سرویس سیاست مشرق- رسانههای فارسی زبان خارج از کشور روز پنجشنبه خبر دادند که «علینقی عالیخانی»، معاون اقتصادی ساواک، وزیر اقتصاد سه کابینه دوره پهلوی و رئیس اسبق دانشگاه تهران در 91 سالگی در آمریکا درگذشت.
وی در یکم بهمن سال 1307 در شهرستان ابهر متولد شد و پس از تحصیل در دبیرستان البرز و در دانشگاه تهران در رشته حقوق، به فرانسه رفت و دکترای خود را از دانشگاه پاریس در رشته اقتصاد گرفت. عالیخانی پس از بازگشت به کشور، به عضویت ساواک درآمد و مدتی به صورت مأمور در شرکت نفت فعال بود. بعد در سالهای 1341 تا 1348 به عنوان وزیر اقتصاد و به مدت دو سال هم به عنوان رئیس دانشگاه تهران مشغول به کار بود. وی در کابینه علم، منصور و هویدا به عنوان وزیر امور اقتصادی و دارایی فعالیت داشت.
نام عالیخانی در سالهای اخیر در داخل کشور عمدتاً به واسطه ویراستاری مجموعه هفتجلدی خاطرات امیراسدالله علم (نخست وزیر و وزیر دربار سالیان متمادی در دربار محمدرضا پهلوی) دوباره مطرح شده بود.
اما حجم واکنشها، مرثیهها، تمجیدنامهها و اسطورهسازیهایی که در دو روز اخیر به بهانه مرگ عالیخانی در رسانههای ضدانقلاب خارج از کشور، شمار زیادی از مطبوعات اصلاحطلب و حامی دولت و به ویژه فضای شبکههای اجتماعی از این فرد صورت گرفته، این ظن را در ذهن ایجاد کرده که گویی یک اتاق فکر و یک مرکز فرماندهی این نوع تطهیر از یک چهره مرموز و امنیتی-اقتصادی دوره پهلوی را هدایت میکند.
تعابیری چون «نابغه اقتصاد ایران»، «پدر اقتصاد مدرن ایران»، و «عملکرد معجزهوار» عالیخانی در وزارت اقتصاد دوران پهلوی، و سراییدن داستانهایی از این قبیل که اگر انقلاب نمیشد و «عالیخانی» ها در رأس کشور بودند، الان ده سال به لحاظ اقتصادی از کره جنوبی و مالزی هم جلوتر بودیم و حرفهای غیرمستند و غیرکارشناسی از این سنخ، قرائنی است که نشان میدهد، فوران این حجم از مدایح و مراثی درباره دولتمرد پهلوی که بیش از 4 دهه دور از ایران بوده و در 91 سالگی از دنیا رفته و قطعاً نسلهای دهه 50 به این سو، خاطرهای نه از خود او و نه عملکردش دارند، «عادی» نیست.
حقیقت این است که خانواده عالیخانی (به ویژه سه برادر به نامهای مسعود، علینقی و محمدباقر) جزو مرموزترین نقشآفرینان عصر پهلوی بودند که به واسطه تعلق به یک شبکه با نفوذ اقتصادی، سیاسی و اطلاعاتی، در آن دوران به سرعت رشد پیدا کردند و نفوذ و قدرت و ثروت بسیاری به هم زدند.
عابدین پدر محمد باقر، در زمان کودتای 1299 درجهدار فوج قزاق، به فرماندهی میرپنج (سرتیپ) رضا خان، بود و به این دلیل در سالهای 1315-1320 سرپرستی املاک رضا شاه در تاکستان قزوین و پس از شهریور 1320 سرپرستی املاک تاجالملوک پهلوی، مادر محمدرضا شاه، به وی محول شد. بعدها در دهه 1340 که اسرائیلیها مجوز راهاندازی بزرگترین پروژه کشاورزی رژیم صهیونیستی در خارج از سرزمینهای اشغالی را در ایران گرفتند (موسوم به طرح «کشت و صنعت دشت قزوین»)، این کار با کارگزاری و نفوذ پسران عابدینخان و در همان زمینهایی صورت گرفت گه در دوره رضاخان مسؤولیت آن در تاکستان قزوین به عهده عابدین عالیخانی بود.
