برترین ها: آشنایی ایرانیان با غرب پس از شکست در جنگ با روس و از دست رفتن قفقاز، از سوراخ لوله توپ بود. پیش از آن جسته و گریخته و از سر تفنن چیزهایی از غرب به گوش درباریان خورده بود، اما آن هیبتِ نظامی که قشون ایلاتی ایران از سپاه روس دیدند، عباس میرزایِ ولیعهد را از دنیای مانوس ایرانی - شرقی به یکباره در ورطهای انداخت که نمیدانست زور و بُنیه حریف از کجا میآید و همین بود که از موسیو "ژوبز" فرانسوی، فرستاده ناپلئون پرسید: "نمیدانم این قدرتی که شما اروپاییها را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چیست؟ "
چیزی نگذشت که این ضعف ساختاری به فقدان دانش و فن، تعبیر شد و به دوران امیرکبیر، دارالفنون، به عنوان اولین دانشگاه به سبک غربی در ایران برپا گشت و مُحصلین ایرانی هم به فرانسه و بریتانیا اعزام شدند.
با این حال آنچه دربار و شاه چه در دوره قاجار و چه پهلوی از غرب میپسندیدند، اقتباسِ فن جنگ و سپاهیگری و مهندسی و پزشکی بود و فلسفه به عنوان دانشی که نمیتوان دستاورد عینیاش را لمس کرد، اصلا به چشم نمیآمد.
در میان علما و میراث داران علوم قدیمه هم بضاعت فلسفیِ باقی مانده از مشاییونِ ابنسینایی و حکیمانِ ملاصدرایی که بیشتر حاشیهنشینانِ حوزههای علمیه بودند- فلسفهدانی و خوانی هیچ گاه مقبول فقیهان نبود- به نوعی خودبسندگی ختم میشد که نه اشتیاقی برای دانستن فلسفه نوین داشت و نه حتی در مواجهه با مسائل فلسفی تازه تاملی میکرد و بنابر روحیه همه چیزدانی که داشت، مطلب جدیدی در اندیشه غربی نمیدید.
در چنین حال و روزی محمدعلی فروغی همت کرد و تاریخ فلسفه غرب را به مزاج و ذائقه دستگاه فکری ایرانی نوشت. کاری که پیش از او کسی انجام نداده بود و اگر نام یکی دو فیلسوف غربی در آثار ملکم خان و آخوندزاده دو روشنفکر دوران ناصرالدین شاه آمده بود، نه در پی شرح احوال تفکر، که بیشتر به سیاست میآمیخت.
اما تاریخ فلسفهای که فروغی نوشت، یکسره بررسی افکار و احوال فیلسوفان مغرب زمین بود و خواننده پس از اینکه سه جلد کتاب را میخواند به درک و شعوری تازه دست مییافت و حداقل اینکه میدانست قوت ِفرنگ نه از توپ و طیاره که از روش بدیع اندیشیدن است که به اختراع و تکنولوژی و زیستنی متفاوت میانجامد..
در شناساندن علم نوین و فلسفه غرب، محمد علی فروغی تا سالها تنها و پیشتاز ماند. اولین ترجمهها در فیزیک و طب و نجوم که در واقع اولین کتب دانشگاهی ایران است هم از اوست.
اولین بارها
محمدعلی فروغی به سال 1256 در تهران زاده شد. پرورش در خانوادهای آدابدان و مشتاقِ علم که پایی در سنت و تجدد داشتند از او نادرهای ساخت که هم سنت ادبی و فرهنگی ایرانی را میشناخت و هم در علوم جدید دستی داشت و بنابر آنچه خود میگفت عمری را در مطالعه غرب گذراند: "من تقریبا تمام عمر خویش را به انواع مختلف به شناساندن احوال و افکار اروپاییان گذراندهام" (مقدمه جلد اول سیر حکمت در اروپا).
در هر دو اقلیم ایرانپژوهی و غربشناسی، فروغی آثاری دارد که همگی در شمارِ اولین بارهاست. تصحیح کلیات سعدی و برگزیدهای از غزلیات حافظ و انتشار خلاصه شاهنامه از اولین تحقیقات ادبی به شیوه علمی است که هدفش آشنایی عمومِ ایرانیان با گنجینه ادبی کشورشان بود.
