«از گلوی کوچک رود» را به او تقدیم کرده است و میگوید که پس از درگذشت سلمان هراتی، هنگامی که وارد حوزه هنری شد، سیدحسین حسینی با خواندن «چونکه گل رفت و گلستان شد خراب/ بوی گل را از که جوییم از گلاب» گفت که علیپور برایش بوی سلمان را میدهد. مصطفی علیپور از معدود شاعرانی که اغلب او را شاگرد سلمان هراتی میدانند. این شاعر در گفتوگویی با ایسنا، از نحوه دیدار و آشنایی خود با هراتی، تاثیراتی که از او پذیرفته است، برخی دیدگاههای شعری این شاعر و روز درگذشت سلمان (در نهم آبانماه 1365) روایت میکند.
روی هر شاگردی تاثیر زیادی داشت
مصطفی علیپور از نحوه آشنایی با سلمان هراتی چنین میگوید: من اهل یکی از روستاهای غربی تنکابن به نام صالحآباد هستم و سلمان هراتی اهل مرزدشت، منطقه مرکزی تنکابن بود. این درحالی بود که من در دوره دانشآموزی، خدمت سربازی و سپس در سالهای دانشجویی آثار او را که در مطبوعات چاپ میشد میخواندم و از همین طریق با او آشنایی پیدا کرده بودم. سلمان هراتی جزء چند شاعر مطرح آن زمان بود که اهل تنکابن بودند، از جمله آنها میتوان به ایرج قنبری، ناهید یوسفی و محمد زهری نیز اشاره کرد.
او ادامه میدهد: در زمانی که من دانشجوی سال اول فلسفه در دانشگاه تبریز بودم، که البته بعد به ادبیات تغییر رشته دادم، در کتابخانه عمومی تنکابن جلسات ادبیای زیر نظر ایرج قنبری برگزار میشد که سلمان هراتی و چند شاعر بومی تنکابن نیز در آنها شرکت میکردند. من سلمان را برای نخستینبار در همین انجمن دیدم اما با آثارش پیش از آن آشنایی داشتم.
علیپور سپس به نقش سلمان هراتی در زندگی خود اشاره و اظهار میکند: آن زمان برای سن و سال من طبیعی بود که با وجود دسترسی کم به مراکز فرهنگی و ادبی، الگویی داشته باشم و سلمان این نقش را در زندگی من ایفا میکرد. لذا سلمان جزء نخستین کسانی بود که شعرهای من را میخواند و نظرش را درباره آنها میگفت. او همیشه نظرات اصلاحی خوبی برای شعرهایم داشت و راهکارهای ادبیای در اختیار من قرار میداد که ارزش آموزشی خوبی داشت. علتش هم این بود که سلمان علاوه بر شاعری، معلمی بسیار توانمند و حرفهای بود و روی هر شاگردی تاثیر زیادی داشت؛ به خصوص روی من. طوری بود که من احساس میکردم هربار که برای او شعر میخوانم، شعرم از دفعه پیش بهتر شده است. شرایطی پیدا کرده بودم که توصیههای معلمی او را به کار میبستم و موفق هم میشدم چون بازخوردهایی که درباره شعرهایم دریافت میکردم مشخص میکرد که شعرهایم بهتر شدهاند.
شاعر «از گلوی کوچک رود» که معتقد است سلمان نه فقط به لحاظ شعری بلکه در اخلاق و رفتار هم معلم بسیار قویای بود بیان میکند: من بسیاری از رفتارهای معلمی را از سلمان یاد گرفتم و بعد وقتی معلم شدم آنها را در کلاسهای درسم به کار بردم. نخستینبار سلمان هراتی بود که کتاب «طلا در مس» رضا براهنی را به من داد و من از این طریق با برخی نظریات ادبی جهان در آن روزگار آشنا شدم. خود سلمان هم این کتاب را خوب خوانده بود و دریافتهایش از آن را در انجمن ادبی برایمان توضیح میداد.