اهمیت این طرح برای اسرائیلیها تا بدان حد بود که موشه دایان، وزیر کشاورزی وقت اسرائیل (وزیر دفاع و وزیر خارجه این رژیم)، دو بار از دشت قزوین بازدید کرد: بار اوّل در سال 1341 و پیش از شروع پروژه، بار دوّم در سال 1343 و پس از شروع پروژه. در اواخر سال 1344 حدود 400 اسرائیلی در دشت قزوین مستقر بودند. عَلَم در یادداشت 8 مهر 1352 مینویسد:
"حوزه قزوین به وسیله یک شرکت اسرائیلی در حال توسعه سریع و وسیع کشاورزی است. وقتی من نخستوزیر بودم اسرائیلیها را آوردم."
در گزارش صادق صدریه، رئیس هیئت نمایندگی ایران در اسرائیل، بهنقل از یکی از کارشناسان اسرائیلی، آمده است:
"با اینکه اسرائیل در بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی و امریکای لاتین فعالیت دارد لیکن برنامه دشت قزوین بزرگترین برنامهای است که اسرائیلیها در خارج از کشور اجرا میکنند. برنامه مزبور شامل 200 دهکده میشود یعنی تقریباً یک سوم مجموع دهکدههای اسرائیل که فعلاً تعداد آنها بیش از 600 دهکده است و بایستی در نظر داشت که در سال 1948 تعداد دهکدههای یهودینشین اسرائیل از 200 تجاوز نمیکرده است و بنابر این میتوان گفت کاری که در دشت قزوین در دست اجرا است از لحاظ اقتصاد کشاورزی تقریباً معادل کاری است که دولت اسرائیل در بدو تأسیس با آن مواجه بوده است." [1]
اما یکی از پسران عابدین خان، مسعود عالیخانی، از شاهمهرههای شبکه اطلاعاتی اسرائیل در ایران و غرب آسیا موسوم به «شبکه زیتون» بود که علاوه بر اینکه با یک زن یهودی ازدواج کرده و شهروند اسرائیل بود، که آن چنان جایگاه بالایی در شبکه اطلاعاتی اسرائیل داشت که رئیس ایستگاه موساد در تهران از او خط و ربط میگرفت. عبدالله شهبازی، مورخ برجسته که روی شبکه اطلاعاتی اسرائیل در ایران به تفصیل تحقیق کرده است، درباره مسعود عالیخانی و اهمیت او نوشته است:
" مسعود عالیخانی در سالهای 1345-1357 گرداننده واقعی شبکههای پنهان اسرائیل در ایران بود. باتجربهترین و متخصصترین کارشناسان اطلاعاتی ایران در حوزه اسرائیل جایگاه عالیخانی را در عملیات موساد در ایران مهمتر از یعقوب نیمرودی و یوری لوبرانی عنوان کردهاند...
