مگر میشد برای «دیوار بزرگ» (The Great Wall) هیجانزده نبود؟! داریم دربارهی یک اکشن فانتزی/علمی-تخیلی حماسی حرف میزنیم که جیسون بورن در آن از هاوکآی، قهرمان کماندارِ مارول بهتر تیراندازی میکند و اوبرین مارتل هم طعنه و تیکههای تند و تیزِ و دیوانگی عجیبش در مبارزه را از «بازی تاج و تخت» با خودش به اینجا آورده است. قصه هم به افسانهی باحالی از تاریخ چین میپردازد که طبق آن دیوار معروفی که دور این کشور کشیده شده، نه برای عقب راندنِ دشمنان انسانی، بلکه برای جلوگیری از حملهی هیولاهای فانتزی مرگباری که ترکیبی از گرگ و مارمولک هستند ساخته شده است. یا تنها چیزی که باید دربارهی این فیلم بدانید این است که در یکی از صحنههایش پدرو پاسکال، به سبک گاوبازانِ اسپانیایی، یک پارچهی قرمز بزرگ به دست میگیرد و با نشان دادن آن به یکی از این هیولاهای وحشی، آن را همچون گاوی خشمگین مجبور به حمله کردن به سمت خود میکند، هیولا با سرعت به سمت او گام برمیدارد، روی هوا شیرجه میزند، دهانش که کلکسیونی از دندانهای تیز است را تا بنا گوش باز میکند، پاسکال پارچه را کنار میزند و ما با مت دیمونی روبهرو میشویم که تیرش را به سمت هیولا شلیک میکند و او را از پای درمیآورد. «دیوار بزرگ» بهطور خلاصه چنین فیلمی است. یک سرگرمی سینمایی زیبا که پر از صحنههای پرزرق و برق و نبردهای بزرگ است. فیلمی که مت دیمون باز دوباره فرصت پیدا میکند تا دنیا را همراه با هزارانِ جنگجوی چینی از خطر نابودی نجات دهد.
من عاشق فیلمهایی هستم که میدانند چه چیزی هستند و خودشان را گم نمیکنند. فیلمهایی که میدانند چیزی بیشتر از یک سرگرمی دیوانهوارِ یکبارمصرف نیستند. میدانند قرار نیست واقعگرایانه باشند و به منطقهای دنیای واقعی پایبند باشند. اینکه بلاکباستری اینچنینی از لحاظ سناریو عمیق و بکر باشد طبیعتا یک نکتهی مثبت برای آن محسوب میشود و آن را بهیادماندنیتر از دیگران میکند، اما روی هم رفته چیزهایی که اکشنهای حماسی و گرانقیمتی مثل «ارباب حلقهها»، «مد مکس: جادهی خشم»، «حاشیهی اقیانوس آرام» یا «گودزیلا» را به فیلمهای موفقی تبدیل میکنند این است که از لحاظ کارگردانی اکشن هیچ کم و کسری ندارند. در نبرد هلمز دیپ با چنان آشوب منظمی طرفیم که خود همچون فیلم کوتاهی درون فیلمی بزرگتر احساس میشود. در برهوت «جادهی خشم» گیتاریستی که از سر گیتارش آتش بیرون میزند روی سقف کامیونی مینوازد. یا در «حاشیهی اقیانوس آرام» و «گودزیلا» شهرها به میدان نبردِ هیولاها و روباتهای غولپیکر تبدیل میشوند و آسمانخراشهای 100ها طبقهای زیر لگدهای آنها با خاک یکسان میشوند. ما این فیلمها را دقیقا به خاطر این جنونشان دوست داریم و «دیوار بزرگ» هم خوشبختانه فقط در تریلرهایش به این جنون اشاره نمیکرد، بلکه با همین جنون نیز آغاز میشود.