او میافزاید: من کاستی از شعرهای فروغ فرخزاد با صدای فریدون فرخزاد داشتم که وقتی سلمان متوجه این موضوع شد، آن کاست را از من گرفت و کاست دیگری با صدای خود فروغ برایم آورد و من آن را هنوز دارم. حتی «ساعت پنج عصر لورکا» با ترجمه و صدای احمد شاملو را نخستینبار سلمان به من داد و من به یاد نمیآورم که پیش از اینها شعر صوتی گوش داده باشم. اینها در درک و دریافت من از شعر و شناخت زبان فروغ و شاملو خیلی تاثیر داشت؛ خصوصا بعدا که معلم نقد ادبی و شعر شدم.
فکر میکردند «پلی به دریا» را سلمان سروده
مصطفی علیپور از اینکه نخستین چارپارهاش را سلمان هراتی در مجله «سروش» چاپ کرد میگوید و میافزاید: سلمان هراتی به من خیلی ارادت داشت چون روی من سرمایهگذاری کرده بود. وقتی نخستین چارپارهام به نام «پلی به دریا» را سرودم، سلمان آن را در صفحه شعر مجله «سروش» که آن زمان توسط قیصر امینپور اداره میشد، چاپ کرد. گرچه من چارپارهسرای خوبی نبودم اما سلمان آن چارپاره را دوست داشت و فقط یک مورد اشکال وزنی آن را برای من اصلاح کرد. چاپ آن چارپاره آن هم در آن صفحه برای من اتفاق خیلی مهمی بود چون شعر بسیاری از شاعران سرشناس آن زمان در آن صفحه منتشر میشد و شعری که در صفحه شعر «سروش» منتشر میشد، بهگونهای معیار بود.
این شاعر ادامه میدهد: سیدحسن حسینی و قیصر امینپور به سلمان گفته بودند که چارپاره «پلی به دریا» را خود سلمان سروده و به اسم من چاپ کرده است. من در بسیاری از شعرهای کتاب «از گلوی کوچک رود» هم تحت تاثیر زبان سلمان هراتی بودهام.
«از آسمان سبز» محصول یک جور ناگزیری است
نام سلمان هراتی با «از آسمان سبز» گره خورده است و بسیاری این شاعر را با این مجموعه میشناسند. این درحالی است که مصطفی علیپور «از آسمان سبز» را محصول ناگزیری دهه 60 میداند و درباره این کتاب بیان میکند: برای من که حالا معلم شعر شدهام، «در آسمان سبز» شعرهای خیلی خوبی است. اما «از آسمان سبز» محصول یک جور ناگزیری بوده است. شاعران اصولا در دهه 60 در جستوجوی تولید فرم، ساختمان و معماری در شعر نبودند بلکه عمدتا شعر معنامحور بود.
علیپور با اشاره به تاثیر شرایط بعد از انقلاب بر شعر شاعران میگوید: شرایط بعد از انقلاب و جنگ به گونهای بود که شاعران دوست داشتند شعری را بنویسند که مخاطبان عام را هم دربر بگیرد. نه فقط زندهیاد سلمان هراتی بلکه حتی زندهیاد قیصر امینپور، سیدحسن حسینی و حتی خیلی از شاعران روشنفکر آن روزگار هم به این توجه داشتند. در قصاید زندهیاد اخوان ثالث هم میبینیم که زبانی ساده و غیررسمی دارند. «از آسمان سبز» سلمان هم محصول ناگزیریهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن روزگار بوده است. اما من نیایشوارههای «دری به خانه خورشید» را شعر موفقتری میدانم، هرچند که این اثر در زمان زندگی کوتاه سلمان منتشر نشد اما من فکر میکنم که این کتاب نسبتا به لحاظ ساختمان و معماری کتاب کاملتری است و حتی به لحاظ معناشناسی، نشانههایی خلق میکند که نسبت به «از آسمان سبز» کاملتر است.
