قسمت دهم مجموعه نمایش خانگی «هیولا» همراه با انتقاد نادر فتوره چی از پیمان قاسمخانی و موضوع اصلی این مجموعه همراه بود. فتوره چی که هیچوقت با خانواده قاسمخانی رابطه خوشایندی نداشته است، در اظهارنظری، «هیولا» را برنده وقاحت خوانده است. او از سرمایه فیلم اول پیمان قاسمخانی «خوب، بد، جلف» گفته است و ادعا کرده که این فیلم با سرمایهای ناشی از اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان ساختهشده است. حتی اگر این ادعا را هم درست بدانیم، نمیتوان منکر حقیقت نهفته در «هیولا» شد،چراکه تاکنون هرچه دیدهایم، چیزی جز حقیقت نبوده است و شاید پارادوکس موقعیت موجود، چندان هم اتفاقی نبوده باشد و قاسمخانی کاملاً آگاهانه چنین موقعیتی را در اولین تجربه کاریاش بعد از «خوب، بد، جلف» متصور شده است.
در قسمت دهم «هیولا»، روایت بسط بیشتری پیدا میکند و از دایره روابط هوشنگ و کامروا و خانوادههایشان خارج میشود. با تعقیب مسیری که در پی دستگیری جنگل خواران است، متوجه میشویم که هوشنگ کاملاً در لبه پرتگاه ایستاده است و گرچه در حال لذت بردن از نسیم خنکی است که صورتش را نوازش میکند، اما اگر این نسیم به بادی تبدیل شود، او یکراست به اعماق این دره سقوط میکند. هوشنگ حالا در آستانه پیوستن به “ب.ز” ها ، “م.خ”ها و سلطانهاست و حتی اگر تنها تجربهاش از جنگل، چادر زدن در فضای فرضی ویلای آیندهاش باشد، بهزودی به جرم جنگل خواری محکوم خواهد شد و کامروا و رفیقانش ابایی ندارند که خرده خلافهای دیگر خودشان را هم گردن او بیندازند.
هوشنگ که سرمست موقعیت جدید خود و شیب تند پیشرفتش شده است، حالا در رفتارش هم تغییراتی به وجود میآورد، وقیحانه تعریفی از شرافت پنهان ارائه میکند که خیلی شبیه نان به نرخ روز خوردن و همرنگ جماعت شدن است. او سبک زندگیاش را همتغییر داده است، بهراحتی دروغ میگوید و پشت فرمان ماشین شاسیبلندش چشمچرانی میکند. در کلاس درسش مینشیند و نموداری طویل و عریض از نحوه پاسخگویی به یک سؤال ساده با استفاده از کتابهای مکاشف رسم میکند و هیچ اعتراضی را هم منطقی نمیداند و برای پیشبرد اهداف خودش حاضر است شرافت دگرگونشدهای را به خورد فرزندش بدهد. فرزندی که باوجود تفاوتهای آشکارش با خانواده و همسنوسالانش، هنوز نهتنها به شرافت خانوادگی که به پدرش ایمان دارد.
«هیولا» در سکانسی جذاب، خانواده هوشنگ را نشان میدهد که او را برای اولین روز کاریاش سورپرایز میکنند و دور میزی جمع میشوند. درحالیکه به همین زودی میتوان آثار تغییر را در رفتار تکتک اعضای این خانواده دید، اما وقتی کنار هم میایستند، صدای دوربینی شنیده میشود و انگار عکسی از آخرین لحظههای خاندان شرافت ثبت میکند. عکسی که احتمالاً در آیندهای نزدیک، خاطرهای خواهد بود از روزهایی که این خانواده در خانه کوچکشان دورهم بودند و نگرانی نداشتند.
اما تأثیرگذارترین سکانس قسمت دهم جایی است که کامروا، دوستانش را هیولا میخواند، چراکه از مصیبت مردم کاسبی میکنند، چند لحظهای باخشم و غضب به آنها چشم میدوزد و بعد میزند و زیر خنده و از آنها میخواهد که او را هم در کاسبیشان شریک کنند.
اینجا مدیری، هم با بازی خودش و با متن هوشمندانهای که برایش نوشتهشده است، شمایل یک هیولای واقعی را ترسیم میکند.
درنهایت، قسمت دهم با گفتگوی میان وجدان و نفس فریبکار هوشنگ پایان پیدا میکند. قبلاً در چند قسمت اول «هیولا» ، زمانی که هوشنگ تازه در ابتدای راه بود، چنین گفتگویی را شاهد بودیم و حالا که هوشنگ در حال برداشتن قدم آخر است، بازهم وجدان او به جنگ نفسش آمده است و سعی میکند برای آخرین بار هم که شده است، او را نجات دهد، کاری که حتی از زمانی که داروی مادر هوشنگ انگیزه او از بیشرافتی بود هم فایدهای نداشت، چه برسد به الآن که تصویر یک آینده سرشار از رفاه و ثروت پیش روی هوشنگ و خانوادهاش است و او به خیال خودش در حال انجام کار خیر است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
168