زهرا محمدحسنی - پژوهشگر فرهنگ عامه - به پرسشهای ایسنا درباره کارکردها و مضامین لالاییها، ضروت حفظ آنها، تولید لالاییهای جدید و راههای انتقال لالاییها پاسخ داده است که متن آن در پی میآید.
لالایی در گذشته چه کارکردی داشته و چقدر بر مخاطبان تأثیر دارد؟
لالایی یکی از گونههای مهم ادب شفاهی است که با لحن، عاطفه، آهنگ و ادبیاتی زنانه به منظور آرامش دادن به کودک و خواب کردن او به صورت موزون بر سر گهوارهها خوانده شده است. این اشعار همچون دیگر گونههای ادب شفاهی آفریده ذهن و احساس سرایندگانی گمنام هستند که سینه به سینه نقل شده و به صورت شفاهی میان مادران حفظ شدهاند. لالایی نخستین بینشی است که مادر از جهان اطراف به ناخودآگاه کودک میدهد و به نظر پژوهشگران میتواند در شناخت جهان اطراف، کیفیت زندگی و همچنین آموزشهای زبانی در ذهن کودک اثرگذار باشد.
به سبب اینکه لالاییها به صورت شفاهی هستند، آسیبپذیر و در معرض فراموشی هستند و به مکتوبشدن نیاز دارند. ضرورت حفظ این لالاییها چیست؟
نه تنها لالایی، که سایر گونههای ادبیات شفاهی نیز، چنانکه از اسم آن برمیآید، به صورت شفاهی یا به اصطلاح سینه به سینه، از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. ادب شفاهی در طول تاریخ، تولید و در گذر زمان بهروز شده است. در این سیر تحول، بخشی از این تولید از بین رفته و بخشی به دوره بعد منتقل شده است. در دوره اخیر، همانطور که سایر گونهها چون افسانهها، داستانهای بلند سنتی، ترانهها و ... ضبط و مکتوب شده است، ضبط و مکتوب کردن لالاییها نیز به منظور شناخت فرهنگ ضروری است، زیرا با مکتوب کردن لالاییها، امکان مطالعه بر روی آنها و شناخت زوایای مختلف فرهنگی میسر میشود. خوشبختانه امروزه در زمینه جمعآوری لالاییها از مناطق مختلف ایران، کارهای مفیدی شکل گرفته است. اما آنچه ضروری به نظر میرسد، انتقال لالاییها و لالاییخواندن برای کودکان است. با تحول وسایل ارتباط جمعی و شبکههای اجتماعی که سرعت پخش یک پدیده را به شدت بالا میبرد، امروزه به راحتی میتوانیم با بازخوانی و نشر لالاییها، آنها را در اختیار مادران و پدران جوان قرار داده و بدینترتیب فرهنگ لالاییخوانی را در جامعه گسترش دهیم.
به نظر میرسد به مرور برخی از لالاییها فراموش میشوند و مادرها و پدرها کمتر راغب هستند تا برای کودکان خود لالایی بگویند. راهکار شما برای انتقال و حفظ لالاییها چیست؟
نه تنها ادبیات عامه، بلکه به طور کلی هنر و ادبیات و حتی بالاتر از آن، تمام پدیدههای فرهنگی، در شرایط معین و تحت تأثیر فضایی خاص در جامعه و فرهنگ به وجود میآیند. هنگامی که ضرورت وجودی، الزامات و زمینه خلق و حضور یک پدیده فرهنگی از بین برود، طبیعتاً آن پدیده از بین خواهد رفت و این موضوع ناگزیر است. اما نوع رفتار ما میتواند این شرایط را تشدید کند. متأسفانه امروزه تلویزیون به شکل معناداری جایگزین قصه و لالایی و ... شده است. اگرچه تاکنون در این زمینه تدبیری نیندیشیدهایم، به نظرم برخورد آگاهانه با این موضوع، حتی امروز، میتواند نوع جدیدی از پدیدههای فرهنگی را به وجود بیاورد؛ یعنی قصهگویی و لالاییخوانی جایگزین تلویزیون، برنامهها و سیدیهایی شوند که امروزه میان مادران و پدران جوان رایج هستند. همانطور که امروزه در غرب، در کشورهای حوزه اسکاندیناوی همچون نروژ، قصهگویی به شکل گستردهای در مدارس در سطح جامعه وجود دارد.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان امروزه به میزان شایانتوجهی، البته به درستی، روی قصه و قصهخوانی تأکید میکند و دستکم هر دوسال یکبار همایشهای قصهگویی برگزار میکند. این فعالیتها شایسته و ضروری است؛ اما تولید سیدیهای لالایی موزون، با صداهای بسیار دلنشین، به صورت گسترده میتواند یکی از وظایف مهم کانون یا حتی مؤسسات خصوصی باشد.