عالیخانی از مهمترین چهرههای پنهان اطلاعاتی دوران متأخر پهلوی است که با شخصیتها و کانونهای عالی صهیونیستی در جهان غرب ارتباط نزدیک داشت و در بالاترین سطوح عمل مینمود. هر چند به دستور ارتشبد نعمتالله نصیری، رئیس وقت ساواک، پروندههای مرتبط با مسعود عالیخانی در بایگانی ساواک از میان رفته ولی هنوز اسنادی موجود است که نقش برجسته عالیخانی را ثابت میکند. طبق مندرجات این اسناد، در سال 1354 رئیس ایستگاه موساد در تهران در پایان دوره مأموریتش به جانشین خود چنین توصیه میکند: «بدون کمکهای مسعود کار ما در ایران پیش نمیرود.» پیوند عمیق عالیخانی با خاندانهای زرسالار صهیونیست او را از یهودیان نیز «یهودیتر» کرده بود تا بدانجا که در گفتگوی تلفنی با رئیس ایستگاه موساد در ایران درباره وضع یک یهودی ایرانی تحصیلکرده اسرائیل چنین اظهارنظر میکند: «از این آدم اسرائیلی در نمیآید»." [2]
محمدباقر عالیخانی، مسؤول شاخه سیاسی کودتای نافرجام نوژه علیه نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی بود که علیرغم اینکه دستگیر شد، در روندی بسیار مشکوک و قابلتامل بعد از چند ماه از زندان گریخت و به خارج از کشور رفت. [3]
خود علینقی عالیخانی چند سال هم به عنوان مشاور اقتصادی سازمان و اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) و هم عضو بخش اطلاعات خارجی فعال بود و بنا بر گزارشها، او به صورت هفتگی گزارشهای اقتصادی ساواک را برای محمدرضا پهلوی مینوشت. [4] از همین طریق، علینقی مورد توجه شاه قرار گرفت و در بهمن سال 1341 در کابینه اسدالله علم به وزارت اقتصاد رسید. عالیخانی پیوند و همکاری تنگاتنگی با رژیم صهیونیستی، به ویژه در ماجرای صدور نفت از ایران به آن رژیم، ایفا میکرد:
" من تقریباً در تمام روابط اقتصادی که ایران با اسرائیل پیدا کرد، حضور نزدیک داشتم. مهمترین کاری که در این زمینه انجام دادیم، در سال 1958 توافق برای تحویل نفت به اسرائیل بود و ساختن لوله 12 اینچیای که از عیلات به حیفا نفت میبرد… بهطوری که ما شریک شدیم در لوله خیلی بزرگتری که نفت را از عیلات به اشکلون میبرد و از آنجا تحویل سوپر تانکرها در دریای مدیترانه میداد. این یکی از مهمترین سرمایهگذاریهایی بود که ایران هرگز کرده، یعنی هر بار سرمایهمان را در مدت کمتر از 18 ماه مستهلک میکردیم… اسرائیل برای ما مفید بود و هست و خواهد بود." [5]
گفتنی است، مینو عالیخانی، یکی از دو خواهر عالیخانیها، عضو ساواک بود. او دوره آموزش اطلاعاتی و فراگیری زبان فرانسه را در اسرائیل گذرانید و پس از بازگشت به ایران در اداره کل هشتم ساواک (ضد جاسوسی)، به ریاست سرتیپ منوچهر هاشمی، در ارتباط با سرویسهای بلوک شرق فعالیت میکرد. او با افسران اطلاعاتی سفارتخانههای کشورهای کمونیستی در تهران رابطه نزدیک و صمیمانه برقرار میکرد. بیپروایی او در این روابط تا بدان حد بود که سرتیپ هاشمی در زیر گزارش شنود مکالمات مینو با یکی از افسران اطلاعاتی بلوک شرق چنین نوشت: «مینو زن است یا مرد؟» [6]
حال چنین کسی با چنین عقبهای و چنین خانوادهای، در تبلیغات پرحجم ضدانقلاب خارج از کشور و برخی جریانهای خاص درون کشور، به عنوان «اقتصاددان اسطورهای» و «پدر اقتصاد ایران» و «تکنوکرات نابغه» و…به افکار عمومی فروخته میشود که خروجی این تبلیغات یک جمله بیش نیست: «وقوع انقلاب اسلامی به نوابغ خدومی چون عالیخانی اجازه نداد که طرحهای بزرگ خود را برای ایران اجرا کنند و کشور را به سرعت هر چه تمامتر به دروازه طلایی تمدن برسانند»
جالب اینجاست که گزارشهای متعددی از ساواک وجود دارد که فساد شدید اخلاقی و مالی علینقی عالیخانی و سوءاستفاده شدید او از موقعیتهای حکومتیاش را نشان میدهد و معلوم میدارد که خود دستگاه اطلاعاتی رژیم شاه چه اندازه این «نابغه اقتصادی» و «پدر اقتصاد مدرن» را تأیید میکرد انساد: که در زیر میبینید تنها بخش کوچکی از اسناد ساواک درباره مفاسد عالیخانی است:
در این میان، حتی برخی از چهرههای رسانهای هم هستند که مبلغ عالیخانی و عالیخانیها شدهاند. حسین دهباشی، سازنده فیلم تبلیغاتی حسن روحانی در سال 92، که به واسطه پخش بخشی از پروژه تاریخ شفاهی او (که با حمایت و بودجه یک نهاد جمهوری اسلامی ساخته شد) در سیما با عنوان «به روایت دربار» شهرت پیدا کرد و البته در همین طرح مصاحبههایی با عالیخانی صورت داد، در دو سه روزی که از انتشار خبر مرگ عالیخانی میگذرد، در توئیتهایی بعضاً تند به جریان انقلابی بابت «قدرناشناسی» نسبت به عالیخانی تاخته است.
