این بخشی از کتاب «ندیده عاشقش شدم» است که به بازروایی و بازنمایی خاطرات سردار شهید ایرج آقابزرگینافچی از زبان همسرش سهیلا رئیسی اختصاص دارد.
شهید ایرج آقابزرگی شانزدهم دی 1341 در روستای نافچ از توابع شهرستان بن در چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد. وی مسئولیتهای زیادی را در طول عمر کوتاه خود در جبهه داشت. بیست و یکم دی 1365 با سمت فرمانده گردان یازهرا از تیپ مقدس 44 قمر بنی هاشم (ع)، عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید .
این کتاب به عنوان بخشی از سند تاریخ پر سوز و گداز و پندآموز دفاع مقدس حاصل ساعتها مصاحبه و بازروایی خاطره از زبان همسر این فرمانده دفاع مقدس است.
زهره علمدار، نویسنده خاطراتِ همسران شهیدان در چهارمحال و بختیاری، این مصاحبهها را پیادهسازی و بانگاری کرده است و در قالب یک کتاب به مخاطبان ارائه خواهد داد.
سهیلا رئیسی، همسر شهید ایرج آقابزرگی در گفتوگو با خبرنگار ایسنا، با اشاره به نحوه آشنایی و ازدواج با سردار شهید ایرج آقابزرگی، گفت: شبی که به مسجد نافچ(از توابع شهرستان بن) رفته بودم تحت تأثیر صدای سوزناک و نوای زیبای دعای توسل که توسط شهید آقابزرگی قرائت میشد قرار گرفتم و در همان لحظه آرزوی داشتن چنین همسر متدین و اهل دعا و نیایش، از دلم گذشت که دو هفته بعد با آمدن خانواده شهید به خانه ما برای خواستگاری، متوجه شدم آرزویم به واقعیت تبدیل شده است.
وی با اشاره به شرط اصلی شهید آقابزرگی برای ازدواج، گفت: علاوه بر تدین و حجاب و مسجدی بودن دختر، اعتقاد به جنگ و جبهه شرط اصلی شهید بود که بنده هم موافق بودم اما پدرم مخالفت کرد و اصرار و مقاومت شهید آقابزرگی و بنده بعد از دو سال و سه ماه نتیجه داد که در سال 1363 این وصلت صورت گرفت.
رئیسی با بیان اینکه همسرم را هیچگاه ندیده بودم اما ندیده شیفته سلوک و ایمانش شدم، تأکید کرد: 15 روز پس از ازدواج، شهید آقابزرگی عازم جبهه شد و از آن پس هر دو ماه یکبار به خانه میآمد، برای چند روز میماند و بر میگشت، در مدت زندگی با ایشان حتی فرصت یک مسافرت و تفریح به ما دست نداد.
همسر شهید آقابزرگی به تنها خواسته خود از شهید اشاره کرد و گفت: از او خواستم تمام یکماه، ماه مبارک رمضان را در خانه باشد تا در ماه روزهداری، سحری و افطاری، ختم قرآن و اعمال ثواب این ماه، با هم باشیم که پذیرفت و در پایان ماه مبارک دو نوع شیرینی به برکت و شادباشِ ختم قرآن خودش و من خرید.
وی با اشاره به تولد محمدمهدی تنها یادگار شهید آقابزرگی، بیان کرد: مهدی در 26 شهریور 65 و درست در روز اعزام «سپاهیان محمد(ص)» در سراسر کشور از جمله استان ما، به دنیا آمد، در آن روز شهید بالای سر من و پسرش آمد و پرسید امروز اعزام داریم و میان ماندن و رفتن ماندهام، گفتم بهترین تصمیم را بگیر که گفت بهترین تصمیم رفتن است و من هم اعتراضی نکردم، بلکه خوشحال شدم.
رئیسی در ادامه بیان کرد: پس از آن اعزام، ایرج تنها دو بارِ دیگر پسرش را دید و مهدی چهارماهه بود که او به شهادت رسید.
وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر سفارش شهید در مورد فرزندش، تصریح کرد: شهید آقابزرگی در وصیتنامهاش نوشته بود که مهدی را هر هفته بر سر مزارم بیاور تا پدرش را ببیند که در راه خدا، برای آزادی راه کربلا، دفاع از کشورش و در راه آرمانهای امامش شهید شده است.
رئیسی با اشاره به از دست دادن محمدمهدی در یک سانحه تصادف، بیان کرد: دیماه سال گذشته اتفاق هولناکی برای خانواده ما افتاد و تنها یادگار شهید آقابزرگی را در یک سانحه از دست دادیم که با اهدای اعضای بدنش به پدر شهیدش پیوست و در کنار او به خاک سپرده شد.
وی گفت: 32 سال از یادگار شهید مواظبت کردم و به امید او زندگی میکردم، اما تقدیر خداوند اینگونه رقم خورد و امروز محمدطاهای ده ساله تنها یادگار محمدمهدی در کنار من زندگی میکند.
