مرگ به معنای انتقال از جهانی به جهانی و از حالتی به حالت دیگر، از ویژگی های موجودات دنیوی است. آفریده های خداوند در دنیا، شدن های گوناگونی را تجربه می کنند و لباس های متفاوتی را چون پروانه به تن می کنند. گاه چون ذره ای هستند با حفاظ و لباسی خرد، گاه دیگر چون کرمی هستند و گاه دیگر، اسیر در شفیره و گاه چهارم چون پروانه ای در آسمان به ترنم و ترقص مشغول می باشند. انسان دم به دم، در حال شدن است و این حالات شدن، خود تجربه ای از مرگ است. با این همه انتقال کامل از جهانی به جهانی دیگر و شدن به تمام و کمال را مرگ گفته اند. اما این تنها تمام حقیقت مرگ نیست. از این روست که در آموزه های قرآنی و اسلامی، سخن از انواع و اقسام مرگ است وحتی توصیه شده که در همین دنیا برخی از اقسام و انواع مرگ ها را انسان خود به اختیار تجربه کند. نویسنده در این مطلب از مرگ اختیاری ومعنوی سخن می گوید که حالت رهایی از ماده در همین دنیا با حفظ حضور نفس در کالبد جسمانی است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
اقسام و انواع مرگ
مرگ در تفسیر قرآنی، همانند خروج پروانه از شفیره اش، نوعی دگردیسی است. انسان در مدتی که در دنیا زندگی می کند همانند کرمی است که می بایست در این زندان دنیا خود را بسازد و در یک فرآیندی با تلاش خود، پوسته دنیا را اندک اندک بدرد تا پروانه شدن را در جهانی دیگر تجربه کند. بنابراین، زندگی دنیا، فرصت پروانه شدن و توانمندی است. براین اساس، مرگ نیز انتقالی از حالتی به حالتی و از جهانی به جهانی دیگر است.
هر انسانی، مرگ را خواهد چشید. این پایان سیر طبیعی بودن در دنیاست. لذا در آموزه های قرآنی از اجل حتمی (مسمی) سخن به میان آمده است؛ اما اجل دیگری نیز برای انسان است که از آن به اجل معلق یاد می شود و ارتباط تنگاتنگی با اعمال انسان دارد؛ چرا که انسان با اعمال خویش شرایط زیستی خود در دنیا را دگرگون کرده و کم و زیاد می کند. این گونه است که با کارهای نیک، اجل معلق را به تاخیر می افکند تا شرایط بهتری برای کمال خود فراهم آورد؛ یا آن که با کارهای بد و گناهان خویش، مرگ را پیش می اندازد و فرصت شدن را از خود می گیرد.
مرگ همچنین می تواند اختیاری و غیر اختیاری باشد؛ زیرا گاه انسان به جایی می رسد که از سوی خداوند ماذون می گردد تا به اختیار خود، مرگ خویش را پیش یا پس اندازد. چنان که مرگ می تواند معنوی یا مادی باشد؛ زیرا انسان می تواند به جایی برسد که در همین دنیا انقطاع از ماده پیدا کند و با آن که نفس هنوز در کالبد جسمانی اسیر و در بند است، ولی آزاد و رهاست و همه عوالم هستی و حضرات از ناسوت، ملک، ملکوت، جبروت و لاهوت را سیر می کند و در همه آنها حضور می یابد. برای چنین شخصی مرگ و معنا و مفهومی دیگر دارد.