در تحقیقات ادبی، دیگر پژوهندگان از راه رسیدند و عرصه خالی نماند، اما در شناساندن علم نوین و فلسفه غرب، محمد علی فروغی تا سالها تنها و پیشتاز ماند. اولین ترجمهها در فیزیک و طب و نجوم که در واقع اولین کتب دانشگاهی ایران است هم از اوست. کتابهایی که به شیوه تالیف و ترجمه نگاشته شدند و به کار دانشجویان ایرانی میآمد و سرآمد این نوشتههای کارگشا، سه جلد کتاب سیر حکمت در اروپاست که به گفته خودِ فروغی ترجمه نیست و بیان فلسفه غرب به فهم فارسی است.
فروغی با تجربه معلمی که داشت به فراست میدانست که ترجمه صرف برای خواننده ایرانی که پیش زمینه از فلسفه غربی ندارد، دیریاب و بیهوده است. از همین است که در سیر حکمت به اروپا، فروغی نقش پیر در سلوک عرفانی را دارد که دست سالک را مرحله به مرحله میگیرد و به زبان ساده و تمثیل و ارجاع به آنچه در فلسفه اسلامی به گوش خواننده آشناست، سعی دارد تا از دنیای تازهای پردهبرداری کند و در این سیر در حکمت اروپا، وفادارِ کامل به گفتههای فلاسفه اروپایی نیز مانده است و افاده مقصودِ اصلی مکاتب فلسفی را فدای سادهنویسی و فهم خواننده نمیکند. کاری سهل و ممتنع که میتوان گفت هنوز پس از شصت سال مشابهی ندارد.
فروغی متواضعانه میگوید "کوشیدهام تا افکار اروپایی را که در زبان و بیان سابقه نداشته از نو بسازم. ترجمهها برای تعلیم و تعلم کم فایده است و بهتر آن است که به تالیف و تصنیف اقدام شود چه مُصنِف در حین تصنیف فهم و استعداد و احوال و روحیه خوانندگان را در نظر میگیرد. مندرجات این رساله کاملا موافق روایات اروپایی است" (مقدمه جلد دوم سیر حکمت در اروپا).
فرصت دوری از سیاست و انقضاء دوران کوتاه نخستوزیری در عهد رضا شاهی که فروغی را به کنج عزلتِ نویسندگی نشاند، پر بارترین دوران عمر ذکاءالملک (این لقب را فروغی از پدرش و دربار ناصرالدین شاه به ارث برده بود) به حساب میآمد و گرنه از چهار بار نخستوزیری و سیزده بار وزارتِ فروغی، امروز اثری نیست و تنها کتاب است که میماند.
فرصت دوری از سیاست و انقضاء دوران کوتاه نخستوزیری در عهد رضا شاهی که فروغی را به کنج عزلتِ نویسندگی نشاند، پر بارترین دوران عمر ذکاءالملک (این لقب را فروغی از پدرش و دربار ناصرالدین شاه به ارث برده بود) به حساب میآمد و گرنه از چهار بار نخستوزیری و سیزده بار وزارتِ فروغی، امروز اثری نیست و تنها کتاب است که میماند.
سه جلد کتاب برای فهم یک رساله
گفتهاند که فلسفه چیزی نیست جز تاریخ فلسفه و نمیتوان یکباره کتابِ قطور اندیشه را از وسط باز کرد و بی اینکه تاریخ تفکر را دانست به درک فیلسوفی نائل شد. فروغی پیش از اینکه سه جلد کتاب سیر حکمت در اروپا را بنویسد، رساله گفتار در روشِ "رنه درکارت" فیلسوف فرانسوی را ترجمه کرده بود، اما بنا بر همان دغدغه فهم خواننده، این رساله بدون اینکه خواننده از سیر تفکر در اروپا چیزی بداند، بیحاصل به نظر میرسید.
اما چرا نقطه اوج قصه فلسفه از نظر فروغی رنه دکارت فرانسوی بود. محمدعلی فروغی در تاریخ فلسفهاش به نوعی علل عقب ماندگی شرق و ایران را در آیینه پیشرفت غرب نمایان کرده است و آن چیزی نیست جز تغییر شگرف در نگاه به جهان و دگرگونی روش تفکر.
