رویکرد سینمای آمریکا با ایدئولوژی آمریکایی موازی است

ایالات متحده پس از اشغال نظامی همواره نسبت به پاک کردن چهره خشن امریکا و در ادامه تغییر باور افکار عمومی از ماهیت جنگ‌طلبی خود پرداخته و هالیوود در این زمینه بیشترین کمک را در جهت این اهداف انجام داده است و برای این منظور توانسته مطرح‌ترین فیلمسازان این کشور را به خدمت بگیرد.

به گزارش مشرق، هالیوود همواره به عنوان بهترین ابزار برای توجیه سیاست‌های مداخله‌جویانه ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفته است. اگر در دوره جنگ‌های جهانی اول و دوم صنعت فیلمسازی هالیوود همزمان با فرستادن سینماگران مطرح به جبهه جنگ از آنان برای تهییج و تشویق مردم استفاده می‌کرد و سینماگرانی چون جان فورد با حضور در خط مقدم اقدام به ساخت فیلم سینمایی می‌کردند و جراحت هم بر‌می‌داشتند، به تدریج و با شدت گرفتن جنگ سرد سینمای امریکا به درک تازه‌ای از استفاده از هنر هفتم رسید و هالیوود را بستر اصلی راهبردهای جهانی خود قرار داد. برای مثال بستر رسانه‌ای آنچه در دوره‌ای توسط سیاستمداران امریکایی از آن به عنوان جنگ پیش‌دستانه یاد می‌شد همواره پیش از اجرا توسط کمپانی‌های فیلمسازی بزرگ هالیوود زمینه‌سازی شده است.

ایالات متحده پس از اشغال نظامی همواره نسبت به پاک کردن چهره خشن امریکا و در ادامه تغییر باور افکار عمومی از ماهیت جنگ‌طلبی خود پرداخته و هالیوود در این زمینه بیشترین کمک را در جهت این اهداف انجام داده است و برای این منظور توانسته مطرح‌ترین فیلمسازان این کشور را به خدمت بگیرد.

تولید فیلم‌هایی که در آن از مسلمانان چهره‌ای شرور و تروریست ارائه می‌کند از نیمه‌های دهه 90 قرن بیستم شدت گرفت و به یک موج در هالیوود تبدیل شد.

مشهورترین اثر در این زمینه را جیمز کامرون در سال 94 ساخت. دروغ‌های حقیقی عنوان فیلمی بود که در آن یک مأمور امنیتی (شوارتزنگر) که خانواده‌اش گمان می‌کنند فروشنده کامپیوتر است با یک گروه تروریستی درگیر می‌شود و نقشه آنان را برای نابود کردن شهرهای امریکا عقیم می‌گذارد. گروه تروریستی که اعضای آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند. عنوان پارادوکسیکال فیلم به خوبی انگیزه و قصد تولیدکنند‌گان چنین آثاری را بر‌ملا می‌کند. تولید این فیلم‌ها به موازات حمله امریکا و متحدانش به عراق وارد فاز تازه‌ای شد.

بیست سال بعد کلینت ایستوود در تک تیرانداز امریکایی میوه تولید سری فیلم‌هایی چون دروغ‌های حقیقی را برای امریکا آبیاری کرد. تک‌تیرانداز امریکایی محصول سال 2014 است که در به تصویر کشیدن زندگی مردم عراق هرآنچه در توان داشته به کار بسته تا بتواند تصویری منفی و وحشی از این کشور به نمایش بگذارد. ایستوود در این پروپاگاندای سیاسی، رابطه مادر و فرزندی را در عملیات انتحاری خلاصه کرده و قهرمانان المپیک و ورزش و حتی روزه‌داران نیز افرادی معرفی شده‌اند که از تمام داشته‌ها و اعتقاداتشان برای ترور و عملیات ضد‌انسانی استفاده می‌کنند و تنها این ارتش ایالات متحده است که می‌تواند نجات‌دهنده تفکر آنان باشد!