البته نباید از نقش نشریات وابسته به حزب کارگزاران سازندگی و به طور خاص «محمد قوچانی» (مسؤول رسانههای این حزب در سالیان اخیر و عضو شورای مرکزی کارگزاران) در احیای نام و خاطره رجال عصر پهلوی (به عنوان «تکنوکرات» های نخبه و خدوم) غافل شد. اسطورهسازی و انتشار ویژهنامه برای سرمایهداران عصر پهلوی از قبیل «ایروانی» و «خیامی» و تکنوکراتهایی چون «ابتهاج» و «عالیخانی» در نشریاتی چون «مهرنامه»، «آسمان»، «شهروند امروز» و روزنامه «سازندگی»، برای تطهیر و سفیدنمایی رجال عصر پهلوی و برجسته کردن مفهوم «تکنوکراسی» و «سرمایهسالاری لیبرال»، پیوست اقتصادی برنامه «تکنوکرات» های وطنی (جریان کارگزاران) در رسانه است که پیوست سیاسی آن، برجسته کردن مشی و روش مهدی بازرگان و نهضت آزادی و پیوست دینی آن تلاش برای مطرح کردن روایتی خاص از امام موسی صدر و نوعی اسلام اجتماعی (در برابر اسلام سیاسی و ولایت فقیه در منظومه فکری حضرت امام (ره) است.
نکته قابل تأمل اینکه، بسیاری از وابستگان شبکه سرمایهسالار عصر پهلوی که در پیوند با کانونهای متنفذ و پرقدرت جهانی (عمدتاً صهیونیستی)، گلوگاههای قدرت و ثروت را در دوره محمدرضا پهلوی در اختیار داشتند، بعد از پایان جنگ و در اوایل دهه 70( دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی) به کشور بازگشتند و تلاش کردند تا همان شبکه زر-زور-تزویر را احیا نمایند و متأسفانه در این میان، شبکه حمایتی خود را در بخشهایی از ساختار حکومتی هم ایجاد کردند. محمدباقر نمازی، که سال 2016 در سفر به ایران، به عنوان شاه ماهی اطلاعاتی آمریکا به تور دستگاه اطلاعاتی کشور افتاد (به همراه پسرش سیامک)، یکی از همین رجال بود که در سال 69 با حمایتهایی از درون دولت وقت به کشور بازگشت و مشغول شبکهسازی شد که نقش این شبکه در طرحهایی خائنانه چون طرح «کاهش جمعیت» در دهه 70 و عقد قراردادهای فاجعهباری چون کرسنت، مجال مستقلی برای پرداختن میطلبد. [7]
[1]، تقی تقی پور، مرکز مطالعات فلسطین، ص 427« تکاپوی صهیونی در ایران معاصر»
[2] http://www.shahbazi.org/pages/Services2.htm
[3] http://basijnews.ir/fa/news/8748193
[4] http://dowran.ir/show.php?id=150188076
[5] گفتگوی غلامرضا افخمی با علینقی عالیخانی، آرشیو تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران
[6] http://www.shahbazi.org/pages/Services2.htm
[7] https://www.alef.ir/news/3970306073.html