رستگاری به معنای رهایی از هر آن چیزی است که آرامش و آسایش آدمی را به مخاطره می افکند و لذا می توان گفت که رستگاری چیزی جز خوشبختی و سعادت ابدی نیست. این اصطلاح ناظر به این معناست که آدمی همواره در رنج و زیان است مگر آن که به علل و عواملی از این دام و زیان و خسران رهایی یابد. جست وجوی راهی برای رهایی، دغدغه آدمی است. عقل و فطرت در این جست وجو به چیزهایی دست یافت که عامل رهایی و دست یابی به خوشبختی است و آن را در قالب هنجارها، قانون ها، حقوق و اخلاق ساماندهی کرد. با این همه عقل ناتوان از آن است که حتی دنیایی سالم برای او ترسیم و آماده نماید، چه رسد که وحشت ابدیت را از آدمی بگیرد و او را به آرامش برساند. این جاست که وحی به کمک عقل شتافت تا راه هدایت را ترسیم نماید.
آموزه های اسلامی از هنگام هبوط آدمی تا هنگام قیامت کبرای انسانی، آموزه های وحیانی رهایی بخش است که در اشکال شرایع گوناگون در طول تاریخ حضور بشریت ارایه شده است. در این آموزه ها، سنت ها و قوانین کلی در کنار سیره ها و روش های عینی در الگوها ارایه شده است تا هر کسی به مقتضای شرایط و ظرفیت، بتواند توشه برگیرد و راه خویش را برای ابدیت و رستگاری هموار سازد. الگوهای عینی و اسوه های کامل، کسانی هستند که در اوج معرفت و بصیرت هستند و همه هستی را چنان که هست به عنوان حقیقت می بینند و مسیر متاله و خدایی شدن را به عنوان نهایت و غایت سیر وجودی انسان، می شناسند و این راه را رفته و بلد راه دیگران شده اند. یکی از این متالهان، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است که سنت و سیره اش، مقتدای سیر انسانی به سوی خدایی شدن است. نویسنده در این مطلب با نگاهی به سنت و سیره آن حضرت(ع) بر آن است تا دیدگاه آن حضرت(ع) را درباره رستگاری تحلیل و تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
رستگاری در ایمان توحیدی و عمل صالح
حضرت علی بن موسی الرضا(ع) فرزند قرآن و عصاره همه پیامبران و کتب آسمانی است. ایشان همانند دیگر امامان معصوم(ع) به عنوان اسوه های کامل و نیک الهی از سوی خداوند معرفی شده اند تا هر کسی که رستگاری را می جوید، با پیروی از زندگی ایشان خود را به کمال مطلق یعنی وصال و لقای الهی برساند. از آن جایی که روحیات انسان ها و ظرفیت ها و توش و توان آنان در شناخت مراتب و سطوح حق و نیز حرکت به سوی شدن های کمالی و تحقق و تخلق به اخلاق و صفات خدایی، متفاوت است، هر یک از آنها به عنوان فرزندان قرآن، نوعی از انواع کمالی سبک زندگی را به نمایش گذاشته اند. از این رو، همان گونه که حقیقت همه هستی همانند آب یکی است، ولی حیات متنوعی را پدید می آورد تا هر کسی از میوه وجود هر آن چه به کامش شیرین و گوارا می آید برگیرد.
شجره طیبه پیامبر(ص) دارای شاخه های دوازده گانه ای است که هر کس می تواند به شاخه ای بیاویزد و از میوه های متنوع این شاخه های الهی بهره برد. خداوند با توجه به تفاوت و اختلاف مزاج و روحیه و شرایط درونی و بیرونی هرکسی، میوه ای از این درخت طوبی قرار داده است. این گونه است که حجت بر همگان تمام شد و کسی نیست که بگوید میوه ای از حقیقت نیافتم که به کام من شیرین و گوارا باشد. امام رضا(ع) میوه ای از شجره طیب و درخت طوبی حقیقت الهی و کمال ناب خداوندی است. سبک زندگی ایشان، سبکی کامل است و می تواند الگو و سرمشق کسانی باشد که بخواهند در موقعیت ها و شرایط ایشان به رستگاری برسند. البته چنان که گفته شد، همه اینان از اشکال مختلف یک حقیقت هستند. از این رو، آموزه ها و سبک زندگی آنان، در دو چیز یعنی ایمان توحیدی و عمل صالح خلاصه می شود. هر یک باتوجه به شرایط فهم مخاطب و مقتضیات عصر و زمان و توش و توان مردمان، جلوه ای از این حقیقت را به نمایش گذاشته اند. بنابراین، همه آنان یک سخن را در دستگاه های مختلف ساز می کنند تا هر گوشی آن چه را خوش دارد بشنود و این گونه حجت بر همگان تمام شود و کسی نگوید که شرایط و توش و توان من ازنظر فهم و عمل با فلان سرمشق و اسوه الهی تفاوت داشته است؛ چراکه خداوند برای هر کسی باتوجه به شرایط و توش و توانشان الگو و اسوه ای کامل معرفی کرده تا بتواند در شرایطی متفاوت عمل نماید.