فیلمساز یک فیلم تبلیغاتی در ستایش جنگ‌آوری نظامیان امریکایی در عراق ساخته که جذاب و پرتنش روایت می‌شود و به راحتی می‌تواند بر تماشاگر تأثیر بگذارد؛ به ویژه چند دقیقه آخر فیلم که این روند را به‌طور کامل به انتها می‌رساند. در «تک‌تیرانداز امریکایی» هیچ یک از سیاست‌های جنگ‌آورانه ایالات متحده مورد انتقاد قرار نمی‌گیرد.
  
هالیوود درباره انقلاب دوم فیلم می‌سازد
هالیوود همواره بهترین یار برای دستگاه سیاست خارجی امریکا بوده است. فیلم آرگو در این‌باره مثال خوبی است. در انفعالی و بی‌عملی سینمای ایران، هالیوود روایت خود از یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های سیاست خارجی این کشور در طول قرن بیستم را منطبق با منافع امریکا به فیلم تبدیل می‌کند. خشم انقلابی مردم ایران از سیاست‌های امریکا که منجر به تسخیر سفارت این کشور در ابتدای انقلاب شد و اسناد زیادی مبنی بر تبدیل سفارت به محل توطئه و جاسوسی علیه منافع ملت ایران را برملا کرده و فصل تازه‌ای از تحول انقلاب ایران را رقم زد در فیلم آرگو با رویکردی کاملاً امریکایی و ضد ایرانی روایت می‌شود.
 
آرگو دلیل خوبی است تا بگوییم هالیوود انقلاب دوم را بیش از سینمای ایران جدی گرفته است چراکه نگاه این کارخانه عظیم فیلمسازی برخلاف سینمای ایران کاملاً راهبردی و در خدمت منافع ملی امریکا تعریف شده و عمل می‌کند. آرگو جایزه اسکار بهترین فیلم را در حرکتی غیر‌معمول از کاخ سفید و به واسطه اعلام میشل اوباما دریافت کرد.

بسیاری از آثار به ظاهر غیرمرتبط با جنگ‌های امروزی ایالات متحده را باید در زمره آثاری قلمداد کرد که در خدمت تئوری جنگ‌طلبانه امریکا تولید می‌شوند. آثاری که حتی در آن ژست نفرت از جنگ و صلح‌طلبی غوغا می‌کند.

   سینما به جامعه امریکا روحیه می‌دهد
فارست گامپ یکی از ماندگارترین آثار سینمای امریکاست که به جامعه خسته و سرخورده ناشی از جنگ ویتنام روحیه می‌دهد. فیلمساز توانسته با محور قرار دادن یک کاراکتر کند ذهن و قرار دادن او در موقعیت‌های مختلفی چون جنگ ویتنام، نزدیک به دو دهه از تاریخ سیاسی اجتماعی ایالات متحده را به شکلی دلچسب و جذاب جلوی چشم مخاطب قرار دهد. روایت رابرت زمه‌کیس از جنگ ویتنام در کنار طنز کنترل شده فیلم آنقدر شیرین و جذاب از کار درآمده که ذهنیت نسل جدید امریکا را نسبت به یک افتضاح قطعی تاریخی تعدیل کرده و تصویری خوش‌رنگ و لعاب را جایگزین آن می‌کند.
 
فارست گامپ آخرین قرائت و تصویر از جنگ ویتنام را به نسل جدید امریکایی پس از آثار ضد جنگی چون غلاف تمام فلزی کوبریک و جوخه الیور استون ارائه می‌دهد و در این باره در ردای یک فصل‌الخطاب عمل می‌کند اما دوران تازه جنگ‌طلبی امریکایی هالیوود را وارد فاز تازه‌ای از نگاه به پدیده جنگ می‌کند. این بار و همزمان با حمله امریکا به دو کشور عراق و افغانستان هالیوود بر خلاف دهه 70 و جنگ ویتنام منسجم‌تر عمل می‌کند و تقریباً هیچ غول سینمای مستقلی چون کوبریک و استون هم وجود ندارند که روایتی مستقل از ماهیت جنگ‌افروزانه و دیوانه‌وار امریکایی را روایت کنند.

