«هیولا» the monster با قسمت هجدهم وارد ایستگاه پایانی شد. فقط یک قسمت دیگر باقیمانده تا سرنوشت هوشنگ و شرافتش مشخص شود. در این قسمت، «هیولا»، قصهاش را به کاراکترها میسپارد تا روایت را برای فینال نهایی آماده کنند. در قسمت هجدهم، هوشنگ با خانوادهاش همراه میشود و در مقابل کامروا و مجموعه او قرار میگیرد.
این همراهی، به مدیری امکان میدهد تا از پتانسیل بازیگران فرعیاش هم استفاده کند. از سوی دیگر، مدیری در پرداخت اینگونه همنشینیها استاد است. هوشنگ، مهیار و داوود باهم به محل کار میروند و هرکدام با ویژگیهای شخصیتی و رفتاری خودشان، لحظات بامزهای رقم میزنند. در اینجاست که بیننده ناخودآگاه یاد «پاورچین» و دوستی میان فرهاد، سپهر و داوود میافتد.
مدیری بهاندازه به هرکدام از شخصیتها فضا و آزادی عمل میدهد تا خودشان را نشان دهند و روایت را پیش ببرند. توانایی بازیگران هم به او کمک میکند تا همین لحظات کوتاه، شیرین و بامزه از آب درآید. درواقع، بدون آنکه در فیلمنامه تلاش چندانی به کار رود، بیننده سرگرم میشود و با کاراکترها همراه میشود. بیشک این توانایی مدیری است که میتواند از سادهترین لحظات فیلمنامه، چنین استفادهای بکند.
بههرحال، قسمت هجدهم «هیولا» ، بعد از همه ماجراهایی که هوشنگ پشت سر گذاشته است، حالا او را در مقابل یک بزنگاه اخلاقی تمام و کمال قرار میدهد. رویارویی هوشنگ با استاد مدبر، او را وادار به مرور همه مسیری که آمده است میکند. دیگر بحث بر سر ماشین مدلبالا و حقوق نجومی نیست. حالا جان و امنیت یک انسان در میان است. انسانی که در مقابل هوشنگ و خانوادهاش قرارگرفته و آینده و سرنوشت او در دستان آنهاست.
استاد مدبر میشود نماد همه سرمایهگذارانی که هوشنگ قرار بود نمایندهشان باشد.
همان سرمایهگذارانی که هوشنگ به قیمت مالباختگی آنها پیشرفت کرد. حالا نهتنها هوشنگ که همه خانوادهاش مجبور هستند، بار دیگر به انتخابهایشان فکر کنند. اینجا دیگر بحث شرافت خانوادگی و آبروی چندین ساله مطرح نیست. بحث انسانی در میان است که انتخاب خانواده شرافت میتواند او را نجات دهد یا قربانی کند. شهره هم که تا حالا خارج از گود ایستاده بود و تنها از امکانات بادآورده لذت میبرد، حالا با حقیقت روبرو شده است. شهره هم باید میان خوب و بد انتخاب کند و جزای انتخابش را بپردازد.
مسلماً، این تنها مشکل هوشنگ نیست. در مقابل کامروا ایستادن مشکل بزرگتری است که هوشنگ باید با آن روبرو شود. اما همانطور که هوشنگ در مسیر هیولا شدن هنوز تازهکار بهحساب میآید، در تحلیل هیولا بودن رقیب خود هم دچار خطا میشود. هوشنگ فکر میکند مقابله با کامروا آسان است. فکر میکند از پس او برمیآید، چراکه هنوز به میزان قساوت کامروا پی نبرده است.
او اگر میدانست که کامروا برای نجات خودش چگونه خانم زحمتکش را قربانی کرده است یا اگر میدانست خودش چقدر به دچار شدن به آن سرنوشت نزدیک بوده است، اینطور بیمحابا در مقابل کامروا نمیایستاد.
درنهایت، قسمت نوزدهم، بهمثابه امتحان نهایی «هیولا» و مدیری میماند. حقیقت این است که قصه «هیولا» آنقدر شاخ و برگ اضافی ندارد که نشود آن را جمع کرد. اما سروسامان دادن به قصهای بااینهمه کاراکتر هم کار راحتی نیست. مخصوصاً اینکه «هیولا» تا اینجای کار بهشدت به واقعیت وفادار بوده است و همین واقعگرایی تلخ در کنار لحن طنز «هیولا» از اولین قسمت توانست مخاطبان را جذب کند. باید دید این وفاداری «هیولا» به واقعیت روز جامعه و دقت آن در پرداخت کاراکترها، به قسمت پایانی هم میرسد یا خیر. تا اینجای کار که باید «هیولا» را یکی از موفقترین تجربههای مهران مدیری تا به امروز دانست. اما این قسمت پایانی است که عیار واقعی «هیولا» را مشخص میکند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
13