصف بود؟
٢-از قول خدا که فرمود: «پدر و مادرش را بر تخت آورد و همه برادرانش بر خاک افتاده، سجده کردند»(یوسف /١٠٠)، آیا یعقوب و فرزندانش که پیغمبر بودند برای یوسف سجده کردند؟
٣-از قول خدا که فرمود: «اگر تو شک داری در آنچه به تو فرو فرستادیم، بپرس از کسانی که کتاب می خوانند»(یونس /٩٤)، این آیه خطاب به کیست، اگر مخاطب خود پیغمبر است او در شک بوده و اگر دیگری است قرآن بر چه کسی نازل بوده است؟
٤-واز قول خدا که گفت: «واگر هر آنچه درخت در زمین است قلم باشد ودریا مرکب وبه دنبالش هفت دریا باشد، کلمات خدا به پایان نرسد» (لقمان /٢٦)، این دریاها چیست وکجایند؟
٥-وازقول خدا که فرمود: «در آن است آنچه دل خواهد ودیده خوش دارد» (زخرف /٧١) دل آدم خواست گندم بخورد واز آن خورد پس چرا عقوبت شد؟
٦-وازقول خدا که فرمود: «یابه آن ها تزویج کند مردان ویا زنان»(شوری /٤٩) خدا به بنده هایش مردان را تزویج کرده، با این حال قومی را که بدان عمل کردند عقوبت نمود؟
٧- از گواهی یک زن که تنها نافذ است با اینکه خدا فرموده: «گواه بگیرید دو مرد عادل از خود را» (طلاق /٢)
امام (ع) فرمود: به اوپاسخ بنویس گفتم: چه بنویسم، فرمود:
بنویس بنام خداوند بخشندة مهربان، نامۀ تو که خدایت به راه حق هدایت کند به من رسید ومقصودت آزمایش ما بوده است ورنج دادن ما، تا بلکه راهی برای عیب جویی ما به دست آوری، اگر پاسخ نارسا باشد خدا تورا طبق نیتی که داری پاداش دهد، ما پاسخ مسائلت را شرح دادیم، خوب گوش بده وفهمت را رام آن سازوبدان دل بده که حجت برتو تمام است والسلام.
١-از قول خدا پرسیدی که گفت: «آنکه علمی از کتاب داشت» او آصف بن برخیا بود، سلیمان (علیه السلام) ازفهم آنچه آصف بن برخیا می دانست عاجز نبود ولی او خواست به امتش ازجن وانس بفهماند حجت خدا پس از وی اوست، وهمانکه او می دانست ازعلم خود سلیمان بود که به امر خدا نزد آصف به امانت گذارده بود وآن را به وی فهمانید تا درباره امامت ونشانۀ امامت او اختلافی نباشد.
چنانچه به خود سلیمان فهمانده شده بود در زمان زندگی داود (ع)، تا نبوت وامامتش پس از وی معلوم باشد وحجت برخلق تمام باشد.
٢-واما سجده یعقوب وفرزندانش برای اطاعت خداودوست داشتن یوسف (ع) بود چنانچه سجده فرشته ها بر آدم (علیه السلام) برای خود آدم نبود وهمانا طاعت خدا بود و اظهار دوستی فرشته ها با آدم (علیه السلام)، وسجدة یعقوب و فرزندانش که یوسف با آن ها بود شکر خدا بود براینکه پراکندگی آن ها را جمع آوری ساخته بود آیا ننگری که یوسف (علیه السلام) در این وقت برای شکر خدا می گفت: «پروردگارا تو به من ملک دادی وتأویل احادیث آموختی»(یوسف /١٠٢)
٣-و اما قول خدا «اگر در شکی از آنچه ات نازل کردیم بپرس از کسانی که کتاب می خوانند» مخاطب همان رسول خدا (ص) است واوخود در آنچه براو نازل میشد شکی نداشت ولی نادانان می گفتند:
چگونه خداوند رسولی از فرشته ها مبعوث نکرده ومیان ما وپیغمبراوکه فرقی نیست دربارة خوردن و نوشیدن و بازار رفتن، خدابه پیغمبرش وحی کرد ازآنها که کتاب می خوانند در حضور این نادان ها بپرس که آیا خدا پیش ازتو رسولی مبعوث کرده جز اینکه غذا می خورده ودر بازارها راه می رفته وتو هم مانند آن ها هستی وهمانا گفته: «اگر توشک داری» بااینکه خودش شکی نداشته برای مراعات انصاف در گفتار چنین فرموده، چنانچه فرموده: «بیایید پسران ما وپسران شما وزنان ما وزنان شما وخود ما وخودشما رادعوت کنیم وبه درگاه خدا زاری کنیم ولعنت خدارا بردروغگویان بخواهیم»(آل عمران /٥٤) و اگر می فرمود: برشما بخواهیم، پیشنهاد مباهله را نمی پذیرفتن با اینکه خداوند می دانست پیغمبرش همۀ پیام های اورا می رساند واز دروغگوها نیست وهمچنین پیغمبر (صلی الله علیه وآله) هم می دانست که در آنچه می گوید راستگوست ولی دوست داشت ازطرف خود عادلانه اظهار کند.