به سخن دیگر، نفس انسانی، همان روح الهی است که در کالبد جسمانی قرار گرفته است. اصالت روحانی و تجردی نفس موجب می شود که گرایش به تجرد از ماده داشته باشد. اما مشکل نفس انسانی این است که تا اسیر و دربند شفیره تن و کالبد است نمی تواند تجرد یابد و پرواز نماید و به عوالم و نشئه های دیگر برود. اما اگر همان مسیر طبیعی انتقال را خود انسان به اختیار به شکلی دیگر طی کند، می تواند از دایره زمان و مکان دنیوی بگذرد و در همان حال که نفس در کالبد تن است، سیر عوالم نماید و تجربه پروانه شدن را حتی در شفیره داشته باشد؛ زیرا هستی دنیوی به گونه ای آفریده شده که می توان آن را در هم پیچید و دو سوی به ظاهر بی نهایت آن را به هم چسباند و از آن گذر کرد. این همان کاری است که در طی الارض و طی الزمان انجام می گیرد. به اصطلاح علوم امروزی و براساس نظریه نسبیت عام و فیزیک کوانتومی، می توان از اقطار السموات و منافذ آسمان ها گذشت (الرحمن، آیه 33) و به فضا و زمان دیگری رفت بی آن که زمان و مکان بسیاری را طی کرده باشیم. در علم نوین از این منافذ آسمانها و اقطار آن که انسان به فضا و زمان دیگر منتقل می شود، به عنوان سیاهچاله یاد می شود.
در آموزه های وحیانی اسلام، راه رسیدن به این گذرگاه ها و عبور از فضا و زمان دنیا، تسلط بر نفس سرکش واماره است؛ زیرا نفس در زمان حضور در کالبد جسمانی، احوالات گوناگونی به خود می گیرد که یکی از آن حالات، حالت نفس اماره به بدی هاست. در این صورت انسان اسیر ماده می شود و نمی تواند پرهای پروازش را بگشاید. برای رهایی از این حالت باید تلاش کرد تا نفس به سمت لوامه و سپس مطمئنه و در نهایت راضیه مرضیه سیر کند. اگر انسان در مقامات اخیر قرار گیرد، نفس از این توان فنایی بهره مند می شود و در نوعی تجرد می تواند سیر ملک و ملکوت کرده و تا عوالم لاهوت پیش رود و بپرد.
این همان چیزی است که ما از آن به مرگ اختیاری معنوی یاد می کنیم. به این معنا که نفس با اختیار خود از ماده می میرد و جدا می شود و در فضای معنویت و تجرد تا مقام قاب قوسین او ادنی (نجم، آیه 9) بالامی رود و در مقام کشف الغطاء (ق، آیه 23) قرار می گیرد. این مقام کشف الغطاء برای دیگران به مرگ طبیعی و مادی و انتقال از نشئه دنیا به نشئه برزخ و آخرت اتفاق می افتد، ولی برای انسانهای با مرگ معنوی اختیاری در دنیا تحقق می یابد. (همان؛ و نیز تکاثر، آیات 6 و 7) در این حالت چشم دل و حتی چشم سر با کالبدهای جسمانی دیگر غیرکالبد جسدانی، چنان تیز و بصیر می شود که بسیاری از حقایق پوشیده بر دیگران برای او مشهود می شود و به مشاهده و عیان آنها را می بیند؛ بصرک الیوم حدید (ق، آیه22)
مرگ اختیاری، جدا شدن نفس از ماده
نفس همان روح دمیده شده خداوند (حجر، آیه 29) در کالبد جسمانی انسان، تا زمانی که در کالبد جسمانی است، با آن که از نوع تجرد برخوردار است، با این همه چون اسیری در قفس تن است و نمی تواند چنان که باید و شاید، تحرک داشته باشد. البته زمانی این نفس از این تن جدا خواهد شد؛ زیرا برای هر نفسی مدتی برای شدن های کمالی است که از آن به فرصت عمر تعبیر می شود. پس از پایان آمدن فرصت عمر یعنی اجل حتمی، نفس چه به کمال رسیده یا نرسیده باشد، از تن خارج می شود. پس نفسی که به کمال رسیده باشد، در بهشت می رود و نفسی که کمال نیافته با همان حالت نقصان در دوزخ در می آید. البته برای ورود به بهشت، کف کمالی لازم است. شخص با این کف کمالی خویش در بهشت نخست در می آید و اگر در سطح عالی کمال باشد، در بهشت هشتم در رضوان الله مستقر می شود. در این سقف کمالی است که با بی نهایت پیوند می خورد و همه هستی چون کف دست در دستان اوست و هر گونه خواست تصرف می کند. اما هستند کسانی که این سیر کمالی را در همین دنیا می پیمایند و با استفاده از آموزه های وحیانی اسلام، نفس را به چنان کمالی می رسانند که از همین دنیا در بهشت رضوان راضیه مرضیه قرار می گیرند و بر کائنات به عنوان خلیفه الهی حکومت و ولایت می کنند؛ زیرا انسان های متاله شده ای هستند که خداوند ایشان را ربانی دانسته و ربوبیت خویش را در آنان مظهریت می دهد.