به هرحال، همه ایشان به ایمان و عمل صالح به عنوان محور اصلی همه آموزه های عقلانی و وحیانی دعوت می کردند و به اشکال گوناگون این معنا را در سنت و سیره خویش بر زبان می راندند و به نمایش می گذاشتند. اگر بخواهیم عصاره سبک زندگی ایشان را بیان کنیم می بایست آن را در ایمان توحید و عمل صالح خلاصه نماییم.
ارکان ایمان
امام رضا(ع) زندگی خویش را بر این دو محور بنیاد نهاد و ایمان را در چهار رکن اصلی آن به نمایش گذاشت. با نگاهی به سیره آن حضرت(ع) در مواجهات گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و مانند آن می توان دریافت که آن امام مظهر اکمل و اتم ایمان به خداوند بود. ارکان ایمان را در سراسر زندگی خویش چنان که خود تبیین کرده بود، به نمایش گذاشت. ازنظر آن حضرت(ع) ارکان ایمان، چهار چیز است که عبارت از: توکل بر خدا؛ رضا به قضای خدا؛ تسلیم به امر خدا و واگذاشتن کار به خداست: الایمان اربعه ارکان: التوکل علی الله و الرضا بقضاءالله، و التسلیم لامر الله و التفویض الی الله. (تحف العقول، ص445).
ایمانی که آن حضرت(ع) ارکان آن را در چهار امر می داند، ایمانی برگرفته از شناخت کامل است. به این معنا که ایمانی دارای ریشه استوار و محکم در یقین است که خاستگاه آن نیز معرفت حضوری و بصیرت شهودی است. حضرت برای این که مردم با حقیقت ایمان آشنا شوند به خاستگاه و پایه های آن ایمان نیز اشاره می کند و می فرماید: ان الایمان افضل من الاسلام بدرجه، و التقوی افضل من الایمان بدرجه، و لم یعط بنوا آدم افضل من الیقین؛ ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزی بالاتر از یقین داده نشده است. (تحف العقول، ص445).
از نظر آن حضرت(ع) اسلام به معنای تسلیم در برابر خداست، ولی هنوز شخص در تسلیم خود به کمال نرسیده است؛ چرا که تسلیم کامل و مطلق به اسبابی چون یقین و تقوا نیازمند است تا در همه وجود شخص نفوذ کند. اگر یقین و تقوا در شخص باشد، ایمان به دست می آید. البته ایمان نیز دارای درجاتی است که تنها ایمان کامل و حقیقی همان ایمانی است که همراه با تقوا در عمل و یقین در اندیشه باشد. از این رو ایشان تقوا را بالاتر از ایمان می شمارد و یقین را فراتر از آن قرار می دهد؛ چراکه ایمان واقعی می بایست در تقوای عملی متجلی شود و تقوای عملی نیز زمانی تحقق کامل می یابد که از یقین برخاسته از بصیرت و معرفت حضوری و شهودی باشد.
ارزش یقین که همان بصیرت و معرفت شهودی است، از آن روست که انسانی که معرفت و یقینی چنین ندارد، در تقوای خویش نیز کامل نیست و رفتارهایش مبتنی بر تقوای کامل و به تعبیر قرآنی، حق تقاته (آل عمران، آیه 102) نمی باشد. به هرحال، تسلیم انسان باید در ایمان وی به تجلی نشیند و ایمانش در تقوای عملی اش مظهریت یابد و این تقوایش می بایست ریشه در معرفت شهودی و یقین قطعی حق الیقینی داشته باشد.