٤- و اما قول او «اگرکه آنچه درخت درزمین است قلم شود ودریا مرکب ودرپی آن هفت دریا باشد کلمات خدا به پایان نرسد» واقع آن همچنین است اگر که همه درخت های دنیا قلم شوند ودریا را هفت دریا پی باشند واز زمین همه چشمه ها بجوشند به پایان رسند پیش از آنکه ثبت کلمات خدا به پایان رسند وآن دریاها چشمه کبریت است وچشمه نمرو چشمه برهوت وچشمه طبریه وچشمه گرم ما سبندان وچشمه گرم افریقیه که زبانش خوانند وچشمه بحرن ومائیم کلمات خدا که به پایان نرسیم وفضائل ما درک نشوند.
٥-و اما بهشت دارای همه خوردنیها وهمه نوشیدنیها وبازیهاست که دل بخواهد ودیده خوش دارد وخدا همه را برای آدم مباح کرد وآن درخت که خدا آدم وحوا را ازخوردنش غدقن کرد درخت حسد بود که به آن ها سفارش کرد تا به هرکس ازخلائق که خدا فضیلتی داده، به دیدة حسد ننگرند وآدم فراموش کرد وبه دیده حسد نگریست وتصمیمی برای اونیافت.
٦-و اما قول خدا «یا به آن ها جفت کند مردان وزنان» یعنی برای او فرزند ذکور آیدویا فرزند اناث، یا هردوتا که باهم باشند گویند زوجان، که هریک جفت دیگری است ومعاذ الله که خداوند والارا مقصود آن باشد که تو خود را بدان فریفتی و میخواهی برای ارتکاب گناه رخصت جویی که: «هرکه این کار کند به گناه آلوده شده، عذابش دوچندان گردد در روز قیامت و جاویدان در آن خوار بماند اگر توبه نکند» (فرقان /٦٨)
٧-واما شهادت یک زن که نفوذ دارد آن شهادت قابله است با رضایت به وی، و اگر رضایت نباشد حداقل باید دوزن باشند که به حکم ضرورت به جای مردند زیرا مرد را امکان جانشینی آن ها نیست واگر تنها باشد قول او با قسم پذیرفته است.
٣-٢) مقدار صدقه برای نذر
در منابع تاریخی همچنین آمده است زمانیکه متوکل مسموم شد، نذر نمود که چنانچه خداوند به او سلامتی و عافیت بدهد، مال زیادی را صدقه دهد، پس زمانیکه سلامتی و عافیت خود را بدست آورد از فقهاء در مورد میزان و مقدار مال زیاد سؤال نمود که مال زیاد چه مقدار است؟ پس بین فقهاء در مورد میزان مال زیاد اختلاف شد، بعضی گفتند: مال زیاد، هزار درهم است، بعضی گفتند: ده هزار درهم است، بعضی گفتند: صد هزار درهم است، پس مطلب برای متوکل روشن نشد. حسن دربان متوکل به متوکل گفت: اگر من نزد تو، ای امیرالمؤمنین، مردی را از خلق بیاورم که جواب صحیح را به تو دهد، پس چه چیزی برای من نزد تو می باشد؟
متوکل گفت: اگر جواب صحیح و حق را بیاوری، برای تو ده هزار درهم است و الا تو را صد ضربه می زنم.
حسن گفت: راضیام، پس نزد حضرت هادی (علیه السلام) آمد و نسبت به این مسأله از ایشان سؤال نمود.