راه رسیدن به این مقامات این است که انسان در همین دنیا، مرگ را تجربه کند و نفس را از ماده تجرد دهد و جدا نماید. این کاری که انسان انجام می دهد، شباهت زیادی به جدایی نفس از تن در هنگام خواب دارد. به این معنا که اگر انسان در خواب نوعی مرگ را تجربه می کند، این شخص در بیداری همان جدایی نفس از تن را تجربه می کند.
خداوند در آیه42 سوره زمر درباره حقیقت مرگ می فرماید: الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون؛ خدا نفس و روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند و نیز نفسی را که در موقع خوابش نمرده است قبض می کند. پس آن نفسی را که مرگ را بر او واجب کرده نگاه می دارد، و آن دیگر نفسها را تا هنگامی معین به سوی زندگی دنیا بازپس می فرستد. قطعا در این امر برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی از قدرت خداست.
از امام جواد(ع) روایت است: لما سئل عن الموت: هو النوم الذی یاتیکم کل لیله الاانه طویل مدته لاینتبه منه الایوم القیامه، فمن رای فی نومه من اصناف الفرح ما لایقادر قدره، و من اصناف الاهوال ما لایقادر قدره، فکیف حال فرح فی النوم و وجل فیه؟ هذا هو الموت، فاستعدوا له؛ مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغ شما می آید، جز این که مدتش طولانی است و انسان از آن تا روز قیامت بیدار نمی شود. هر کسی در خوابش آن اندازه از انواع خوشحالی ها و اقسام وحشت ها می بیند که نمی تواند به حساب آورد. پس حال خوشحالی و ترس در خواب چگونه است؟ این همان مرگ است. بنابراین، برای آن آماده شوید. (معانی الاخبار، ص982) از امام حسن مجتبی(ع) پرسیدند: مرگ چیست؟ حقیقت آن پیش ما مجهول است. فرمود: مرگ برای مومنان بهترین سرور و خوشحالی است (مانند وقتی که) انسان را از زندان تنگ و تاریک و کثیف به باغ های سبز و خرم منتقل کنند و برای کفار مانند آن است که آنها را از باغ های باصفا و پردرخت و نعمت به سوی آتش سوزان انتقال دهند. (همان، ص782)
امام حسین(ع) در روز عاشورا به اصحاب خود فرمودند: مرگ مانند پل است که از یک طرف آن عبور کنید و به طرف دیگر روید که این طرف پل، ناراحتی و سختی و مشکلات فراوان باشد و آن طرف، باغستان ها و کاخ های مرفه و پرنعمت. آیا کدام یک از شما ناراحت است که از زندان تاریک و پرجانور به سوی قصرهای عالی انتقال یابد. مرگ برای دشمنان ما، مانند کسی است که او را از قصرها به سوی زندان برند! همین طور جدم رسول خدا(ص) فرمود: دنیا زندان مومن و بهشت کافر است و مرگ، پل مومنان و دوستان ما به سوی بهشتشان و پل کفار به سوی جهنمشان است. (همان) همچنین روایت است که امام جواد(ع) به عیادت یکی از اصحابش که بیمار شده بود رفت در حالی که آن شخص گریه می کرد و در مورد مرگ بی تابی می نمود.
حضرت به او فرمود: «ای بنده خدا! آیا از مرگ می ترسی؟» دلیل آن این است که نمی دانی ماهیت مرگ چیست؟ آیا اگر پلیدی ها تو را فرا گیرد و موجب ناراحتی تو گردد و جراحات و زخم های پوستی در بدن تو پدید آید و بدانی با شست وشو در حمام، همه این زخم ها از بین می رود، آیا نمی خواهی که وارد حمام شوی و بدنت را شست وشو نمایی و از زخم ها و آلودگی ها پاک گردی؟ و یا میل نداری به حمام بروی و با همان آلودگی و زخم ها باقی بمانی! بیمار عرض کرد: البته دوست دارم در این صورت به حمام بروم و بدنم را بشویم.