در روایات ایمان واقعی به محبت و دوستی تعریف شده است و امام باقر(ع) می فرماید: هل الایمان الا الحب؛ ایمان چیزی جز دوستی و محبت نیست. براین اساس برخی گمان کرده اند که محبت، تنها رستگاری انسان را تضمین می کند و از تقوای الهی و عمل صالح باز می دارد. این درحالی است که حقیقت محبت را می بایست در اطاعت جست؛ از این رو ولایت در آموزه های اسلامی به تعبیر اهل بیت عصمت و طهارت(ع) چیزی جز اطاعت از ولی امر(ع) نمی باشد.
امام رضا(ع) برای دفع توهم کفایت محبت از عمل صالح و تقوا می فرماید: لاتدعوا العمل الصالح و الاجتهاد فی العباده اتکالاعلی حب آل محمد(ص) و لاتدعوا حب آل محمد(ص) لامرهم اتکالاعلی العباده فانه لایقبل احدهما دون الاخر؛ مبادا اعمال نیک را به اتکای دوستی آل محمد(ص) رها کنید، مبادا دوستی آل محمد(ص) را به اتکای اعمال صالح از دست بدهید؛ زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایی پذیرفته نمی شود. (بحارالانوار، ج 78، ص 348).
ویژگی فکری و عملی مومن
برای این که تصویری درست و تبیین روشن از حقیقت ایمان از دیدگاه امام رضا(ع) داشته باشیم و سبک زندگی او را بشناسیم و براساس آن سبک زندگی خویش را سامان دهیم، می بایست نگاهی کوتاه وگذرا به برخی از ویژگی های فکری و عملی مومن از دیدگاه آن حضرت(ع) داشته باشیم؛ چرا که ایمان واقعی در بینش و نگرش شخص ظهور می یابد. نشانه انسانیت، عقل اوست؛ زیرا هرکسی عقل داشت دین و حیا خواهد داشت و انسانی که با دین و حیاست بهترین سبک زندگی را در دنیا خواهد داشت و رستگاری ابدی را برای خود رقم خواهد زد.
بنابراین عقل، مهم ترین و بزرگ ترین سرمایه بشری است و آن چه روح انسانی را از روح دیگر موجودات جدا می سازد، همین عقل انسانی است که همه اسمای الهی را در خود سرشته دارد. امام رضا(ع) در بیان ارزش و اهمیت عقل می فرماید: صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله؛ دوست هرکس عقل او و دشمنش جهل اوست. (تحف العقول، ص 443). بنابراین، کسی که عقل دارد، همه چیز دارد و کسی که عقل ندارد و جهل را در خانه اش مهمان کرده، چیزی از انسانیت نخواهد داشت و بهره ای از زندگی نخواهد برد.
حضرت علی بن موسی الرضا(ع) برای عاقل، نشانه های دهگانه ای بیان می کند که می توان از آن جایگاه و ارزش عقل را نیز به دست آورد. آن حضرت(ع) می فرماید: لایتم عقل امرء مسلم حتی تکون فیه عشر خصال: الخیر منه مامول و الشر منه مامون. یستکثر قلیل الخیر من غیره، و یستقل کثیر الخیر من نفسه. لایسام من طلب الحوائج الیه، ولایمل من طلب العلم طول دهره. الفقر فی الله احب الیه من الغنی و الذل فی الله احب الیه من العز فی عدوه. و الخمول اشهی الیه من الشهره. ثم قال(ع) العاشره و ما العاشره؟ قیل له: ما هی؟ قال(ع): لایری احدا الاقال: هو خیر منی و اتقی؛ عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:
1- از او امید خیر باشد.
2- از بدی او در امان باشند.
3- خیر اندک دیگری را بسیار شمارد.
4- خیر بسیار خود را اندک شمارد.
5- هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
6-در عمر خود از دانش طلبی خسته نشود.
7- فقر در راه خدایش از توانگری محبوبتر باشد.
8- خواری در راه خدایش از عزت با دشمنش محبوبتر باشد.
9- گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد.