فصلِ آغازین این دگرگونی فکر و شستن چشمها و جور دیگر دیدنِ دنیا، به گمانِ فروغی "دکارت" فرانسوی و "بیکنِ" انگلیسی بودهاند. دو فیلسوفی که پایان نظام اندیشگی اسکولاستیک و فلسفه بیحاصل قرون وسطا را اعلام میکردند.
هر چند فروغی در مواجهه به نظام اندیشگی حاکم بر ایران که 400 سال از دکارت بیخبر بود، محافظهکارانه اظهار نظر میکند، اما انتخاب دکارت به عنوان شهسوار فلسفه غرب و تمرکز بر معرفی این فیلسوف که نسبت به تمامی ارکان فلسفه قرون وسطی شکاک و بیاعتقاد بود، نشان میداد که فروغی، تحول فکری در ایران را با انقلابی دکارتی میسر میدانست: "ملاحظه فرمایید که در مشرق زمین و ممالک اسلامی از چندین قرن به این طرف جریان امور معرفت کاملا مانند اوضاع اسکولاستیک اروپا بوده است .. مردم کشور ما در علم و حکمت نسبت به اروپاییان پیش قدم بودند و مغربیان اسکولاستیک را برچیده وارد مرحله دیگری شدند و هفت شهر علم را گشتند و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم" (مقدمه جلد دوم سیر حکمت در اروپا).
محمدعلی فروغی در سالهای جوانی و میانسالی. او میدانست که ترجمه صرف برای خواننده ایرانی که پیش زمینه از فلسفه غربی ندارد، دیریاب و بیهوده است. از همین است که در سیر حکمت به اروپا، فروغی نقش پیر در سلوک عرفانی را دارد که دست سالک را مرحله به مرحله میگیرد و به زبان ساده و تمثیل و ارجاع از دنیای تازهای پردهبرداری میکند
جلد اول سیرحکمت در اروپا چه میگوید؟
در جلد اول کتاب فروغی در شرح اوصاف فلسفه اسکولاستیک و دوران قرون وسطی، وضعیت را به گونهای ترسیم میکند که گویا از کلام اسلامی و روح حاکم بر حوزههای علمیه سخن میرود و سعی میکند تا نشان دهد که چگونه اوضاع اروپای چهار سده قبل را میتوان به وضعیت فکری معاصر ایران تطبیق داد.
سه ویژگی آشنایی که فروغی برای این دوره میشمارد یکی اینکه تحقیقات علمی و حکمی برای اثبات اصول دین و استوار ساختن عقاید بود و دیگر اینکه اهل تحقیق همه در کار سازگار کردن احکام دین با علم بودند و آخر اینکه استقلال فکر و آزادی رای در کار نبود و اتکا و منبع همه به مندرجات کتب مقدس بود.
با این حال شناخت عمیق فروغی از فرهنگ ایرانی و آشنایی با فلسفه اسلامی این توان را به شیوه نگارش و بینش او میداد تا پلی میان غرب و شرق بزند و آنچه از گذشتگان و سنت ایرانی و اسلامی مانده است را قدر بداند: "اصطلاحات و کیفیت تعبیراتی که اسلاف ما وضع و مقرر داشته اند غنیمتی است که برای ما حاصل شده و نباید از دست بدهیم و بر خلاف آنچه بعضی تصور میکنند، گذشتگان ما در این زمینه میراثی وافر بر جای نهادهاند. "
از باستان تا دکارت
قصه فلسفه به روایت فروغی از سال 1309 آغاز شد که جلد اول سیر حکمت در اروپا، به چاپ رسید و سال بعد با تجدید نظر، دوباره چاپ شد. در این کار بیسابقه گویا دست و دل فروغی هم میلرزید که در مقدمه کتاب نوشت: "اگر قصوری رفته ما را معذور دارید که در این راه پیش از ما کسی قدم نگذاشته و جاده کوبیده نشده بود" (مقدمه جلد دوم سیر حکمت در اروپا).