با توجه به اینکه مضامین برخی از لالاییها با گذر زمان کارکرد خود را از دست دادهاند، تولید لالاییهای جدید ضروری به نظر میرسد. نظرتان دربار تولید لالایی جدید چیست؟
اتفاقاً بخش چشمگیری از مضامین لالاییها حتی با گذر زمان، کارکرد خود را از دست ندادهاند. مضامین اصلی بخش فراوانی از لالاییها عبارتاند از:
- تشبیه کودک به گلهای مختلف همچون: « لالالالا گلِ آبی/ چرا امشب نمیخوابی»، «لالالالا گل لاله/ درخت سیب یکساله»، «لالالالا گل آلو/ عزیز مست خوابالو»، «لالا لالا گل زردم/ به قربون تو میگردم».
- نوید آمدن پدر و دلگرم بودن به وجود او، یاد خدا و مقدسات، مانند: «لالالالا لالاش مییاد/صدا کفش باباش مییاد»، «لالالالا که لالا داری ای گل/به خواب خوش که بابا داری ای گل»،« لالالالا خبر اومد/که بابات از سفر اومد»، «لالالالا گل اوشن/بابات اومد چشت روشن»، «بچه کوچیکم لالاش میاد/به امید خدا باباش میاد»، «لالالالا گل پسته/بابات اومد قطار بسته/قبای زرد زنگاری برش بو/تفنگ لوله مرواری کولش بو»، «لالالالالالایی/برو لولوی صحرایی/برو لولو سیاهی تو/برو سگ بیحیایی تو/مکن ناله نزن فریاد/که رود من پدر داره/دو خنجر بر کمر داره/دو قرآن در بغل داره/خدایی بالا سر داره».
- دعای مادر برای تندرستی، خوشبخت بودن کودک، بزرگ شدن، ازدواج کردن، تحصیل کردن و سرانجام نیک او؛ همچون: «دلم میخواد که ملّازاده باشی/کتاب لیل و مجنون خونده باشی؛ گل نرگس را از شاخه جدا کنم لای لای/به یقه آویزان کنم لای لای/تو بزرگ شوی و من پیر/در عروسیت برقصم لای لای»، «لالا لالا گلم باشی/ بزرگ شی همدمم باشی»، «لالالالا گل زردم/ نبینم داغ تو فرزند» و... .
که همگی برای خواب کردن کودک در فضایی مملو از آرامش است.
حتی یاد کردن از اقوام همچون خاله، دایی، عمه و عمو که به نظر میرسد در اجتماعیکردن کودک و شناخت اطرافیان تأثیر داشته باشد: «لالا لالا گل لیمو/ دختر داره سه تا عمو»، « لالالالا گل پنبه/ دختر داره سه تا عمه»، «لالالالا گل چایی/ بیا بریم خونه دایی»، «لالالالا گل لاله/بابات رفته خونه خاله» و ... .
بنابراین به تولید لالاییهای جدید چندان هم نیاز نیست. اما آنچه ضروری به نظر میرسد، بازخوانی لالاییها و انتشار آنها به صورت گسترده است؛ به گونهای که فرهنگ لالاییخوانی برای کودک، در مادران و پدران جوان نهادینه شود.
درست است که گفته میشود بخش زیادی از لالاییها، شکایت زنان از ظلم و ستم و خیانت شوهران و بیان دردها و رنجهای مادران است؟
چون سرچشمه لالاییها، خصوصیترین لایههای زندگی و شخصیت زنان در گذشته است، فضای مناسبی برای ایجاد و پرورش دیدگاههای فمینیستی به وجود آورده است؛ تا جایی که برخی پژوهشگران، هرگونه ابراز دلتنگی را شکواییهای از بیوفایی و ظلم و ستم شوهر و مادرشوهر و هوو قلمداد کردهاند. در حالیکه پس از مادر لالاییخوان و کودکی که لالایی را میشنود، یکی از شخصیتهای محوری و مثبت لالاییها، «پدر» است. مضمون بخش قابلتوجهی از لالاییها عبارتاند از:
- عشق (که درواقع مخاطب حقیقیاش همسر است) مانند: «لالالالا گل راجونه من/بکَن کفش و بیا در خونه من/ اگر حرف بدی از من شنیدی/ بکِش خنجر بزن در سینه من»، «لالالالا گل پسته/بوآت اومد قطار بسته/قبای زرد زنگاری برش بو/تفنگ لوله مرواری کولش بو/عرق بر زیر زلفش دونه دونه/که گل بر زیر زلفش کرده خونه»، «لالالالالالا ای کبک مستم/میون کبکها دل بر تو بستم/میون کبکها یادم نکردی/به انگشت کاغذی یادم نکردی».