امام جواد فرمود: مرگ (برای مومن) همان حمام است و آن آخرین پاکسازی از آلودگی گناهان و شست وشوی ناپاکی ها است. بنابراین وقتی که به سوی مرگ رفتی و از این مرحله گذشتی، در حقیقت از همه اندوه و امور رنج آور رهیده ای و به سوی خوشحالی و شادی روی آورده ای؟ بیمار از فرموده های امام جواد قلبی آرام پیدا کرد و خاطرش آسوده شد و عافیت و نشاط پیدا کرد و با آرامش استوار، دلهره و نگرانی اش از بین رفت.
آری وقتی که انسان از نظر فکری، روحی، روانی و با پشتوانه ایمان و عمل صالح، خود را آماده سفر آخرت کند، ترس را هنگام مرگ به خود راه نمی دهد و در می یابد که در حقیقت با این سفر، به سوی نجات و رهایی از رنج ها، و روی آوردن به شادی ها انتقال پیدا خواهد کرد.
حال که حقیقت مرگ این است، انسان می بایست با خدایی (متاله) شدن و تحقق و فعلیت بخشی به همه اسمای الهی سرشته در ذات خود، نفس را به حقیقت خداوندی متصل کند و روزگار وصل خویش را در دنیا تجربه کند و «انالله و اناالیه راجعون» را در همین دنیا تحقق بخشد. این گونه است که مرگ اختیاری و معنوی و جدایی نفس از تن را پیش از آن که مرگ طبیعی و غیراختیاری برسد، تجربه کرده و فنای ذاتی می یابد و در همه عوالم سیر می کند؛ چنان که امامان(ع) در همین دنیا هزاران عالم را سیر می کردند با آن که تن و کالبد ایشان در نزد شخص حاضر بود.
راهکاری که آموزه های وحیانی برای دست یابی به مرگ اختیاری به مفهوم پیش گفته بیان می کند، این است که انسان در همین دنیا خود را از هواهای نفسانی برهاند و از چنگال گناهان نجات یابد پیش از این که مرگ طبیعی از نوع اجل معلق یا مسمی او را در برگیرد. به عبارت دیگر راهکار دست یابی به مرگ اختیاری مخالفت با خواسته های نفسانی و امیال و آرزوهای دور و دراز و عمل بر طبق فرامین الهی و در یک کلام داشتن تقوای واقعی است.
البته بسیاری از مردم به سبب گناهان، مرگ خویش را پیش می اندازند و به یک معنا مرگ اختیاری را تجربه می کنند؛ زیرا فرصت عمر خویش را کوتاه می کنند؛ اما کسانی که در مسیر شدن های کمالی قرار دارند، مرگ اختیاری را با حفظ فرصت عمر تجربه می کنند: زیرا آنان با بهره گیری از فرصت عمر، مرگ اختیاری را تجربه و به کشف و شهود عوامل پرداخته و مسیر کمالی را بهتر شناخته و در دنیا گام های بلندتری برای شدن های کمالی برمی دارند؛ چرا که می دانند هرگز فرصت عمر تکرار نمی شود و انسان هر آن چه در آخرت خواهد داشت، همین سازه هایی است که در دنیا ساخته است. درحقیقت انسان در فرصت کوتاه عمر، خود را برای ابدیت می سازد. از این رو مرگ اختیاری برای انسان های سالک طریقت حق و حقیقت و خدایی شدن، رهایی از تن و ماده برای درک بهتر شرایط بازگشت و بهره گیری بهتر از دنیا و ماده برای سازه ای بهتر و برتر می باشد.
