آزیتا موگویی کارگردان فیلم «ایده اصلی» فعالیت خود در سینما را در دهه شصت آغاز کرد. او ابتدا در پشت صحنه در پستهای مختلفی مانند دستیاری کارگردان یا تولید، منشی صحنه و برنامهریز… فعالیت کرد و کم کم به سمت عرصه تولید کشیده شد و در فیلمهای مختلفی در جایگاه مدیر تولید، جانشین تولید، مجری طرح و… حضور پیدا کرد که از جمله آنها میتوان به «پسر آدم دختر حوا» به کارگردانی رامبد جوان و فیلم «فرزند چهارم» که بخش عمدهاش در آفریقا میگذشت، اشاره کرد.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم شاه کش – کشتن سینما و تماشاگر با یک تیر
آزیتا موگویی در دهه نود کار خود را اینبار به عنوان کارگردان در سینمای ایران از نو آغاز کرد و با اولین فیلم خود «تراژدی» توانست نامزد بهترین فیلم نگاه نو از سی و دومین جشنواره فیلم فجر شود.
هرچند «تراژدی» اکران خوبی نداشت و نتوانست به موفقیت ویژهای در فروش دست پیدا کند، اما کاندیداتوریاش بر اعتبار موگویی افزود. او که کار خود را با سینمای جریان اصلی شروع کرده بود و عموما در فیلمهایی حضور داشت که در گیشه موفق بودند، تجربه لازم را برای پیوستن به این شکل از سینما داشت. بعد از همه کارهایی که کرده بود خوب میدانست چهچیزی میفروشد و چه چیزی برای تماشاگر جالب خواهد بود.
داستان چه در چنته داری؟
او در تجربه دوم خود یعنی «ایده اصلی» سراغ امیر عربی رفت. فیلمنامهنویسی که آثاری مانند «سعادت آباد» را به نگارش درآورده بود و از معدود فیلمنامهنویسانی در سینمای ایران بود که میتوانست داستان تعریف کند و به همین واسطه هم در عرصه فیلمنامهنویسی به شهرت رسیده بود. خب موگویی به خوبی میدانست که آنچه سینمای جریان اصلی و به تبع آن ذائقه مخاطب به آن احتیاج دارد تا فیلم به موفقیتی تجاری برسد، یک داستان درست و درمان و پر از اتفاق و هیجانانگیز است.
کارگردان و نویسنده سراغ تریلری ماجرایی/ هیجانی رفتند که موضوعش چندان هم بیارتباط با دغدغههای روز اجتماعی و مردمی نباشد. «ایده اصلی» از این جهت یادآور فیلمهایی مانند «خط ویژه» مصطفی کیایی است که با تعریف داستان یک کلاهبرداری به موضوع روز یعنی اختلاس و دو درهبازی در نظام بانکی میپرداخت. «ایده اصلی» هم از همین تم استفاده میکند و البته سعی دارد کمی از نظر روایی و فرمی خاصتر و متفاوت باشد.
در «ایده اصلی» ما با داستان چند کلاهبرداری سروکار داریم. آدمهایی که باهم کار میکنند هرکدام در صدد هستند تا پروژه را مال خود کنند و در این راه رقابتی بین آنان شکل میگیرد که نمیشود آنرا تمیز و بدون رانت، رابطه، رشوه و… ببرند. هرکدام باید رو دست همدیگر بلند شوند و در این میان انسانیت و رفاقتشان را به چوب حراج بزنند.
بازی تجارت و فروش
داستان فیلم «ایده اصلی» مطمئنا پتانسیل ارتباط برقرار کردن با تماشاگر عام را دارد. علاوه بر اینکه تعریف روند یک کلاهبرداری بزرگ به خودی خود جذاب است، موگویی باز هم با استفاده از تجربیات پیشینش عناصر دیگری را به فیلم اضافه می کند که بر عامهپسند شدن و جذب حداکثری مخاطب بیافزاید: استفاده از لوکیشنهای خاص داخلی و خارجی در کیش، قبرس و صحنههایی عمومی در بارسلونا و نمایش ابعادی از این شهرها که برای تماشاگر کنجکاوی برانگیز است یعنی مکانهای سوپر لاکچری، هتلهای آنچنانی، مناظر طبیعی ساحلی، شهرهای مدرن، بار و کلابهای شبانه و… مهمترین این عناصر افزوده است.
استفاده از انواع و اقسام ماشینهای گرانقیمت مانند پورش و لامبورگینی و بنز و به شکل کلی نمایش زندگی آدمهای اعیانی عامل دوم است.