جلد یکم کتاب از یونان باستان و تالس آغاز میشد و لحن معلموار فروغی در بیان فلسفه یونانی، کوتاه و گویا خواننده را از دالان قرون و هزاره عبور میدهد و از دوره یونانیان به فلسفه رومی و مسیحی میرسد و از اسکندریه و نو افلاطونیان میگوید و مصائب قرون وسطی و عظمت بلاد اسلام را هم میشمارد و عاقبت به سر منزلی که هدف فروغی از نگارش تاریخ فلسفه بود میرسد که رنه دکارت است.
درباره دکارت و پیشتر از آن فرانسیس بیکن شرح فروغی بنا بر اهمیت و به قول او مقام فیلسوفانه، تفصیل مییابد و در انتهای کتاب، ترجمه رساله گفتار در روش دکارت هم حسن ختام میشود. این تجربه اول برای فروغی.
اولین دانشنامه مختصر فلسفی در غیاب مارکس
در انتشار جلدهای بعدی کتاب تاخیری افتاد. در این مدت، اما سیر حکمت در اروپا خوانندگان بسیار یافته بود و وزارت معارف هم مشوقِ فروغی شد تا انتشار سیر حکمت ادامه پیدا کند و عاقبت در سال 1317 جلد دوم انتشار یافت که سیری بود در افکار و احوال فیلسوفان قرن هفدهم به بعد اروپا تا قرن قرن نوزدهم.
عجیب اینکه در این دفتر نام و یادی از کارل مارکس فیلسوف انقلابپرور آلمانی نرفته بود و نمیدانیم فروغی آشنایی با مارکس را برای خوانندگانش مفید نمیدانست و یا اینکه سرکوب گسترده حزب توده و چپ در دوران رضا شاه، فروغی را وا داشت که عطای مارکس به لقایش ببخشد.
هر چه هست سادهنویسی فروغی خوانندگان بسیاری به بار آورده بود و حالا معلم فلسفه در مقدمه جلد دوم انذار میداد که این سادهنویسی باعث نشود که خوانندگان کار فلسفه غرب را سرسری بگیرند. در پایان جلد دوم فروغی فهرستی از معادل سازیهای فارسی در قبال اصطلاحات فلسفیِ بیشتر فرانسوی به دست داده که میتوان گفت اولین دانشنامه مختصر فلسفی است.
جلد سوم، آخرین فروغ
جلد سوم در فروردین سال 1320 و درگیرو دار جنگ جهانی دوم به چاپ رسید. نویسنده سیر حکمت نمیدانست که شهریور همان سال دولت مستعجلی خواهد یافت که تاجی که از احمد شاه گرفت و بر سر رضا شاه گذارد را اینبار بر سر پسرش بگذارد و بیانیه استعفای رضا شاه را بنویسد.
فروغی در جلد سوم میگوید: "نگارش این مجلد سوم بسی دشوارتر از مجلدات پیشین بود، زیرا افکار حکمای اخیر اروپا و روش فکری ایشان با دانشمندان سابق ما بسیار متفاوت است... و در بعضی موارد مجبور بودیم اصطلاحاتی که در زبان و بیان ما سابقه نداشته را از نو بسازیم".
آخرین فیلسوفی که فروغی به او پرداخته برگسون فیلسوف فرانسوی است که دو سال قبل از انتشار جلد سوم در گذشته بود و با این حساب سیر حکمت در اروپا از باستان تا تازهترین افکار فلسفی غرب را در بر میگرفت. جالب اینکه شرح افکار برگسون که فروغی برای خوانندگانش در اوایل دهه بیست میگفت همچنان سر بسته ماند و رساله خنده اثر برگسون که فروغی با اعجاب از آن یاد کرده بود شصت سال بعد یعنی سال 1379 به فارسی ترجمه شد.
محمدعلی فروغی سال 1321 درگذشت و این توصیه عالمانه را در جمعبندی از گذشتگان و عصر اسکولاستیک اروپا به یادگار گذاشت که هنوز شنیدنی است: "شک نیست نتایجی که پیشینیان از مجاهدت علمی خود حاصل نمودهاند، حیرتانگیز است ولیکن اشتباه متاخرین در این بود که علم را تمام شده میدانستند و غافل از اینکه علم تمام نصیب هیچ کس نشده است. "
در این نوشتار به غیر از رجوع به متن کتاب سه جلدی سیرحکمت در اروپا، از کتاب آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب نوشته دکتر کریم مجتهدی هم استفاده شده است.
منبع: BBC