بعد از اتمام فیلم با خودتان نمیگویید: «آخیش، عطشم برطرف شد!»، بلکه میگویید: «کاش بیشتر و بهتر بود»
ویلیام گارین (مت دیمون) و پرو تووار (پدرو پاسکال) مزدورهایی از اروپا هستند که برای به دست آوردن سلاح مشهور و خطرناکی به اسم «پودر سیاه» به چین سفر کردهاند. آنها در طی تعقیب و گریزهایشان از دست راهزنان کوهستانی و جان سالم به در بردن از دست یک هیولای عجیب در شب، سر از دیوار چین درمیآورند و توسط آنها دستگیر میشوند. ولی ناگهان خبر میرسد اینجا همان پایگاهی است که در مقابل لشکری از هیولاهایی که ویلیام و پرو قبلا با آنها آشنا شدهاند ایستادگی میکند. سکانس نبرد آغازین فیلم همان چیزی است که از این فیلم انتظار داریم. سیل هراسناکی از هیولاهای وحشتناکِ سبزررنگی به سبک زامبیهای «جنگ جهانی زی» از دوردست وارد دید میشوند. جنگجویان چینی که تخصص هرکدامشان با رنگ متفاوت زرههایشان مشخص میشود با جسارت کامل سر پستهایشان حاضر میشوند. آبیها با بانجی جامپینگ کردن از بالای دیوار به پایین میپرند و نیزههایشان را در چشمهای هیولاها فرو میکنند و به بالا برمیگردند و نیزههای جدید میگیرند. همزمان بارانی از تیرهای صورتیرنگ و گلولههای آتشین منجنیقها همچون آخرالزمانی زودرس روی سر هیولاها خالی میشود.
اما خوشبختانه هیولاها هم بیخاصیت نیستند. بلکه هوش دارند و از ملکهشان دستور میگیرند. بنابراین آنها هم ضربات سنگینی به محافظانِ دیوار وارد میکنند. وقتی چندتا از هیولاها به بالای دیوار راه پیدا میکنند و مت دیمون و پدرو پاسکال فرصت پیدا میکنند تا قابلیتهای نبردشان را به نمایش بگذارند، همهچیز هیجانانگیز و خونبارتر هم میشود. از صحنههای اسلوموشنِ فکهای باز شدهی هیولاها گرفته تا مت دیمونی که روی زمین سُر میخورد و چشمهای آنها را با تیرهایش هدف میگیرد و دست و پاهایشان را با شمشیر و سپرش قطع میکند. طبل نبرد هم بهطور همزمان توسط گروهی نواخته میشود. خلاصه همهچیز دست به دست هم میدهند تا احساس کنید به جای یک فیلم، در حال تماشای یک سیرک هستید؛ سیرکی که به خاطر حرکات نمایشی و فرابشری بازیگرانش مشهور است. به خاطر موسیقی پرتپش و نورپردازی رنگارنگ و شکوه رقصِ بازیگرانش.
«دیوار بزرگ» در این لحظات نشان میدهد که قصد داشته چه چیزی باشد: ترکیبی از سینمای بلاکباستری پرانفجارِ هالیوود و حماسههای فانتزی چینی. واقعا خوشحالکننده است. چون حتما میدانید که «دیوار بزرگ» یکی از اولین همکاریهای سینمای امریکا و چین است که با 150 میلیون دلار بودجه، گرانقیمتترین فیلم چین هم محسوب میشود. شخصا قبل از تماشای فیلم، فکر میکردم «دیوار بزرگ» چیز بیشتری برای چپاندنِ بازیگران مشهور امریکایی و چینی در یک قاب و بالا رفتن در جدول فروش هر دو کشور نباشد. البته که فیلم با چنین استراتژی و طرز فکری ساخته شده است. اما نکتهی مثبتش این است که حداقل تلاش کرده تا استایل سینمای این دو کشور را با هم ترکیب کند. روی کاغذ ایدهی خیلی هیجانانگیزی به نظر میرسد. رزمیکاریهای باشکوه چینی را که کاراکترها همچون رقصندههای باله روی هوا پرواز میکنند را در کنار نبردهای خونین و سنگین و انفجارهای فیلمهای هالیوودی تصور کنید. خوشبختانه «دیوار چین» با اجرای درست این ایده در برخی لحظاتش، نشان میدهد که این ایدهی غیرقابلانجامی نبوده است. اما چیزهایی که در رابطه با «دیوار چین» دوست داشتم همینجا به پایان میرسند.