استفاده از سوپراستارهای سینمای ایران برای بازی در هرکدام از نقشهای اصلی (با گریمهای متفاوت برای مریلا زارعی خصوصا و هانیه توسلی) هم کار را یکسره میکند.
«ایده اصلی» همه ماتریالی را که برای پرفروش شدن لازم است، در خود جای داده است. ضمن اینکه کارگردان و فیلمنامهنویس به این اکتفا نکردهاند و سعی داشتهاند اثری متفاوت در فرم و داستان خلق کنند که «نمونهای» شود، چیزی شبیه به «یازده یار اوشن» ایرانی از نظر گیرایی و شمایلی شدنش به عنوان فیلم سرقتی که نمونه این چنینیاش را در سینمای ایران بسیار کم داریم.
حتی کارگردانی فیلم و دکوپاژ، استفاده از اسپلیت اسکرین و چند پاره کردن پرده نمایش برای نمایش موازی اتفاقات، متاثر فضای فیلمهای سرقتی مانند اوشنها یا «فم فتال» دیپالما است.
ایده های زنگ زده
اما «ایده اصلی» هرچند سعی میکند یک فیلم سرقتی باحال و متفاوت به نظر برسد، اما از تکنیکهای قدیمی استفاده میکند که شاید برای سینمای ایران جدید باشد، اما برای یک تماشاگر فیلمبین دم دستی بهنظر میرسد. بیشتر از هرچیزی این روایت است که از این مسئله ضربه میخورد.
مدل روایت چرخشی فیلم که هربار قرار است داستان را از زاویه دید یکی از گروهها تعریف کند و اطلاعات از طریق رازها و اختلاف دیدگاهها در روایت هرکدام از شخصیتها، برملا شود، دیگر حسابی کهنه و تکراری شده است. چون تماشاگر چنین روایتی را بارها دیده، نه تنها از اواسط فیلم بو میبرد که داستان کلاهبرداری در کلاهبرداری است، حتی میتواند پیش بینی کند که چه کسی چطور دارد سر دیگری را شیره میمالد و آدم اصلی که موش دوانده و همهچیز زیر سر اوست کدام یک است.
طبق معمول این روایتها حتی آن شخصیت بیخیال و بامزه (با بازی پژمان جمشیدی) که قرار است تماشاگر بیشترین اعتماد را بهش داشته باشد و دختر زیبایی که مورد بیتوجهی مردش و در موضع ضعف قرار دارد، در نهایت کلاهبرداران اصلی هستند.
روایت سعی میکند با انتقال قطره چکانی و پله به پله اطلاعات به تماشاگر، او را در پرده آخر شگفتزده کند اما متاسفانه دستش پیشتر از اینها رو شده است.
به راحتی آب خوردن
مشکل اصلی دیگر اینست که در «ایده اصلی» همه مشکلات و موانع خیلی راحت و سریع و بدون تلاش خاصی رفع و رجوع میشوند. پروژه نیمه کاره راحت پیدا میشود، زارعی آدمهایش را برای نقشه خیلی راحت پیدا میکند، پلیس کشکی و الکی فامیل از آب درمیآید تا کار راه بیفتد، احمد کارگری که از نامش استفاده شده سریع پیدا میشود و گرای اصلی را به آنها میدهد، داستان مناقصه در لحظه آخر و با یک تهدید خیلی خشک و خالی حل میشود و…
این راحتی و سهلالوصول بودن مشکلات و دستاندازهای مسیر باعث میشود تا تماشاگر تا میخواهد درگیر یکی از داستانها شود و استرس به سراغش بیاید یا با آن همراه شود و کنجکاویش بالا بگیرد، آن قضیه به راحتی حل میشود. فیلم اصلا به او فرصت افتادن در موقعیت و لذت بردن از هیجان آن را نمیدهد.
همین که چنین فیلمهایی در سینمای ایران ساخته میشوند و ژانرهای جدیدی را که پیشتر بسیار کم در ایران کار شده، به سینما تزریق میکنند خود قدم مثبتی است. «ایده اصلی» هرچند یک فیلم معمولی است اما حداقل میتواند با یک داستان غیر کمدی و طراحی وقایعی غیر از جنگولک بازی و ابتذال، داستانی سرقتی و سرگرمکننده تعریف کند و این میتواند شروعی برای ساخته شدن بیشتر فیلمهای جریان اصلی هیجانی، سرقتی، معمایی و غیرکمدی باشد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
35