مشرق: خون دلی که لعل شد ترجمه فارسی خاطراتی است که آیتالله خامنهای به زبان عربی از دوران جوانی و سالهای مبارزه و زندان خود در دوران تبعید روایت کردهاند.
رهبرانقلاب در بخشی از این کتاب روایتی از دستگیری و زندانیشدنشان را مطرح میکنند و از همنشینی با جوانی روشنفکر و با سواد در زندان میگویند:
... در سال 1342 در زندان قزل قلعه به گروهی از زندانیان عرب خوزستانی برخوردم. تفصیل ارتباطم با آن برادران را هنگام صحبت از بازداشتهایم خواهم گفت. فعلاً به همین مقدار بسنده میکنم که درباره شدت علاقهام به پیشرفت در مکالمه عربی هنگام دیدار با آن زندانیان عرب سخن بگویم.
همه آنها، چون ایرانی بودند، فارسی میدانستند؛ اما من به خاطر علاقه ویژهای که به زبان عربی دارم، با آنها به این زبان صحبت میکردم. در میان آنها مردی علاقهمند به ادبیات بود، با شعر آشنایی داشت و اشعار بسیاری حفظ بود؛ که من ابیات بسیاری از اشعاری را که از او شنیدم، به خاطر سپردم. او عاشق شعر «السیدالحبوبی» بود و دائماً شعر او را تکرار میکرد. این مرد «سید باقر نزاری» نام داشت. او این بیت را خیلی بر زبان جاری میکرد:
أتت و حیاضالموت بینی و بینها و جادت بوصل حین لاینفع الوصل
و نیز این بیت:
سأصبر حتّی یعلم الصّبر أنّنی صبرت علی شیء أمرّ من الصّبر
همچنین برادران عرب در زندان، گونهای شعر عامیانه را - که «ابوذیه» مینامیدند – میخواندند.
از جمله این نوع شعرها که در حافظهام مانده، یکی هم این است.
البدر شعّ بجبینک و الله لیله والبرد بشفاک یا أدعج والله لیله
مضت لیله بوصالک والله لیله عثربیها الدهر وحواک کیَّ
در میانشان جوانی روشنفکر و باسواد، با لقب «آل ناصر الکعبی» بود. من با او خیلی به عربی صحبت میکردم به او مقداری قواعد زبان عربی میآموختم؛ زیرا با آنکه عرب بود، قواعد زبان را نمیدانست.
همچنین از من خواست تا زبان ترکی به او بیاموزم. من هم از او قدری زبان انگلیسی آموختم.