   تصویر‌سازی از جنگ به سبک هالیوود
مهلکه عنوان فیلمی است که با ژست یک اثر ضد جنگ بیشترین جوایز اسکار2010 را از آن خود کرد. فیلم داستان چند سرباز امریکایی به فرماندهی گروهبان اول، ویلیام جیمز را روایت می‌کند که در خاک عراق مأمور خنثی کردن بمب‌های جاده‌ای و معابر سطح شهر است. بمب‌هایی که توسط مخالفان اشغالگری سر راه اشغالگران جاسازی می‌شود که البته فیلم آنها را شورشی و تروریست معرفی می‌کند.
 
انگیزه زیاد و علاقه مفرطی که ویلیام جیمز شخصاً در مأموریت‌های خطیرش بروز می‌دهد باعث تعجب و رعب همقطارانش می‌شود. ویلیام جیمز وابستگی شدید و انگیزه بالایی در انجام مأموریت‌های خطیر و حتی خارج از وظایف تعیین شده دارد. او در آخرین دیدارش از خانواده خود در امریکا، برای همسرش ماجرای یک عراقی را تعریف می‌کند که در میان مردم کوچه و بازار شکلات پخش می‌کرده است و ناگهان ماشینش را منفجر می‌کند تا همه کودکان و اطرافیان را بکشد و بعد نتیجه می‌گیرد: «اونها به متخصص احتیاج دارند.» او با پسر بچه خردسالش ضمن بازی، درد دل می‌کند و سر آخر نتیجه می‌گیرد که از همه رؤیاها و خواسته‌های دوران کودکی و نوجوانی‌اش اکنون فقط یک چیز برایش باقی مانده است و بلافاصله تصویر کات می‌شود به دو هلکوپتری که در حال نشستن هستند و جیمز دوباره به خاک عراق بازگشته و معلوم می‌شود که آن یک چیز «جنگ» بوده است. جیمز در عراق بحران‌زده نقش نجات‌دهنده کودکان و زنان و مردان عراقی را بازی می‌کند.

در صحنه ابتدایی، میان هیاهوی بسیار سربازان امریکایی، صدای اذان را هم می‌شنویم. این صدا نشان از چه دارد؟ معرفی مکان در ابتدای فیلم است؟ معرفی اشخاصی که بمب را کنار جاده جاسازی کرده‌اند؟ یادمان باشد دو جایزه اسکار از شش جایزه فیلم مربوط به صدا و جلوه‌های صوتی آن است. در جای دیگری از فیلم صدای قرائت قرآن هم شنیده می‌شود، هنگامی که «جیمز» پی می‌برد که هفت بمب متصل به هم در یک خیابان جاسازی شده است، کارگردان از هیچ نشانی در فیلم برای قهرمان کردن جیمز فروگذار نکرده است. مهلکه سعی دارد از امریکا منجی به نفع مردم عراق بسازد. منجی‌ای که حاضر است برای دفاع از مردم عراق در برابر تروریست‌ها شجاعانه جان خود را نثار کند.

امریکا دهه‌هاست پیش از اجرای سیاست‌هایش به واسطه هالیوود زمینه‌های توجیه این سیاست‌ها را کلید می‌زند. این کارخانه عظیم فیلمسازی برخلاف سینمای ایران در زمان اجرا و پس از آن نیز به عنوان یار اصلی در کنار سیاست‌های ایالات متحده باقی می‌ماند. سینمای استراتژیک لقبی است که برازنده سینمای هالیوود است. سینمایی که کاملاً در خدمت ایدئولوژی و اهداف امریکایی حرکت می‌کند.
 
منبع: روزنامه جوان

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان