فیلمهای ژانر وحشت ، فیلمهای مضطربکنندهای هستند که در جهت ایجاد ترس و هراس طراحی میشوند و باعث شکلگیری حس دلواپسی، هشدار و فراخواندن ناشناختهترین و بدترین ترسها در وجود تماشاگر میگردند. اغلب پایانی به شدت ترسناک و شوکهکننده دارند و با ایجاد یک تجربه تخلیه هیجانی، همزمان در حال فریفتن و سرگرم کردن بینندگان میشوند. فیلمهای ترسناک، به طور موثر در مرکز وجه تاریک زندگی، وقایع ممنوع، عجیب و هشداردهنده قرار میگیرند. آنها با ماهیت اولیه وجودی ما یعنی ترس سروکار دارند و ترسهایی مثل کابوسهای ما، آسیبپذیری ما، بیگانگی ما، ترس از تغییر یا عکسالعمل ناگهانی در ما، ترس از ناشناختهها، ترس از مرگ یا قطع عضو و یا از دست دادن هویت را به تصویر میکشند.
همچنین بخوانید:
معرفی ژانر نوآر
هرآنچه در ژانر وحشت نشان داده میشود؛ هر چقدر تاریک، بدوی یا با ویژگیهای منقلبکننده، همزمان هم میتواند باعث جذب مخاطب شود و هم دوری او را در پی داشته باشد. فیلمهای ترسناک اغلب با داستانهای علمیتخیلی ترکیب میشوند. وقتی که تهدید یا هیولا به تکنولوژی مربوط میشود، یا وقتی که زمین توسط موجودات فضایی تهدید میشود. ژانرهای فانتزی و ماورای طبیعی به معنی ژانر وحشت نیستند، هرچند که فیلمهای تریلر ممکن است ارتباطاتی با بعضی از آنها داشته باشند بیشتر زمانی که آنها بر اعمال طغیانکننده و وحشتناک قاتل یا دیوانه متمرکز میشوند.
مشخصات کلی ژانر وحشت
فیلمهای ترسناک به بیش از 100 سال پیش یعنی به زمان شروع فیلمسازی برمیگردند. ما از اولین روزهای زندگیمان ، برای دیدن ارواح در اشکال سایهوار از تخیلات زنده خود استفاده میکردیم تا از نظر احساسی به ناشناختهها و چیزهای غیرمحتمل مرتبط باشیم. تماشای فیلمهای ترسناک باعث شکلگیری یک دریچه برای ورود به دنیای ترسانندهها میشود. روزنهای که به خودی خود از ماهیت ترس است بدون این که به طور واقعی شما را در معرض خطر قرار دهد. عجیب به نظر میرسد؛ یک لرزش بسیار واقعی و یک عامل سرگرمکننده در وحشتزده شدن با تماشای تصاویر ترسآور و آشفتهکننده وجود دارد.
فیلمهای ترسناک زمانی خوب عمل میکنند که اتکای کمتری به جلوههای ویژه ترسناک داشته باشند. در فیلمهای ترسناک نیروهای غیرمنطقی از هرج و مرج و آشفتگی و ترس به طور ثابت دفع میشوند و در اغلب موارد این فیلمها با بازگشت به وضعیت عادی و پیروزی بر هیولاها به پایان میرسند.
بنا به ضرورت، اولین فیلمهای ترسناک به سبک گوتیک بودند به این معنی که آنها معمولاً در عمارتهای بزرگ و اسرارآمیز، قلعهها یا لوکیشنهای مهآلود، تاریک و سایهافکن تصویربرداری میشدند. کاراکترهای اصلی آنها شامل موجودات ناشناخته، انسانها، موجودات ماورالطبیعه و عجیب، گسترهای از خونآشامها، شیاطین، انسانهای روانی شده، ارواح خبیث، هیولاها و دانشمندان دیوانه، خودتخریبکنندهها، اهریمنها، زامبیها، ارواح شیطانی، گرگنماها، جانوران شرور، دلقکهای شیطانی، قاتلان سریالی و یا حوادث طبیعی یا ساخت بشر بودند.
فیلمهای ترسناک از منابع متعددی به وجود آمدند: افسانههای قومی با شخصیتهای شیطانی، جادوگری، داستانهای ارواح، ملودرامهای Grand Guignol و رمانهای سبک گوتیک و ویکتوریایی اروپا و از طریق نویسندگانی همچون مری شلی، ویکتور هوگو و برام استاکر(نویسنده ایرلندی) و همچنین نویسندگانی آمریکایی همچون رابرت لوییس استیونسون و ادگار آلنپو منتقل شدند.
تاریخچه ژانر وحشت
دهه 1890، آغاز خلق نخستینها
اولین نمایش از ماورالطبیعه روی پرده در چندین فیلم کوتاه صامت در اواخر دهه 1980 روی داد. خالق ژرژ ملییس Georges Méliès فیلمساز پیشرو فرانسوی بود. شناختهشدهترین این آثار اولیه ماورالطبیعه، فیلم کوتاه سه دقیقهای Le Manoir du Diable است که به هر دو اسم «قلعه اشباح» یا «خانه شیطان» شناخته میشود. این فیلم گاهی به عنوان اولین فیلم ترسناک معرفی میشود.
در «قلعه اشباح» یک شیطان موذی در داخل یک قلعه قرون وسطایی ظاهر میشود و بازدیدکنندگان را مورد حملات پیدرپی قرار میدهد. فیلم ترسناک و محبوب بعدی ملییس La Caverne maudite 1898 بود که به لحاظ ادبی به «غار نفرینشده» ترجمه میشود. این فیلم که به خاطر عنوان انگلیسی به «غار شیاطین» نیز شناخته میشود، داستان زنی را میگوید که در غاری پر از ارواح و اسکلتهای انسانیهایی که در آنجا کشته شدهاند، سکندری میخورد. ملییس همچنین فیلم کوتاه دیگری ساخت. مورّخان الان، آن را در دسته کمدی- وحشت در نظر میگیرند. Une nuit terrible 1896 که تحت عنوان «شب وحشتناک» ترجمه میشود. این فیلم داستان مردی را تعریف میکند که سعی دارد خواب شب خوبی داشته باشد اما نهایتاً با کشمکش با یک عنکبوت غولپیکر به پایان میرسد. فیلم بعدی او L’auberge ensorcelée 1897 یا «مهمانسرای جنزده» داستانی از مهمان یک هتل را به نمایش میگذارد که توسط موجودی نامرئی آزار و اذیت میشود.
در سال 1897، جورج آلبرت اسمیت، کارگردان آمریکایی که پیشتر یک عکاس بود، «پرتوهای ایکس» (1897) The X-Ray Fiend، یک فیلم شعبدهبازی کمدی-وحشت بود را خلق کرد. این فیلم دو سال پس از اختراع اشعه X منتشر شد و نشان میدهد که دو اسکلت به یکدیگر پیوستهاند. جمعیتی پر از افرادی که عادت نداشتند اسکلت متحرکی را در صفحه نمایش ببینند، آن را ترسناک و غیر مادی مییافتند. سال بعد اسمیت، فیلم کوتاه «عکاسی از یک شبح» Photographing a Ghost 1898 را ساخت. این فیلم سه مرد را به تصویر میکشد که تلاش میکنند از یک روح عکس بگیرند، آنها شکست میخورد و دوباره تکرار میکنند. آن روح از آنها دوری و به سمتشان صندلی پرت میکند.
ژاپن همچنین اولین تلاشهای خود را برای تولید ژانر وحشت به کار بست. در سال 1898، یک شرکت ژاپنی به نام کونیشی هُنتن دو فیلم ترسناک هردو به نویسندگی Ejiro Hatta تولید کرد.
سگوندو دچومون فیلمساز مطرح اسپانیایی، یکی از مهمترین کارگردانان سینمای صامت در فیلمسازی اولیه است. او نیز فیلمهای ترسناکی را در آن دوره آغازین خلق کرد.
سالهای ادبیاتمحور
سالهای دهه 1900 تا 1920، با ساخت انبوهی از فیلمهایی با تمهای ماورالطبیعه توسط بسیاری از فیلمسازان همراه بود. بیشتر آنها تلاش میکردند تا جای پایشان را با این سبک جدید محکم کنند و به همین دلیل آثار ادبیات کلاسیک به یک منبع غنی تبدیل شدند. اولین فیلم اقتباسی «فرانکنشتاین» 1910 Frankenstein توسط استودیو ادیسون منتشر شد همچنین «دکتر جکیل و آقای هاید» 1913 Dr. Jekyll and Mr. Hyde به کارگردانی هربرت برنون، از نمونههای مطرح این دوره است. (که البته هر دو مورد در طول دوران محو شدهاند.)
دوره طلایی ژانر وحشت
دو دهه 1920 و 1930، به طور گسترده به عنوان بهترین دوره این ژانر در نظر گرفته میشوند. فیلمهای این دوره را به سادگی میتوان به دو بخش کوچکتر تقسیمبندی کرد تا یک تمایزی بین فیلمهای صامت و غیرصامت قائل شد.
یکی از جنبههای فیلمهای صامت این است که شما با عناوین بهیاد ماندنی و برجستهای مثل «مطب دکتر کالیگاری» 1920 Das Kabinett des Doktor Caligari و «نوسفراتو، سمفونی وحشت» 1922 Nosferatu, eine Symphonie des Grauens روبرو میشوید؛ اولین فیلمهایی که واقعاً تلاش میکنند مخاطبین خود را آشفته کنند. راجر ایبرت «مطب دکتر کالیگاری» را اولین فیلم ترسناک واقعی نامید و دنی پری، منتقد سینما، نیز از آن به عنوان اولین فیلم خارج از جریان اصلی سینما و پیشرو در عرصه فیلمهای هنری نام برد. «نوسفراتو، سمفونی وحشت» مسلماً اولین فیلم با موضوع خونآشام است و یک اقتباس غیرقانونی از رمان گوتیک استاکر به نام دراکولا است.
هنگامی که دوره صامت جای خود را به عصر تکنولوژی میداد ما با عرضه زیادی از فیلمهای باورنکردنیای روبرو بودیم که راه را برای آمدن نسلهای آینده به خصوص در حوزه فیلمهای هیولایی هموار کردند. بازگویی دوم فیلمهایی همچون «فرانکنشتاین» 1931 Frankenstein، «مومیایی» 1932 The Mummy و اولین اقتباس رنگی از «دکتر جکیل و آقای هاید» 1931 محصول همین دوره بودند.
نخستین بار در دهه 1930 در صنعت فیلمسازی واژه وحشت برای توصیف این ژانر به کار برده شد. (پیش از آن فقط ملودرام عاشقانه با المان تاریک محسوب میشد.) و اولین ستارههای ژانر وحشت هم در این دوره متولد شدند. بلا لاگوسی که شهرتش را بیشتر مدیون فیلم «دراکولا» Dracula است، مسلماً اولین کسی بود که تنها در این ژانر تخصص داشت.
علاوهبر مرعوب کردن بینندگان، این ژانر در این مرحله آغازین تحت سانسورهای شدید قرار میگرفت و مردم به همین دلیل بیشتر نگران میشدند. جار و جنجالها و مخالفتهای عمومیای شکل گرفت که البته با هر اکران عادیتر میشد. «عجیبالخلقهها» 1932 Freaks نمونه خوبی است که در زمان خود بسیار شوکهکننده بود و نسخه اصلی و اولیه آن در حال حاضر یافت نشده است. کارگردان این فیلم تاد براونینگ است، کسی که پیش از این فیلم بسیار موفق «دراکولا» را ساخته بود. از نظر میزان شوکهکنندگی، «عجیبالخلقهها» هنوز هم جز معدود مواردی است که پیر نشده و یک ساعت بسیار ترسناک را برای بینندگانش به همراه دارد.
سالهای اتمی
شاید کمی طعنهآمیز باشد ولی «عجیبالخلقهها» به مدت سی سال در کشوری که در طول این مدت وارد این زمینه شده بود، ممنوع گردید: بریتانیا کبیر
در سال 1934 شرکت ترس هَمر Hammer horror company در بریتانیا تاسیس شد. اما فعالیت گسترده خود را در طول دهه 1950 آغاز کرد، درست زمانی که به سلطه جهانی نزدیک بود. (به لطف معامله پرسود با وارنر و چند استودیوی آمریکایی دیگر) اقتباسهای دیگری از «فرانکنشتاین»، «مومیایی» و «دراکولا» ساخته شدند که این شرکت را مستقیما و به طور محکم و استوار معروف کردند. شرکت ترس هَمر در ادامه تعداد زیادی تریلرهای روانشناسانه و سریالهای تلویزیونی ساخت.
البته، شما نمیتوانید بدون ادای احترام به آلفرد هیچکاک، درباره فیلمهای وحشت بریتانیایی صحبت کنید. او خود به تنهایی ژانر اسلشر را بنا نهاد.
یک خصیصه دیگر از دوران وحشت دهههای 1940 و 1950، محصول زمان بودن است. ویرانگریهای جنگ در اروپا و ترس از تبعات زبالههای هستهای در حال گسترش، تنها شگفتی اندکی بود تا وحشتی را به مخالفان ماورالطبیعه ارائه دهد. چراکه در این زمان جهش رادیواکتیو به یک موضوع رایج تبدیل شد که در فیلمهایی همچون «مرد ضعیف باورنکردنی» 1957The Incredible Shrinking Man و «گودزیلا» 1954 Godzilla شاهد آن هستیم. همانطور که ترس از حمله را در فیلمهای «جنگ دنیاها» 1953 The War of the Worlds و «وقتی که جهانها با هم برخورد میکنند» 1952 when worlds collide تماشا میکنیم که هر دو این فیلمها از آثار محبوب زمان خود هستند. مورد دوم اولین غرشهای ژانر فاجعه را نشان میداد، اما چند دهه طول کشید تا این ژانر به اوج خود برسد.
سالهای حقه و کلک
عینک سه بعدی؟ بازرها الکتریکی در صندلیهای سالن تئاتر نصب شدهاند؟ به دستنشاندههایی پول داده شده بود که در میان جمعیت فریاد بزنند و وانمود کنند که غش کردهاند؟ در طی دهههای 1950 و 1960 هرکاری و هر چیزی در تلاش برای ترساندن مخاطبان سینما انجام شد.
در طول این دوره میل و علاقه شدید به تعامل با دیگر ژانرها به اوج خودش رسید اما به دلیل هزینههای بسیار زیاد به سرعت خاموش شد. به طور خاص برای ژانر وحشت، این مسیر پایان متفاوتی را رقم زد: تولیدات با بودجه بسیار کم.
از اواخر دهه 1960 به بعد، اشتیاق تمامنشدنی آمریکاییها برای خون، بر تولید فیلمهای اسلشر اثر گذاشت و این فیلمها با سرعت و به تعداد زیاد تولید شدند. با این حال، تعداد زیاد به این معنا نیست که در این دوران شاهکارهایی به وجود نیامدند. جرج اندرو رومرو فیلمهای زامبی پیروزمندانه و انگیزهبخش را در این دوره پدید آورد که معروفترین آنها فیلم «شب مردگان زنده» Night of the Living Dead در سال 1968 است که با فروش بیش از 100 میلیون دلار به همراه بود.
به ناگهان وضعیت خشن و پر سروصدا میشود
فیلمهای اسرارآمیز طعم خوش روزهای دهههای 1970 و 1980 بودند به خصوص هنگامی که روایتها به خانهها و کودکانی رسیدند که توسط شیطان تسخیر شده بودند.
دلیل این وسواس فرهنگی با شیطان مذهبی در طول این دوره میتواند یک مقاله کامل را به تنهایی پر کند، اما برگرداندن آن به عرصه سینما، این روند را به دو نقطه عطف بحرانی تبدیل کرد: «جنگیر» 1973 The Exorcist و «طالع نحس» 1976 The Omen
وحشت ماورالطبیعه در این زمان بسیار بیشتر از هر زمان دیگری در مسیر خودش قرار داشت و دوباره به اصالت سینماییاش باز میگشت، ادبیات هم بار دیگر به منبع اصلی تبدیل شد.
با این حال، این بار نویسنده دوره ویکتوریایی نبود که از اثر او کپیرایت میشد، این دفعه یک مرد به نام استفن کینگ بود. او نویسنده بیش از 200 اثر ادبی در گونههای وحشت و خیالپردازی است.
فیلم «کری» 1976 Carrie دروازهها را گشود و «درخشش» 1980 The Shining محاصره را به پایان رساند چراکه بعد از آن در سال 1982 فیلم فراطبیعی «ارواح خبیثه» Poltergeist خلق میشود. با این موارد ژانر وحشت با قدرت بنا نهاده شد.
سالهای اسلشرها
اگر فقط یک نماد وجود داشته باشد که بتواند دهه 1980 را به خوبی نشان دهد آن فرمت اسلشر است. یک ضدقهرمان بیرحم به شکار میرود و یک گروه از کودکان را با روشهای بدیع و نوآورانه به قتل میرساند. یکی یکی.
به گونه ای قابل بحث، شروع این فیلمها با «کشتار با ارهبرقی در تگزاس» The Texas Chain Saw Massacre در سال 1974 بود و ثمره آن در دهه بعد پررونقتر شد. دنبالههای داستانیای مثل «هالووین» Halloween، «جمعه سیزدهم» Friday the 13th و «کابوس در خیابان الم» A Nightmare on Elm Street از برجستهترین نمونههای این ژانر هستند که قدرتمندانه موفق شدند و دنبالههای بلند مدتی از خود را پایهگذاری کردند. (اولین بار در تاریخ این ژانر است که تولید چندین دنباله داستانی به امری عادی تبدیل میشود.)
مقلدهای زیادی از این موفقیت سواستفاده کردند و دنباله رو آنها بالاخص در حوزه تمهای تعطیلات، شدند.
دوران رکود
هزاران فیلم اسلشر فرموله شده به علاوه دنبالههایشان باعث خستگی و رنجش عموم شده بودند و این ژانر قدرت خودش را در دهه 1990 از دست داده بود. البته پیدایش کامپیوترها باعث تولید جلوههای ویژه با عناوینی پرزرق و برق شد که کمی به احیای این ژانر کمک کرد. «آناکوندا» 1997 Anaconda و «افزایش شدید» 1998 Deep Rising نمونههای مطرح این دهه بودند.
اما نهایتاً این کمدی بود که به موفقیت این ژانر کمک کرد. اولین تلاشهای پیتر جکسون در فیلمسازی را در ژانر فرعی اسپلتر با فیلم «مرده مغز» 1992 Braindead شاهد هستیم و وس کریون در فیلم اسلشر «جیغ» 1996 Scream به یک موفقیت جهانی دست پیدا کرد.
روی هم رفته این ژانر، بدون هیاهوی زیاد در دهه 2000 موفقیتهای کمی در گیشه به دست آورد و لنگان لنگان به کار خود ادامه داد. با این حال، ژانر فرعی زامبی در طول این دهه به یک نوع زندگی غیرانسانی تبدیل شد و موفقیتهای قابل توجهی در گیشه به دست آورد.
مروری بر فیلمهای ژانر وحشت در قرن بیست و یکم
دهه 2000 با فیلم «روانی آمریکایی» American Psycho یک کمدی سیاه و ترسناک به کارگردانی ماری هرون آغاز شد. نخستین فیلم از سری فیلمهای «مقصد نهایی»Final Destination نیز در همین سال به کارگردانی جیمز وانگ به تصویر کشیده شد. اقتباسهای ادبی مثل مجموعه فیلمهای «بلید» Blade، «کنستانتین» 2005 Constantine و «پسر جهنمی» 2004 Hellboy موفقیتهایی در گیشه به دست آوردند. از مجموعه بازیهای ویدیویی «رزیدنت اویل» Resident Evil فیلمی ساخته شد و در مارس 2002 به اکران درآمد و نیز چندین دنباله پشتبند آن منتشر شدند. سایر اقتباسها از بازیهای ویدیویی مانند «رستاخیز» 2005 Doom و «سایلنت هیل» 2006 Silent Hill نیز موفقیتهای متوسطی در گیشه داشتند. از دیگر فیلمهای محبوب این ژانر در قرن بیست و یک میتوان به این موارد اشاره کرد: «دیگران» 2001 The Others، «ولنتاین» 2001 Valentine، «ستون فقرات شیطان» 2001 The Devil’s Backbone ،«بیست و هشت روز بعد» 2002 28 Days Later ، «حلقه» 2002 The Ring، «کینه» 2004 The Grudge (هر دو فیلم قبلی نسخه آمریکایی شده یک فیلم ژاپنی هستند.)، «هبوط» 2005 The Descent ، «فعالیت فراطبیعی» 2007 Paranormal Activity، «درون» 2007 Inside، «کلبهای در جنگل» 2012 The Cabin in the Woods، «پاکسازی» 2013 The Purge، «احضار روح» 2013 The Conjuring، «بابادوک» 2014 The Babadook، «او تعقیب میکند» 2015 It Follows، «جادوگر» 2015 The Witch، «ویجا: خاستگاه شیطان» 2016 Ouija: Origin of Evil، «برو بیرون» 2017 Get Out و «یک مکان ساکت» 2018 A Quiet Place.
اثرات فیلمهای ژانر وحشت بر جامعه
تکامل فیلمهای ترسناک در طول سالیان، رویکرد جدیدی را به جامعه بخشیده است تا از مزایای آنها بهره ببرد. سبک فیلم ترسناک در طول زمان تغییر کرده است، اما در سال 1996، فیلم «جیغ» زنجیرهای از مقلدها را به راه انداخت که منجر به شکلگیری انواع جدیدی از فیلمهای ترسناک نوجوانانه گردید. این رویکرد جدید به فیلمهای ترسناک به تدریج درآمد بیشتری را به همراه داشت همانگونه که در پیشرفت فیلمهای «جیغ» شاهد آن هستیم: اولین فیلم 6 میلیون دلار درآمد داشت و فیلم سوم 101 میلیون دلار درآمد کسب کرد. اهمیت فیلمهای ترسناک در نظر عموم و تولیدکنندگان یک اثر کاملاً مشهود در جامعه است.
افزایش درآمد فیلمهای ترسناک تنها نشانه اولیه تاثیرات تغییر در فیلمهای ترسناک است. نقش زنان و اینکه زنان چگونه در صنعت سینما ظاهر شدهاند به وسیله ژانر وحشت تغییر کرده است. فیلمهای ترسناک اولیه مثل «ولنتاین خونین من» 1891 My Bloody Valentine، «هالووین» 1978 و «جمعه سیزدهم» 1980 بیشتر برای مخاطبان مرد ساخته شده بودند.
با این وجود در حال حاضر این ایده دیگر در فیلمهای ترسناک رایج نیست، چراکه زنان نهتنها مخاطبان اصلی و طرفداران فیلمهای ترسناک هستند بلکه در فیلمهای ترسناک دوره معاصر به شخصیتهای اصلی آنها تبدیل شدهاند. سازندگان این سبک از فیلمها همچنین، به طور گسترده شروع به ادغام موضوعات با ژانرهای دیگر به منظور افزایش جذابیت برای مخاطبان خود کردهاند.
خیلی زود فیلمهای ترسناک باعث ایجاد بحثهای اجتماعی و قانونی زیادی شدند. در سال 1930 در ایالات متحده آمریکا آئیننامه تولید تصاویر متحرک یا آئیننامه هِیز اجرایی شد که دستورالعملهای اخلاقی را برای محتوای فیلم، مهار کردن فیلمهای حاوی موضوعات بحثبرانگیز، خشونت گرافیکی، تمایلات جنسی صریح یا برهنگی تنظیم کرد. کنار گذاشته شدن تدریجی این قانون و لغو رسمی نهایی آن در سال 1968، (زمانی که سیستم درجهبندی فیلم MPAA جایگزین آن شد) آزادی بیشتری را به صنعت فیلمسازی تزریق کرد. با این حال، بحث پیرامون ادامه فیلمهای ترسناک همچنان وجود داشت و بسیاری از این فیلمها در اقصی نقاط جهان دستخوش سانسور میشدند.
تاثیرات بینالمللی ژانر وحشت
با اینکه وحشت تنها یک ژانر از فیلم است، اما تاثیر آن در جامعه بینالمللی بزرگ است. فیلمهای ترسناک تمایل دارند پدیدههای دوران را به مخاطبان خود در سراسر جهان، به صورت بصری و به موثرترین شکل ممکن نشان دهند. ژان هال، یک نظریهپرداز فیلم، با استفاده از فیلمهای ترسناک در جهت تسهیل فرآیند درک مسائل به کمک عناصر بصری آنها موافق است. استفاده از فیلمهای ترسناک برای کمک به بینندگان برای درک حوادث تاریخی پیشین مثل تجسم وحشت جنگ ویتنام، هولوکاست و اپیدمی جهانی ایدز موثر است. با این حال، فیلمهای ترسناک همیشه پایان مثبتی ندارند. در حقیقت، در بسیاری از رویدادها، مهندسی کردن وحشت، تعاریف فرهنگیای را ارائه میدهد که اصلاً دقیق نیستند.
تفسیر بصری فیلمها میتواند در ترجمه عناصرشان از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر از دست رود. مانند اقتباسی که از فیلم ژاپنی «جو-آن» Ju-on انجام گرفت و نسخه آمریکایی آن «کینه» The Grudge ساخته شد. مولفههای فرهنگی ژاپنی به آرامی از بین رفت تا فیلم برای مخاطبان غربی قابل فهمتر باشد. این بدتر شدن که میتواند در یک بازسازی بینالمللی رخ دهد با ارائه فرضهای منفی فرهنگی اتفاق میافتد که، همزمان با گذر زمان، یک ایدهآل رایج را در مورد آن فرهنگ خاص در هر فرد ایجاد میکند. بحث هلم Holm درباره بازسازی «کینه» این ایده را بیان میکند که: “به جای آن، توجه کنید که فیلمهای کینه از عقیده نظریهپردازی نشده ژاپن استفاده میکنند … به دنبال آن هستند که به طور مستقیم نماینده آن کشور باشند.”
منبع: www.filmsite.org ، Wikipedia ، www.nyfa.edu
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
2,014