همهچیز دست به دست هم میدهند تا احساس کنید به جای یک فیلم، در حال تماشای یک سیرک هستید
مسئلهی اول فیلمنامهی به شدت ضعیفِ «دیوار بزرگ» است. مشکلش اما نه روایت قصهای جدید و غیرکلیشهای، بلکه عدم رعایت اندک لازمههایی است که از چنین اکشن بیکلهای انتظار میرود. فیلمهایی مثل «دیوار بزرگ»، فیلمهای حادثهمحوری هستند. مردم برای تماشای خفنبازیهای ستارههایش به سینما آمدهاند. بنابراین فیلم تا آنجا که میتواند نباید خود را درگیر داستانپردازیهای اضافه کند. البته مگر اینکه داستان تازهای برای گفتن داشته باشند. از نمونههای خوبش میتوان به اکشنهای قبلی ژانگ ییمو، «قهرمان» و «خانهی خنجرهای پرنده» و فیلم علمی-تخیلی/هیولایی «لبهی فردا» اشاره کرد؛ فیلمهایی که حتی در صحنههای گفتگوشان هم از ریتم تند و سریع و کنجکاو برانگیزی بهره میبرند. چرا که اکشن و قصه به طرز فوقالعادهای در هم ذوب شدهاند.
چنین چیزی دربارهی «دیوار بزرگ» صدق نمیکند. «دیوار بزرگ» سعی میکند بزرگتر از دهانش حرف بزند و دربارهی اتحاد ملتها و اعتماد بین کشورها که در اینجا امریکا و چین هستند، سخنرانی کند. اما نه تنها این حرفها گلدرشت هستند و جلوی سرعت فیلم را میگیرند، بلکه با بافت چنین فیلمی جفت و جور نمیشوند. بنابراین داستان بیش از اندازه قابلپیشبینی میشود؛ قهرمانی مزدور عاشق یک دختر خارجی میشود و برای یکبار هم که شده سعی میکند به جای پول، برای چیز والاتری بجنگد. این قصه بدون هیچ ظرافتی، به کلیشهایترین شکل ممکن روایت میشود. این در حالی است که تفاوت زبانِ بازیگرانِ امریکایی و نیروهای چینی باعث میشود تا فیلم در برخی صحنهها جملاتی که ما از طریق زیرنویس متوجهی آنها شدهایم اما کاراکترهای داخل فیلم نمیدانند را یکبار دیگر هم از طریق مترجمهای حاضر در صحنه ترجمه کند. مسئلهای که برخی صحنههای گفتگو را دو برابر از چیزی که هستند کندتر کرده و این بزرگترین آفت چنین اکشنی محسوب میشود. به جز رابطهی دوستانهی دیمون و پاسکال و طعنه و تیکههای نسبتا بامزهای که بار هم میکنند، اکثر سکانسهای گفتگومحور فیلم، قدرت تحمل تماشاگر را مورد آزمایش قرار میدهند. چنین فیلمهایی باید به شوخیهای تکجملهای که کاراکترها میپرانند و هیولاکشیهای مطلقشان خلاصه شوند، اما «دیوار بزرگ» در این زمینه کمبود قابلتوجهای دارد. رابطهی دیمون و پاسکال جای این را داشت تا بیشتر مورد پرداخت قرار بگیرد و بهتر بود به جای بردن داستان به سمت جدایی آنها در بخش زیادی از فیلم، آنها را در جریان اکشنها کنار هم حفظ میکردند و از سوی دیگر اکشنهای فیلم هم خیلی پراکنده و فاصلهدار از یکدیگر هستند و هیچوقت روی دست شروع طوفانی فیلم بلند نمیشوند و هیچوقت به مرحلهای از تداوم و جنون نمیرسند که وقتی فیلم تمام شد، سیراب شده باشید. بعد از اتمام فیلم با خودتان نمیگویید: «آخیش، عطشم برطرف شد!»، بلکه میگویید: «کاش بیشتر و بهتر بود».