حضرت فرمود: به متوکل بگو: هشتاد درهم صدقه دهد. حسن به نزد متوکل بازگشت و جواب را به متوکل بیان کرد، متوکل گفت: از حضرت سؤال کن که علت این جواب چیست ؟
حسن نزد حضرت هادی (علیه السلام) رسید ونسبت به دلیل این جواب سؤال نمود پس حضرت فرمود: همانا خداوند متعال به رسولش چنین فرمود: «همانا خداوند شما را در مواضع زیادی یاری نمود»(توبه /٢٥)، پس ما مواطن و مواضع رسول خدا (صلی الله علیه و اله) را شمردیم به هشتاد موضع رسید. حسن به نزد متوکل بازگشت و او را نسبت به این پاسخ حضرت آگاه نمود، متوکل خوشحال شد و ده هزار درهم به او داد. (ابن شهرآشوب، همان، ج ٣، ص ٥٠٦؛ مجلسی، ١٣٦٤، ص ١٤٤).
٤-٢) رویت خدا
احمدبن اسحاق روایت می کند که: نامه ای به حضرت ابی الحسن علی بن محمد العسکری (علیهماالسلام) نوشتم و از او در مورد دیدن و آنچه که در مورد دیدن خلق اتفاق می افتد سؤال نمودم، حضرت در پاسخ نوشت: تا زمانیکه بین بیننده و شیء دیده شونده، هوایی نباشد که بصر بتواند از آن عبور نماید، دیدن امکان پذیر نیست، پس هر زمانی که هوا نباشد و نوری هم موجود نباشد، رؤیت و دیدن امکان پذیر نیست و در اینکه برای دیدن واجب است که بین بیننده و شیء دیده شونده نور موجود باشد پس اشتباهم قطعی است ولی خداوند متعال منزه از اشتباه است پس ثابت می شود که برای خداوند متعال دیدن با چشم امکان پذیر نیست زیرا اسباب ناچار به مسببات خود متصل هستند. (شیخ صدوق، باب ٨/ص ١٠٩) زیارت جامعۀ کبیره ازجمله میراث های بسیار گرانبهایی که ازحضرت هادی (علیه السلام) باقی مانده، زیارتی است بانام «زیارت جامعۀ کبیره» که زیارت نامه ای است که می توان در زیارت هریک از ائمۀ اطهار (علیهم السلام) ازآن استفاده نمود.
شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه وعیون اخبارالرضا وشیخ طوسی در تهذیب نقل می کنندکه محمدبن اسماعیل مکی برمکی ازموسی بن عمران نخعی نقل نمود که گفت: من خدمت حضرت علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) عرض کردم که: ای پسر رسول خدا زیارتی را به من بیاموز که زیارتی کامل و رسا باشد تا هنگامیکه خواستم هریک ازشما ائمه را زیارت کنم، بتوانم از آن استفاده نمایم، پس حضرت فرمود: هنگامی که به درب حرم رسیدی پس بایست و شهادتین رابگو درحالیکه غسل نموده باشی، پس هنگامی که داخل در حرم شدی و قبر امام (علیه السلام) را مشاهده نمودی بایست وبگو: الله اکبر، سی مرتبه، سپس مقدار کمی حرکت کن ودر حالیکه دارای آرامش ووقار هستی، گام ها را نزدیک یکدیگرگذار پس بایست وسی مرتبه الله اکبر بگو، پس به قبر نزدیک شو و چهل مرتبه الله اکبر بگو تا صدمرتبه تکبیر تمام شود سپس بگو: ومتن زیارت جامعه را انشاء فرمودند (شیخ صدوق، بی تا، ج ٢، ص ٦٠٨-شیخ صدوق، ١٤٠٤، ج ١، ص ٣٠٥- ١٣٦٥ شیخ طوسی، ش، ج ٦، ص ٩٥)
این زیارت شریفۀ جامعه به حدی بین شیعه مشهور ومعروف ومعمول بها است که تمامی علماء شیعه امامیه اززمان امام هادی (علیه السلام) تاکنون، بدون ظهورخلافی، تلقی به قبول کرده اند.
نتیجه گیری
امام هادی (ع) در دوران حیات خود در مقطعی از تاریخ، رهبری شیعیان را بر عهده گرفت که با دو چالش اساسی مواجه گردید. اولین چالش نیازهای امت اسلامی بود: که این نیاز ها از یک سوبه دلیل جدا شدن رهبری امت از خاندان اهل بیت بود که آن ها را از منشاء علم و خدمات اهل بیت دور کرده بود و از سویی دیگر به دنبال رسوخ اندیشه های انحرافی در جامعه، دین اسلام با چالش های عمیق فکری و عقیدتی مواجه گردیده بود.