10- سپس فرمود: دهمی چیست دهمی؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدی را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است. (تحف العقول، . 443) آنچه در این روایت بیان شده، عقل در برابر جهل است، یعنی عقلی که انسان به وسیله آن خدا را می شناسد و با آن خصلت های خدایی خویش را بروز و ظهور می دهد و خدایی و متاله می شود و در بهشت رضوان قرار می گیرد. این همان عقلی است که ارزش بسیار مهمی دارد و باید به آن توجه کرد. این همان عقلی است که خداوند در انسان به ودیعت نهاده و از انسان خواسته تا آن را به کار گیرد و رستگار شود. این همان عقلی است که یقین و بصیرت و معرفت شهودی را برای آدمی به ارمغان می آورد.
عقل این چنینی آدمی را در زندگی خویش اهل تقوا و عمل صالح می سازد و او را به مسیر درست شدن هدایت کرده و دستگیر اوست. این عقل نه تنها عقل خشک و بی احساس نیست، بلکه برخلاف عقل فلسفی، عقل عشق و محبت است؛ چرا که عقلی است که ایمان و حیا بخشی از آن است و معلوم است که ایمان هرگز تنها شناخت صرف و آگاهی و دانش خشک نیست، بلکه معرفتی برخاسته از عشق و احساس است و عواطف در آن نقش کلیدی دارد. از این رو عقلی که امام رضا(ع) همانند دیگر معصومان (ع) مورد تاکید و توجه قرار می دهند، عقلی است که نیمی از آن به احساس و عواطف انسانی بازمی گردد. آن حضرت(ع) در بیان عقل حقیقی می فرماید: التودد الی الناس نصف العقل؛ دوستی با مردم، نیمی از عقل است. (تحف العقول، ص. 443)
اگر از نظر امام(ع) مودت و دوستی با مردمان نیمی از عقل است، بدان معناست که عقلی که مراد و منظور اوست عقلی است که نیمی از آن احساس و عواطف است و نیمی دیگر شناخت و معرفت می باشد. این گونه است که عقل مومن همواره با عشق و احساس هماهنگ و سازگار است و این گونه نیست تضاد و تقابلی میان عقل و عشق باشد.
به سخن دیگر، در تفسیر امام رضا(ع) عقل و عشق از هم جدایی ندارند، چرا که از ارکان عقل، عشق است و بی احساس و عواطف و مودت و محبت، اصولاعقل ناقص خواهد بود. چنین عقلی نه تنها با دل ارتباط دارد، بلکه بخشی ازمولفه و عنصر تحقق بخش آن، دل و احساس و عواطف است. و لذا عقل و عشق در فرهنگ اسلامی جدایی ناپذیر است و در کربلاو عاشورا می توان به سادگی عقل و عشق را جمع دید.
به هر حال، عقلی که امام از آن سخن می گوید دارای چنین ویژگی های کمالی و کارکردی است. حضرت در جایی دیگر درباره این نعمت خداوندی، آن را به عطیه الهی تفسیر کرده و می فرماید: العقل حباء من الله، و الادب کلفه فمن تکلف الادب قدر علیه، و من تکلف العقل لم یزدد بذلک الاجهلا؛ عقل، عطیه و بخششی است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمل یک مشقت است و هر کس با زحمت، ادب را نگهدارد، قادر بر آن می شود، اما هر که به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمی شود. (بحارالانوار، ج78، ص342).
سیره و سبک زندگی در نگاه امام رضا(ع)
انسان عاقل و مومن که عقل و عشق را جمع کرده، محبت به دیگران را سرلوحه زندگی خویش قرار می دهد. مومن سنت هایی را دارد که آن را به عنوان هنجارهای زندگی اش می شناسد و بدان پای بند است. این سنت در زندگی خصوصی و عمومی اش متجلی می شود.
امام رضا(ع) در عبارتی کوتاه به سه ویژگی برجسته مومن اشاره می کند که اگر این سه ویژگی در شخصی وجود نداشته باشد، نمی تواند مدعی ایمان باشد. آن حضرت(ع) می فرماید: لایکون المومن مومنا حتی تکون فیه ثلاث خصال: 1-سنه من ربه؛ 2-وسنه من نبیه؛ 3-و سنه من ولیه. فاما السنه من ربه فکتمان سره. و اما السنه من نبیه فمداراه الناس. و اما السنه من ولیه فالصبر فی الباساء و الضراء؛ مومن، مومن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنتی از پروردگارش و سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش. اما سنت پروردگارش، پوشاندن راز خود است، اما سنت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است، اما سنت امامش صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است. (اصول کافی، ج3، ص 339 و تحف العقول، ص442).