- ستایش همسر و بزرگداشت پدر، مانند: « لالالالا گل خیری/تو فرزند کدوم میری/ازون میرهای میرزاده/تو هستی نسل شاهزاده»، «لالالالا که لالا داری ای گل/به خواب خوش که بابا داری ای گل»، «لالالالا گل لاله/درخت سیب یکساله/بابات رفته به اویاری/میآره خوشه مرواری/دم بیلش طلاکاری».
- دلتنگی برای همسری که عمدتاً بنا بر اقتضا در سفر است، مانند: «لالالالا لالالایی/امان از جبر دنیایی»، «لالالالا گل انجیر/بابات را کردنش زنجیر/ لالالالا گل ریحون/بابات رفته راه تهرون/لالالالا گل اسفند/بابات رفته پی گوسفند»، «لالالالا گل زیره/بابات رفته که کار گیره».
- دعا و خیرخواهی برای مرد، مانند: «لالالالا گل نعنا/آقات رفته خدا همرا»، «لالالالا گل نرگس/نبینم داغ تو هرگز/نه داغ تو نه از بابات/نه از دایی بلندبالات»، «لالا لالای سیاه دونه/که بابات تو بیابونه/بخونم سوره یاسین/که تا بابات بیاد خونه».
مژده آمدن پدر و دلگرم بودن به وجودش (که پیش از این نمونههای آن ذکر شد)، همگی بیانگر وابستگی عاطفی زن به همسر است. در این لالاییها مرد همواره حامی و پشت و پناه خانواده و همدم زن خوانده شده است، تا جایی که در یک لالایی بسیار محزون، زنی که با مرگ شوهر، گویی همه چیزش را از دست داده، خود را خار تنها مانده و کودک را تنها یادگارِ یارِ از دسترفته میداند:
«گلی از دست رفت و خار ماندست/ به من جور و جفا بسیار ماندست/ به دستم مانده طفل شیرخواری/ مرا این یادگار از یار ماندست».
اما آنچه باعث به وجود آمدن این دیدگاه شده، لالاییهای انگشتشمار ضدمرد هستند که در آنها از مرد به سبب اختیار کردن همسر دوم شکایت شده است. این لالاییها بیشتر با بیت زیر آغاز میشوند:
«لالا لالا گل زیره بابات رفته زنی گیره»
یا: «لالا لالا گل پونه/ بگیر آروم نگیر بونه/ بابات از خونه قهر کرده/ دلم از دست او خونه»
اما بسامد این لالاییها به قدری نیست که بتوان آن را از مضامین گسترده لالاییها حساب کرد. این موضوع را بنده در پژوهشی که اخیراً در فصلنامه «فرهنگ مردم ایران» به چاپ رسید، نشان دادهام. از میان بیش از 700 لالایی بررسیشده در این پژوهش، 31 درصد لالاییها در تأیید و ستایش مرد و تنها کمتر از 3 درصد لالاییها، مردستیز هستند. این میزان واقعاً کم است؛ اما استناد برخی پژوهشگران به همین مقدار اندک لالایی ضدمرد باعث به وجود آمدن این دیدگاه کلیشهای شده است که لالاییها مردستیز هستند!
تا کنون نهادهایی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چه کارهایی برای حفظ و نگهداری لالاییها انجام دادهاند؟ آیا وظایفی بر عهده دارند؟
بهترین کار برای حفظ لالاییها، چنان که عرض کردم، بازخوانی همین لالاییها و انتشار آن، به صورت گسترده، در شبکههای اجتماعی، رسانهها و بر روی سیدی است، زیرا بر خلاف بسیاری از افسانهها که مضامین و موارد مطرحشده در آنها برای نسل امروز نامأنوس است، مضامین لالاییها، کلی و ساده و قابلفهم هستند؛ مضامینی که برای مادران و پدران جوان امروزی و اطرافیان آنها غریب نیستند. تنها باید راهی برای پخش و انتقال این لالاییها پیدا کرد که بهترین راه، همان بازخوانی و نشر آنهاست. بدینترتیب لالاییها به راحتی میتوانند جایگزین محتواهای در دسترس دیگری شوند که با فرهنگ ما نیز همخوانی ندارند.