چالش دوم پیش رو امام هادی (ع)، نیازهای علمی، فکری... شیعیان خاص خودشان بود که نیاز به تربیت بر مبنای اندیشه های ناب شیعی داشت. با این حال قبل از اینکه امام بر مبنای علم الهی خود به نیازهای جامعه اسلامی و شیعیان خاص خود پاسخگو باشد، امام با قبول شرکت در جلسه های مناظرات و گفتگوی های که از طرف گروه های مختلف از جمله پیروان و خلافت عباسی تشکیل میشد، به اثبات حقانیت اهل بیت و امامت خود میپرداختند و در این راه بزرگ ترین عالمان و دانشمندان در برابرش سر تعظیم فرود می آوردند و علم الهی امام باعث می شد پیروانش از شک و تردید بیرون بیایند.
منابع
ابن اثیر، عزالدین (١٣٧٣). تاریخ کامل، ترجمه محمد حسین روحانی، تهران: اساطیر.
ابن تغری بردی، یوسف (١٣٨٣ ه/١٩٦٣ م). النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، مصر: وزارت
الثقافۀ والارشاد القومی، المؤسسۀالمصریۀ العامۀ.
ابن تیمیه، تقی الدین (١٩٧١). در تعارض العقل والنقل، محمد رشاد سالم، مطبعه دار الکتب.
ابن جوزی، ابوالفرج (١٣٦٨). تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
ابن خلدون (١٣٦٣). العبر، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
ابن داود حلی(١٣٨٣ ش). رجال ابی داود، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری (١٩٩٠/١٤١٠). الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیۀ.
ابن سهل، حسن بن عبد الله (١٤٠٧ ه /١٩٨٧ م). الاوائل، بیروت: دار الکتب العلمیۀ.
ابن شعبه حرانی، أبی محمدالحسن بن علی بن الحسین (١٤٠٤ ق). تحف العقول عن آل الرسول (ص)، قم: جامعه مدرسین.
ابن شهرآشوب (١٣٧٦ ق). مناقب آل أبیطالب، محمد کاظم الکتبی صاحب المکتبۀ والمطبعۀ الحیدریۀ- طبع فی المطبعۀ الحیدریۀ فی النجف نجف.
ابن قرادران (١٩٩٣ م). تاریخ العباسیین، بیروت: دارالغرب الاسلامی.
ابن کثیر الدمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر (١٤٠٧ / ١٩٨٦). البدایۀ و النهایۀ، بیروت: دار الفکر.
اوسترین ولفسن، هری (١٣٦٨). فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، تهران: الهدی.
آیۀ الله العظمی خویی(١٤١٠). معجم رجال الحدیث، قم: مرکز نشر آثار شیعه.
جباری، محمدرضا (پاییز و زمستان ١٣٨٢). «نگاهی به مکاتب حدیثی شیعه در سده های اولیه»، فصلنامه شیعه شناسی، ش ٣.
حر عاملی، محمد بن حسن (١٣٨٠ ش). جهاد النفس وسائل الشیعۀ، ترجمه علی افراسیابی، قم: نهاوندی.
حر عاملی، محمد بن حسن (١٣٩١ ق). وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.
خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتب العلمیۀ.
دمشقی، جمال الدین (١٣٩٩ ه /١٠٧٩ م). تاریخ الجهمیۀ والمعتزلۀ، بیروت: مؤسسۀ الرسالۀ.
دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود (١٣٦٨ ش.). الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم: منشورات الرضی.
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (١٩٩٣/١٤١٣). تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام،
تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی.
سبحانی، جعفر (١٤٢٠ ه). محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم: مؤسسه امام صادق علیه السلام.
سمعانی، أبو سعید عبد الکریم بن محمد بن منصور التمیمی (١٩٦٢ /١٣٨٢). الأنساب، تحقیق عبد الرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، حیدر آباد: مجلس دائرة المعارف العثمانیۀ.
بحرانی، سید هاشم (١٣٧٨ ش). الإنصاف فی النص علی الأئمۀ ع، ترجمه رسولی محلاتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
شبلنجی، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار صلی الله، نشر شریف الرضی.