او با بیان اینکه چند غزل در «در آسمان سبز» وجود دارد که همچنان ماندگار است و بسیاری را تحتتاثیر خود قرار داده، میافزاید: بسیاری سعی کردهاند که به استقبال این غزلها بروند. اما به گمان من نیایشوارهها همچنان شعری است که بیرقیب مانده؛ هم به لحاظ زیباییشناسی تصویری و زبانی، هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ معنایی که تولید میکند بینظیر است. در آنها نوعی عرفان شرقی رقیقشده و در عین حال اجتماعی وجود دارد و شهود و جنونی که در این شعرهای بیوزن وجود دارد، بینظیر است، چون آوردن ارزشهای زیباییشناسی مورد لزوم شعر سنتی و کلاسیک در شعر بیوزن کار بسیار دشوای است که سلمان در آن موفق شده است.
این شاعر همچنین با تمدیح نیماییهایی که در کتاب «دری به خانه خورشید» سلمان آمده است، اظهار میکند: به گمان من سلمان جزء نخستین کسانی بوده که شعر نیمایی و حتی شعر بیوزن را وارد ادبیات کودک کرده است و این کار بسیار بسیار دشوار است و میشود گفت که به نوعی آغازگر آن بوده است. با در نظر گرفتن سن سلمان که حدود بیست و چند سال بوده است، این تجربههای شعری بزرگ از شگفتیهای این 40 سال شعر است. البته نظیر سلمان در ادبیات جهان بودهاند، شاعران جوانی که میتوان از میان آنها به شاندور پتوفی، شاعر 26 ساله مجار که شهید شد اشاره کرد. در حالی که امروزه میبینیم شاعرانی در سن و سال سلمان عمدتا فقط مدعیان شعر هستند.
سلمان هراتی شبیه نیما
مصطفی علیپور معتقد است که سن عقلی سلمان از سن واقعی او بیشتر بود , در اینباره توضیح میدهد: دو عامل در اینکه من به چنین نتیجهای برسم موثر بودهاند؛ یکی آثار بینظیری که خلق کرده هستند. چون اگر به سرنوشت شاعران دیگر در این سن و سال نگاه کنیم، تنها میشود گفت که نیما در 22 سالگی آثار خوبی از جمله مخمسها و مربعهای خوبی داشته است. «هان ای شب شوم وحشتانگیز/ تا چند زنی به جانم آتش» از آثار خوب نیما در سنین جوانی است. حتی شاملو دفتری در این سنین چاپ کرده که دیگر هرگز حاضر نشد آن را چاپ کند اما شعر نیما هنوز هم زیباست. سلمان هراتی هم از این منظر بسیار به نیما شبیه است و در سنین جوانی آثاری خلق کرده که هنوز هم مخاطب و به لحاظ ارزشهای زیباییشناسی حرفی برای گفتن دارند.
او ادامه میدهد: دیگر اینکه کارکردهای اجتماعی، علمی و ادبی شخصیت او بسیار مهم است. ادب، تواضع و فروتنی سلمان بینظیر است. ما معلمان بسیاری دیده بودیم اما کمتر معلمی به اندازه سلمان هراتی توانسته نقش کاربردی، راهبری و شخصیتی بر شاگردانش داشته باشد و از این منظر سلمان خیلی بالاتر از سن عقلیاش بود و حالا فقط افسوس و دریغش بر ما مانده است که اگر او میماند چه میشد. اگر میماند قطعا از جمله چند شاعر بزرگ روزگار ما میشد و از بسیاری شاعران مطرح انقلاب هم پیشتر میرفت، اما با این همه آثاری که از او به جا مانده همچنان او را در صدر شاعران این 40 سال شعر معاصر قرار داده است.
اگر سلمان میماند، قطعا وضع من از این بهتر بود
مصطفی علیپور این را که «اگر سلمان میماند، قطعا وضع من از این بهتر بود» بارها در فضاهای گوناگون گفته است. او درباره علت بیان این جمله میگوید: من تعارف نکردم، اگر این را گفتم حرف درستی است. موقعیتی که سلمان به عنوان یک راهبر و معلم برای من داشت قطعا تجربیات زیادی به من آموخت. او معلمی بود که به من الگو و سرمشق میداد و نحوه زندگی ادبی و اجتماعی او برای من الگو بود و نه فقط برای من بلکه برای بسیاری از همنسلان من.
