بیستوچند سال پیش بود که برای اولین بار صدای شمارا گوش دادم: «هر دمی چون نی از دل نالان…» در آن شور کودکی آن صدای غمگین مرا وادار به نشستن و گوش فرادادن کرد و «سروچمان» شد نواری که از سر تا تهِ دو رویِ آن را کامل میشنیدم. روی جلد نوار نقاشی نیمرخ مردی باکت و کراوات سرمهای بود و نگاهش آنقدر مهربان که میشد مثل یک پدر در آغوشش آرام گرفت و منِ ششساله در آغوش صدای محزون شما آرام گرفتم.
همچنین بخوانید:
ربنا یگانه محمدرضا شجریان
«سروچمان» را دیگر از بر بودم که دو نوار دیگر را در خانه پیدا کردم با همان نقاشی نیمرخ مرد مهربان (دل مجنون و پیام نسیم) و کمکم فهمیدم که صدای آن مرد مهربان برای تمام اهالی خانه همان حسی را ایجاد میکند که برای من ایجاد کرده و این اولین بار بود که فهمیدم در دوست داشتنتان تنها نیستم. فهمیدم که نام آن مرد مهربانِ روی جلد نوار، شجریان است و تمام نوارها را نگاه کردم تا هرکدام چیزی شبیه نام شجریان دارد را گوش دهم و حتماً میدانید که کدام نوارها در این جستجو پیدا شدند و من در شش – هفتسالگی چه آثاری را شنیدم.
![شجریان](/Upload/Public/Content/Images/1398/07/01/2053300480f.jpeg)
بم که فروریخت طلسم همهچیز را شکستید و همنفس مردم شُدید تا بهت همه را با شعر سایه سؤال کنید: «این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی؟» و ازآنپس بود که فهمیدیم میشود شجریانمان، گاهی نه از نوار سیدی که از نزدیک شنید.
هفتساله بودم که «شجریانی» شدم؛ کلام را نمیفهمیدم اما موسیقی این صدا، یک جای امن بود و از شنیدنش سیر نمیشدم. زمان پیش میرفت و دیگر میدانستم شجریان، آن نیمرخ مهربان روی جلد همانی است که ربنا را خوانده، همانی است که عیدها «ز کوی یار میآید، نسیم باد نوروزی» اش را گوش میکنیم و شب سال نو بود و آن صدا که تنها عکسش را دیده بودم روی صفحه تلویزیون ظاهر شد و آواز خواند. هفت سال از دیدن آن نیمرخ برای اولین بار گذشت و منِ چهاردهساله حالا دیگر میفهمیدم که «ماهو دادن به شبهای تار…» یعنی چه. حالا دیگر میشد فهمید هنگامیکه میخوانید «برادر بیقراره…» چرا اشک در چشمان دیگران حلقه میزند و چرا وقتی «چشم نرگس»را میشنویم حالمان یکجوری میشود و بغض عجیبی به گلویمان چنگ میاندازد.
![لطفی](/Upload/Public/Content/Images/1398/07/01/2053300574i.jpeg)
عشق را با «دیدیای دل که غم عشق دگربار چه کردِ» شما شناختم و جار زدنش را با «آمدهام که سر نهمِ» شما تجربه کردم.
خوشبختی ما مثل خوشبختی آنهایی است که در عصر حافظ زیستهاند. مگر میشود حافظ را از مردم دریغ کرد که کسی بخواهد شما را از ما دریغ کند. دیگر بس است این انتظار؛ نغمه سر کنید که جهان تشنه آواز شماست. بم که فروریخت طلسم همهچیز را شکستید و همنفس مردم شُدید تا بهت همه را با شعر سایه سؤال کنید: «این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی؟» و ازآنپس بود که فهمیدیم میشود شجریانمان، گاهی نه از نوار سیدی که از نزدیک شنید و آمدیم و شنیدیم و دیوانه شدیم. دیگر بیشتر از پیش شمارا میدیدیم و خوشحال از بودنتان و حسرتبهدل نماندنمان از اینکه استاد ما در وطنش کنسرت نمیدهد. صدای شمارا از ما گرفت تا این انتظار جانسوز شروع شود که پس کی میآید؟ کی میخواند؟ اما نشد، نگذاشتند، دلتنگ شدیم، دلتنگ شُدید و شاید هردوی ما دلمان را به گذر زمان خوش کردیم که میآیید و میخوانید. بار اول که کنسرت خارج از کشور را لغو کردید ترسی به جانمان افتاد اما پیام دادید که حالتان خوب است و بار دوم دیگر دلشوره امانمان را برید.
![شجریان](/Upload/Public/Content/Images/1398/07/01/2053300683h.jpeg)
هنوز چنددقیقهای از نو شدن سال نگذشته بود که تصویر تازهی شما دلمان را حسابی لرزاند. گوش به خبرهای همایون شجریان سپردیم و انتظار چندساله با دلهره همراه شد دلمان دیگر نه برای آواز که برای دیدن رویتان حتی در یک عکس هم لکزده بود و بااینکه اخبار از موفقیت درمان حکایت میکرد ما دیگر تا با چشم خودمان نمیدیدیم آرام نمیگرفتیم. استادم؛ ما چشم دیدن این دوست پانزدهسالهی شمارا نداریم و دوستی خودمان را نزدیکتر و قدیمیتر از او میدانیم لطفاً عذرش را بخواهید. این آهنگ جدید چند میزانِ دیگر سکوت دارد؟ سکوتش را بشکنید.
خوشبختی ما مثل خوشبختی آنهایی است که در عصر حافظ زیستهاند. مگر میشود حافظ را از مردم دریغ کرد که کسی بخواهد شمارا از ما دریغ کند. دیگر بس است این انتظار؛ نغمه سر کنید که جهان تشنه آواز شماست. اما امروز، زادروز همان عکس نیمرخ روی جلد؛ زادروز آن پدر خوشآواز، زادروز آنکه خود را خاکپای ملت میداند و این خاک سرمه چشم ماست؛ زادروز شماست؛ زادروز شجریان؛ زادروزتان مبارک… همین.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
5,772