رئیسی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به ویژگیهای شهید آقابزرگی، بیان کرد: او به حجاب و حدود محرم و نامحرم بسیار اهمیت میداد، مؤمن و متدین بود، عاشق جبهه بود و از در خانه که وارد میشد بر سینه میزد و نواهای جبهه را زیر لب زمزمه میکرد، عاشق ولایت و امامت بود، از غیبت و دروغ بیزار بود، هر گاه به نماز میایستاد چنان جذبکننده و زیبا نماز را اقامه میکرد که من و خواهرش پشت سرش به او اقتدا میکردیم، بسیار با ابهت و مورد احترام و در عین حال خودمانی، مهربان و صمیمی بود.
وی در خصوص عملیاتهایی که شهید آقابزرگی در آنها شرکت داشت، تصریح کرد: شهید آقابزرگی در ابتدا معاون و سپس فرمانده گردان «یا زهرا»، تیپ قمر بنیهاشم(ع) استان بود و در عملیات فتحالمبین شرکت کرد که زخمی شد، در عملیات بیتالمقدس عصا به دست شرکت کرد و در عملیاتهای دیگری نظیر والفجر مقدماتی و یک، رمضان، محرم، والفجر 4، خیبر، والفجر 8، کربلای 4، و کربلای 5 در سال 65 که به درجه رفیع شهادت نائل شد.
رئیسی در مورد حال و هوای آخرین دیدار با شهید پیش از اعزام به عملیات، گفت: در دیدار خداحافظی که به آخرین دیدارم با ایرج مبدل شد، او بالای سر گهواره مهدی ایستاده بود و مرا که گریه میکردم نصیحت میکرد و میگفت: «این بود معنای مقاومت و صبری که از تو سراغ داشتم؟ حادثه کربلا و صبر زینب یادت نرود، وظیفه ما جنگ و مقاومت تا پیروزی است و با شناختی که از تو دارم میدانم که تو هم صبر و مقاومت میکنی»، در آنزمان نه فقط نگران خودم، بلکه بیشتر نگران محمدمهدی بودم که اتفاقی برای پدرش نیفتد.
همسر شهید آقابزرگی گفت: در شب شهادت ایرج خواب دیدم ماه نو شده، به ایرج گفتم ماه نو شده اما خیلی زود است، او به من گفت: محمدمهدی را بیاور که با هم ماه را تماشا کنیم، صبح فردا مردم گروه گروه به خانه ما میآمدند و من هر چه از علت این رفتار میپرسیدم پاسخ روشنی نمیدادند تا اینکه با اصرار من خبر شهادتش را دادند و من تنها کاری که یادم میآید در آن حال و هوا انجام دادم این بود که محمدمهدی را سخت در آغوش گرفتم و گفتم پسرم ما دیگر تنها ماندیم.
رئیسی ادامه داد: فردای آن روز تشییع جنازه شهدای کربلای 5 در استان بود که تعداد زیادی شهید به استان آورده بودند و در معراج شهدا برای آخرین بار چهره شهید را دیدم و محمدمهدی 4 ماهه را در آغوشش گذاشتم.
وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر روزهای اعزام شهید آقابزرگی، بیان کرد: برای هر پدر و مادر و همسری لحظه وداع با عزیزش و سپردن او به سرنوشت نامعلوم و راهی که بازگشتش مشخص نبود، بسیار سخت است اما آنها عاشق جبهه بودند و شرط اصلی ازدواجمان نیز اعتقاد بنده به جنگ و جبهه بود و این اعتقاد حقیقتاً وجود داشت، در هر بار اعزام ایرج، ساکش را میبستم و لباسهای رزمش را اتو میزدم، او هم به شوخی و خنده میگفت رزمندهها مسخرهام میکنند که با خط اتوی لباست میتوان هندوانه قاچ کرد.
رئیسی ادامه داد: هر بار که ایرج به جبهه میرفت تا زمان برگشتنش انتظار مجروحیت او را داشتم و خودم را برای هر اتفاقی آماده کرده بودم چرا که این راهی بود که خودمان انتخاب کرده بودیم، حتی یک بار لب به گلایه نگشودم و همواره به شرط ازدواجمان یعنی عشق و اعتقاد به جبهه پایبند ماندم.
وی با انتقاد از برخی رویکردها و رفتارهای امروز که در مسیری خلاف مسیر شهدا قرار دارند، گفت: در آن زمان عشق به خدا، رهبری، ایمان و تدین جوانان، روحیه گذشت و فداکاری، دل بریدن از دنیای مادی، نیت و باطن زیبا سرلوحه جوانان بود، حال آنکه امروز این ارزشها در جامعه رنگ باختهاند و این رنج خانوادههای شهداست که امیدواریم شاهد ظهور نسلی باشیم که ادامه دهنده راه شهدا باشد.
رئیسی در پاسخ به پرسشی مبنی بر فعالیت زنان استان در پشت جبهه، بیان کرد: در مکتب امامیه شهرکرد پایگاهی برای فعالیت خواهران تشکیل شده بود که جمع عظیمی گرد هم آمده بودیم و فعالیتهای متنوعی از جمله بستهبندی لباس رزمندگان، درست کردن مربا و سایر خوراکیها و بستهبندی و ارسال آنها به جبههها، خیاطی، بافتنی و سایر تدارکات را برای جبهه انجام میدادیم.