انسان هایی که در مسیر شدن های کمالی قرار دارند، می دانند که بسیاری از مردم به نوعی دیگر مرگ اختیاری را تجربه می کنند و شرایط را برای خود سخت تر می نمایند. آنان این معنا را به خوبی درک می کنند که مرگ اختیاری بسیاری از مردم به سبب گناهان است. از امام جواد(ع) روایت است که فرمود: موت الانسان بالذنوب اکثر من موته بالاجل، و حیاته بالبر اکثر من حیاته بالعمر؛ فرا رسیدن مرگ انسان ها، به جهت معصیت و گناه، بیشتر است تا مرگ طبیعی و عادی، همچنین حیات و زندگی- لذت بخش- به وسیله نیکی و احسان به دیگران بیشتر و بهتر است از عمر بی نتیجه. (کشف الغمه، ج 2، ص 053)
امام صادق(ع) درباره علل مرگ معلق اختیاری یا تداوم زندگی اختیاری فرمودند: من چیزی موثرتر از صله رحم برای زیادت عمر نمی شناسم، گاه کسی که تنها سه سال به پایان عمرش باقی است، صله رحم می کند و خداوند به برکت آن، سی سال به عمر او می افزاید و عمر او را تا سی و سه سال دراز می گرداند و گاه کسی سی و سه سال به پایان عمرش باقی است، اما قطع رحم می کند و خداوند سی سال از عمر او تقلیل داده و سه سال بعد از آن، اجل او فرا می رسد. امام حسین(ع) نیز در همین باره فرمودند: هر که دوست دارد مرگش به تاخیر بیفتد و... صله رحم نماید.
امیر مومنان علی(ع) در دعای کمیل نیز می فرماید؛ اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء. خدایا ببخش آن گناهانی را که پرده عصمتم را می درد؛ خدایا ببخش آن گناهانی راکه بر من کیفر عذاب نازل می کند؛ خدایا ببخش آن گناهانی را که در نعمتت را به روی من می بندد؛ خدایا ببخش آن گناهانی را که مانع قبولی دعاهایم می شود؛ خدایا ببخش آن گناهانی را که بر من بلامی فرستد. خداوند متعال می فرماید: «اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مجازات می کرد، جنبنده ای را بر روی زمین باقی نمی گذارد؛ ولی آنها را تا زمان معینی به تاخیر می اندازد و هنگامی که اجلشان فرا رسد، نه ساعتی تاخیر می کنند و نه ساعتی پیشی می گیرند.»
طبق این آیه شریفه و آیات دیگری که به همین مضمون هستند، اجل حتمی نه یک ثانیه پیش می افتد و نه یک ثانیه تاخیر می کند. بنابراین، زمانی که اجل کسی به تاخیر می افتد، یقینا اجل معلق است که تابع مقتضیات و بخصوص اعمال خود شخص است؛ یعنی خداوند متعال فارغ از مقتضیات، برای هر کسی عمری خاص معین نموده است که وقتی آن لحظه رسید به صورت طبیعی و بدون هیچ علت خارجی، تعلق روح از بدن بریده می شود. این اتفاق زمانی رخ می دهد که به اصطلاح فلاسفه، حرکت جوهری شخص به آخر رسیده باشد و تمام قوای وجودی او به فعلیت رسیده باشند. اما ممکن است قبل از رسیدن آن لحظه، عواملی خارجی رابطه روح و جسم را از بین ببرند که در این صورت گفته می شود شخص با اجل معلق مرده است. برای مثال گناه از عواملی است که موجب مرگ زودرس می شود؛ در مقابل صله رحم یا دعا کردن باعث می شود که اثر عوامل تسریع کننده مرگ از بین برود. لذا وقتی گفته می شود مرگ کسی به تاخیر افتاد به این معناست که عامل مرگ زودرس شخص موجود بود لذا آن شخص باید از دنیا می رفت ولی عاملی دیگر آن را خنثی نموده مرگ او را به تاخیر انداخت.
رسول الله (ص) درباره تاثیر افعال و اعمال انسانی در کاهش و افزایش عمر فرمودند: «الصدقه تدفع البلیه و صله الرحم تزید فی العمر؛ صدقه دفع بلامی کند و صله رحم عمر را زیاد می کند.» (بحارالانوار، ج 47، ص 36) امام صادق(ع) در جایی دیگر درباره تاثیر رفتار و اعمال انسان در زندگی بشر می فرمایند: پدرم مدام می فرمود: «نعود بالله من الذنوب التی تعجل الفناء و تقرب الاجال و تخلی الدیار و هی قطیعه الرحم و العقوق و ترک البر؛ به خدا پناه می برم از گناهانی که نابودی را تسریع و اجلها را نزدیک و سرزمین ها را خالی می کنند؛ و آن گناهان، قطع رحم، نافرمانی والدین و ترک نیکی است.» (الکافی، ج 2، ص 844) در همین باره از نبی اکرم(ص) روایت شده که فرمودند: «صله الرحم توسع الاجال و تنمی الاموال؛ صله رحم اجلها را توسعه و اموال را رشد می دهد.» (مستدرک الوسائل، ج 51، ص 052)
از این گونه روایات استفاده می شود که اجل معلق انسان ها تا حد زیادی وابسته به اعمال خود آنهاست؛ لذا می توانند با شناسایی عوامل افزایش و کاهش عمر از طریق روایات اهل بیت(ع)، زندگی خود را به گونه ای برنامه ریزی کنند که احتمال عمر طولانی را در مورد خود افزایش دهند. البته روشن است که کنترل همه عوامل در دست انسان نیست. لذا با تمام برنامه ریزی ها، باز تضمین صددرصد وجود نخواهد داشت.
مرگ اختیاری، رهایی از زندان تن
داستان طوطی را در مثنوی شنیده اید که می گوید یک تاجری بود و یک طوطی داشت (و طوطی را معمولا از هندوستان می آوردند)، وقتی که می خواست «به هندوستان» برود بچه ها را جمع کرد، از جمله طوطی هم آنجا بود، گفت حالا هر سفارشی دارید بگویید تا وقتی از سفر برمی گردم برای شما سوغاتی بیاورم. هر کسی یک چیزی گفت و طوطی گفت من حرفی ندارم غیر از اینکه آنجا وقتی می روی در باغستان ها، طوطی ها را که می بینی، فقط بگو که شما هم یک نفری از خودتان، یکی که هم جنس شماست اینجا نزد من در قفس است و شرح حال مرا برای آنها بازگو کن، من سفارش دیگری ندارم، آن وقت اگر آنها پیغامی داشتند پیغام شان را برای من بیاور.
او رفت و سفرش را انجام داد و بعد برای اینکه پیغام طوطی را رسانده باشد رفت در جنگلی که طوطی خیلی زیاد بود و در مقابل طوطی ها ایستاد و حرفش را زد که بله من طوطی ای دارم اینچنین و وضعش این طور است و من یک قفسی این گونه برایش تهیه کرده ام و وقتی خواستم بیایم چنین پیغامی داد، حالا اگر شما پیغامی دارید بگویید. می گوید تا این را گفتم دیدم تمام این طوطی ها مثل اینکه ناگهان سکته کردند و مردند، از روی درخت ها افتادند روی زمین. با خود گفتم این چه کاری بود من کردم و باعث مرگ هزارها طوطی شدم!
وقتی که برگشت، طوطی گفت آیا پیغام مرا رساندی؟ گفت بله رساندم ولی خیلی بد شد. گفت چه شد؟ گفت تا گفتم، همه آنها یک جا مردند. این هم تا شنید همان جایی که بود همان طور از غصه افتاد و مرد. عجب کاری! باز یک مرگ دیگری! غصه اش افزون شد، چون طوطی عزیزش مرد، ولی دیگر کاری نمی شد کرد، پای طوطی را گرفت و آن را از قفس بیرون انداخت، تا انداخت بیرون، طوطی پرواز کرد و رفت. معلوم شد آن درس بوده، گفتند تو اگر می خواهی از این قفس آزاد شوی باید بمیری.