شیخ صدوق، أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین (١٤٠٤). عیون أخبار الرضا (ع)، تصحیح وتعلیق علامه شیخ حسین أعلمی، بیروت: مؤسسۀ أعلمی.
شیخ صدوق (١٣٧٦ ش). گلچین صدوق، ترجمه محمد حسین صفاخواه، تهران: فیض کاشانی.
شیخ صدوق، (١٣٧٩ ق /١٣٣٨ ش). معانی الأخبار، تصحیح علی اکبرغفاری، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزة علمیۀ قم.
شیخ صدوق، (بی تا). من لا یحضره الفقیه، تصحیح وتعلیق علی اکبر غفاری، قم: جامعۀ مدرسین حوزة علمیۀ قم.
شیخ صدوق (١٣٧٦ ش). امالی، ترجمه محمد باقر کمرهای، تهران: اسلامیه.
شیخ صدوق (١٣٩٨ ق). التوحید للصدوق، قم: جامعه مدرسین.
شیخ طوسی، أبی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن (١٣٦٥ ش). تهذیب الأحکام فی شرح المقنعۀ للشیخ المفید، تحقیق وتعلیق سیدحسن موسوی، تهران: دارالکتب الاسلامیۀ تهران.
شیخ طوسی، أبی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن (١٤١٤). أمالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیۀ، قم: مؤسسۀ البعثۀ للطباعۀ والنشرو التوزیع، دارالثقافۀ.
شیخ طوسی، أبی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن (١٤١١ /١٩٩١). مصباح المتهجد، لبنان - بیروت: انتشارات مؤسسه فقه الشیعه.
شیخ مفید، محمد بن محمد بن النعمان (١٣٤٧ ش). الإرشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد، ترجمه وشرح حاج سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: انتشارات علمیۀ اسلامیه.
طبرسی (١٤٠٦). تاج الموالید فی موالید الأئمۀ ووفیاتهم، قم.
طبرسی، ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب [بی تا]. الاحتجاج، ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، تهران: مرتضوی.
طبری، أبو جعفر محمد بن جریر (١٩٦٧/١٣٨٧). تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث.
عطاردی، عزیز الله (١٣٩٧ ق. اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام، تهران: انتشارات کتابخانه صدر
فاخوری، حنا (١٣٥٨). تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: انتشارات زمان قم، نهاوندی.
کشی، محمد بن عمر (١٣٤٨ ش). رجال الکشی، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد.
کلینی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق (١٣٤٤ ش). اصول کافی، ترجمه وشرح حاج سید
جواد مصطفوی، تهران: انتشارات علمیۀ اسلامیه.
کلینی (بی تا). اصول کافی ترجمه حاج سید جواد مصطفوی، تهران: کتاب فروشی علمیه اسلامیه.
مادلونگ، ویلفرد (١٣٧٥). مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، جواد قاسمی، مشهد: آستان قدس رضوی.
مجلسی، محمد باقر (١٣٦٤). زندگانی حضرت جواد و عسکریین علیهم السلام، ترجمه موسی خسروی، تهران: اسلامیه.
مجلسی، محمد باقر (١٣٧٨). الإیمان و الکفر بحار الانوار، ترجمه عزیز الله عطاردی، تهران: انتشارات عطارد.
مجلسی، محمد باقر (١٤٠٣/ ١٩٨٣). بحارالأنوارالجامعۀ لدررأخبارالأئمۀ الأطهار، لبنان، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
مجلسی، محمد باقر (مکرر). بحار الأنوار الجامعۀ لدرر أخبار الأئمۀ الأطهار، تهران: اسلامیه.
مسعودی، ابوالحسن علی (١٣٤٣). اثبات الوصیۀ لعلی بن ابیطالب، ترجمه محمد جواد نجفی، تهران: انتشارات کتاب فروشی اسلامیه.
مسعودی، أبی الحسن علی بن الحسین (١٤٢٦ ق). مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق وتعلیق سعید محمد اللحام، بیروت: دارالفکر.
مقدسی، مطهر بن طاهر (١٣٧٤). البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه.
شیخ ابو صادق سلیم بن قیس (١٤١٦ ق). اسرار آل محمد علیهم السلام، ترجمه اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی.
یعقوبی، احمدبن اسحاق (١٣٨٢). تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: شرکت انتشارات علمی وفرهنگی.