وی در پایان در خصوص کتاب «ندیده عاشقش شدم»، گفت: روزی که با دوست قدیمیام زهره علمدار از خاطرات شهید آقابزرگی تعریف میکردم به اینجا رسیدم که دختران و پسران امروز گاهی مرز محرم و نامحرم را رعایت نمیکنند حال آنکه من شهید را اصلاً ندیده بودم و انتخابش کردم و ندیده عاشق همسرم شدم، خانم علمدار با گفتن این جمله من، تصمیم گرفت خاطرات شهید را بازنگاری کند.
در ادامه قاسم فتاحینافچی، مسئول واحد مطالعات و فرهنگ پایداری حوزه هنری استان و دارنده دکترای تاریخ، کتاب را داوری و اصلاح کرده و مقدمهای بر آن نگاشته است.
قاسم فتاحینافچی در گفتوگو با خبرنگار ایسنا، با اشاره به رسالت واحد مطالعات و فرهنگ پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی در راستای تولید آثار فاخر و ارزشمند با موضوع دفاع مقدس، اظهار کرد: ثبت و ضبط خاطرات همسر سردار شهید ایرج آقابزرگی، از فرماندهان دلیر و بیادعای دوران دفاع مقدس، در راستای همین هدف انجام شده است.
وی با اشاره به فرایند تولید این کتاب، بیان کرد: کار بازروایی مصاحبهها از زبان سهیلا رئیسی، همسر شهید، و پیادهسازی و نگارش خاطرات توسط زهره علمدار، سه سال به طول انجامید و در قالب یک کتاب آماده شده است که در سالگرد دفاع مقدس در سال جاری رونمایی میشود.
فتاحی با اشاره به تهاجم فرهنگی دشمن، تأکید کرد: چاپ و انتشار آثار فاخر دفاع مقدس و پرداختن به ایثار و فداکاری همگانی مردم ایران، الگوی مناسبی برای جوان امروزی است که در میان سیل تهاجم فرهنگی، هویت فردی و اجتماعی خود را باز بیابد و از آسیبها مصون بماند.
وی در خصوص انگیزه حوزه هنری در تولید این دست آثار، گفت: این آثار در نشان دادن نقش ارزنده زنان در هشت سال دفاع مقدس نقش مهمی دارد، زنانی که به صورت داوطلبانه و در قالب پزشک، پرستار، کادر درمانی و نیروی تدارکاتی در جبهه حضور داشتند و یا در پشت جبهه و در کارگاههای همگام با جبهه در تکاپوی تدارک ملزومات و وسایل مورد نیاز برای رزمندگان، شبانهروز مشغول کار بودند.
فتاحی افزود: این زنان همچنین نقش ارزندهای در تشویق پدران، برادران و همسران خود و حمایت و تقویت روحی آنان برای حضور در جبهه داشتند.
وی به نقش خانواده در دفاع مقدس به عنوان مقولهای که کمتر بدان پرداخته شده اشاره کرد و افزود: پرداختن به نقش بیبدیل خانواده و به ویژه زنان در دفاع مقدس هشت ساله که بخشی از هویت ملی و دینی این سرزمین را تشکیل میدهد بسیار ضروری است که باید بیش از پیش به آن پرداخته شود.
مسئول واحد مطالعات و فرهنگ پایداری حوزه هنری استان تأکید کرد: روایتهای برگرفته از خاطرات خانوادههای شهدا و ایثارگران با شیوه مصاحبه و تاریخ شفاهی، ضمن ترویج فرهنگ مبارزه، ایثار و شهادت، میتواند منبع مستند و ارزندهای برای پژوهش در تاریخ اجتماعی دفاع مقدس و پی بردن به چرایی و چگونگی مبارزه مردم ایران در مقابل دشمن متجاوز باشد، ضمن اینکه روایت خاطرات همسران شهدا میتواند الگویی مناسب از سبک زندگی ایرانی اسلامی در اختیار نسل جدید قرار بدهد.
فتاحی در پاسخ به پرسشی مبنی بر تأثیرگذارترین بخشهای خاطرات همسر شهید آقابزرگی، بیان کرد: نکته نخست اینکه همسر شهید آقابزرگی بیآنکه همسرش را دیده باشد عاشق رفتار و سلوک او و صدای شهید در هنگام قرائت دعای توسل میشود که عنوان کتاب نیز برگرفته از همین موضوع است.
وی با اشاره به دیگر نکته قابل توجه این خاطرات، گفت: دوره زندگی مشترک شهید آقابزرگی و همسرشان به زحمت به دو سال میرسد اما روابط صمیمانه و عاشقانه این زوج در جایجای روایات موج میزند.
فتاحی در پایان، لحظه وداع همسر شهید با او را نکته قابل توجه کتاب برشمرد و افزود: این صحنه وداع همسر و فرزند چهار ماهه با پیکر خونین شهید در معراجالشهدای شهرکرد، صحنه قابل تأمل و تأثیرگذاری است.