شاعر «در چهارراه بهارنارنج» میافزاید: اگرچه عده زیادی در جلسات او در شهسوار شرکت میکردند اما آنچنان که من او را به عنوان یک معلم یافته بودم، دیگران نیافته بودند. روح جذاب و جالب سلمان بود که توانسته بود من را به عنوان شاگرد بپذیرد و اگر میماند من جایگاه بهتری پیدا میکردم. خیلی از نقصهایی که امروز میبینم به حساب غیبت دردناک سلمان هراتی میگذارم. هرچند بعدها خدمت زندهیاد قیصر امینپور و زنده یاد سیدحسن حسینی رسیدم اما به نظرم معلم بزرگم سلمان بود. هرچند که بسیاری تاثیر و نقش قیصر را بر شاعران نسل من نمیتوانند انکار کنند و من هم هنوز از نقد و نظرهایی که او بر شعرم گذاشته است، درس میگیرم، اما هنوز هم فکر میکنم سلمان هراتی اولین و بزرگترین معلم من بود.
هنوز هم سوگوار رفتن سلمان هراتی هستم
سلمان هراتی تنها 27 سال داشت که شاگردان کلاس شعرش را در تنکابن و شاگردان کلاس درس هنرش را با «از آسمان سبز»، «دری به خانه خورشید»، «از این ستاره تا آن ستاره» و آثاری دیگر تنها گذاشت و رفت.
مصطفی علیپور از روز شنیدن خبر درگذشت بزرگترین معلم خود چنین میگوید: آن زمان من دانشجوی دانشگاه تبریز بودم. برای ناهار در سلف بودم که دکتر بهرام افضلی از همکلاسیهایم آمد و با همین صراحت به من گفت که «سلمان هراتی فوت کرد» و من چون پز شاگردی سلمان را در انجمن ادبی دانشگاه تبریز و در کلاس درس ادبیات میدادم، فکر کردم که او با من شوخی میکند و باور نمیکردم، برای همین بهرام افضلی دست من را گرفت و به کتابخانه عمومی دانشکده ادبیات برد و صفحه دوم روزنامه کیهان را که عکسی از سلمان هراتی گذاشته و نوشته بود که «سلمان هراتی درگذشت» به من نشان داد و من آن لحظه دردناک را هرگز فراموش نمیکنم که خشکم زده بود و تا چند دقیقه نمیتوانستم چیزی بگویم. چون حتی تشییع جنازه او را هم از دست داده بودم و این بسیار برای من دردناک بود. آن روز روز بسیار بدی بود و آن صحنه همچنان در زندگی، ذهن و زبان من جریان دارد. البته بعدها بهرام افضلی به من گفت که نمیدانسته دادن این خبر چنین من را متاثر میکند. هنوز هم وقتی صادقانه به ذاتم رجوع میکنم فکر میکنم که هنوز سوگوار رفتن زندهیاد سلمان هراتی هستم که ممکن است برای خیلیها فراموش شده و به تاریخ پیوسته باشد اما برای من هنوز این تجربه دردناک زنده است.
او در پایان با بیان اینکه درباره سلمان اصلا نمیتواند دروغ بگوید بیان میکند: آرزو دارم وقتی مردم اولین کسانی که میبینیم مادربزرگم و سلمان هراتی باشند. آنوقت برایش از اینکه بعد از او چه بر سر شعر آمد، از قیصر امینپور و سیدحسن حسینی و از شکستهای بسیاری که در زندگی داشتهام میگفتم و به او میگفتم که به قول خودش «شبنشینی دنیا به طول انجامید» و بعد از او خیلی خوش نگذشت. هر روز حتی اگر به شعر فکر نکنم امکان ندارد که روزی چندبار به یاد سلمان نیفتم و میتوانم بگویم سلمان هراتی همیشه با من است.
سلمان قنبر هراتی متخلص به آذرپاد یکم فروردینماه سال ١٣٣٨ در مرزدشت تنکابن متولد شد و پس از آنکه به سرعت شعر را شناخت با خلق آثاری برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان در نهم آبانماه 1365 از دنیا رفت.