بعد از آنش از قفس بیرون فکند/ طوطیک پرید تا شاخ بلند
طوطی مرده چنان پرواز کرد/کآفتاب شرق ترکی تاز کرد
خواجه حیران گشت اندرکار مرغ/بی خبر ناگه بدید اسرار مرغ
روی بالاکرد و گفت ای عندلیب/از بیان حال خودمان ده نصیب
او چه کرد آنجا که تو آموختی/ساختی مکری و ما را سوختی
گفت طوطی کو به فعلم پند داد/که رها کن لطف آواز و وداد
زانک آوازت ترا در بند کرد/خویشتن مرده پی این پند کرد
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص/مرده شو چون من که تا یابی خلاص
دانه باشی مرغکانت برچنند/غنچه باشی کودکانت برکنند
دانه پنهان کن بکلی دام شو/غنچه پنهان کن گیاه بام شو
هر که داد او حسن خود را در مزاد/صد قضای بد سوی او رو نهاد
چشمها و خشمها و رشکها/بر سرش ریزد چو آب از مشکها
دشمنان او را ز غیرت می درند/دوستان هم روزگارش می برند
آنک غافل بود از کشت و بهار/او چه داند قیمت این روزگار
در پناه لطف حق باید گریخت/کو هزاران لطف بر ارواح ریخت
تا پناهی یابی آنگه چون پناه/آب و آتش مر ترا گردد سپاه
نوح و موسی را نه دریا یار شد/نه بر اعداشان بکین قهار شد
آتش ابراهیم را نه قلعه بود/تا برآورد از دل نمرود دود
کوه یحیی را نه سوی خویش خواند/قاصدانش را به زخم سنگ راند
گفت ای یحیی بیا در من گریز/تا پناهت باشم از شمشیر تیز
از این روست که پیامبر(ص) می فرماید: موتوا قبل ان تموتوا؛ (با مرگ اختیاری) بمیرید قبل از آنکه (با مرگ طبیعی) بمیرید (بحارالانوار، ج 96/ ص 713) امیرمومنان علی(ع) نیز می فرماید: اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم؛ پیش از اینکه بدنتان از جهان خارج گردد قلبتان را از آن خارج سازید. (نهج البلاغه، خطبه 302) شاعر شیرین سخن پارسی گو نیز چه خوش سروده است:
بمیر ای دوست قبل از مرگ اگر می زندگی خواهی/که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما اگر انسان مرگ اختیاری از ماده و جدایی از دنیا و حب آن هواهای نفسانی و گناهان را به درستی درک کند و بفهمد، در می یابد که با این کار به حیات واقعی می رسد. پس انسان تا از طبیعت نمیرد، به حقیقت زنده نمی شود. حافظ می گوید:
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون/ کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
این ضرب المثل انسان است که از جهان دیگر آمده و این جهان برای او قفس است. خودش گفت:
چنین قفس نه سزای چومن خوش الحانی است/ روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
این است که عرفا بحث بسیار شیرینی راجع به غربت انسان در دنیا و زندانی بودن نفس در آن دارند. جامی قطعه ای دارد که می گوید:
دلاتا کی در این کاخ مجازی/ کنی مانند طفلان خاکبازی
تویی آن دست پرور مرغ گستاخ/که بودت آشیان بیرون از این کاخ
چرا زان آشیان بیگانه گشتی/چو دونان مرغ این ویرانه گشتی
خلیل آسا دم از ملک یقین زن/ نوای لااحب الافلین زن
بنابراین، انسان می بایست با تقویت ایمان و عمل صالح، نفس الهی خویش را چنان پرورش دهد که متاله (خدایی) شود و بتواند در همین دنیا نفس را از تن جدا سازد و به ملکوت و جبروت و لاهوت پرواز کند. راه رهایی از این خسران و زیان ابدی بودن در بند و زندان تن و ماده این است که ایمان آورده و عمل صالح کند و دیگران را نیز بدان توصیه نماید (سوره عصر) و از گناهان دوری کرده و تقوای الهی پیش گیرد همچنین بجای رفتار براساس خواسته های دلش و هوا و هوسهای نفسانی، بر طبق رضا و خواست و فرامین حضرت دوست عمل کند. این گونه است که با حسابرسی دقیق اعمال و رفتار خویش و اصلاح و تصحیح کارهای نادرست، می تواند روح را در مقام راضیه مرضیه بالابرد و پر پرواز بیابد و براحتی از پل مرگ حتمی عبور کند.