فیلمهای چینی ژانگ ییمو که برخی از آنها را نام بردم، به طراحی لباسهای زیبا و لوکیشنهای باشکوه واقعیشان معروف هستند و «دیوار بزرگ» شاید در این زمینه دستاورد جدیدی برای این کارگردان محسوب نشود، اما ناامیدکننده هم نیست. تمام اینها به خاطر این است که ییمو بیشتر از هرچیز دیگری به عنوان کارگردانی شناخته میشود که استعداد و مهارت بینظیری در صحنهآرایی دارد. بالاخره او همان کسی است که مراسمهای افتتاحیه و اختتامیه المپیکِ پکن 2008 را کارگردانی کرده بود. «دیوار بزرگ» در مقایسه با دیگر بلاکباسترهای روز به مراتب خوشگلتر و چشمنوازتر است. ولی از آنجایی که برخلاف فیلمهای قبلی ییمو از جلوههای کامپیوتری گستردهتری بهره میبرد و از آنجایی که کیفیت این جلوههای کامپیوتری چندان عالی نیستند، پس همیشه میتوان متوجه پردههای سبز، افکتهای گرد و غبار بیکیفیت و برخی هیولاهای کارتونی شد. فیلمبرداران چینی و امریکایی فیلم هم احتمالا یکی از دلایلی هستند که فیلم بعضیوقتها از فرم بصری یکدستی بهره نمیبرد. کاملا مشخص است که در این فیلم ژانگ ییمو تحت تاثیر فشارهای استودیو بوده است و نتوانسته چشمانداز خاصش که با آن شناخته میشود را با آزادی کامل در این فیلم اجرا کند. صحنههای اکشن فیلم خیلی خوشساختتر و واضحتر از دیگر فیلمهای اکشن اینچنینی هستند، اما خب، آن چیز هنرمندانه و متفاوتی که از ژانگ ییمو دیدهایم و انتظار داریم هم نیستند. در نتیجه اگرچه فیلم با بودجهی 150 میلیون دلاریاش، به عنوان گرانقیمتترین فیلمی که در چین فیلمبرداری شده شناخته میشود، اما در مقایسه با فیلمهای قبلی ییمو مثل «قهرمان» که با یک چهارم این بودجه ساخته شده است، کوچک و زشت به نظر میرسد و این سوال را به وجود میآورد که این همه پول دقیقا خرج چه چیزی شده است.
«دیوار بزرگ» شانس این را داشت تا به فیلم هیولایی/فانتزی یکبارمصرف اما جذابی تبدیل شود، اما هماکنون تمام خصوصیات مثبت فیلم به ایدهی جالبش خلاصه شده است. ترکیب عناصرِ فیلمهای پاپکورنی هالیوودی با حماسههای تاریخی چینی، ایدهی خوبی برای ساخت فیلمی بوده که علاوهبر جذب مشتریهای دو بازار متفاوت، به سرگرمی خلاقانهای در میان اکثر تولیدات خستهی هالیوودی تبدیل شود، اما نتیجهی نهایی به دو دلیل اصلی از رسیدن به این هدف باز مانده است: اول اینکه ظاهرا استودیو دست ژانگ ییمو را برای تزریق تمام چیزهایی که سینمای او را به سینمایی منحصربهفرد تبدیل میکند باز نگذاشته بوده و در نتیجه فیلم با وجود ایدهی خلاقانهاش، خسته و خام احساس میشود و دوم اینکه فیلم به جای پرداختن به حادثههای جذاب، درگیر روایت یک قصهی تکراری و زیادی جدی است که به حالوهوای جنونآمیز و فان فیلم نمیخورد. نتیجه این است که شما بازیگران را بیشتر از مبارزه کردن، در حال به زبان آوردنِ حرفهای خوشگل و قهرمانانه میبینید. خوشبختانه زمان کوتاه فیلم در مقایسه با اکثر فیلمهای بلاکباستری این روزها، به این معناست که «دیوار بزرگ» سرگرمی خوبی برای کسانی که بتوانند چشمانشان را روی مشکلاتش ببندند محسوب میشود، اما دیگران میتوانند بدون اینکه چیزی را از دست بدهند آن را نادیده بگیرند.