این که آن حضرت(ع) بر رازداری تاکید می کند، از آن روست که انسان نمی تواند هرآن چه را از علم دانست یا از معرفت دید یا از مردم شنید بر زبان آورد. از این رو حضرت(ع) می فرماید: علیکم فی امورکم بالکتمان فی امور الدین و الدنیا فانه روی ان الاذاعه کفر و روی المذیع و القاتل شریکان و روی ما تکتمه من عدوک فلایقف علیه ولیک؛ بر شما باد به رازپوشی در کارهاتان در امور دین و دنیا. روایت شده که افشاگری کفر است و روایت شده کسی که افشای اسرار می کند با قاتل شریک است و روایت شده که هرچه از دشمن پنهان می داری، دوست تو هم بر آن آگاهی نیابد. (بحارالانوار، ج78، ص 347)
خاموشی و سکوت گاهی تنها راه نجات بشر است. چرا که گاهی سخن گفتن عین گمراهی و رنج است. مومن، انسانی دارای فهم و فقه است و می داند چگونه در زندگی عمل کند که خود و دیگران را به رنج و زحمت نیفکند. امام رضا(ع) در این باره می فرماید: ان من علامات الفقه: الحلم و العلم، و الصمت باب من ابواب الحکمه ان الصمت یکسب المحبه، انه دلیل علی کل خیر؛ از نشانه های فقه و فهم دین، حلم و علم است و خاموشی دری از درهای حکمت است. خاموشی و سکوت، دوستی آور و راهنمای هر کار خیری است. (اصول کافی، ج4، ص445). گاه نیاز است که نسبت به چیزی سکوت کرد و هر رازی را بر زبان نراند و با صمت و تفکر می توان بهترین کار را انجام داد. چنین سکوتی گاه لازم و بلکه واجب است، چرا که نجات دین و دنیا بر آن است. امام(ع) در این باره می فرماید: یاتی علی الناس زمان تکون العافیه فیه عشره اجزاء: تسعه منها فی اعتزال الناس و واحد فی الصمت؛ زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ده جزء است که نه جزء آن در کناره گیری از مردم و یک جزء آن در خاموشی است. (تحف العقول، ص446).
اما عمل صالح را می بایست در امور بسیاری دید که خدمت به خلق از مهم ترین جلوه هایش می باشد. از این رو در آموزه های اسلامی بر این تاکید بسیار شده و امام رضا(ع) در عبارت های گوناگون بر آن تاکید می کند. آن حضرت(ع) می فرماید: لیس شیء من الاعمال عندالله عزوجل بعد الفرائض افضل من ادخال السرور علی المومن؛ بعد از انجام واجبات، کاری بهتر از ایجاد خوشحالی برای مومن، نزد خداوند بزرگ نیست. (بحارالانوار، ج78، ص347). یا این که: من فرج عن مومن فرج الله عن قلبه یوم القیمه؛ هر کس اندوه و مشکلی را از مومنی برطرف نماید خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد. (اصول کافی، ج3، ص268)
همچنین در جایی دیگر می فرماید: سئل علیه السلام عن خیار العباد؟ فقال(ع)؛ الذین اذا احسنوا استبشروا، و اذا اساووا استغفروا و اذا اعطوا شکروا، و اذا ابتلوا صبروا، و اذا غضبوا عفوا؛ از امام رضا(ع) درباره بهترین بندگان سوال شد. فرمود: آنان که هرگاه نیکی کنند خوشحال شوند و هرگاه بدی کنند آمرزش خواهند و هرگاه عطا شوند شکرگزارند و هرگاه بلابینند صبر کنند و هرگاه خشم کنند درگذرند. (تحف العقول، ص 445). از آن حضرت(ع) است که فرمود: تزاوروا تحابوا و تصافحوا و لاتحاشموا؛ به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید. (بحارالانوار، ج 78، ص347).